یادداشت میهمان|چاووشی خواننده خوبی است اما شاعر نیست
محسن چاوشی در قطعه "او" که به مناسبت نیمه شعبان منتشر شد، با تقلید از زبان و حال و هوای غزلیات عرفانی مولوی ابیات شگفت آوری سروده است!!!
به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، مهدی زنگنه (شاعر) در یادداشتی به نقد ترانه او با شعر و صدای محسن چاوشی پرداخته است:
بی شک محسن چاوشی اعجوبه موسیقی پاپ روزگار ماست. خوانندهای که تا به حال روی هیچ استیجی بالا و پایین نپریده و برای هوادارانش قلب و بوس نفرستاده است؛ حتی یک پلان هم در نماهنگی ظاهر نشده و به تمام مناسبات معمول دنیای سوپراستارها بی اعتناست؛ اما نزدیک به دو دهه یکی از محبوب ترین و پرطرفدارترین خوانندگان کشور است. لا به لای شلوغی بازار مکاره موسیقی روزگار ما، بسیاری از خوانندگان هم نسل او یا فراموش شدهاند یا با تکرار خودشان فقط و فقط مخاطبان قدیمی شان را حفظ کردهاند. اما چاوشی سال به سال محبوب تر میشود و خاطرات موسیقایی نسلهای گوناگون را رقم میزند.
عزلت گزینی و گریز از حاشیه، تصویر هنرمندی نجیب و زیرک را از او ساخته است که تنها روی خلق آثارش تمرکز دارد و فارغ از سفارشهای سازمانی و نهادهای به ظاهر فرهنگی، دغدغه های خویش را نجوا میکند. گاهی عاشقانه میخواند و گاهی اعتراضهای اجتماعیاش را فریاد میزند. گاهی ترانههای مدرن و پست مدرن میخواند و گاهی به سراغ وحشی بافقی و مولانا میرود. و البته در اکثر آثار به خوبی از عهده فضاسازی و القای مفاهیم شعر و ترانه بر میآید.
چاوشی یک خواننده متعهد است. هم از آن جهت که دلشوره فرهنگ و اصالتهای بومی در آثارش موج میزند، هم از آن روی که بدون هراس از ریزش مخاطب و نه به خاطر کسب مجوز، باورهای دینیاش را ابراز میکند. در وضعیت اسفناکی که "هر بار این درُ محکم نبند نرو" و "حالا پاشو بیا پیش من یالا" به عنوان ترانه از وزارت ارشاد مجوز انتشار میگیرند و از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش میشوند، بسیاری از جوانان متولد دهه هفتاد و هشتاد با شنیدن برخی آثار او برای نخستین بار با اشعار فخیم ادبیات فارسی آشنا شده و به سراغ دیوان شاعران بزرگ پارسی گو رفتهاند.
***
حالا چند وقتی است این خواننده هنرمند و محبوب در کنار آهنگسازی و تنظیم و خوانندگی به سرودن شعر و ترانه نیز روی آورده است. البته برخی از تنگ نظران در لباس منتقد هنری، بر این باورند که بازیگران نباید خوانندگی کنند و خوانندگان نباید روی پرده سینما ظاهر شوند! شاعران حق خوانندگی و خوانندگان اجازه سرودن ندارند! و قس علیهذا... حال آن که هیچ کس نمیتواند برای دیگری تعیین تکلیف کند و اگر یک هنرمند استعداد و ظرفیت خلق آثار متنوع را داشته باشد، نمی تواند خود را محدود و محصور کند. از قدیم گفتهاند پری رو تاب مستوری ندارد. لکن سرودههای جناب چاوشی علی الخصوص اشعار تازهای که در قطعات "شرح الف" و " او"سروده شده، به هیچ وجه قابل دفاع نیست. سال 94 ترانه تیتراژ سریال شهرزاد در میان اهل ادب و اهالی فرهیخته موسیقی سر و صدای مختصری به پا کرد و عدهای به سستی زبان و تصاویر عجیب و غریب آن ترانه به ویژه "بیا تا رگامُ تو خونت بریزم" اعتراض کردند. اعتراض به جایی بود ولی خیلیها به دیده اغماض نگریسته و از کنارش عبور کردند. اما حالا محسن چاوشی در قطعه "او" که به مناسبت نیمه شعبان منتشر شده، با تقلید از زبان و حال و هوای غزلیات عرفانی مولوی ابیات شگفت آوری سروده است:
تاج گذاری کند آمده کاری کند
بت شکند شاهِ ما بنده نوازی کند
ما بنوازیم نیست ناز بتِ بت شکن
بت بنوازد هر آن چنگ به سازی کند
آمده با قصد خود هرچه بتِ قادر است
با تبرش یک نفس دست درازی کند
نخستین شگفتی عدم حضور قافیه در اولین مصراع اثری است که علی الظاهر قرار است غزل باشد. ردیف شعر "کند" است، اما کاری با نوازی و سازی و درازی هم قافیه نیست! در ادامه شگفتیهای متعددی پشت سر هم صف میکشند. واژههایی که از نظر تناسب با یکدیگر ارتباط ظاهری دارند بدون هیچ معنا و مفهومی کنار هم چیده شدهاند. مضاف بر این که ترکیب "دست درازی" در ادبیات فارسی همواره بار معنایی مثبتی نداشته و درباره حضرت صاحب الامر (عج) اصلاً مناسب نیست. در ادامه میگوید:
خویِ علی خویِ او رویِ علی رویِ او
دست به زانو زنَد فتح اراضی کند
تیغ کَشاند به هر کس که به ناحق گرفت
عدل کَشاند به هر قصد به قاضی کند
سر بزند آن که را خونِ خلایق مَکید
آبِ رخِ مردُمان ریخته بازی کند
باز بگیرد خود آن آهِ دلِ مردُمان
خود دِل ایتام را آمده راضی کند
در نگشاید به آن ذات که پهلوی خَلق
می شکند دَم به دَم بعد نمازی کند
تیغ به فرقش زنید شیر به زهرش کنید
شیرِ خدا باز خود بنده نوازی کند
کلمات فارسی هستند اما طوری کنار هم آمدهاند که بعید است فارسی زبانان معنای ابیات را بفهمند. در ضمن شاید قافیه شنیداری در ترانه ایرادی نداشته باشد، اما اساتید سخن در غزل اجازه نمیدهند که بازی و نمازی و درازی با قاضی و اراضی و راضی هم قافیه شوند. همان طور که ملاحظه میکنید علیرغم این که شعر درباره منجی عالم است و شاعر گفته "خوی علی خوی او روی علی روی او" ناگهان موضوع عوض میشود و درباره امیرالمومنین (ع) سخن میگوید. شگفتی بعدی آن است که خواننده بدون توجه به قافیه، قصد دارد فرق شکاف خورده مولا را بخرد:
لافَتی ای پدر لافَتی جز شما
فُزتُ به ربّک علی فرقِ تو را می خرم
واقعاً چگونه میتوان فرق حضرت را خرید؟ شاعر سپس با همین منوال نیازی به قواعد ادبی احساس نکرده و "میشوم" را پس از "میخرم" میآورد:
همچو برادر شهید دست و سرم آنِ او
زهر بنوشم شَها بنده شهیدت شوم
واشگفتا ! واعجبا از بیت بعد! شاعر خود را نطفه مولا معرفی میکند و از ایشان میخواهد از او بگذرد و قول میدهد شیر خدایی رود! بله ! شیر خدایی رود! نه این که شیرخدایی شود! بلکه همانند مولا شیرخدایی رود! و ما هم چنان از درک این معانی عاجزیم!
بنده سرافکنده ام در گُذر از نطفهات
قول دهم چون شما شیرِ خدایی رَوم
شبهِ علی میرود عزل به ما میرسد
دستِ خدا بر سرم او بِرسَد در برم
شبهِ پِیمبر کلان جامه ی تن همچو آن
جامه دران خواهمش از سرِ او نگذرم
باید الله با تیرِ علی ذوالفقار
سینه ی گردن کَشان اذن دهد میدرم
انتخاب اوزان دُوری برای ساخت قطعات طرب انگیز و حماسی، انتخاب هوشمندانهای است. چاوشی نیز اغلب اوقات هنگام انتخاب اشعار قدما به سراغ همین اوزان رفته و با ساخت ملودیهای متناسب و تنظیمهای خلاقانه حق مطلب را ادا نموده است. یکی از بهترین نمونهها قطعه "به رقص آ" است. اما وقتی خودش سروقت سرایش میرود، تنها پوستهای ظاهری را استخدام میکند. انتخاب وزن دوُری، چیدن واژگان ثقیل، و استفاده از صنعت واج آرایی، موسیقی کلام را تشکیل میدهند؛ ولی تکلیف معنا و مفهوم چه میشود؟ آیا به دستور زبان نیازی نیست؟ شاید مخاطب عام در مواجهه اولیه با این قطعه ، به خاطر علاقهاش به صدای خواننده و حال و هوای شنیدنی تنظیم و رنگ بندی سازها، متوجه نشود که چه جملات بی معنایی را می شنود!؟ اما مسلماً با مرور متن اثر سوالات فراوانی در ذهنش شکل خواهد گرفت. خدای ناکرده همان جوانان و نوجوانانی که به عشق صدای چاوشی، داشتند به ادبیات کلاسیک ایران تمایل پیدا میکردند، ممکن است به خاطر تشابه ظاهری این ابیات به اشعار مولوی، تصور کنند تمام اشعار عرفانی تاریخ ادبیات همین قدر تهی از معنا هستند!
***
محسن چاووشی خواننده خوبی است. آهنگساز و تنظیم کننده ماهری است. انسان دوست داشتنی و هنرمندی است. اما شاعر نیست. او به خاطر تسلط فراوانش بر ریتم، وزن شعر را به درستی تشخیص میدهد. اما شناخت وزن کلاس اول شاعری است. خواننده خوب ما شور شاعری دارد؛ اما اگر میخواهد احساسات و عواطف و دغدغههایش را به زبان شعر بیان کند، همان طور که در نوجوانی و جوانی فنون موسیقی را پای درس اساتید را فراگرفته، باید اصول و قواعد شعر را نیز بیاموزد. البته شاعران و ترانه سرایان بسیاری دوست دارند که آثارشان با صدای چاووشی به گوش مردم برسد. به نظر میرسد بهتر است تا زمانی که در سرودن شعر و ترانه به بلوغ نرسیده، با آن ها همکاری کند تا با شنیدن و خواندن سرودههایش مجبور نباشیم بگوییم: عزیزم چی میگی؟ دقیقاً چی میگی؟
نویسنده: مهدی زنگنه
انتهای پیام/