ماجرای اولین متنخوانی شهید سیدمرتضی آوینی/ کار برای خدا از سیدمرتضی، آوینی ساخت
محمدرضا اسلاملو کارگردان و مستندساز سینما و تلویزیون، در گفتوگو با تسنیم درباره چگونگی تشکیل گروه جهاد سازندگی در تلویزیون و همچنین خاطرهی اولین متن خوانی شهید سیدمرتضی آوینی را بیان کرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، بیستم فروردینماه سالروز شهادت مردی است که به زاویههای نورانی دفاع مقدس نگریست و دیدههای خود را برای مردم بازگو کرد. یادآور شهیدی است که گوی سبقت را از عرفا و عاشقان دلسوخته ربود و سال 1372 در رملهای سرزمین فکه آسمانی شد. یادآور سید شهیدی است که به "سید شهیدان اهل قلم" شهره شد و صدایش تا انتهای تاریخ در گوش مردم ماندگار ماند.
شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد، تحصیلات ابتدایی و متوسطهی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد. او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر میسرود داستان و مقاله مینوشت و نقاشی میکرد تحصیلات دانشگاهیاش را نیز در رشتهای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورتهای انقلاب به فیلمسازی پرداخت.
آوینی روز بیستم فروردین 1372 در منطقه فکه در حال بررسی لوکیشن فیلم مستند شهری در آسمان، به همراه محمد سعید یزدانپرست با مین برخورد کرد و بر اثر اصابت ترکش مین باقیمانده از جنگ ایران و عراق به شهادت رسید.
محمدرضا اسلاملو کارگردان و مستندساز سینما و تلویزیون که چندین سال در کنار شهید سیدمرتضی آوینی حضور داشته است، به مناسبت سالروز شهادت این شهید آسمانی در گفتوگو با تسنیم درباره چگونگی تشکیل جهاد سازندگی در تلویزیون و همچنین خاطرهی اولین متن خوانی شهید سیدمرتضی آوینی را بیان کرد.
در ادامه میتوانید مشروح گفتوگو را مشاهده کنید.
"از ضبط برنامههای جهاد سازندگی تا شروع مستند روایت فتح"
قبل از آغاز انقلاب اسلامی 2 سال در مدرسه عالی تلویزیون و سینما تدریس میکردم. نزدیک انقلاب که شد، شور و حال عجیبی در کشور پیچید و ما شبانه روزی در تلویزیون فعالیت میکردیم.
چند ماه از انقلاب اسلامی گذشته بود که امام خمینی (ره) دستور تشکیل جهاد سازندگی را صادر کردند.
با خودمان گفتیم چه کاری انجام بدهیم تا بتوانیم همپای انقلاب در تلویزیون کار بکنیم؟ بنده یک دوربین، دستگاه تدوین و صدابرداری فراهم کردم. به همراه یکی از بچههایی که علاقهمند بود به عنوان دستیار، اتاقی را برای کارهای جهاد سازندگی تحویل گرفتیم و کارهای ضبط برنامهی "گندم چینی" را شروع کردیم.
یک روز دیدم شهید سیدمرتضی آوینی به همراه سیدحسین هاشمی و سردار علیرضا افشار از طرف جهاد سازندگی آمدند و ما در قالب یک تیم گفتیم شروع کنیم تا فعالیتهای جهادی جهاد سازندگی را ضبط کنیم.
بعد از اینکه چند نفر از نیروهای فرهنگی جهاد سازندگی به ما ملحق شدند، تقسیم کار انجام شد و در قالب سه تیم برنامهسازی فعالیت خود را آغاز کردیم. با شروع جنگ تحمیلی باید ماموریتهای ما از ضبط برنامههای جهاد فاصله میگرفت و ما به حماسههای رزمندگان در جبهههای نبرد میپرداختیم. من به همراه چند تن از همکارانمان به جنوب کشور و شهید آوینی به منطقه عملیاتی قصرشیرین رفت.
معمولاً شهید سیدمرتضی آوینی در تهران میماند و کارهای تدوین را انجام میداد. اوایل جنگ بود که چند تن از دوستان شهید آوینی که برای ضبط مستند به مناطق عملیاتی رفته بودند اسیر می شوند، بعد از مدتی از جنوب کشور برگشتیم و متوجه شدیم همکاران شهید آوینی اسیر شده و او تنها شده است.
زمان زیادی نگذشته بود که شهید آوینی به همراه یکی از بهترین دوستانش به نام علی برای ضبط مستند به جبهههای نبرد راهی میشوند. در حین ضبط مقاومت رزمندگان دفاع مقدس، دوست شهید آوینی به شهادت میرسد و سیدمرتضی اولین مرثیه خودش را برای اولین شهید جهاد میسراید.
"متنهای آسمانی آوینی را یک آسمانی میتوانست بخواند"
البته لازم است این را هم ذکر کنم که اوایل فعالیت، با توجه به حیایی که شهید آوینی داشت، متونی را که مینوشت مایل نبود خودش بخواند. اگر به مستندهای ساخته شده سری اول توجه کنید صدای شهید سیدمرتضی آوینی نیست، بلکه صدای دوبلورهای تلویزیونی است.
معمولاً بنده مستندهایی را که میساختم، متونش را خودم میخواندم. به یاد دارم یک روز سیدمرتضی به من گفت: دوست ندارم متون را به هر شخصی بدهم و بخواند، بیا و با توجه به تجربهای که داری متون این مستند را شما بخوان. من هم قبول کردم و با هم به محل ضبط نریشنها رفتیم. پشت میکروفون نشستم و شهید آوینی کنار صدابردار در اتاق فرمان به من گفت بخوان.
بسم الله الرحمن الرحیم گفتم و متن را میخواندم، اما صدابردار صدا را قطع میکرد و شهید آوینی میگفت اینطور نیست، دوباره بخوان. دوباره بسم الله میگفتم و متن را تکرار میکردم، چند بار شهید سیدمرتضی آوینی کار را قطع کرد و در نهایت وارد اتاق شد و گفت: متوجه نمیشوی، باید این طور بخوانی.
بنده به شهید آوینی گفتم: خواهش میکنم بیا و متن را خودت بخوان، این متن رو خودت نوشتهای و حس و حال متن را بهتر درک میکنی، تو اگر تا صبح به من بگویی بخوان من نمیتوانم آن چیزی را که تو میخواهی بگویم.
با هزار سلام و صلوات از او خواهش کردیم که اینقدر به ما ایراد نگیرد و این متن را خود سید بخواند. شهید آوینی با اصرار زیاد ما قبول کرد و پشت میکروفون نشست.
به اتاق فرمان رفتیم، بعد از اینکه شهید آوینی شروع به خواندن متن کرد، دیدیم واقعاً به متن مسلط است و چقدر زیبا میخواند.
همانطور که رهبر معظم انقلاب دربارهی ایشان فرمودند، شهید سیدمرتضی آوینی فضاهایی را که در متون تعریف میکند، دیده و تجربه کرده بود. اصلاً باید بگویم به همین دلیل من نمیتوانستم متنهای او را بخوانم، چون شهید آوینی آسمانی بود و من زمینی توان خواندن متنهای او را نداشتم.
خلاصه بعد از این ماجرا شهید آوینی متنهای مستندهایش را خودش میخواند و از آن روز به بعد در اتاق کارش محلی را برای ضبط نریشنها درست کرد و در همان جا متنهای مستندهایش را خودش میخواند.
"ماجرای مداومت شهید آوینی برای برپایی نماز جماعت"
همانطور که شما میدانید روزهای اول انقلاب مثل الان نبود که نماز جماعت به صورت گسترده در کل شهر برگزار شود و تمام مردم در نماز جماعت شرکت کنند. به یاد دارم همان روزهای اول که در جهاد بودیم، با شهید آوینی و چند نفر دیگر از دوستانمان نماز جماعت میخواندیم.
فضای سازمان و جهاد اینگونه نبود که تمام افرادی که مشغول فعالیت بودند مذهبی باشند، ممکن بود خیلی از آنها نماز هم نمیخواندند، اما دقیقاً به یاد دارم شهید آوینی گفت: آنقدر در این مکان نماز میخوانیم که اینجا مسجد و یا نمازخانه شود. همین هم شد، بعد از سالها مکانی که در سازمان نماز میخواندیم نمازخانه شد.
" شهید آوینی از دنیا رها شده بود"
تقریباً بعد از گذشت دو سال از جنگ بنا به دلایلی ما فعالیتمان را از جهاد به سازمان سپاه تغییر دادیم، دورادور با سیدمرتضی ارتباط داشتیم اما چون در کنار یکدیگر نبودیم دقیق از احوال ایشان خبری نداشتم، تا اینکه سیدمرتضی از تلویزیون خارج و به حوزه هنری آمد، چون ما در حوزه هنری فعالیت میکردیم دوباره شهیدآوینی را در آنجا دیدم و فعالیتمان را با یکدیگر شروع کردیم.
دو سه روز قبل از شهادت سیدمرتضی بود که ما ایشان را دم درب حوزه هنری دیدیم، حالش خیلی گرفته بود، بعد از احوال پرسی سیدمرتضی گفت: از عدم تحرک خودم، از اینکه نمیتوانم خدمت کنم خسته شدهام، از دنیا بیزار شدهام. قصد دارم دوباره به جبهه بروم. شهید آوینی برای فیلمبرداری راهی جبهه شد و بعد از سه روز خبر شهادت ایشان را به ما دادند.
" کار برای خدا، از سیدمرتضی آوینی ساخت"
شما در صنعت سینما نگاه کنید، تمام افراد درس و مطالب مربوط به رشته سینمایی را آموختهاند، اما سوال اینجاست که چطور میشود شهید سیدمرتضی آوینی که درسهای تخصصی سینما را در دانشگاه یاد نگرفته است، این گونه متمایز میشود و تمام اهالی سینما قبول میکنند که این شخص بسیار متفاوت به ماجراها مینگرند؟ این جزء عنایت خداوند نمیتواند باشد.
شهید سیدمرتضی آوینی به این دلیل آوینی شد که فقط برای خدا کار میکرد، او در طول عمرش برای هیچکس کار نمیکرد، هدف او جلب رضایت خدا بود و طبیعتاً کسی که برای خدا کار کند، پروردگار عالم او را در تاریخ به همه انسانها نشان میدهد. به یقین میتوانم بگویم کسی که برای خداوند کار کند، بصیرتی فوق العاده به او عطا میشود، همانطور که شهید سیدمرتضی بصیرتی خدایی داشت.
شهید سید مرتضی آوینی باتوجه به تمام تلاشهایی که برای رشد خود انجام داده بود، عنایتهای خاص خداوند او را به این درجه رساند. قلم و تفکر او نتیجه عنایت ویژهای است که از طرف خداوند و اهلبیت (ع) به این شهید والا مقام شده بود.
انسانهایی که از شر نفس خود گذشته و به خودباوری رسیده باشند اگر دست به خاک هم بزنند خداوند آن را طلا میکند.
انتهای پیام/