عرفا و حکما چه نگاهی به ادبیات کودکان داشتند


جست‏جو در میان ادبیات کهن پارسی چه ردپاهایی از آموزش های دینی درباره  اعتقادات، احکام و شخصیتهای دینی به ‏دست میدهد؟

خبرگزاری تسنیم‌،‌ سید‌علی کاشفی خوانساری

در فرهنگ و تمدن اسلامی چه روش‌هایی برای انتقال باورها و اطلاعات دینی به کودکان مرسوم بوده است؟ آیا در کنار آموزش های شفاهی در خانواده و مساجد، منابع مشخص و مکتوبی هم برای این منظور وجود داشته است؟ جست‏جو در میان ادبیات کهن پارسی چه ردپاهایی از آموزش های دینی درباره  اعتقادات، احکام و شخصیتهای دینی به ‏دست میدهد؟ کودکان و نوجوانان فارسی ‏زبان در سال های پیش از مواجهه با فرهنگ غربی و مدرن، با چه وجوهی از زندگانی و سیره شخصیت های مقدس دینی در کتاب‌ها و قصه ها رو به رو بوده‌اند؟ آیا مراجعه و کاوش در کتاب‏های فارسی نشانه هایی از آموزش باورها و اطلاعات دینی را آشکار خواهد کرد؟

در جستجوی پیشینه ادبیات دینی کودک و نوجوان با این پرسش روبه‌رو می‌شویم که تا پیش از شکل‌گیری مفهوم جدید کودکی و رواج صنعت چاپ در ایران آیا در مباحث نظری مربوط به خواندنی‌های کودکان توجه یا اشاره‌ای به متون دینی کودکانه وجود داشته است یا خیر.

واقعیت این است که به‌طور کلی در متون کهن پارسی مباحث نظری درباره ادبیات کودک بسیار نادر است. ادبیات کودک (چه در مفهوم خواندنی‌ها و چه شنیدنی‌ها) کمتر در خلال مباحث تربیت کودک مورد اشاره بوده است. علت این امر را باید در شرایط اجتماعی و اقتصادی جستجو کرد. به دلیل عمومیت بی‌سوادی و کم سوادی از یک سو و نایاب بودن کتاب به دلیل محدود بودن تعداد نسخ کتاب‌های خطی در دوران پیش از چاپ، صحبت از اینکه کودکان چه کتاب‌هایی را بخوانند و چه کتاب‌هایی را نخوانند کمتر موضوعیت داشته است. بررسی ادبیات شفاهی و فرهنگ‌عامه نشان می‌دهد مردم کمتر از قصه‌ها و افسانه‌ها انتظار آموزش و تربیت دینی داشته‌اند. منابع اطلاعاتی و متون درسی مکتب‌خانه‌ها هم محدود و معدود بوده که کمتر حق انتخابی باقی می‌مانده است.

در منابع فقهی اشارات اندکی به خواندنی‌های دینی کودکان می‌بینیم. مثلاً اینکه به دختران سوره نور را بیاموزید و سوره یوسف را نه؛ و یا فلان قصیده صحابی یک امام را که به زبان عربی و در موضوع اعتقادات بوده به کودکان یاد بدهید و یا در نامه 31 نهج‌البلاغه می‌خوانیم که مولا می‌فرماید مصمم شدم، اولین چیزی که به تو بیاموزم قرآن و تأویل آن باشد.

قدیمی‌ترین مباحث مرتبط با ادبیات کودک ایران را باید در آثار ابن سینا جستجو کرد. چه در کتاب قانون و چه در رساله تدابیرالمنازل اشارات پیشروانه‌ای به تربیت کودکان دیده می‌شود، مثلاً لزوم توجه به سطح فهم کودکان و اینکه ایشان هر متنی را درک نمی‌کنند و یا جالب‌تر تفاوت سلایق کودکان مختلف و برتری آموزش جمعی نسبت به آموزش فردی.

دیدگاه‌های او درباره استفاده از ورزش و موسیقی در آموزش کودکان نیز جالب است.

ابن سینا در تدابیر المنازل می‌گوید پس از آموختن قرآن و الفبا از منظومه‌های مناسب و اخلاقی استفاده کنید؛ اما نه منظورش را دقیق توضیح داده و نه مثالی زده است. اشاره او به استفاده معلم از مخیلات که قدرت خیال و اندیشه را در کودک قوی می‌کند نیز روشن نیست که آیا شامل شعر و داستان هم می‌شود یا نه.

غزالی در احیاء علوم‌الدین به ادبیات کودک اشاره‌ای ندارد و نزدیک‌ترین مباحث او در این خصوص اشاره به بازی‌های کودکانه و نمایش عروسکی است. او از اسباب بازی‌های کودکانه در زمانه خود و از استقبال کودکان از خیمه شب‌بازی یاد کرده است. غزالی درباره آموزش کودکان می‌نویسد: «چون به دبیرستان آمد، قرآن بیاموزد. آنگاه به اخبار و حکایات پارسایان و سیر صحابه و سلف مشغول کند و البته نگذارد که به اشعار که حدیث عشق زنان و صفت ایشان بود، مشغول شود.»

او نه درباره کتب مناسب و مورد تائید تاریخی از دیدگاه خود توضیح داده و نه درباره اشعاری که از عیب‌های مذکور برای کودکان خالی هستند.

یکی از قدیمی‌ترین نوشته‌های فارسی که به چگونگی خواندنی‌های کودکان پرداخته مربوط به قرن ششم است. بحرالفوائد دایره المعارفی فارسی است که در شام برای تربیت شاهزادگانی نوشته شده و نویسنده آن مشخص نیست. نویسنده، کودکان را از آشنایی با شاعران منع و به آموختن قرآن توصیه کرده و آموزش عربیت و ادبیت را لازم دانسته است. او تأکید می‌کند: « خواندن کتاب پارسی که نه به شریعت تعلق دارد مانند ویس و رامین، جاماسب و لهراسب و وامق و عذرا، بعضی در خواندن این کتاب‌ها فسق است و بعضی کفر است و مردم نشناسند و کمترین آفت آن است که خواننده مشتاق شود و در دل طلب آید و از حق باز ماند و عمر باطل بسر برد و مانند این. نغوذبالله منه» در اینجا هم صحبتی از خواندنی‌های مورد تائید و ادبیات دینی نشده است.

تحفه الملوک نوشته علی بن ابوحفض اصفهانی احتمالاً در قرن هفتم و یا قبل‌تر نوشته شده است. او کودکان را از حکایت‌گویان و قصه‌خوانان پرهیز داده است.

خواجه‌نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری اشاراتی به خواندنی‌های کودکان دارد. او درباره متون مناسب برای آموزش به کودکان می‌نویسد: «محاسن اخبار و اشعار که به آداب شریف ناطق بود، او را حفظ دهند تا مؤکد آن معانی شود که در او آموخته باشند و از اشعار سخیف که بر ذکر غزل و عشق و شرب خمر مشتمل بود احتراز فرمایند و بدان جماعتی که حفظ آن از ظرافت پندارند و گویند که رقت طبع بدان اکتساب باید کرد، التفات ننمایند. چه امثال این اشعار مفسد احداث بود.» او چند صفحه بعد درباره نوجوانان علاقمند به ادبیات چنین ادامه می‌دهد: «چون به مثل، صناعت کتابت خواهد آموخت،  بر تجوید خط و تهذیب نطق و حفظ رسائل و خطب و امثال و اشعار و مناقلات و محاورات و حکایات مستظرف و نوادر مستلمح و حساب دیوان و دیگر علوم ادبی توفر نماید؛ و بر معرفت بعضی و اعراض از باقی قناعت نکند. چه قصور همت در اکتساب هنر شنیع‌ترین و تباه‌ترین خصال باشد.» او هم بر توجه به سلایق کودک و نوجوان به آنچه آموزش داده می‌شود تأکید کرده است.

نکته جالب در نوشته خواجه نصیر این است که می‌گوید: «اول رجز به او بدهند و آنگاه قصیده و از اشعار سخیف احتراز نمائید. » اما توضیح نمی‌دهد این توصیه ناشی از محتوای رجز و قصیده است یا با توجه به وزن و ویژگی‌های ادبی این دو نوع شعر. خواجه نصیر درباره مصادیق اشعار سخیف توضیحی نمی‌دهد و شاید منظور او اشعار عامیانه و ترانه‌ها باشد.

ابن‌خلدون از محدود کردن متون آموزشی کودکان به قرآن انتقاد کرده و ادبیات را هم لازم می دانسته است. این جهانگرد قرن هشتم درباره نظامیه بغداد که مدرسه‌ای شامل آموزش پیش دبستانی تا دوره‌های عالی فراتر از اجتهاد بوده می‌نویسد:

«جمعی از معلمین قرآن هم به ستونی از ستون‌های مسجد تکیه می‌دهند و کودکان را قرآن می‌آموختند ولی برای حفظ حرمت قرآن، آیه‌ها را بر روی لوح نمی‌نویسند و قرائت را از راه تلقین یاد می‌دهند. معلم خط کودکان را با نوشتن اشعار و غیره تعلیم می‌دهد. کودک پس از فرگرفتن خواندن به کار نوشتن می‌پردازد.»

ابن خلدون اشاره‌ای به اشعاری که این کودکان می‌آموخته‌اند نکرده است. او مفصلاً شیوه آموزش کودکان در سرزمین‌های مختلف اسلامی را ذکر کرده است. او درباره ایران می‌نویسد:

«آنها هم در تعلیم، مواد دیگری [غیر از قرآن] را با هم می‌آمیزند و نمی دانم توجه ایشان از مواد مزبور به کدامیک بیشتر است و بنابر آنچه برای ما نقل کرده‌اند، عنایت آنان به تدریس قرآن و کتب علمی و قوانین دانش، در دوران جوانی بیش از مواد دیگر است. و تحصیلات این دوره را با تعلیم خط نمی‌آمیزند» اینجا نیز حرفی از متون مورد استفاده کودکان به میان نیامده است.

ابن اخوّه قرشی در قرن هشتم در رساله معالم القربه فی احکام الحسبه گرچه فصلی را به مکتبخانه‌ها اختصاصی داده و اشاراتی هم به مغازه اسباب‌بازی فروشی و همچنین بازی‌ها و شرط‌بندی‌های کودکان دارد، از خواندنی‌ها و شنیدنی‌های آنان حرفی نزده است.

نوشته‌های درباره ادبیات کودک و نوجوان در متون کهن پارسی که وجود اشاراتی به ادبیات دینی کودک و نوجوان در آنها محتمل است، محدود به کتب تربیتی کودکان که نمونه‌هایی از آن ذکر شد، نیست. مقدمه اندرزنامه‌ها و کتاب‌هایی که مورد استفاده کودکان بوده ممکن است دربردارنده چنین اشاراتی باشد.

از جمله موضوعاتی که در متون نظری ادبیات مرتبط با کودکان می‌توان یافت، اشاراتی به چیستی زبان و چگونگی زبان‌آموزی است. محمد طوسی نویسنده قرن ششم در کتاب عجایب المخلوقات داستانی را نقل می‌کند که پادشاهی تعدادی نوزاد را از مادران جدا می‌کند و در محل دور از دسترسی در کنار پرستارانی که لال بوده‌اند بزرگ می‌کند. وقتی آن نوزادان بزرگ شدند مشاهده می‌کندکه همه با هم به زبانی حرف می‌زنند که نه فارسی و عربی و نه ترکی و هندی است.

در باب هفتم قابوسنامه هم اشاراتی به زبان‌آموزی کودکان وجود دارد.

 همچنین کتب و رسالاتی که در زمینه نقد ادبی، فصاحت و بلاغت، زیبایی‌شناسی و ... در تاریخ ادبیات فارسی سراغ داریم ممکن است به خواندنی های کودکان ارزیابی آن پرداخته باشند. مثلاً آیا در نوشته‌های جاحظ، ابوالفرج اصفهانی، قدامه بن جعفر، عبدالقاهر جرجانی، ابن ابی الحدید، ابن اثیر، تفتازانی، رشید وطواط، شمس رازی و ... هیچ اشاره‌ای به کودکان و نوجوانان نشده و یا از آثاری که مورد اقبال جوان‌ترها و یا مناسب ایشان است، حرفی به میان نیامده است؟  امید که پژوهندگان به دنبال پاسخ به این پرسش ها روند و بر عمق و غنای معرفت ما در خصوص نگاه مسلمانان پیشین به کودکی و کودکانه ها بیفزایند.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط