یادداشت میهمان| با کرونا و تجربه جدید ابتلای همزمان به «نقص» و «ترس» چگونه مواجه شویم؟


باید قبول کنیم که «کرونا»، یک ابتلای بسیط نیست، دو ابتلای مقارن است. «ابتلای به نقص» در کنار «ابتلای به خوف».از قضا «مقابله با ترس» و «مقابله با نقص» تزاحم پیدا کرده اند و واقعیت این است که ما تا به حال بر طبق قواعد تزاحم، با آن مقابله کرده‌ایم.

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم - سید حمید رفیعی طباطبایی:

فصل اول: خط شکنان آتش به اختیار

مرحوم کشی روایت کرده‌اند که عده‌ای از کوفیان به امام صادق علیه‌السلام نامه نوشتند که مفضل با افراد لات و کفترباز نشست و برخاست می‌کند، خوب است که نامه‌ای به او بنویسید و به او دستور دهید با آنها ننشیند.

امام صادق علیه السلام نامه‌ای به مفضل نوشت و آن را مهر و موم کرد و به آنها داد، و دستور داد که نامه را به دست خود مفضل بدهند. آنها هم نامه را به مفضل دادند. مفضل نامه را باز کرد و آن را خواند، در آن نوشته شده بود: بسم الله الرحمن الرحیم، فلان چیز و فلان چیز را بخر.

مفضل این دستورات را برای آن جماعت خواند. آنها گفتند:  خریدن اینها مال زیادی می‌خواهد. باید بعدا ببینیم چگونه باید پول آنها را تأمین کنیم.

همینکه خواستند بروند، مفضل به آنها گفت: ناهار را پیش من باشید.

مفضل آنها را برای ناهار نگه داشت و به دنبال همان رفقایی که اینها پیش امام از آنها بدگویی کرده بودند فرستاد. آنها هم آمدند و مفضل نامه امام را برای آنها خواند. آنها همین که از نامه و دستور حضرت مطلع شدند به دنبال تهیه پول برای خرید کالاهای مکتوب در نامه رفتند. مهمانان مفضل مشغول ناهار بودند که آن جوانان لات و کفترباز برگشتند در حالیکه هر کدامشان به اندازه توانشان پول آورده بودند، و قبل از اینکه آنها ناهارشان تمام شود، در مجموع دو هزار دینار و ده هزار درهم جمع شد. مفضل به آن جماعت گفت: آیا میگویید من این جماعت را از نزد خودم برانم و دور کنم؟

خدا رحمتشان کند، حاج آقای مجتهدی تهرانی میفرمودند: «اگر جنگی شود، خیلی از این «داش مشدی» ها زودتر از همه ما عازم میدان میشوند. آنها شهید میشوند و بعضی از ماها هنوز داریم استخاره میکنیم که به جنگ برویم یا نه؟». این «داش مشدی» ها که حاج آقا میفرمودند، کسانی هستند که بیش از بقیه تحت تأثیر «لایه های تاریخی» فرهنگ شیعه قرار دارند و حتی اگر اهل مسجد و ریش و ... هم نباشند، «هویت تاریخی شیعی» را در خود به شدت یافته اند، دینشان «امام حسین» است و ناموسشان، علم و کتل اباالفضل. در خیلی از تقابل‌های اجتماعی، قبل از اینکه متخصصین، راهی برای تقابل پیدا کنند، این طایفه را می‌بینیم که با تکیه به «فرهنگ تاریخی»، راهی برای مقابله با تهاجم یافته و به خط زده‌اند.

فصل دوم: تعاضد به جای تزاحم

من دو سال در حوزه علمیه قم، بحث اصولی «تزاحم» و «تعارض الأدلة» را در محضر یکی از بهترین اساتید خارج اصول شاگردی کردم. در آن جلسات آموختم: وقتی دو تکلیف به عهده کسی بیاید که قدرت به جا آوردن هر دو تکلیف را نداشته باشد، به این حالت «تزاحم» دو تکلیف می‌گویند. در این مواقع شخص به «مرجحات باب تزاحم» رجوع می‌کند تا بفهمد کدام تکلیف را باسد بجا بیاورد. یکی از مهمترین مرجحات این است که ببیند کدام تکلیف أهم است و آن را انتخاب کند.

مطلب مهم دیگری را نیز در بیرون جلسات درس از همان استاد گرامی آموختم. ایشان به ما آموخت:

در تکالیف اجتماعی و حکومتی، وقتی انجام دو تکلیف با هم تزاحم پیدا می‌کنند، «کار اصلی فقیه، تبدیل تزاحم به تعاضد است». فقیه مکلف به اقامه دین است و باید تا جایی که میتواند جامعه را از اغراض شارع بهره مند کند. توان، مقدورات و امکاناتی جامعه محدود است و این توان و مقدورات محدود باید به‌گونه‌ای تخصیص پیدا کند که بیشتر از هر حالت دیگر آن اغراض تأمین شود. درست مثل کسی که بودجه خود را به شکلی تقسیم میکند که بیشتر نیازهایش برآورده شود.

در جایی که اجرای کامل همه تکالیف با هم تزاحم دارند، فقیه باید نسبت این تکالیف با یکدیگر و جایگاه آن تکلیف در نظام تکالیف را هم بشناسد تا مناسب با آن جایگاه، بفهمد چه مقدار از مقدورات جامعه را به این تکلیف و چه مقدار از مقدورات را به تکالیف دیگر اختصاص دهد تا بیشترین اغراض به دست آید. برای شناخت جایگاه یک عمل در نظام تکالیف باید نسبت آن عمل با اصل دین، استنباط شود.

در این صورت مجموعه تکالیف به گونه‌ای انجام میشوند که یکدیگر را در رسیدن جامعه به اهداف دین یاری کرده، اصطلاحاً متعاضد باشند، یعنی بازو به بازوی همدیگر دهند.

در تکالیف فردی نیز، در بسیاری از موارد، می‌توان با شناخت نسبت دو تکلیف با هم و جایگاه آنها در نظام تکالیف، تزاحم دو تکلیف را به تعاضد تبدیل کرد.

مثلا وقتی طلبه‌ای نسبت «درس خواندن» و «ازدواج کردن» را با هم و جایگاه این دو را در نظام تکالیف نداند، درس را برای عالم شدن میخواند و برای به گناه نیفتادن یا ... ازدواج می‌کند. در این صورت، ازدواج تکلیفی است مزاحم با تکلیف به تحصیل، زیرا بخشی از وقت و توان طلبه را گرفته و مانع درس خواندن بیشتر او می‌شود. در این صورت قواعد تزاحم به او میگوید که اگر ازدواج مهمتر است، آن را انتخاب و تحصیلش را محدود کند و اگر تحصیل اهم است، ازدواج را عقب بیندازد. اما اگر این طلبه، نسبت این دو را با یکدیگر و با «دین و توحید و ولایت» شناخته و جایگاه هریک را در نظام تکالیف، استنباط کرده باشد، هیچ‌یک را تعطیل نمی‌کند، بلکه هم درس و هم ازدواج را برای «اقامه توحید و رشد و تقرب به خدای متعال» انجام میدهد و این دو تکلیف با هم تزاحم نمیکنند، بلکه متعاضدینند، یعنی هردو برای رسیدن به قرب لازم هستند و همدیگر را برای رسیدن به تقرب، یاری میکنند. پس او به جای تشخیص اهم، باید بر حسب امکانات و مقدورات و ... تشخیص دهد که  چه مقدار از مقدوراتش را به ازدواج و خانواده اختصاص دهد و چه مقدار را به تحصیل بپردازد تا تقرب بیشتری برایش حاصل شود. وقتی بهترین تقسیم بندی امکانات و بهترین تخصیص مقدورات را برگزید، ازدواج و تحصیل، بازو به بازوی هم، او را در رسیدن به هدف کمک می‌کنند.

فصل سوم: بلای ترس

در تقابل با کفر و استکبار، غالبا جامعه مومنین، «منصور بالرعب» بوده اند. خدای متعال ترس مومنین را در دل کفار می‌انداخت و ترس دشمن عامل پیروزی مومنین بوده. از این رو کمتر پیش آمده که ما مبتلا به خوف شده باشیم. غالبا ما به «جوع و نقص اموال و انفس و ثمرات» مبتلا بوده ایم: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین‏»

اگر هم مبتلای به خوف میشدیم، سریع دور هم جمع میشدیم و با همدلی و اجتماع حول ولایت و امام، خوف را به اطمینان تبدیل میکردیم؛ با عزاداری بر امام حسین و سینه زنی، با راهپیمایی و ... به بشارت می‌رسیدیم: «و بشر الصابرین».

ابتلای به «کرونا ویروس»، از معدود مواردی است که در آن، ما معنی «ابتلای به خوف» را در مقیاس اجتماعی فهمیدیم. خوب حسش کردیم، چون سلاح اصلی ما برای مقابله با خوف -یعنی اجتماعاتمان- را هم از دستمان گرفت. کرونا موجب شد که تجمع کردن، سببی برای تشدید یک ابتلای دیگر شود، ابتلای به نقص. از این رو بود که سلاح اصلی برای غلبه بر خوف اجتماعی را از دست دادیم و کمی به هم ریختیم، اما باکی نیست، «و بشر الصابرین».

«کرونا» شروع یک ابتلای جدید برای جامعه ماست برای رسیدن به «بشارتی بزرگ». در این ابتلا، باید یاد بگیریم که چگونه بر خوف غلبه کنیم، بدون اینکه به «نقص در اموال و انفس و ثمرات» مبتلا شویم. شاید این اول راه باشد. شاید باز هم چنین دشمنی هایی پیش رویمان باشد. «کرونا» یک رزمایش است تا غلبه بر خوف، بدون برپایی اجتماعات را هم بیاموزیم.

فصل چهارم: در یک تکلیف، نه تزاحم معنی پیدا می‌کند، نه تعاضد

ما به درستی با کرونا مقابله نکردیم، چون آن را یک ابتلای پیچیده و بسیط می‌دانستیم. برخی گمان کردیم یک مریضی پیچیده است که نسل بشر را در معرض تهدید قرار داده و بعضی گفتند: نخیر! یک مریضی ساده است که میخواهد ما را به خوف مبتلا کند.

هر دوی این تحلیل‌ها میخواستند که «کرونا» را فقط یک ابتلا ببینند: ابتلای به خوف یا ابتلای به نقص.

کسانی بی توجه به آسیبی که کرونا میخواست به روح جامعه بزند، دغدغه سلامت جسم جامعه را داشتند و سعی کردند با ترساندن جامعه هم که شده، این نقص را مهار کنند. عده ای هم برای حفظ سلامت روح و نشاط جامعه، با اعمال این همه محدودیت مخالفت کردند.

اما باید قبول کنیم که «کرونا»، یک ابتلای بسیط نیست، دو ابتلای مقارن است. «ابتلای به نقص» در کنار «ابتلای به خوف».

از قضا «مقابله با ترس» و «مقابله با نقص» تزاحم پیدا کرده اند و واقعیت این است که ما تا به حال بر طبق قواعد تزاحم، با آن مقابله کرده‌ایم. برخی ابتلای به نقص را اهم دانسته ایم و عده ای دیگر «ترس» را مخرب تر، کشنده تر و ویران کننده تر از «نقص» دانسته و مبارزه با این خوف را مهمتر دیدیم.

فصل پنجم: راه‌حل‌های تعاضدی آتش به اختیاران

اما در متن جامعه، تلاش هایی هم صورت گرفت تا بدون اینکه به «ترس» دامن بزند، با «نقص» مقابله کند، یعنی به شکلی جلوی «شیوع بیماری» را بگیرند که موجب صدمه دیدن روح‌ها و روحیه‌ها نشوند. تکیه این حرکت ها به «لایه های تاریخی فرهنگ» بود. اما این حرکت‌ها، نظام مند، جامع و کامل و حداکثری نبود، حجیتش تمام نشده بود و تمام توان تخصصی در آن به کار گرفته نشده بود. این حرکت‌ها توسط فقها و خبرگان و متخصصان ارائه نشده بود، اما ابتکار کسانی بود که «هویت فرهنگی تاریخی» ما را در خود یافته بودند و با آن انس گرفته بودند؛ همان «داش مشدی» هایی که حاج احمد آقای مجتهدی میفرمود.

 یکی از این تلاش‌ها، تلاش «جهادگران» بود که بدون اینکه حساسیت نظام سلامت را برانگیزند، این بار هم با سلاح اجتماع به مصاف خوف رفتند، اما اجتماع در بیمارستان ها. بگذریم که برای خودشان، طرحی اثباتی برای مقابله با ابتلای به نقص نداشتند و به خدمت نظام سلامت موجود درآمدند. این در حالی بود که نظام سلامت، خود اعتراف داشت که نیاز به تحول و ارتقاء دارد.

قبل از آنها هم کسانی با گریه و خنده، همزمان به جنگ این نقص و ترس اپیدمی شده رفتند. بعضی با دعا و توسل و بعضی با ساختن «لطیفه» و به سخره گرفتن کرونا.

این خندیدن و مضحکه کردن «کرونا» را دست کم نگیریم. گمان نمیکنم در جوامع دیگر، چنین فرهنگ غنی تاریخی وجود داشته باشد که به «داش مشدی»های جسور جامعه شان قدرت خندیدن به این ترس فراگیر را بدهد.

فصل ششم: به دنبال یافتن راه‌حل تعاضدی

اما این ضربه ها کافی نیست. تا وقتی حقیقت این دو ابتلاء و نسبتشان با هم را به تفصیل نشناسیم و در یک نظام جامع برای مقابله با آن برنامه ریزی و تخصیص مقدورات و تقسیم وظایف نکنیم، نتیجه همین است که یا بر طبق قواعد «تزاحم» با این بلای مرکب مبارزه کرده ایم، یا فقط «ضربه ای حداقلی» بر آن وارد کرده ایم. کرونا میگذرد، اما باید در این رزمایش یاد بگیریم که چگونه «مقابله با خوف و مقابله با نقص» را به «تعاضد» برسانیم.

مقدمه رسیدن به تعاضد در هر مسئله، اولا شناخت دو تکلیف و رابطه آن دو با هم و بعد از آن، به اتحاد رساندن آن دو است.

باید ابتدا تجزیه کنیم و این دو ابتلا و نسبتشان با هم را بشناسیم و بعد، این دو مقابله را به اتحاد برسانیم و غرض واحدی  برای مقابله با این دو پیدا کنیم.

فصل هفتم: نسبت دو ابتلا

اول باید نسبت این دو ابتلا معلوم شود؛ معلوم شود که «چرا این ابتلای به نقص، موجب خوف جامعه ما شد»؟ مگر جامعه ما تا به حال مبتلای به نقص و مرگ نشده است؟ همین یکی دو ماه پیش بود که تهدید شدند که اگر شعار انتقام دهید یا اقدام به انتقام کنید، به 52 نقطه ای که به آنها دلبستگی دارید حمله میکنیم و فلان میکنیم و ... . اما این ملت این تهدیدها را به هیچ حساب نکرد و همان راه را رفت و همان شعارها را تکرار کرد. این همان ملت است.

باید مبادی این ترس اپیدمی شده شناخته شود، تا معلوم شود که سهم ترس از مرگ در این ترس چقدر بوده است؟ و بعد از آن معلوم شود که با چه غرض و انگیزه‌ای، و با چه حدودی و در چه جهتی باید از روح و جسم جامعه مومنین در مقابل خوف و نقص محافظت کرد؟

شناخت رابطه این «خوف و نقص»، اولین گام برای به تعاضد رساندن این دو مقابله است.

 به نظر می‌رسد این ترس، ترس ایمانی جامعه ماست، نه ترسی ذلیلانه.

روزهای اول را به یاد بیاورید. همه میپرسیدند که کسی که «کرونا» گرفته را چطور بستری میکنند؟ با خانواده اش چگونه برخورد میکنند؟ اگر مُرد، چگونه غسلش میدهند و کفن میکنند؟ چگونه و کجا دفنش میکنند؟ کی برایش مراسم فاتحه میگیرند؟ به خانواده اش تسلیت میگویند یا به عکس از آنها فرار میکنند؟

نگرانی مردم، بیش از مرگ، از «عزت»شان بود. نکند با «ذلت» بمیریم، بعد از یک عمر زندگی عزتمندانه و آبرومندانه «زیر پرچم اسلام».

چقدر خاطر جامعه ما جمع شد و آرامش گرفت، وقتی رفتارها اصلاح شد و اطمینان ایجاد شد که جنازه کشتگان کرونا را هم با آداب اسلامی غسل و کفن میدهند و نماز میخوانند و دفن میکنند. فقط عمق قبرشان کمی بیشتر است که آن هم فدای یک تکبیر که در نماز میت بالای جنازه شان گفته شود.

 اینها شواهدی است که نشان می دهد ترس این جامعه بیشتر بخاطر از دست رفتن عزت و آبروی اسلامی خود و خانواده شان بود نه مرگ.

متاسفانه هنوز هم «عنوان کرونا» در خاطر ملت رشید ما، موجبات «ننگ» است. «ابتلای به کرونا» برای مردم ما مثل پرچم روس است برای شیخ فضل الله. «موجبات ننگ بعد از سفید کردن عزیزانه محاسن  در راه اسلام عزیز». یادم نمیرود، دوست عزیزی که سربلند بود که تست کرونای «احمد خسروی» منفی شده و علت مرگ دیابت بوده نه کرونا.

برای به تعاضد رساندن این دو مقابله اول از همه این حس «ننگ» باید از کرونا برداشته شود تا بر آن غلبه کنیم. همانطور که تکه پاره شدن و مفقود الاثر شدن در دفاع مقدس و دفاع از حرم را «ننگ» ندانستیم تا بر آن غلبه کردیم.

 تکه پاره شدن در دفاع از حرم، ننگ نبود، چون تشابه به «حسین و عباس» بود. «تشییع غریبانه مبتلایان به کرونا» و «غربت خانواده شان» نیز ننگ نیست، چون تشابه به «حسین و زینب» است.

فصل هشتم: برقراری اتحاد بین دو تکلیف

 در قدم دوم و بعد از تجزیه مسئله، باید آن دو را به اتحاد برسانیم. راه ایجاد اتحاد هم یافتن غرض مشترکی است که هر دو تکلیف به‌خاطر آن انجام میشود.

باید غرض واحدی برای مقابله با این دو ابتلا تبیین شود. باید معلوم شود که با چه غرض و انگیزه‌ای، با چه حدودی و در چه جهتی باید از روح و جسم جامعه مومنین در مقابل خوف و نقص محافظت کرد؟

آن هدف متعالی که دست‌یابی به آن در جامعه، نیازمند عافیت جسم و روح جامعه است چیست؟ اگر مقدوراتمان محدود بود، چگونه آنها را تخصیص دهیم که آن هدف متعالی بیشتر تأمین شود.

بعد از استخراج این احکام جهتی، نظام سلامت فقهی جسم و روح جامعه قابل استخراج است.

و بعد از آن است که عده ای می‌توانند بر پایه نظام سلامت فقهی، متکفل مقابله با ابتلای به نقص شوند و عده ای برپایه فرهنگ تاریخی مان، متکفل مقابله با ابتلای به خوف (حتی در صورت محرومیت از اجتماعات). در این نظام متعاضد فقهی، راه های اصلی و فرعی مقابلتین معلوم می‌شود و به گونه ای که با هم تزاحم نکنند نظام مند می‌شوند و در این نظام، مقدورات تخصیص پیدا می‌کنند، تا با هر دو ابتلا مقابله و بر هر دو صبر شود. آن وقت اگر لازم باشد هم مساجد و هم حرم ها را تعطیل میکنیم، اما نه بزدلانه و ذلیلانه و تحت تأثیر ترسی که BBC  القاء کرده است. در «نظام مقابله متعاضدمان» مساجدمان را می‌بندیم و به آن هم افتخار میکنیم، بدون اینکه ترس یا ذلتی به جامعه مان القاء شده باشد. «الجهاد کرٌّ و فرّ»

انتهای پیام/