آیا کروناویروس نشانه پایان سرمایه‌داری است؟


از سال ۲۰۱۵، گفته‌ام که ما نه به‌خاطر هزینه‌‌های اقتصادی حمایت از جمعیت سالمند بلکه به‌خاطر تهدید هرج و مرج اقلیمی مجبور خواهیم شد الگوی جدید و بسیار متفاوتی از سرمایه‌داری را در پیش بگیریم. اما بحران کووید-۱۹ همه‌چیز را در کوتاه‌مدت تغییر داد.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، پال‌مسون، نویسنده و پژوهشگر طی یادداشتی نوشت: طاعون بیماری همه‌گیری بود که در آسیا آغاز شد و در پایتخت های اروپایی شیوع پیدا کرد و حداقل یک‌سوم از انسان‌ها را درگیر خود ساخت. با پایان یافتن بحران تازه تنش‌ و درهم‌ریختگی‌ها آغاز شد، نهادهای محبوب سقوط کردند و کل سیستم اقتصادی باید دوباره از نو برپا می‌شد. این یک تاریخچه کوتاه از مرگ سیاه بود؛ یک بیماری همه‌گیر به نام طاعون که ناشی از باکتری یرسینیا پستیس (Yersinia pestis) است، بیماری‌ای که در دهه 1340 از مغولستان به اروپای غربی سرایت کرد. از آنجاکه اقتصاد آن دوره مبتنی‌بر کشاورزی و صنایع دستی محلی بود، زندگی عادی نسبتا سریع جان گرفت. از طرفی با کاهش چشمگیر تعداد کارگران، آنهایی که از این بحران جان سالم به در برده بودند، به چانه‌زنی با قدرت پرداختند، این چانه‌زنی‌ها به‌زودی باعث مطرح شدن مفاهیم جدید آزادی در میان مردم شهرهای قرون وسطایی شد. این اتفاقات، فرآیندی از تغییر اقتصادی را آغاز کرد که در‌نهایت به سیستم فئودالی پایان داد و به عقیده برخی، باعث ظهور سیستم سرمایه‌داری شد.

اپیدمی بیماری، کابوس کاپیتالیسم

امروز سرمایه‌داری با کابوس خاص خود روبه‌رو است. اگرچه ویروس کووید-19 ممکن است یک تا چهار درصد افرادی را که گرفتار می‌کند، بکشد، اما تاثیر آن بر اقتصاد بسیار پیچیده‌تر از تاثیر طاعون بر اقتصاد دهه 1340 است. شرایط ژئوپلیتیکی امروز بسیار شکننده‌تر است و ما با جامعه‌ای روبه‌رو هستیم که با چالش‌های بسیاری مثل تغییرات آب و هوایی دست‌به گریبان است. بگذارید تغییرات گسترده‌ای را که این همه‌گیری ایجاد خواهد کرد، بررسی کنیم.

اولین تاثیر این ویروس، تعطیل کردن زندگی روزانه در بخش‌های بزرگی از چین، هند، بیشتر اروپا و ایالت‌های بیشماری در آمریکا است. دوم، این ویروس خسارت قابل‌توجهی به اعتبار دولت‌ها و نخبگان سیاسی که یا جدی بودن بحران را انکار کردند یا در مراحل اولیه ناتوان از بسیج سیستم‌های مراقبت‌های بهداشتی بودند، وارد کرده است.

سوم، رکود فوری در تمام اقتصادهای بزرگ رخ داد که مطمئنا باعث به‌وجود آمدن عمیق‌ترین رکود در تاریخ مدرن می‌شود. در حال حاضر، قیمت سهام سقوط کرده و این به نوبه خود، به خانواده‌های طبقه متوسط که صندوق‌های بازنشستگی آنها باید در بازار سهام سرمایه‌گذاری کند، آسیب می‌رساند. در همین حال، پرداخت بدهی شرکت‌های هواپیمایی، فرودگاه‌ها و هتل‌های زنجیره‌ای خود مشکل دیگری است.

در واکنش به این بحران، بسیاری از دولت‌ها ارائه بسته‌های نجات اقتصادی را به شکل گسترده در دستور‌کار خود قرار داده‌اند. دولت آمریکا از طریق ترکیبی از پرداخت مستقیم به شهروندان و وام به کسب‌وکار‌ها دو تریلیون دلار به اقتصاد تزریق خواهد کرد، این رقم از نصف آنچه دولت به‌عنوان مالیات از مردم دریافت می‌کند، بیشتر است. در همین حال، بانک‌های مرکزی به یک شکل جدید و تهاجمی به تسکین شرایط بحرانی روی آورده‌اند. درست پس از آخرین بحران مالی جهانی در سال 2008، آنها دوباره برای پرداخت بدهی‌های دولت پول تزریق می‌کنند، اما این بار این روند، تدریجی یا در قالب ارائه اوراق دولتی نیست. ارائه اوراق دولتی به‌عنوان روشی امن اقدامی بود که در سال 2008 انجام شد، در حال حاضر به نظر می‌رسد این روش در دهه اخیر تاثیر کمتری داشته است. در حال حاضر سیاستمداران به ر‌ای‌دهندگان تاکید می‌کنند که این یک رکود شدید Vشکل خواهد بود، چراکه اصول اقتصادی ما سالم است.

پایه‌های در حال فروپاشی

برای درک اینکه متوجه شویم چرا این نظر سیاستمداران بیش از حد خوشبینانه است، اجازه دهید از یک استعاره ساختمانی استفاده کنیم. در بحران مالی سال 2008، به نظر می‌رسید سیستم مالی به‌عنوان سقف ساختمان روی پایه‌های اصلی فروریخته است، در این شرایط ساختمان اقتصاد اگرچه آسیب دیده بود، اما محکم ایستاد و ما توانستیم سقف را دوباره بسازیم. در عوض، این بار ستون‌های اصلی ساختمان در حال فروپاشی هستند، چراکه تمام ساختار اقتصادی سیستم سرمایه‌داری مبتنی‌بر رفتن به سر کار و کسب درآمد است. از آنجاکه اکنون ما مجبور هستیم مردم را از کار دور نگه داریم، دیگر فرقی نمی‌کند این ساختمان چقدر قوی باشد. در واقع، ساختمان دیگر در این شرایط آنقدر قوی نیست. بخش اعظم رشدی که در طول 12 سال از آخرین بحران مالی تجربه کرده‌ایم، توسط بانک‌های مرکزی، وثیقه دولت‌ها از طریق سیستم بانکی و بدهی‌ها حاصل شده است. به‌جای پرداخت بدهی‌ها، حالا حدود 72 تریلیون دلار بیشتر به آن اضافه کرده‌ایم. برخلاف زمان شیوع طاعون، سیستم‌های تجاری و مالی قرن بیست‌ویکم پیچیده هستند و همان‌طور که در سال 2008 نیز آموختیم، این پیچیدگی در‌واقع به‌معنای شکننده بودن آنهاست.

بسیاری از دارایی‌هایی که در سیستم مالی در گردش هستند دقیقا مانند بحران سال 2008 شامل بسته‌های پیچیده اوراق بدهکاری IOU توسط بانک‌ها، گروه‌های بیمه و سایر شرکت‌های مالی می‌شوند. ارزش آنها در این واقعیت نهفته است که آنها مطالبه و تضمین درآمد آینده را به دارنده خود می‌دهند.

حق عضویت ما در سالن بدنسازی، وام دانشجویی، اجاره‌بها، قسط ماشین در سال جاری، سال آینده و بعد از آن به‌وسیله این اوراق قبلا پرداخت شده‌اند، با این شرایط مردم عملا در سیستم مالی جدید قمار می‌کنند.

اما چه اتفاقی می‌افتد وقتی دیگر به باشگاه ورزشی نمی‌رویم و ماشین جدیدی خریداری نمی‌کنیم؟ در پاسخ باید گفت برخی از این اسناد بدهکاری IOU)ها) بی‌ارزش می‌شوند و سیستم مالی باید توسط دولت تضمین شود.

نکته غیرقابل تصور اینجاست

شاید بیشتر مردم عادی نفهمند شرایط کنونی چقدر خطرناک است، اما دولتمردان به‌خوبی از این موضوع آگاه هستند. به همین دلیل است که آنها بانک‌های مرکزی را ترغیب کرده‌اند بازارهای اوراق‌ بهادار را به‌طور مؤثر ملی کنند. این بدان معناست که دولت‌ها برای ارائه وثیقه به مردم و شرکت‌ها مانند معامله دو تریلیون دلاری ترامپ عملا بدهی‌های خود را افزایش می‌دهند و در‌نهایت این بدهی‌ها توسط بخش دیگری از خود دولت یعنی بانک مرکزی بلعیده می‌شود. اقتصاددانان چپ ازجمله خود من هشدار داده‌ایم که رکود و بدهی‌‌های زیاد در طولانی‌مدت، منجر به اعمال این سه سیاست خواهد شد: در ابتدا با کشور‌هایی رو‌به‌رو خواهیم شد که به اتباع خود یک درآمد جهانی می‌دهند، بانک‌‌های مرکزی به‌طور مستقیم به دولت وام می‌دهند تا آن را حفظ کنند، درنهایت برخی شرکت‌‌های بزرگ تحت مالکیت دولت قرار می‌گیرند تا بتوانند همچنان به حیات خود ادامه دهند.

در گذشته نیز البته در مواردی نادر این پیشنهاد به نظام سرمایه‌داری ارائه شده بود که با خشم حامیان آنها با اشاره به سقوط شوروی رو‌به‌رو شد. آنها گفتند که این کار، سرمایه‌داری را از بین می‌برد. اما اکنون، نکته غیرقابل تصور اینجاست که همه‌ این موارد ازقبیل پرداخت‌‌های جهانی، وثیقه‌‌های دولتی و پرداخت بدهی‌‌های دولت توسط بانک‌‌های مرکزی با سرعتی اتخاذ شده‌اند که حتی طرفداران معمول این اقدامات را شوکه کرده است. سؤال این است، آیا ما قصد داریم این کار را با اشتیاق انجام دهیم و با رویکردی شفاف به آن جامه‌ عمل بپوشانیم یا با اکراه چار‌ه‌ای جز این برای احیای سیستم اقتصادی نداریم؟ بگذارید بررسی کنیم که چرا اقتصاددانان تاکنون با این اقدامات بحرانی مخالف بوده‌اند. یین‌دانکن اسمیت، سیاستمدار محافظه‌کار انگلیس، با اشاره به پرداخت درآمد جهانی، اظهار داشت که مشکل اقدام موردبحث این است که امکان دارد مردم را از رفتن به محل کار منصرف کند. وقتی صحبت از مالکیت دولتی و تلاش برای تولید برنامه‌ریزی‌شده می‌شود، مثل تقلای دستگاه‌‌های اکسیژن، اقتصاددانان بازار آزاد معتقدند که چنین تلاش‌‌هایی موجب کنترل انسان در بازار می‌شود. در رابطه با تامین بودجه بدهی‌‌های دولت توسط بانک‌‌های مرکزی، این به‌عنوان پذیرش شکست اخلاقی توسط سرمایه‌داری تلقی می‌شود. درواقع قرار بود کارآفرینی و رقابت منجر به رشد شود، نه اینکه بانک انگلیس یا بانک فدرال آمریکا پول چاپ کنند و وام دهند. انجام چنین اقدامی از سوی خزانه‌‌های دولتی سرمایه‌داری که به‌طور مداوم به این سازوکار‌های رقابتی وابسته بوده‌اند، اکنون برای اکثر اقتصاددانان سنتی غیرقابل تصور است.

مردم منطق بازار آزاد را فعلا مثل جنون می‌دانند

برای من، انجام این اقدامات اضطراری همیشه قابل‌تامل بوده است. از سال 2015، گفته‌ام که ما نه به‌خاطر هزینه‌‌های اقتصادی حمایت از جمعیت سالمند بلکه به‌خاطر تهدید هرج و مرج اقلیمی مجبور خواهیم شد الگوی جدید و بسیار متفاوتی از سرمایه‌داری را در پیش بگیریم. اما بحران کووید-19 همه‌چیز را در کوتاه‌مدت تغییر داد.

سرمایه‌داری که اکنون در ابتدای دهه 2020 با این بحران رو‌به‌رو شده، قبلا ده‌‌ها میلیارد دلار برای شرکت‌‌های هواپیمایی و هتل‌‌های زنجیر‌ه‌‍‌‌ای پرداخت کرده است. بدهی‌‌های دولت در اقتصاد‌های پیشرفته که درحال حاضر میانگین 103 درصد از تولید ناخالص داخلی آنهاست، فراتر از این هم خواهد بود. ما دقیقا نمی‌دانیم که این بدهی‌ها چقدر بالا خواهد رفت، چراکه هنوز نمی‌دانیم تولید ناخالص داخلی چقدر سقوط خواهد کرد.

اگر واقعا بدشانس باشیم، یک‌سری بدهی‌‌های جدید در برخی کشور‌های شکننده می‌تواند به نظم جهانی چندجانبه آسیب جدی‌تری وارد کند. برنامه‌ریزان امنیتی می‌ترسند که اگر کشور‌هایی مانند ونزوئلا، کره‌شمالی یا اوکراین به آشوب بیفتند، قدرت‌‌های بزرگ همسایه مانند آمریکا، چین و روسیه وسوسه ‌شوند تا برای نجات آنها نیروی نظامی بفرستند. ما پیش از این، در اوایل دهه 1930، آغاز روند معکوس جهانی شدن سریع را دیدیم. این اتفاق با یک بحران بانکی آغاز و منجر به شکسته شدن ترتیبات ارزی بین‌المللی می‌شود و با رد اعتبار معاهدات و الحاقات اجباری به پایان می‌رسد. اگرچه در بحران امروز نهاد‌های بسیار قوی‌تری مثل صندوق بین‌المللی پول، سازمان بهداشت جهانی، سازمان ملل‌متحد و ما همچنان با همان مشکلات اساسی‌ای که در دهه 1930 وجود داشت، روبه‌رو هستیم، اکنون نبود یک کشور قدرتمند واحد آماده برای رهبری، شرایط را پیچیده کرده است. اگر اکنون به منابع اقتصادی رادیکال سرمایه‌داری باشیم و دقیقا مثل سال‌‌های پس از 2008، نخبگان سیاسی امروز نیز خواستار ریاضت بیشتری باشند، در این شرایط کاهش هزینه‌ مراقبت‌‌های بهداشتی و دستمزد‌ها و افزایش مالیات برای مردم عادی به‌منظور کاهش هزینه‌‌های دولت می‌تواند ازجمله اقدامات باشد. این منطق بازار آزاد است، اما بسیاری از مردم آن را نوعی جنون می‌بینند.

در قرن چهاردهم میلادی، پس از پایان مرحله مرگ‌ومیر ناشی از طاعون، نخبگان فئودالی سعی در انجام اقداماتی مشابه داشتند. آنها مجددا از امتیازات و سنت‌‌های قدیمی خود و منطق اقتصادی بهره بردند. این اقدامات در آن زمان منجر به شورش‌‌های فوری و خونین شد، شورش دهقانان در انگلیس، شورش به‌اصطلاح ژاکری در فرانسه و تصرف شهر‌هایی مانند گنت، پاریس و فلورانس توسط صنعتگران به رهبری گروهی بسیار مرفه از شهروندان ‌بخشی از اتفاقات بود. اگرچه شورش‌های پس از طاعون ناکام ماند، اما ساموئل کلین‌کوهن در کتاب خود به نام «شهوت برای آزادی» نوشت: «این اتفاقات منجر به تغییر دائمی طرز فکر توده‌‌ها شد، آنها از ناامیدی مطلق و ترس خارج شدند...، این توده‌‌ها باور کردند که آنها نیز می‌توانند جهان را تغییر دهند، اساسا شرایط اجتماعی و سیاسی زندگی آنها را تغییر داد. این به نوبه خود، راه را برای انقلاب‌های بورژوایی که سرمایه‌داری را به وجود آورد، هموار کرد.»

سیاره سرمایه‌داری

ما برای درک آنچه باید امروز انجام دهیم، به چارچوبی گسترده‌تر از آنچه در ذهن اکثر سیاستمداران است، نیاز داریم. به نظر می‌رسد برای آنها، هم کووید-19 و هم بحران‌های اقلیمی مانند سیارکی است که گویی درحال برخورد با سیاره ماست. از نظر آنها این شوک‌های خارجی نیاز به پاسخ موقت و برگشت‌پذیر دارند. اما درواقع، اینها شوک‌‌هایی هستند که توسط خود سرمایه‌داری ایجاد شده است. ما نمی‌دانیم که سرمایه‌داری صنعتی بدون کربن چگونه خواهد بود، زیرا نهادها، شیوه‌‌ها و فرهنگ‌‌های ما همه براساس استخراج سوخت‌‌های فسیلی بنا شده‌اند.

به همین ترتیب، ما نمی‌دانیم جهانی شدن بدون یک میلیارد نفر در زاغه‌ها، بدون جنگل‌زدایی، بازار‌های حیوانات زنده و بدون بیماری‌‌های گسترده و فقر در جهان توسعه‌یافته چگونه به نظر خواهد رسید. همه‌ اینها به ویژگی‌های اساسی سرمایه‌داری تبدیل شده‌اند. به همین دلیل من استدلال کرده‌ام که بعید است سرمایه‌داری در طولانی‌مدت زنده بماند و در کوتاه‌مدت فقط با اتخاذ برخی ویژگی‌‌های موقت سرمایه‌داری می‌تواند به حیات خود ادامه دهد. تا قبل از شیوع کروناویروس حتی برنامه‌‌های نسبتا معتدل از مداخلات دولتی که توسط چهره‌‌هایی مانند سیاستمداران چپ‌گرا مثل رهبر حزب کارگر انگلستان، جرمی کوربین یا نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری دموکرات، برنی سندرز حمایت می‌شد هم با اقبال مردم روبه‌رو نبود.

من وقتی تحلیل مفسران گروه سرمایه‌گذاری استرالیا را دیدم، متعجب شدم. گفتنی است، مسئولان مک‌کوآیر هلث (Macquarie Wealth) یکی از شرکت‌‌های سرمایه‌داری جهانی اخیرا به سرمایه‌گذاران گفتند: «سرمایه‌داری متعارف درحال مرگ است، یا حداقل درحال نزدیک شدن به چیزی شبیه نسخه کمونیسم است.»

تحلیلگران این شرکت فهمیدند که مرگ سرمایه‌داری تنها به این دلیل نیست که ما اکنون به‌صورت ناگهانی به مداخله‌ دولت احتیاج داریم بلکه به این دلیل است که اولویت‌‌های مردم عادی، انتخاب بازار را به‌سمت مفاهیم انصاف و رفاه سوق داده است. اگر طاعون بزرگ قرن 14 میلادی موجب دوران پسافئودالی شد، ممکن و در عین حال مطلوب است که شرایط امروز نیز موجب دوران پساسرمایه‌داری شود.

منبع : فرهیختگان

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌‌ها