فرماندهی که در لباس سربازی به شهادت رسید/ "تقی بهمنی" اسطوره مواسات و کمک مؤمنانه
بلندآوازه بود، اما گمنام؛ فرمانده بود، اما در لباس سربازی به شهادت رسید؛ شامش را به رزمندهها میداد و حقوقش را به بچه یتیمها؛ همه کارهایش برای رضای خدا بود و کفش که واکس میزد؛ میگفت: «قربة الی الله».
به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، بزرگ بود و فرمانده، اما گمنام میزیست؛ همه تلاشش قرب الیالله بود و درس عشق میخواند و مشق عشق میکرد.
فرمانده بود، اما سادهترین غذا را میخورد و بیشترش را به رزمندهها می داد تا جایی که گاه با یک دانه خرما سر میکرد. از جبهه برای خودش چیزی نیاورد؛ همه داشتهاش همان حقوق معلمی بود که آن را هم صرف بچه یتیمها و دانش آموزان روستایی کرد؛ در روزهای تلخ جنگ که هوا بس ناجوانمردانه سرد بود؛ دستان با سخاوت «تقی» برای همه گرمابخش بود.
پولهایش هربار قسمت یکی بود؛ ساخت خانه، کشت زمین، خرج خانه، مسجد و هر جای دیگری که نیاز بود؛ صدقه یا قرضالحسنه؛ برای او فرقی نمیکرد که دل از مال دنیا بریده بود. معلمی میکرد؛ روستایی محروم در اسدآباد؛ مادرش میگوید: «شبهای جمعه بچهها را به خانه میآورد؛ حمام میکرد؛ برایشان غذا میپخت و میوه میخرید. میگفت: اینها فقیرند؛ چیزی برای خوردن ندارند؛ حتی برایشان کت و شلوار میخرید».
تنها برای بچهها معلمی نمیکرد که روستا مدرسهاش بود. از کودکی بزرگ بود؛ نمازش به جا؛ ادب و احترامش سر جای خود و اخلاقی حسنه داشت. مادر به دقت روایتش میکند: «گاه چیزهایی میگفت که آدم را مبهوت میکرد؛ وقتی میخواستم برایش زن بگیرم؛ گفت: خانم جان، دختری میگیرم که پیش خدا اجر داشته باشد یعنی دختر فقیر میگیرم که از خدا اجر ببرم».
در مدرسه تنها معلم نبود؛ برادری دلسوز بود که مشق عشق میکرد و شاید همین سادگی و پاک طینتی بود که عاقبت، کار دستش داد و آسمانیاش کرد.
شهید که شد؛ «منوّر تپه» غرق ماتم شد؛ نام روستا را به درخواست اهالی «شهید بهمنی» گذاشتند. برای «تقی» جبهه همه چیز بود؛ همه عشق و مرید و مرادش؛ خودش را در لابلای خاکریزها جستجو میکرد و کف سنگرها؛ واکس که میزد میگفت: «قربه الی الله»؛ همه کارهایش برای رضای خدا بود.
برادرش میگوید: «عاشق اهلبیت(ع) بود و شیفته زیارت عاشورا. اسم حضرت زهرا(س) که میآمد؛ اشکش جاری میشد. میگفت: اگه مریضی از صمیم قلب و با اعتقاد در مراسم روضه چایی بخوره! شفا پیدا میکنه، حتما».
بند پوتینش را محکم میبست/ همیشه آماده رفتن بود
علی شادمانی، معاون هماهنگ کننده قرارگاه خاتمالانبیا(ص) اینطور روایتش میکند: «از سربازی یک دست لباس آورده بود و وقتی برای دفاع از پاوه رفت؛ همان را به تن کرد.
شش ماهی در پاوه بودیم و پس از برگشت به همدان برای معلمی به اسدآباد بازگشت تا اینکه جنگ آغاز شد. پس از تشکیل سپاه، هم خودش به جبهه رفت و هم دست مرا گرفت و به سپاه برد.
با آغاز جنگ، فرمانده عملیات سپاه پاسداران استان همدان شد و با همان یک دست لباس سربازی به جبهه آمد؛ سادهترین غذا را میخورد و هرچه هم حقوق گرفت در همان روستایی که معلمش بود، صرف کرد.
همه داراییاش پیش از شهادت 2 هزار و 500 تومان بود که آن را به همسرش داد تا برای بچههای یک مدرسه در همدان کتابخانه بسازد.
در حال استراحت بند پوتینش را آنقدر محکم میبست که احساس میکردیم با همه وجود، آماده دفاع است و ساده زیستی و بریدن از تعلقات دنیوی، ویژگی بارز سردار شهید تقی بهمنی بود».
شهادت یک فرمانده در لباس سربازی
25 ساله بود که به شهادت رسید؛ دهم اردیبهشت 1360 بر اثر اصابت ترکش خمپاره در جبهه غرب؛ با همان یک دست لباس سربازی! با همه بلندآوازگی، گمنام بود و وقتی پر کشید؛ خانواده فهمیدند که فرمانده بوده است.
برای خانواده عصای دست بود؛ روزها کار میکرد و شبها درس میخواند. ابتدا عضو سپاه دانش بود و بعدها معلم شد. مبارزه را در پاوه آغاز کرد، اما جنگ برای او مدرسه تازهای بود؛ فرمانده عملیات شد و در خطرات و سختیها، همیشه پیشقدم بود.
زندگی در جبهه؛ ذوب در ولایت
رضا میرزایی، رزمنده دوران دفاع مقدس دربارهاش میگوید: سردار بهمنی در کنار شهیدان «حسین همدانی»، «مهدی فریدی» و «محمدرضا فراهانی» با همه توان در مقابل دشمنان ایستادگی کرد و در روزهای آغازین جنگ که دست ما خالی بود با امکانات ابتدایی، خط مقدم را مدیریت و مهمات تهیه میکرد.
وی بیان میکند: شهید بهمنی از پاسدارن اولیه سپاه همدان و از نخستین فرماندهان بود و همه فرماندهان بنام استان از نیروهای او هستند.
میرزایی میافزاید: خدمات این سردار رشید اسلام بسیار بالا است؛ ضمن اینکه در کار نظامی، مهارت فوقالعادهای داشت و در سر پل ذهاب، خلاقیت و توانمندی بالایی از خود نشان داد. هیچگاه ترس برایش معنا نداشت و از همان ابتدا عاشق امام(ره) بود و در ولایت ذوب شده بود.
سربازی تمام عیار بود
اصغر حاجی بابایی، رزمنده دوران دفاع مقدس در «آیینهتر از آب» اثر ارزشمند «محسن صیفیکار» اینطور وصفش میکند: «گاهی دوبار وضو می گرفت توی آن سرمای استخوان سوز غرب! میگفت: برای بعضی از کارها، خودم را تنبیه میکنم! نظم، تمیزی، کمخوراکی، شجاعت؛ هرکسی یکی دو روز با او بود؛ این چهار ویژگی را در او میدید. واقعا کم نظیر و سربازی تمام عیار بود».
به گزارش تسنیم، سرتیپ پاسدار تقی بهمنی، رزمندهای بود که قرب به خدا را در مواسات میجست و در کار خیر پیش قدم بود؛ همه داراییاش را صرف روستاییان کرد یا بچه یتیمها و بیسرپرستها.
برای آنها که از مال دنیا هیچ نداشتند؛ «تقی» همه چیز بود؛ یار و غمخوار و برادر؛ معلمی دلسوز که نهارش را به دانشآموزان میداد و خود اندکی نان و خرما میخورد. 10 روزی مانده تا سی و نهمین سالروز آسمانیشدنش؛ کمتر میشناسندش و کمتر از او یاد میشود؛ جزء نخستین و بنامترین فرماندهان سپاه بود، اما امروز نامش بر در و دیوار شهر به چشم نمیخورد.
حالا خیلی وقت است که از تقی بهمنی یاد نمیشود؛ از او و خیلیهای دیگر که انقلاب در سایه سرخشان به اقتدار رسید و کشور آرام شد.
تقی بهمنی متولد 12 تیر 1335 زاده همدان؛ معلمی در اسدآباد؛ رزم در پاوه و شهادت در جبهه. اینها همه آن چیزی است که با جستجو در گوشه و کنار دنیای مجازی میتوان به آن رسید. برای یافتن عکسش زیر و رو کردیم و هرچه گشتیم جز یکی دو تا نیافتیم که او با همه بلندآوازگی و بلندمقامی در زادگاهش غریب است.
گزارش: سمیه مظاهری
نتهای پیام/744/ ز