در دوران کرونا به ۶۵ هزار جانباز شیمیایی چه گذشت؟/ جانبازانی که بیش از همه در معرض آسیب هستند
جانباز ۷۰ درصد شیمیایی میگوید: جانبازان شیمیایی در خانههایشان شب تا صبح با نفس نفس زدن و سرفه کردن با خدا مناجات میکنند. گاهی از ناراحتی ریه تا صبح نمیخوابند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در ایام شیوع ویروس کرونا در سطح کشورهای مختلف، افرادی که دارای ریههای حساس و یا بیماری زمینه ریوی هستند بیش از سایرین در معرض ابتلا و مرگ با این ویروس مهلک قرار دارند. در این میان جانبازان هشت سال دفاع مقدس و مدافع حرم و بالاخص جانبازان شیمیایی جزو گروههای خطر محسوب شده و بیشتر دچار مرگ و میر کرونا میشوند. جانبازان شیمیایی که به دلیل استنشاق گازهای مرگ آوری که صدام به استفاده آن در دوران هشت سال جنگ تحمیلی اقدام کرد، ریههای بیماری دارند و بیش از 30 سال است که با عوارض شیمیایی حملات مسموم رژیم بعث دست و پنجه نرم میکنند.
این جانبازان نه تنها با شیوع کرونا در معرض خطر قرار گرفته اند، بلکه به خاطر عوارض مجروحیت، در آلودگی هوا، هوای سرد و بیماریهای ویروسی و تنفسی نیز ایمن نیستند و سالها شرایط سختی را در ایام مختلف سال گذراندهاند. شاید بتوان گفت بخشی از مشکلاتی که امروزه به خاطر بیماری کرونا با آن دست و پنجه نرم میشود جزو مشکلات همیشگی این جانبازان است.
در هشت سال جنگ تحمیلی در اثر بیش از 350 حمله شیمیایی، هزاران نفر از رزمندگان و افراد غیر نظامی ایران در معرض آلودگی با این عوامل شیمیایی قرار گرفتند. در حال حاضر بیش از 65 هزار نفر تحت عنوان جانباز شیمیایی با عوارض مشخص ناشی از مصدومیت شیمیایی تحت پوشش بنیاد شهید و مور ایثارگران قرار دارند.
چند روز گذشته رهبر معظم انقلاب در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت ولادت حضرت امام زمان(عج) در 21 فروردین 1399 بیانات گهرباری داشتند که در آن به روزهای تلخ حملات شیمیایی صدام اشاره کرده و فرمودند:
«درست در 32 سال قبل از این، در همین ایّامی که کرونا به منطقه ما وارد شد، هواپیماهای صدّام موادّ شیمیایی را در یک بخشهایی ریختند و هزاران نفر از مردمِ ما و مردمِ خودشان را با گاز خردل و مانند اینها کشتند؛ این اتّفاق افتاد. البتّه همه قدرتهای دنیا هم آن روز از صدّام حمایت میکردند، به او کمک میکردند؛ بعضی از همین کشورهای متمدّن و مترقّی -[البتّه] در ادّعا- موادّ شیمیایی را به او دادند، سلاح شیمیایی را در اختیار او گذاشتند و تا امروز هم اَحدی از آنها حساب پس نداده، جواب نداده که چرا این جنایت را اینها انجام دادند. و آن جنایتکار، [یعنی] صدّام، با مردمِ ما این جور عمل کرد، با مردمِ خودش در حلبچه هم همین جور عمل کرد؛ به خاطر اینکه احساس کرده بود که ممکن است مردم حلبچه با رزمندگان جمهوری اسلامی همکاری داشته باشند، آنجا هم [موادّ شیمیایی] ریخت و مردم را در کوچه و خیابان به کام مرگ کشاند؛ اینها هست.»
اشاره رهبر معظم انقلاب در مورد اتفاق 32 سال پیش به استفاده صدام از گاز شیمیایی در 25 اسفند ماه سال 1366 در بمباران حلبچه اشاره دارد. رئیس آزمایشگاه سمشناسی بیمارستان گان فلاندر بلژیک گفته بود که عراق از 3 نوع گاز مختلف علیه حلبچه استفاده کرده است. این گازها شامل گاز خردل(ایپریت)، گازهای اعصاب(تابون، سارین یا سومان)، VX و گاز سیانوژن است.
گازهای کشنده اعصاب برای اولین بار در تاریخ توسط رژیم بعث عراق علیه ایران نیز در 27 اسفند سال 62 در جبهه جنوب (عملیات خیبر) اتفاق افتاد. براساس گزارش رسمی سازمان ملل(UNMOVIC)، رژیم صدام بیش از 1800 تن گاز خردل، 600 تن گاز سارین و 400 تن گاز تابون و بیش از 100 هزار گلوله و بمب شیمیایی بر علیه ایران استفاده کرد. در تمام طول مدت کاربرد سلاحهای شیمیایی علیه ایران، عملاً هیچ اقدام جدی برای متوقف کردن این حملات و محکوم نمودن رژیم صدام توسط سازمانهای مسئول بین المللی صورت نگرفت.
بنا به اعلام رسمی بنیاد شهید و امور ایثارگران مجموعا 548 هزار و 499 جانباز در سراسر کشور داریم که از این تعداد 517 نفر جانباز شیمیایی شدید، 16 هزار و 486 نفر شیمیایی متوسط و 42 هزار و 935 نفر شیمیایی خفیف هستند.
حسن جوانمرد، جانباز 70 درصد شیمیایی هشت سال دفاع مقدس و مداح اهل بیت علیه السلام در سخنانی به برخی از مشکلات طاقت فرسایی که جانبازان شیمیایی با آن سر و کار داشته اند اشاره کرده است. بخشی از متن این سخنان و صوت کامل آن در ادامه می آید.
حسن جوانمرد میگوید: «جانباز قطع نخاعی گاهی پشت جدول خیابان یک صبح تا ظهر میماند و رویش نمیشود بگوید کسی او را از جدول رد کند. اینقدر این بچهها محجوب هستند. جانبازان ما وضعیت سختی دارند. جانبازان شیمیایی در خانههایشان نفس نفس میزنند و میگویند که من با نفسهایم مناجات میکنم و حسین حسین میگویم.
راکت شیمیایی که میترکد ابتدا مواد به صورت مایع است. در جبهه این راکت وقتی روی سر ما ریخت هنوز مایع بود. جعفر نجاتی یک پا نداشت. وقتی راکت شیمیایی خورد و همه فرار کردند، من دیدم جعفر پای فرار کردن ندارد. ماسکم را به او دادم. من دویدم و رفتم پایین. وقتی ما را بردند عقب و به هوش آمدیم، دیگر چشمهایمان باز نمیشد. پشت پلکهایمان تاول زده بود و نمیگذاشت چشم درست باز شود. تمام بدنمان پر از تاول شده بود. ما را بردند اصفهان در یک حمام بیرون شهر. آن زمان درست نمیدانستند که باید با جانبازان شیمیایی چه کار کنند و چگونه آنان را درمان کنند.
ما را به یک حمام بردند و گفتند همه پوست بدن این مجروحین شیمیایی که آلوده شده باید کنده شود. با چوبهای بستنی که در پزشکی استفاده میشود پوستهای ما را میکندند. تصورش هم برای شما سخت است. فکر کنید یک گوشه ناخن که کنده میشود چقدر درد دارد؟ بچهها از درد از دست پرستاران فرار میکردند. یک بار نگاه کردم دیدم جعفر که پای فرار کردن نداشت. چهار دست و پا مانده بود. ما را گوشه حمام میگذاشتند و با شلنگ آتش نشانی رویمان آب میگرفتند.
بعد ما را سوار آمبولانس کردند تا به تهران بیاورند. همه وجودمان مثل آتش میسوخت و این درد قابل توصیف نیست. جعفر در آمبولانس تا خود تهران میگفت: «یا زهرا». راننده آمبولانس گاهی میزد کنار جاده تا پیاده شده و تنفسی به خود بدهد. از بس که بدن ما بوی چرک و خون میداد، تحملش برای او سخت بود. ما را به بیمارستان لبافی نژاد آوردند. چهار پنج نفرمان آنجا شهید شدند. یادم هست آقای حق شناس در ایام ماه رمضان به عیادت جانبازان آمد و وقتی حال و روز ما را دید، بعدا در مسجد با تربت امام حسین(ع) برای ما حمد شفا خواند. وقتی تربت رسید، در دهان ما و سایر بچهها گذاشتند و گفتند شفای شما در این است.
همان شب جعفر شهید شد. صبح فردایش تعداد گلبولهای من بالا رفت و کمی بهتر شدم. پایین بودن گلبولهای بدن باعث پایین آمدن ایمنی بدن میشود. گلبولهای بدن بچههای شیمیایی خیلی پایین است و با یک سرماخوردگی گاهی راهی بیمارستان میشوند. ریههای بعضی بچهها پیوندی است.
چند وقت بعد دوباره حال و روز بچه ها بد شد. میکروبی بدن جانبازان شیمیای را گرفت. پزشکی را از اتریش برای بررسی و معالجه آوردند. او گفت اگر این میکروب وارد خون این بیماران شیمیایی شود کارشان تمام است. تنها راه معالجه این است که بدنشان با اسید استیک شستشو داده شود. یادم هست یک وان اسید استیک آماده کردند و ما را داخل وان میگذاشتند. رفقا یا زهرا یا زهرا میگفتند و از درد سوختن غش میکردند. بچههای شیمیایی اینگونه سوختند. آن وقت حالا بعد از سالها رویشان نمیشود داخل شهر قدم بزنند. چون با کپسول اکسیژن هستند و مردم با تعجب نگاهشان میکنند. یکبار در هیأت من سرفه ام گرفت و اذیت شدم. یکی از هیئتیها زد پشتم و گفت: آقا برو بیرون! حالمان را به هم زدی. بگذار عزاداریمان را بکنیم.
بچههای شیمیایی در خانههایشان شب تا صبح به همراه زن و بچههایشان با نفس نفس زدن و سرفه کردن با خدا مناجات میکنند. گاهی از ناراحتی ریه تا صبح نمیخوابند و مجبورند بنشینند تا نفسشان بالا بیاید. گاه همین جانبازان سعی میکنند آرام سرفه کنند تا خانواده بیدار نشوند. آن وقت بعضیها با چند روز مسجد آمدن مدعی می شوند.»
انتهای پیام/