یادداشت|صدای پای نفوذ فرهنگی غرب

نفوذ فرهنگی اجتماعی در ایران همواره جزء راهبردهای قدرت استکبار بوده است. دولت‌های غربی در دوران پهلوی‌ها ذیل گفتمان غربی‌سازی، به دنبال آن بودند ملت ایران را از شکل‌بندی سنتی و مذهبی به شکل‌بندی سکولار و لیبرالیسم سوق دهند.

به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا، حجت‌الاسلام والمسلمین علی شیرازی نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه در یادداشتی درباره نفوذ فرهنگی غرب در کشور نوشت:

فرهنگ یعنی باورهای مردم، ایمان مردم، عادات مردم، آن چیزهایی که مردم در زندگی روزمره با آن سر و کار دائمی دارند و الهام‌بخش مردم در حرکات و اعمال آن‌ها است. فرهنگ خیلی اهمّیّت دارد. برای همین تمرکز دشمنان بر روی فرهنگ بیشتر از چیزهای دیگر است.

برای همین امام خامنه‌ای می‌فرمایند: «مسئولان فرهنگی، باید مراقب رخنه‌ی فرهنگی باشند؛ رخنه‌های فرهنگی بسیار خطرناک است؛ باید حسّاس باشند، باید هشیار باشند.»(1)

معظم‌له می‌فرمایند: «هوشیار باشیم؛ ... این‌ها در صدد نفوذند، در صدد رخنه کردن‌اند؛ این رخنه از جاهای مختلفی ممکن است باشد؛ مواظب باشید. یک وقت آدم خبر می‌شود که فرض بفرمایید فلان سازمان آمده یک بخشی از مجموعه‌ی فرهنگی ما را؛ مثلاً فرض کنید مهدکودک‌ها را به یک شکل خاصّی دارد هدایت می‌کند؛ این را آدم می‌فهمد، بعد که نزدیک می‌شود می‌بیند کار خطرناکی و کار بزرگی است امّا آدم توجّه نداشته؛ این‌ها رخنه است.»(2)

ایشان می‌فرمایند: «دشمن سعی می‌کند در زمینه‌ی فرهنگی، باورهای جامعه را دگرگون کند؛ و آن باورهایی را که توانسته این جامعه را سرِپا نگه دارد جابه‌جا کند، خدشه در آن‌ها وارد کند، اختلال و رخنه در آن‌ها به‌وجود بیاورد. خرج‌ها می‌کنند؛ میلیاردها خرج می‌کنند برای این مقصود؛ این رخنه و نفوذ فرهنگی است.»(3)

رهبر معظم انقلاب اسلامی می‌‌فرمایند: «همه ملت‌های زنده دنیا، بر این متّفقند که اگر ملتی اجازه داد فرهنگ ملی‌اش پایمال تهاجم فرهنگ‌های بیگانه شود، آن ملت از دست رفته است. ملت غالب، ملتی است که فرهنگش غالب است. غلبه فرهنگی است که می‌تواند غلبه اقتصادی و سیاسی و امنیتی و نظامی و همه چیز را هم با خود به دنبال بیاورد.»(4)

امام خامنه‌ای می‌فرمایند: «سلطه‌ی واقعی قدرت‌ها، سلطه‌ی فرهنگی است. یعنی اگر ملتی بتواند فرهنگ و باورها و اعتقادات و رسوم و آداب و عادات خود را، و در مرحله‌ی بالاتر، زبان و خط خویش را در ملت دیگری نفوذ بدهد، بر آن ملت مسلط است و سلطه‌ی او، یک سلطه‌ی حقیقی است؛ کاری که در دوره‌ای از این دویست سال گذشته فرانسوی‌ها با کشورهای دیگر کردند، و در یک دوره‌ی دیگر انگلیسی‌ها کردند، و در این اواخر آمریکایی‌ها انجام دادند؛ یعنی زبان و خط و فرهنگ و روش‌های زندگی خودشان را به هر کشوری که توانستند، صادر کردند. اگر کشوری از لحاظ اقتصادی هم مستقل باشد و وابسته‌ی به قدرت‌ها نباشد، اما چنانچه قدرت‌های بیگانه بتوانند فرهنگ خودشان را در این کشور نفوذ بدهند، بر آن مسلط‌اند.»(5)

از اواخر قرن نوزدهم میلادی شاهد تغییر در رویه‌ی قدرت‌های استکباری و تلاش آمریکا با بهره‌گیری از نهادها و سازمان‌های فرهنگی اجتماعی دولتی و غیردولتی، با هدف اثرگذاری بر فرهنگ کشورهای غرب آسیا و به‌ویژه حوزه‌ی خلیج فارس هستیم؛ زیرا این منطقه محل خیزش ایدئولوژی‌ها، فرهنگ‌ها و ادیان الهی بوده و از این رو برای غرب؛ خصوصا آمریکا به عنوان چالشی جدی مطرح بوده است.

نفوذ فرهنگی اجتماعی در ایران همواره جزء راهبردهای قدرت استکبار بوده است. دولت‌های غربی در دوران پهلوی‌ها ذیل گفتمان غربی‌سازی، به دنبال آن بودند ملت ایران را از شکل‌بندی سنتی و مذهبی به شکل‌بندی سکولار و لیبرالیسم سوق دهند. حرکتی که جز تبلیغ مبتذل‌ترین، سطحی‌ترین و بی‌پایه‌ترین مظاهر فرهنگ غربی و تضعیف ارزش‌های دینی برای ملت ما نتیجه‌ای نداشت.

در نگاه غربی‌ها و مروجان فرهنگ سکولار و اومانیسم، نهادهای آموزشی و رسانه‌های جمعی اهمیت خاصی داشتند. در نظام آموزشی هدف این بود که گروه جدیدی از معلمان تربیت شوند تا پرورش نسل جدید را بر اساس هویت فرهنگی جدید عهده‌دار گردند. برای این هدف، دبیرستان‌های شبانه‌روزی‌ای تأسیس کردند که دختران و پسران به صورت مختلط در آن به تحصیل می‌پرداختند. گروه‌های پیش‌آهنگی با نام سپاه دانش و سپاه بهداشت، با پوشش و آموزش خاص غربی شکل گرفته بود تا فرهنگ غربی و آمریکایی را ترویج کنند.

خانم رابین‌رایت؛ وابسته‌ی سیاسی آمریکا در ایران می‌نویسد: «در سال‌های 1937 ایران کشوری بود که برای زنان غرب جاذبه داشت. من در سفر به آن کشور، خود را در یک کشور اروپایی حس می‌کردم. همه جا می‌توانستم بروم. عملا هر کاری می‌توانستم بکنم و هر لباسی که دوست داشتم بپوشم. دامن‌های کوتاه در ایران مد بود و در ساحل دریا زنان ایرانی بیکنی می‌پوشیدند.»(6)

به سبب گسترش روابط فرهنگی ایران و آمریکا در عصر پهلوی دوم، و حاکمیت دانش‌آموختگان غربی، سیستم دانشگاهی ایران هم غربی شده بود و آهنگ غربی‌سازی نظام آموزشی هر روز سرعت می‌گرفت.

محمدرضا پهلوی تلاش داشت تا با تأکید بر بن‌مایه‌های سکولاریسم و لیبرالیسم، هویت جدیدی را برای ملت ایران ایجاد کند. هویتی که در مقابل اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و غربی  شدن را می‌ستود!

این حرکت در دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها سرعت گرفت و با تربیت نسل تحصیل‌کرده‌ی هوادار آمریکا بر نفوذ بیش از پیش دولت آمریکا در ایران افزود.

از نظر آمریکایی‌ها، آموزش و نظام آموزشی بسیار مهم و جدی بود؛ بنابراین تلاش می‌کردند نهادهای متولی آموزش و فرهنگ در ایران را با نظام لیبرال غرب قابل تطبیق و ادغام کنند. و هزینه‌های زیادی را به این امر اختصاص دادند.

در آن دوران آژانس بین‌المللی توسعه‌ی آمریکا، اصل چهار ترومن و کمیسیون فولبرایت؛ برنامه‌های گسترده‌ای را در جهت تحول ساختار آموزش و نهادهای فرهنگی ایران ارائه دادند.

هنری‌برن؛ رئیس اداره‌ی اصل چهار ترومن در سال 1337 می‌گوید: «توجه اصلی این اداره در ایران معطوف به آموزش نیروی انسانی است و آمریکا تلاش می‌کند مزایای سیستم جدید تعلیم و تربیت را به ایرانی‌ها نشان داده و سازمان‌های آموزشی در دوره‌ی ابتدایی، متوسطه و دانشگاه‌ها را توسعه دهد.»(7)

این اداره برای تهیه و تدوین کتاب‌های درسی با همکاری 30 نفر از نویسندگان ایرانی و 10 نفر از هنرمندان به مدت سه سال کار کارشناسی کردند و چهار نوع کتاب جدید، در تیراژ 130هزار جلد با همکاری وزارت فرهنگ به چاپ رساندند؛ تا در مدارس نمونه و کلاس‌های تربیت معلم تدریس شود.

همان اداره‌ی آمریکایی یک برنامه‌ی کامل خانه‌داری را از اول دبستان تا پایان دوره‌ی متوسطه در سال 1334 طراحی کرد که مورد تصویب شورای عالی فرهنگ پهلوی قرار گرفت و به اجرا درآمد. این برنامه شامل بخش‌هایی از جمله آشپزی، خیاطی، بچه‌داری، بهداشت فردی و عمومی و تغذیه بود و مربیان آن همگی توسط بانوان  آمریکایی آموزش می‌دیدند؛ تا در تحت این عنوان، فرهنگ غرب را گسترش دهند.

امروز نیز صدای پایی از همان نوع نفوذ، در ایران به گوش می‌رسد. تلاش گسترده‌ای برای نفوذ در ارکان فرهنگی کشورمان در حال انجام است. حرکتی که به دنبال تکرار تاریخ گذشته است. ما در این نوشتار به یک نمونه از آن اشاره می‌کنیم:

در صفحه‌ی 100 از کتاب نگارش فارسی چهارم دبستان می‌خوانیم: «کودکان سرمایه‌های اصلی هر کشورند. آنان آینده‌ی کشور خود را می‌سازند و سبب پیشرفت آن می‌شوند. وقتی در کشوری جنگ می‌شود یا سیل به راه می‌افتد یا زلزله می‌آید، کودکان بیش از همه صدمه می‌بینند؛ زیرا نمی‌توانند به تنهایی با رنج‌ها و مشکلات مبارزه کنند. برای کمک به این کودکان آسیب‌دیده، سازمان‌های گوناگونی به وجود آمده‌اند که معروف‌ترین آن‌ها یونیسف نام دارد. یونیسف یک سازمان جهانی وابسته به سازمان ملل متحد است. این سازمان تلاش می‌کند تا کودکان محروم، زندگی بهتری داشته باشند. بخشی از پیمان جهانی حقوق کودک عبارت است از:

- کودکان حق دارند با فرهنگ کشورهای دیگر آشنا شوند و با همه‌ی کودکان جهان در زمینه‌ی صلح و دوستی همکاری کنند؛

- هر کودک حق دارد آزادانه فکر خود را به دیگران بگوید و بنویسد و از نظرهای دیگران بهره‌مند شود؛ به شرط اینکه حقوق دیگران را محترم بشمارد؛

- هیچ‌کس حق ندارد کودکان را به کارهایی وادارد که مناسب سن آن‌ها نیست؛

- باید شرایط مناسبی ایجاد کرد که کودکان بتوانند محیط و طبیعت اطراف خود را بشناسند و برای حفظ محیط زیست خود تلاش کنند.»

اگر ما تاریخ عصر پهلوی و نفوذ فرهنگی غرب را مرور کنیم و چهره‌ی حقیقی یونیسف را بشناسیم، به خوبی درک می‌کنیم که چه اتفاقی در حال رخ‌دادن است.

جنگ جهانی اول، موقعیت آمریکا را به شکل یک ابرقدرت نظامی تثبیت کرد. بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا به شکل یک ابرقدرت و به عنوان عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد ظاهر گردید و تلاش کرد قدرت‌اش را در جهان افزایش دهد.

در دهم دسامبر 1945 کنگره‌ی آمریکا به اتفاق آراء تصمیم گرفت از سازمان ملل متحد دعوت کند که مقر دائمی خود را در آمریکا بنا سازد. دقیقا در دوران ریاست جمهوری هاری ترومن، سازمان ملل وارد آمریکا شد. تلاش آمریکا برای انتقال سازمان ملل متحد به آن کشور، در حقیقت تلاش به منظور ایجاد سلطه‌ی آمریکا بر این سازمان بود.

ریچارد فالک؛ کمیسر سابق حقوق بشر سازمان ملل متحد می‌گوید: «سازمان ملل یک بازیگر سیاسی است که در بسیاری از جنبه‌ها و حوزه‌های فعالیت خود از سوی بازیگران سیاسی ژئوپلتیک تحت نفوذ و دستکاری قرار می‌گیرد که در رأس این بازیگران آمریکا قرار دارد.» وی در ادامه می‌افزاید: «نفوذ آمریکا همیشه در اغلب جنبه‌های فعالیت سازمان ملل گسترده و فراگیر بوده است.»(8)

هدف آمریکا از این سلطه، گسترش قدرت و نفوذ خود بر کشورها و دنیا بود. ادواردبرمن؛ نویسنده و محقق آمریکایی می‌نویسد: «پس از جنگ جهانی دوم، زمانی که رفاه ملی ایالات متحده، ابعاد جهانی یافت، بنیادهای عمده به طور روزافزون به حمایت از نهادهای آموزشی در مناطق مهم استراتژیکی جهان مبادرت ورزیدند، با این امید که این نهادها بتوانند به تربیت افرادی توفیق یابند که نگرش آنان در مورد منافع ملی ایالات متحده، سازگار با همان دیدگاهی باشد که از سوی بنیادهای حامی چنین نهادهایی پذیرفته شده است. این افراد نیز به نوبه‌ی خود جهان پیرامون خود را به گونه‌ای شکل می‌دهند که متضمن حفظ و گسترش منافع آمریکا باشد. ... برنامه‌های این بنیادها در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین به طور خلاصه به منظور بهبود وضع زندگی در این مناطق از طریق نظارت قشری از افراد بومی که فرهنگ غرب را پذیرفته‌اند، طراحی شده است. به نحوی که شیوه‌های رفتاری آن‌ها در خدمت حفظ و توسعه‌ی امنیت ملی و علایق اقتصادی ایالات متحده باشد.»(9)

در یازده دسامبر 1946 نیز به توصیه‌ی شورای اقتصادی و اجتماعی ملل متحد و تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد، این سازمان به نام یونیسف شکل رسمی به خود گرفت و در شهر نیویورک مستقر شد.

هدف این سازمان فراهم کردن غذای اضطراری و خدمات بهداشتی درمانی برای کودکان کشورهایی بود که در اثر جنگ تخریب شده بودند. این برنامه با توجه به راهبردهای ایالات متحده می‌توانست تفکر غربی را گسترش دهد و دامنه‌ی نفوذ آمریکا را بیشتر نماید.

امروزه برای رسیدن به این هدف، شیوه‌های بسیار مدرنی از سوی دشمنان اسلام به کار گرفته می‌شود. یکی از این شیوه‌ها استفاده از پوشش مؤسسات بین‌المللی آموزشی و عام المنفعه با رنگ و بوی حمایت از حقوق بشر، به‌ویژه حقوق کودکان و زنان است.

غرب مدت‌هاست که از این پوشش استفاده کرده و اقدام به شناسایی، جذب و آموزش نیروهای نخبه و تأثیرگذار کشورهای هدف می‌کند تا در آینده بتواند اهداف استراتژیک خود را در آن کشورها به سرانجام برساند.

تغییر سبک زندگی از اسلامی به غربی و نابودی کانون خانواده، یکی از کارویژه‌های آژانس‌های سازمان ملل؛ از جمله یونیسف در ایران است که معمولا پول‌اش را از آژانس توسعه‌ی بین‌المللی آمریکا می‌گیرند.

این آژانس یکی از سازمان‌هایی است که به دستور جان‌اف‌کندی، در اداره‌ی سیا راه‌اندازی شد؛ که تا کنون فعالیت‌های فراوانی در پیشبرد اهداف آمریکا داشته است.

بودجه‌ی فعالیت‌های آژانس توسعه‌ی بین‌المللی که در راستای قدرت هوشمند ایالات متحده‌ی آمریکا هزینه می‌شود؛ توسط کنگره تصویب شده و در اختیار آن قرار می‌گیرد.

مهم‌ترین نوع اقدامات این آژانس، فعالیت‌های آموزشی و فرهنگی این سازمان است. فعالیت‌هایی که از طریق گنجاندن مبانی فرهنگی غربی در متون آموزشی کشورهای هدف، به دنبال پیاده‌سازی اهداف خود و دگرگون کردن مبانی آموزش کشورهای هدف است.

موضوع آموزش و پرورش یکی از اساسی‌ترین و مهم‌ترین موضوعات شکل‌دهی به نظام اجتماعی و فرهنگی هر کشوری است؛ از همین رو این آژانس تمرکز ویژه‌ای بر فعالیت‌های آموزشی به منظور توسعه‌ی فرهنگ غربی در کشورهای هدف دارد و با برنامه‌ریزی‌های مدوّن و طولانی‌مدت به دنبال تغییر و دگرگونی در مبانی آموزشی کودکان و نسل آینده‌ی کشورهای هدف، متناسب با فرهنگ غربی است.

بخش مهمی از فعالیت‌های آژانس توسعه‌ی بین‌المللی آمریکا در ایران به پیاده‌سازی سبک زندگی غربی و نهادینه‌کردن این سبک در پوشش فعالیت‌های حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق کودکان، برابری جنسیتی و توانمندسازی زنان معطوف می‌شود.

این آژانس در ایران سعی می‌کند تا با استفاده از نهادهای بین‌المللی مانند سازمان ملل، یونسکو و یونیسف برنامه‌های خود را پیاده کند.

بر همین اساس سازمان یونیسف در طول سال‌های 1951 تا 1960 کلاس‌هایی برای آموزش پرستاری و مراقبت از سلامت کودکان و کلاس‌های آموزش تربیت فرزندان و بهبود وضع خانوادگی را برای مادران تشکیل داد و مراکزی را برای مشاوره‌ی خانواده‌ها در کشورهای جهان سوم تأسیس کرد؛ که هدف اصلی آن تفهیم باورهای غربی به دیگران بود.

سازمان یونیسف با همان اهداف، در سال‌های 1961 تا 1970 آموزش معلمان و اصلاح برنامه‌های تعلیم و تربیت در کشورهای ضعیف؛ خصوصا کشورهای غرب آسیا را در برنامه‌ی خود قرار داد. یکی دیگر از فعالیت‌های یونیسف در این سال‌ها آموزش مهارت‌های کاربردی و استفاده از تکنولوژی جدید بود؛ تا از این راه عقب‌ماندگی کشورهای جهان سوم را به پای دین بگذارد و راه ورود به مدرنیته را گرایش به غرب بیان کند. همان نگاهی که همواره آمریکایی‌ها دنبال می‌کنند و در قالب زیبای مدرن‌شدن و نوگرایی، سخت‌ترین ضربات را بر پیکر انسانیت و دین وارد می‌نمایند.

مجمع عمومی سازمان ملل متحد، یونیسف را موظف نموده است تا با افزایش فرصت‌ها امکان شکوفایی کامل استعداد کودکان را فراهم سازد تا آنان از دوران کودکی نگاه‌شان به غرب باشد.

یونیسف مدعی است تلاش می‌کند تا حقوق کودکان را به عنوان اصل اخلاقی پایدار و معیارهای بین‌المللی رفتار با کودک برقرار سازد و تحت این عنوان زیبا غرب‌گرایی را ترویج کند و ارزش‌های غربی را در ذهن کودکان پررنگ سازد.

برای این هدف یونیسف بهورزان محلی را برای ارائه‌ی خدمات در زمینه‌ی آموزش و پرورش و نیز آموزش مادران و حمایت‌های دیگر از زنان و کودکان آموزش می‌دهد.

یونیسف با همین نگاه از سال 1342 در ایران کار خود را شروع کرد. در ابتدا برنامه‌ها بر روی مسائل سلامت و تغذیه متمرکز بود؛ اما در سال‌های بعد، دامنه‌ی فعالیت‌ها به آموزش دختران، توانمندسازی زنان برای فعال‌تر بودن در جامعه گسترش یافت.

برنامه‌ی یونیسف در سال 2005 تا سال 2009 آموزش دختران و توانمندسازی زنان و نظارت بر اجرای پیمان‌نامه‌ی جهانی حقوق کودک بود. این در حالی است که این سازمان هدف اصلی خود را زمینه‌سازی برای کمک به آموزش، تربیت، بهداشت و حقوق کودکان می‌داند و مدعی است به تقاضای دولت‌ها برای بهبود وضعیت کودکان ملل جهان به ویژه کشورهای در حال توسعه و یا توسعه‌نیافته، با تأکید بر کشورهای فقیر و توسعه‌نیافته‌تر، بدون توجه به نژاد و مذهب، به آن‌ها یاری می‌رساند.

باید پرسید سازمانی که برای فراهم کردن غذای اضطراری و خدمات بهداشتی درمانی برای کودکان تأسیس شده است، چه ربطی به مباحث تربیتی کودکان و فعالیت‌های آموزشی دختران و زنان دارد؟

اگر یونیسف راست می‌گوید که مدافع حقوق کودکان است، پس چرا از کودکان فلسطین، عراق، سوریه، افغانستان و یمن دفاع نمی‌کند؟

اخیرا سازمان ملل تصمیم گرفت که عربستان را به دلیل کودک‌کشی در یمن در فهرست سیاه خود قرار دهد، ولی یک روز بعد عقب نشینی کرد و بان‌کی‌مون؛ دبیر کل وقت سازمان ملل با صراحت گفت که به دلیل تهدید عربستان سعودی به قطع کمک‌های مالی مجبور شدیم تلخ‌ترین تصمیم را بگیریم!

این در حالی است که بر اساس گزارش یونیسف در هر 10 دقیقه دست‌کم یک طفل یمنی به دلیل سوء تغذیه و مریضی جان می‌سپارد. یونیسف هشدار داده است که دو میلیون و دویست هزار طفل یمنی از سوء تغذیه شدیدا رنج می‌برند و به مراقبت ویژه و فوری نیازمندند.

پس دفاع از کودک حرف است! هدف دفاع از غرب و آمریکا است!

مهتاب کرامتی؛ سفیر یونیسف در ایران در  سال 2006 می‌گوید: «یونیسف در دورترین نقاط ایران، روستامهدهایی درست کرده که آنجا از خود اهالی استفاده می‌شود و بچه‌ها آموزش می‌بینند. دختران جوان و بعد مادران را آموزش می‌دهند. این موضوع اکنون یک الگو شده و دولت خودش دارد تعداد این روستامهدها را بیشتر می‌کند. خانه‌های بهداشت سابق را شما در نظر بگیرید، چیزی در کنار آن‌هاست. خیلی این موضوع برای یونیسف مهم است که بچه‌ها قبل از تحصیل نیاز به آموزش دارند. نیاز دارند که روی‌شان کار بشود؛ و این روستامهدها این کار را انجام می‌دهند. یونیسف در زمینه‌ی آموزش کار می‌کند و برای همین فعالیت‌هایش خیلی قدم به قدم است. شما به تدریج اتفاقی را مشاهده می‌کنید که همان فرهنگ‌سازی است.»(10)

روشن است که تشکیلات وابسته‌ی به سازمان مللی که خود نوکر آمریکاست، هدفی جز ترویج فرهنگ غرب ندارد و روزبه‌روز تحت عناوین زیبا؛ چون دوران عصر پهلوی، پا را فراتر نهاده و امروز وارد گود آموزش فرزندان زیر دبستان شده است تا فرهنگ آنان را تغییر دهد.

اجرای سند 2030 یونسکو و آموزش آداب زناشویی به دانش‌آموزان از سوی آموزش و پرورش با سفارش سازمان یونیسف است. چنانچه رئیس سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش در سال 1389 می‌گوید: «در کتاب مهارت‌های زندگی نکات فراوانی همچون نحوه‌ی ازدواج و آداب زناشویی به دانش‌آموزان ارائه می‌شود. ... آنچه که هم‌اکنون به عنوان مهارت زندگی معروف شده، همان نکاتی است که سازمان جهانی یونیسف پیش‌بینی کرده است و شامل مهارت نه گفتن کودکان و نوجوانان، آشنایی با مخاطره‌هایی مثل اعتیاد، ایدز، آشنایی با سازمان‌های بین‌المللی و ... است که در سال‌های قبل به صورت ملایم و با توجه به ملاحظات فرهنگی در کتاب‌های درسی یا به صورت جزوه لحاظ شده است.»(11)

سند 2030 بارها از سوی امام خامنه‌ای مورد انتقاد قرار گرفت. معظم‌له در دیدار معلمان فرمودند: «این سند 2030 سازمان ملل و یونسکو و این حرف‌ها، چیزهایی نیست که جمهوری اسلامی بتواند شانه‌اش را زیر بار این‌ها بدهد و تسلیم این‌ها بشود. به چه مناسبت یک مجموعه‌ی به اصطلاح بین‌المللی‌ای که قطعا تحت نفوذ قدرت‌های بزرگ دنیا است، این حق را داشته باشد که برای کشورهای مختلف، برای ملت‌های گوناگون، با تمدن‌های مختلف، با سوابق تاریخی و فرهنگی گوناگون، تکلیف معین کند که شما باید اینجوری عمل کنید؟ اصل کار غلط است. اگرچنانچه با اصل کار شما نمی‌توانید مخالفت بکنید، حداقل‌اش این است که بایستید بگویید جمهوری اسلامی خودش ممشی دارد، خط‌و‌ربط دارد، ما سندهای بالادستی داریم، ما می‌دانیم باید در زمینه‌های آموزش، پرورش، اخلاق، سبک زندگی چه‌کار کنیم؛ احتیاج به این سند وجود ندارد. اینکه ما برویم سند را امضا کنیم و بعد هم بیاییم شروع کنیم بی‌سروصدا اجرائی کردن، نخیر، این اصلا مطلقاً مجاز نیست؛ ما اعلام هم کرده‌ایم به دستگاه‌های مسئول. بنده از شورای عالی انقلاب فرهنگی هم گله‌مند هستم؛ آن‌ها باید مراقبت می‌کردند، نباید اجازه می‌دادند این ‌کار تا اینجا پیش بیاید که ناچار بشویم ما جلوی آن را بگیریم و ما وارد قضیه بشویم. اینجا جمهوری اسلامی است؛ اینجا، مبنا اسلام است، مبنا قرآن است؛ اینجا جایی نیست که سبک زندگی معیوب ویرانگرِ فاسدِ غربی بتواند در اینجا این‌جور اعمال نفوذ کند. البته متأسّفانه اعمال نفوذ دارند می‌کنند و از طرق مختلف وارد می‌شوند اما اینکه این‌جور به‌طور رسمی سند به ما بدهند که «تا پانزده سال دیگر باید شما این‌جوری بکنید، این‌جوری بکنید»، ما هم بگوییم بله، معنی ندارد این کار.»(12)

هدف قدرت‌های سلطه‌گر این است که دین را از تمام جنبه‌های زندگی انسان سلب و جدا کنند. با رواج انواع و اقسام اندیشه‌ها در موارد مختلف و برای کودکان، نوجوانان، جوانان، زنان، کارگران و دانشمندان در حال تلاش هستند. کاهش ازدواج، بالارفتن سن ازدواج، افزایش طلاق، بی‌فرزندی، کم‌فرزندی، تک‌فرزندی، کاهش باروری، جمعیت، خانواده‌ی دو نفری که در سند 2030 نیز به آن اشاره شده، همه از نتایج تهاجم فرهنگی غرب است.

در عرصه‌ی بین المللی، برنامه‌ی نظام سلطه این است که با ایجاد کنوانسیون و طراحی برنامه‌های مختلف در صدد آن هستند که کشورها را تحت انقیاد خود درآورند تا آنان تسلیم دشمن شوند و از ارزش‌های دینی کوتاه بیایند.

سند 2030 نمونه‌ای از این طراحی است که ارگان‌های وابسته به نظام جهانی در سازمان ملل، در حوزه‌ی آموزش انجام می‌دهند و تحت عنوان جهانی و فراگیر کردن آموزش، الگوهای محوری مدنظر جهان‌بینی غربی را در مفاهیمی همچون خانواده، نسبت بین دو جنس، برخی شئون سبک زندگی و محتوای آموزشی را تعیین کرده و از طریق مصوبات به ظاهر قانونی، کشورهای دیگر را مجبور به اجرای آن‌ها می‌کنند.

وقتی کشوری به این روش‌ها تن دهد، با گذشت چند دهه از اجرای این آموزش‌ها، کنترل نظام آموزشی آن کشور از دست مسئولان ذی‌ربط به طور کامل خارج شده و هدایت آن‌ها به دست ایدئولوگ‌ها و تئوریسین‌های نظام جهانی سلطه با ابزار سازمان‌هایی مانند یونسکو و یونیسف می‌افتد.

ترویج سازمان یونیسف و تبلیغ از پیمان جهانی حقوق کودک، دقیقا ما را به یاد دوران طاغوت می‌اندازد که تحت همین عناوین زنان ما را فاسد کردند و جوانان ما را از مسیر مستقیم الهی خارج نمودند.

دقیقا در همان درس کتاب نگارش فارسی کلاس چهارم دبستان سخن از آشنایی با فرهنگ دیگر کشورهاست. سخن از آزادی غربی است؛ سخن از نگاه اسلامی نیست. سخن از حفظ جایگاه پدر و مادر نیست. سخن از ارزش‌های انسانی و الاهی نیست.

امام خمینی(رحمة الله علیه) می‌فرمایند: «منحرفین و کسانی که می‌خواهند این مکتب به آخر نرسد و آن‌هایی که از مکتب اسلام سیلی خورده‌اند، و آن‌هایی که مکتب اسلام را بر خلاف مصالح خودشان می‌دانند و بر خلاف مصالح اربابان‌شان می‌دانند، اول نظرشان به این است که از مدرسه‌هایی که کودکان ما، جوانان ما، جوانان نورس ما در آنجا برای تحصیل کمال رفته‌اند، از آنجا انحرافات را شروع کنند. آن‌ها در صدد این هستند که مدارس که منشأ همه برکات هست و جوان‌های نورسی که باید این کشور را به رشد خودش برسانند و از دست اجانب نجات دهند، آن‌ها را منحرف کنند. و لهذا می‌بینید که از آن دبستان تا دانشگاه مرکز توطئه است، و شماها هدف آن‌ها هستید، و می‌خواهند شما را از اسلام عزیز منحرف کنند. و دانشگاه‌ها و دبیرستان‌ها و دبستان‌ها و تمام مراکز علم و تهذیب را مبدّل کنند به مراکزی که اگر در آنجا علم تحصیل بشود به نفع قدرت‌های بزرگ باشد. و هر چه در آن جاها و در آن مکان‌های مقدّس، هرچه فرآورد باشد، فرآورد به نفع ابَرقدرت‌ها. قدم اوّل آن‌ها از همان کودکستان شروع می‌شود، و هرچه جوان‌ها و کودک‌هایمان بالاتر بروند، قدم‌های بعدی آن‌ها هم به دنبال آن‌هاست. از کودکستان تا دانشگاه، مرکز جولان دست‌های خبیث استعمار است، و آن‌ها خوب می‌دانند که اگر این نوباوگان را از راه مستقیم و صراط الله خارج کنند به مقاصد شوم خودشان خواهند رسید. و لهذا کوشش آن‌ها و هدف آن‌ها از کودکستان شروع می‌شود و تا دانشگاه‌ها جریان دارد. و مراکزی که باید برای اصلاح جامعه، اصلاح جامعه در معنویات و اصلاح جامعه در مادیات، ذخایری باشند برای کشور عزیز ما، آنجا را به فساد بکشند و بعد کنار بنشینند و به این جوان‌های ما نگاه کنند که این منحرفین کارهای خودشان را انجام داده‌اند و فساد را به دست شما می‌خواهند اجرا کنند. »(13)

آیا صحنه‌گردانان این ماجرا و وزارت آموزش و پرورش توجه دارند که از درون این نگاه، سکولاریسم و لیبرالیسم تراوش می‌کند؟ آیا دقت دارند که ترویج فرهنگ غربی چه بر سر کودکان و نوجوانان ما می‌آورد؟

شهید آیت الله مرتضی مطهری می‌فرماید: «در فلسفه‌ی غرب، سال‌هاست که انسان از ارزش و اعتبار افتاده است. سخنانی که در گذشته در باره‌ی انسان و مقام ممتاز وی گفته می‌شد و ریشه‌ی همه‌ی آن‌ها در مشرق‌زمین بود، امروز در اغلب سیستم‌های فلسفه‌ی غربی مورد تمسخر و تحقیر قرار می‌گیرد. انسان از نظر غربی، تا حدود یک ماشین تنزل کرده است و روح و اصالت آن مورد انکار واقع شده است. اعتقاد به علت غایی و هدف داشتن طبیعت، یک عقیده‌ی ارتجاعی تلقی می‌گردد. در غرب از اشرف مخلوقات بودن انسان نمی‌توان دم زد. ... از نظر غرب، این‌ها همه خودخواهی‌هایی بوده است  که در گذشته دامن‌گیر بشر شده است. بشر امروز متواضع و فروتن است، خود را مانند موجودات دیگر بیش از مشتی خاک نمی‌داند؛ از خااک پدید آمده و به خاک باز می‌گردد و به همین‌جا خاتمه می‌یابد. [انسان] غربی متواضعانه، روح را به عنوان جنبه‌ای مستقل از وجود انسان و به عنوان حقیقتی قابل بقاء نمی‌شناسد. و میان خود و گیاه و حیوان، از این جهت فرقی قائل نمی‌شود. ... از نظر غرب، صحنه‌ی حیات برای همه‌ی جانداران و از آن جمله انسان، میدان خونینی است که نبرد لاینقطع زندگی، آن را به وجود آورده است.»(14)

این نگاه امروز آبروی کشور آمریکا را بر باد داده است. با ظهور کرونا، روشن شد که فرهنگ غرب برای انسان‌ها ارزشی قائل نیست. همه‌ی ارزش در فرد خلاصه می‌شود. من باشم ولو همه‌ی انسان‌ها بمیرند. خودخواهی غرب‌گرایان هویت انسانی را به آتش کشیده است. اگر می‌گوییم در ایران انسان‌ها حاضرند فدای یک دیگر بشوند، این نگاه برخواسته از نگاه الهی و اسلامی  است. پافشاری ما بر جهان‌بینی اسلامی برای همین است و بر همین مبناست که پرستار ما حاضر است مراسم ازدواج‌اش به تأخیر بیافتد تا او در بیمارستان از بیماران پرستاری کند. حاضر است دو ماه همسر و فرزندان‌اش را نبیند تا از هم‌نوع خود پرستاری نماید. با نگاه اسلامی است که شهادت و فدا شدن برای دین و انسانیت معنا پیدا می‌کند و جمهوری اسلامی ایران آبرو می‌یابد. این مفاهیم برای جهان‌بینی غربی قابل درک و فهم نیست.

برای همین است که امام بزرگوار ما در مقابل خاندان پهلوی ایستاد و با نظام طاغوت مبارزه کرد. علت استکبارستیزی ملت ایران نیز همین است.

دیروز تبیین برخی از این حقایق سخت می‌نمو؛ اما امروز کرونا مدیریت انسانی جهان را به هم ریخته است و هویت واقعی سردمداران استکبار را بر ملا کرده است. بنابراین به راحتی می‌توانیم چهره‌ی واقعی فرهنگ غرب را تبیین نماییم.

ما در این نوشتار به برخی از ویژگی‌های فرهنگ غرب اشاره می‌کنیم:

  1. فرهنگ غرب یک فرهنگ مهاجم است و فرهنگ کشورها را نابود می‌کند؛
  2. فرهنگ غرب بنیان‌های اساسی اجتماعی را از بین می‌برد؛
  3. فرهنگ غرب تاریخ ملت‌ها، زبان ملت‌ها و خط ملت‌ها را تغییر می‌دهد؛
  4. فرهنگ غرب هویت‌زدایی می‌کند و فکرها را مادی بار می‌آورد؛
  5. ارزش‌ها در نگاه فرهنگ غربی، ارزش‌های دنیایی و مادی‌گرایانه است؛
  6. فرهنگ غرب آرمان‌های معنوی را از بین می‌برد و با انحطاط اخلاقی، معصیت؛ خصوصا گناه جنسی را عادی‌سازی می‌کند؛
  7. فرهنگ غرب زیربنای خانواده را متلاشی می‌سازد و سبک زندگی را تغییر می‌دهد؛
  8. فرهنگ غرب با ایجاد افسردگی و یأس، مردم را ناامید می‌کند؛
  9. فرهنگ غرب امنیت انسان‌ها را به خطر می‌اندازد؛
  10. در فرهنگ غرب عوامل حفظ رشد حقیقی انسان وجود ندارد؛
  11. در فرهنگ غرب توجه به خدا، معنویت و تقوا نیست؛
  12. در فرهنگ غرب خودباوری به حاشیه رانده می‌شود؛
  13. در فرهنگ غرب آبادی زمین از طریق بهره‌کشی از دیگران است؛
  14. از فرهنگ غرب فاشیسم و استعمار و استکبار بیرون می‌آید.

اگر ما در آموزش و تربیت کودکان، نوجوانان و جوانان؛ دانش‌آموزان، دانشجویان و دانش‌پژوهان‌مان به نفوذ عوامل استکبار توجه نکنیم و مواظب نفوذ فرهنگ غرب نباشیم، به دست خودمان پایه‌های دین و ارزش‌های اسلامی و انقلابی را تضعیف می‌کنیم.

تکلیف وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم در این موضوع بسیار مهم، سنگین و حساس است. متصدیان امر آموزش و تدوین کتاب‌های درسی به هر موضوعی با حساسیت خاص و وسواس باید نگاه کنند و نباید از کنار این موضوعات مهم به سادگی بگذرند.

ساده‌انگاری است که تصور کنیم تبلیغ از یونیسف، اجرایی کردن سند 2030، حذف درس شهید محمدحسین فهمیده از کتاب‌های درسی و ... یک اشتباه ساده است.

باور دارم که هر تلاش استکبار جهانی و سازمان‌های وابسته‌ی به آمریکا، حتی سازمان ملل در راستای منافع غرب است. این مقوله نیز استثنا نیست. چنانچه نویسندگان کتاب درسی چهارم دبستان نیز دانسته یا ندانسته گرفتار دامی شده‌اند که از آن بوی فرهنگ غرب به مشام می‌رسد. شایسته است مسئولان وزارت آموزش و پرورش با نظارت بهتری از بروز چنین خطای بزرگی که باعث نفوذ فرهنگی غرب است، جلوگیری نمایند و بدانند که دست چدنی استکبار با دستکش مخملین در پشت صحنه‌ی این خطای استراتژیک است.

امام خامنه‌ای می‌فرمایند: «نفوذ اقتصادی و امنیتی البته خطرناک است؛ اما از همه مهم‌تر، نفوذ سیاسی و نفوذ فرهنگی است. ... اگرچنانچه ما بیدار باشیم، امید آنها ناامید خواهد شد. آنها منتظر نشسته‌اند که یک روزی ملّت ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران خوابش ببرد؛ منتظر این هستند.»(15)

ما نباید اجازه‌ی هیچ نفوذی را به سازمان‌های بین‌المللی مدافع فرهنگ غرب بدهیم؛ تا آن‌ها با خیال راحت اهداف شوم‌شان را به دست خودمان در جمهوری اسلامی ایران پیاده نمایند.

پانوشت‌ها:

  1. بیانات امام خامنه‌ای در حرم مطهر رضوی، 1/1/1393.
  2. بیانات امام خامنه‌ای در دیدار رئیس جمهور و هیأت دولت، 4/6/1394.
  3. بیانات امام خامنه‌ای در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 25/6/1394.
  4. بیانات امام خامنه‌ای در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری، 12/5/1372
  5. بیانات امام خامنه‌ای در خطبه‌های نمازجمعه‌ی تهران، 10/1/1369
  6. رابین رایت، آخرین انقلاب بزرگ، ترجمه‌ی احمد تدین، تهران: رسا، 1384، ص 12.
  7. اخبار هفته، شماره‌ی 5، دوره‌ی 3، 8/3/1337.
  8. جام‌جم، 22/12/1398.
  9. ادوارد برمن: کنترل فرهنگ، ترجمه‌ی حمید الیاسی، تهران: نشر نی، 1368، ص 19-21.
  10. دویچه‌وله، 7/10/2006.
  11. مصاحبه با خبرگزاری مهر، 17/8/1389.
  12. بیانات امام خامنه‌ای در دیدار معلمان و فرهنگیان، 17/2/1396.
  13. صحیفه‌ی امام خمینی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 14، ص 2.
  14. مجموعه‌آثار شهید مطهری، قم: صدرا، 1384، ج 19، ص 151.
  15. بیانات امام خامنه‌ای در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 25/6/1394.

انتهای پیام/