عواملی که سبب مذاکره امام حسن(ع) با دشمن شد/ چرا حضرت زینب به یزید گفت «یابن الطُلقاء»؟

رئیس پژوهشکده تاریخ و سیره اهل‌بیت معتقد است جامعه عصر امام حسن با چالش‌هایی اساسی در حفظ ارزش‌های ناب اسلامی مواجه بود؛ چالش‌هایی که ریشه در تاریخ پس از سقیفه دارد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، یکی از مقاطع تاریخ صدر اسلام که با مهجوریت فراوانی همراه است، مربوط به تاریخ زندگانی امام حسن مجتبی علیه‌السلام است. با مطالعه اوضاع اجتماعی و سیاسی دوران زندگانی و به ویژه عصر امامت آن حضرت در صفحات تاریخ اسلام در می‌یابیم جامعه با چالش‌های شدیدی نسبت به ارزش‌های دینی و آموزه‌های اسلام مواجه است؛ چالش‌هایی که در کنار یکدیگر موجبات رویگردانی امت اسلام از فرزند رسول خدا و جانشین بر حق ایشان را فراهم آورد تا جایی که یاران نزدیک ایشان خنجر بر پای آن حضرت زدند.

در واقع معاویه با ابزارهایی همچون تطمیع و تهدیدِ اطرافیان امام حسن، سعی در تضعیف جایگاه امامت ایشان در بین مسلمین داشت و در این راستا از هیچ توطئه‌ای فروگزار نکرد تا جایی که اندک‌یارانی از آن حضرت باقی ماند و موجبات آن صلح تحمیلی تاریخ را فراهم آورد. در واقع می‌توان گفت این نوعی زیرکی و کیاست آن امام بزرگوار در برخورد با دشمنی معاویه محسوب می‌شد تا از این رهگذر هم به اصل نظامی اسلامی از سوی دشمنان خارجی آسیبی وارد نشود و هم جان خویش و نیز آن عده از یاران باوفای‌شان که در رأس ایشان امام حسین(ع) و نیز حضرت عباس قرار داشتند، محفوظ بماند و خیلی از حکمت‌های دیگری که فقط امام معصوم از آن آگاهی دارد. 

اما آنچه از جهت تاریخی لازم است مورد بررسی قرار گیرد، زمینه‌های شکل‌گیری آن صلحنامه مشهور در زمان امام حسن مجتبی است.

حجت‌الاسلام حمیدرضا مطهری، رئیس پژوهشکده تاریخ و سیره اهل‌بیت(ع) پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در گفت‌وگو با تسنیم معتقد است برای فهم علت شکل‌گیری این صلحنامه و نیز علت بی‌وفایی برخی یاران و سرداران امام حسن مجتبی (ع)، باید صفحات تاریخ اسلام را حداقل از دوران پس از فوت نبی مکرم اسلام (ص) مورد واکاوی قرار داد.

وی همچنین در بخش‌هایی از این مصاحبه می‌گوید: با مطالعه تاریخ پس از فوت نبی مکرم اسلام(ص) در می‌یابیم جامعه اسلامی با چالش‌هایی در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی مواجه شد. پس از سقیفه، نظام عدلی که پیامبر پایه‌ریزی کرده بود، تبدیل به نظام طبقاتیِ عصر جاهلیت شد. برخی حاکمان اسلامی با امتیاز دادن به اطرافیان و صحابه سابقه‌دار، سبب رشد تبعیض در جامعه و بعد بروز اشرافیت شدند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین جامعه‌ای را برای حکومت تحویل گرفتند و این وضعیت تا دوران امامت امام حسن و امام حسین همچنان تداوم داشت.

مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

* معمولاً وقتی تاریخ زندگانی امام حسن مجتبی در جامعه مطرح می‌شود، مسئله صلح ایشان در ذهن‌ها متبادر می‌شود و صحبتی از سایر دوران زندگانی ایشان به میان نمی‎آید. به نظر می‌رسد این مسئله نوعی بی‌تفاوتی نسبت به سایر ابعاد زندگانی عترت است. نظر شما چیست؟

ابتدا تبریک عرض می‌کنم میلاد با سعادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام را خدمت شما و شیعیان و محبانی که مخاطب این کلام هستند.

متأسفانه یکی از نقصان‌هایی که در مواجهه با تاریخ ائمه علیهم‎السلام در جامعه وجود دارد، عدم بررسی همه‌جانبه زندگانی هر امام معصوم است و این چالش، ویژه امام حسن نیست. به این صورت که صرفاً به آن قسمت از تاریخ زندگانی ایشان می‌پردازیم که دارای برجستگی بیشتری است؛ مثلاً زمانی که از امیرالمؤمنین علیه‌السلام صحبت می‌شود، بیشترِ توجهات به تاریخ کوتاه‌مدت خلافت ظاهری ایشان جلب می‌شود. یا در ایامی مثل غدیر خم، به ماجرای منصوب شدن ایشان به امامت آن هم در حد محدود یعنی خطبه نبوی می‌پردازیم.

* اتفاقاً با این منظر، این نقصان درباره تاریخ زندگانی امام حسین علیه‌السلام هم مصداق دارد.

 همین طور است. یعنی وقتی از امام حسین علیه‌السلام صحبت به میان می‌آید، صرفاً به مقطع آغاز قیام ایشان از مدینه به سوی کربلا پرداخته می‌شود و مابقی تاریخ ایشان مورد توجه قرار نمی گیرد.

در حالی که زندگانی ائمه همچون پازلی به هم متصل است و هر رویدادی که در زندگانی ایشان رخ داد، وابسته به زمینه‌های متعددی بود. این مسئله نه تنها درباره ائمه بلکه درباره زندگانی هر فردی صدق می‌کند.

بسترهای شکل‌گیری صلح اجباری امام حسن را باید در صدر اسلام یافت

* شما اشاره داشتید باید نقاط برجسته تاریخ زندگانی ائمه را همچون پازلی به هم پیوسته بررسی کرد و بسترهای شکل‌گیری جریانات را شناخت. درباره امام حسن مجتبی چه بسترهای تاریخی سبب شکل‌گیری جامعه‌ای شد که امام مجبور به صلح شدند؟ 

همان طور که اشاره شد، برجسته‌ترین مقطع تاریخ زندگانی امام مجتبی مربوط به دوران خلافت کوتاه‌مدت ایشان و ماجرای صلح‌شان است که البته باید بگوییم صلح تحمیلی. اما همان طور که اشاره کردم، باید پیشینه این ماجرا مورد بررسی قرار گیرد. با اندک مروری در تاریخ صدر اسلام در می‌یابیم، زمینه‌های شکل‌گیری جامعه امام حسنی حداقل از رحلت نبی مکرم اسلام به بعد آغاز شد. بر اساس این دیدگاه، جریانات و رخدادهایی پس از رحلت ایشان در جامعه شکل گرفت که سبب سقوط جامعه اسلامی از ارزش‌های دینی شد؛ این مسئله تا زمان امام حسن علیه‌السلام ادامه داشت.

* لطف می‌فرمایید به صورت مصداقی به برخی از این انحرافات اشاره کنید.

در فاصله بین رحلت رسول‌الله صلی الله علیه و آله  تا شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام شاهد شکل‌گیری انحرافات سیاسی اجتماعی و فرهنگی در جامعه هستیم، تا حدی که وقتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام به خلافت رسید، تلاش ایشان بر احیای سیره نبوی بود و یا جامعه را حداقل به ارزش‌های آن دوران سوق دهد. این مسئله را حتی در دوران زندگانی امام حسین علیه‌السلام می‌بینیم. ایشان یکی از فلسفه‌های قیام خویش را اینگونه بیان فرمود «وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى؛ من خروج کردم برای اصلاح اوضاع امت جدم رسول خدا

اما اینکه چه بسترهایی سبب چالش در امت اسلامی شد که اینگونه جامعه سقوط کرد، به چند نکته اشاره می‌کنم.

بنی‌امیه، جریانی که برای حاکمیت اسلامی دندان تیز کرده بود

اولین گزاره، انحراف سیاسی برخی صف‌اولی‌های اسلام و به دنبال آن، جامعه اسلامی بود. به این صورت که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله، خیلی از گروه‌ها سعی کردند خود را در جایگاه خلافت ایشان قرار دهند؛ این در حالی بود که پیامبر بارها به ویژه در غدیر خم امیرالمؤمنین علیه‌السلام را به عنوان خلیفه خویش معرفی کرده بود، اما متأسفانه با تمرّد و سرپیچی عده‌ای نسبت این امر نبوی روی زمین ماند. خب در این باره به اندازه کافی مخاطبان آگاهی دارند و در این مجال اندک، زیاد نیازی به شرح و توضیح ندارد.

اما به موازات جریانی که پس از سقیفه شکل گرفت، جریان دیگری به صورت مرموزانه برای رسیدن به حاکمیت اسلامی، دندان تیز کرده بود؛ جریانی که هیچ گاه قابل تصور نبود که روزی به خلافت اسلامی برسند؟ این گروه، همان بنی‌امیه بودند.

بنی‌امیه با اسلام زبانی در امانِ پیامبر ماندند / معنای «یابن الطُلقاء»

* چرا حاکمیت بنی‌امیه بر جهان اسلام برای هیچ کس قابل تصور نبود؟

 بنی‌امیه به عنوان طُلَقاء یا آزادشدگان مشهور بودند. چرا؟ زیرا کسانی بودند که تا تیغ تیز اسلام را زیر گلویشان احساس نکردند، اسلام را نپذیرفتند. اینها همان گروهی بودند که پس از فتح مکه به وسیله سپاه پیامبر صلی الله علیه و آله، اسلام را به زبان پذیرفتند، اما در نهان ایمان نداشتند. مسلمانِ مؤمن نبودند. پیامبر به اذن الله در حالی آنها را بخشیدند که همگان توقع مجازاتشان را داشتند. امثال ابوسفیان که از مشرکان قریش بودند، جزو کسانی است که بیشترین جنگ‌ها را بر سپاه اسلام تحمیل کرده بود، اما پیامبر فرمود بروید، شما را آزاد کردیم إذهَبوا فَأنتم الطّلقاء. از این جهت مشهور به طُلَقاء شدند. همین عنوان، مهری بر پیشانی بنی‌امیه تا ابد شد. حتی حضرت زینب سلام علیها در مجلس یزید بن معاویة بن ابی سفیان خطاب به او گفت «یابن الطلقاء» ای پسر آزادشدگان.

 لذا این مهر ننگ، سبب شد بنی امیه پس از رحلت پیامبر جایگاهی معنوی در بین مسلمانان نیابند تا به این ترتیب نتوانند در مسند قدرت قرار گیرند. البته این سبب نشد آنها از اندیشه قدرت بازبمانند بلکه همیشه مترصد فرصت بودند.

بنی‌امیه همواره مطرود مسلمانان بودند

* اگر اینگونه باشد که بنی‌امیه تا قبل از به قدرت رسیدن، به هیچ وجه مورد توجه قرار نداشتند، تصورِ به سلطنت رسیدن آنها بسیار تعجب‌برانگیز است و به نوعی نشان از عمق پسرفت جامعه اسلامی دارد که آنها را پذیرفتند.

حقیقتاً همین گونه هم بود. آنها تقریباً مطرود بودند. نشان به اینکه زمانی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به خلافت رسید، معاویه به ساکنان مدینه اعلام کرد دعوای من با علی برای این است که حکومت به شورای مسلمین واگذار شود. این نامه معاویه برای اهل مدینه گران آمد و گفتند تو حق اظهار نظر نداری. اما پس از مدتها همین‌ عده‌ای که مطرود خدا و پیامبر و جامعه اسلامی بودند، در منسب خلافت نشستند. معاویه روی کار آمد و حتی حکومت را موروثی و تبدیل به نظام پادشاهی و سلطنت کرد و فرزندش را جایگزین خود قرار داد.

* آنها چگونه به روی کار آمدند؟

به طور خلاصه عرض کنم معاویه پس از فوت پیامبر صلی الله علیه و آله کوشش‌هایی برای تثبیت جایگاه خود در بدنه اسلام کردند. در زمان خلیفه دوم اهل سنت اعتماد وی را جلب کرد و او نیز معاویه را استاندار اردن و برادرش یزید را استاندار همه سرزمین شام کرد. پس از مرگ برادرش، عمر همه قلمرو شام را به معاویه سپرد و زمانی که عثمان به خلافت رسید، معاویه به استانداری همه سرزمین شام منصوب شد.

معاویه در این دوران، فتوحاتی داشت که به طور طبیعی وجهه مثبتی از خود نشان داد. در زمان امیرالمؤمنین علیه‌السلام وقتی مردم با ایشان بیعت کردند، حضرت به دلیل فسادهای او، قصد عزلش را داشت؛ اما او سرپیچی و بعد ادعای خلافت کرد. در بین نبردهای مشهور و سه‌گانه‌ای که علیه امیرالمؤمنین علیه‌السلام صورت گرفت (که به نبردهای ناکثین، قاسطین و مارقین شهرت دارند)، او سردمدار قاسطین بود که به نبرد صفین شهرت یافت. طی این ماجرا، جریان حکمیت و بی‌وفایی کوفیان نسبت به امیرالمؤمنین علیه‌السلام پیش آمد.

بهره‌برداری معاویه از حکمیت تا تثبیت جایگاه معنوی خود بین مسلمانان

در نهایت عمر و عاص و ابوموسی اشعری به عنوان نمایندگان دو جناح، برای حکمیت و جهت پایان دادن به نبرد امیرالمؤمنین علیه‌السلام با معاویه و نیز برای تعیین حاکمیت اسلامی تعیین شدند. هرچند نظر امام بر مالک اشتر و بنی عباس بود، اما با فشار منافقان، ابوموسی به عنوان نماینده حکمیت مسلمانان برگزیده شد و از آن سو عمر و عاص نماینده معاویه که بعداً آن افتضاح پیش آمد.

هرچند امیرالمؤمنین علیه‌السلام به دلیل عدم هماهنگی این حکم با دستورات قرآن و پیروی نمایندگان از هواهای نفسانی و فریبکاری و نیرنگ‌بازی زیر بار این حکم نرفت، اما هم معاویه از معرکه صفین گریخت و هم جایگاه خود را بیشتر در جامعه اسلامی به ویژه شامیان به عنوان امیر مؤمنان آنها تثبیت کرد؛ چرا که خود را همواره پیروز حکمیت معرفی می‌کرد. همین مقدار از نتایج حکمیت برای معاویه غنیمت بود.

بنابراین با شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، سعی خود را در تصاحب جانشینی آن حضرت به عنوان خلافت مسلمین بکار گرفت و با توطئه و تهدید علیه رقیبان خود همچون امام حسین علیه‌السلام، بنای حاکمیت بنی امیه را طرح‌ریزی کرد و به این ترتیب بنی امیه فاسق روی کار آمد.

عقده‌گشایی معاویه و یزید با جریان عاشورا و ماجرای حرّه

با این توضیحات، معاویه و کلاً بنی امیه هم تشنه به خون اهل‌بیتِ رسول بودند و هم مسلمانان. چرا که پیامبر با فتح مکه خفّت را برایشان به ارمغان آورده بود؛ ضمن آنکه پیش از آن نیز در نبرد بدر خون منحوس آباء و اجدادشان را بر زمین ریخته بودند؛ لذا مترصد انتقام بودند. از دیگر سو از جامعه اسلامی دل خونی داشتند؛ چرا که به آنها بها نمی‌دادند. همین طور هم شد؛ بدترین و فاجعه‌بارترین اتفاق تاریخ یعنی شهادت امام حسین علیه‌السلام به دست معاویه و فرزند منحوس او رخ داد؛ پس از  آن نیز قتل عام مردم مدینه توسط یزید با عنوان "ماجرای حرّه" شکل گرفت.

معاویه و کلاً بنی‌امیه هم تشنه به خون اهل‌بیتِ رسول بودند و هم مسلمانان. چرا که پیامبر با فتح مکه خفّت را برایشان به ارمغان آورده بود؛ لذا مترصد انتقام بودند. از دیگر سو از جامعه اسلامی دل خونی داشتند.

 

 

* بنابراین امام حسن علیه‌السلام با عده‌ای طرف بودند که اینچنین خود را به اسم اسلام اما علیه اسلام تجهیز کرده بودند؟

علاوه بر اینها جریانی همچون خوارج از درون به جامعه اسلامی لطمه می‌زد و اسباب زحمت امام حسن مجتبی بود. اینها همان خشک‌مقدسانی بودند که فریب قرآن سرِ نیزه کردنِ عمر و عاص را خوردند، امام را بر خلاف میل‌شان مجبور به حکمیت کردند، در نهایت وقتی نتیجه مطلوب حاصل نشد، همه تقصیرها را گردن امیرالمؤمنین علیه‌السلام انداختند و به ایشان گفتند استغفار کن. این قدر وقیح و پست بودند. در نهایت جنگ مارقین را علیه امام علی علیه‌السلام راه انداختند و انسجام آنها لطمه دید، اما تفکر و حضورشان تداوم داشت.

حالا همین‌ها زمانی که شایعه‌های صلح تحمیلی امام حسن پیچید، به ایشان هجوم آوردند و حتی دست به ترورهای ناکام زدند.

انحرافات اجتماعی نیز زمینه‌هایی را برای صلح تحمیلی فراهم آورد؛ یعنی باید دید چطور شد سرداران امام حسن خود را تسلیم تطمیع معاویه کردند و امام را به پول فروختند تا آنجا که لشکریان و سرداران سپاه حضرت، به معاویه نامه می‌زنند که می‌خواهند امام را تسلیم او کنند.

* درباره عوامل اجتماعی در سقوط جامعه اسلامی در زمان امام حسن مجتبی صحبت کردید. در این باره توضیح می‌دهید؟

ریشه این مسئله نیز همان طور که عرض کردم به تاریخ پس از رحلت پیامبر، یعنی ماجرای سقیفه به بعد ارتباط دارد. در این دوره، بحرانی ارزشی در جامعه شکل گرفت. نظام عدلی که پیامبر پایه‌ریزی کرده بود، در این عصر تبدیل به نظام طبقاتیِ عصر جاهلیت شد. برخی حاکمان اسلامی با امتیاز دادن به اطرافیان و صحابه سابقه‌دار، سبب رشد تبعیض در جامعه و بعد بروز اشرافیت شدند؛ لذا قشر جامعه از یکسری منفعت‌ها محروم ماند. گزارشات تاریخی شیعه و سنی میزان امتیازدهی حاکمان اسلامی به اطرافیان را با جزئیات نقل کرده‌اند که مجال طرح آن نیست. این مسئله در زمان عثمان به اوج خود رسید تا حدی که او در گلایه از افرادی که نقشه قتل او را طرح‌ریزی می‌کردند، می‌گفت من که این همه امتیاز به شما دادم چرا خون مرا مباح می‌شمارید.

پس از سقیفه، نظام عدلی که پیامبر پایه‌ریزی کرده بود، تبدیل به نظام طبقاتیِ عصر جاهلیت شد. برخی حاکمان اسلامی با امتیاز دادن به اطرافیان و صحابه سابقه‌دار، سبب رشد تبعیض در جامعه و بعد بروز اشرافیت شدند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین جامعه‌ای را برای حکومت تحویل گرفتند.

 

 

سخت‌گیری امیرالمؤمنین (ع) در اجرای عدالت سبب فتنه جمل شد

امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین جامعه‌ای را برای حکومت تحویل گرفتند. از این جهت حضرت اکراه داشتند حکومت را در دست بگیرند. اما زمانی که در مسند حکومت نشستند، به قدری عرصه را برای سرداران اسلام که شکم خود را از حرام پر کرده بودند، تنگ کرد که به نبرد علیه ایشان پرداختند؛ از جمله آنها طلحه و زبیر بودند که در زمان عثمان به نان و نوایی رسیده بودند؛ از این جهت به دنبال بهانه‌ای برای نبرد با آن حضرت بودند و در نهایت در فتنه جمل حضور یافتند، اما عاقبت‌شان شکست و فضاحت همیشگی بود.

بنابراین نظام طبقاتی و حتی قبیلگی در این دوران به جامعه اسلامی بازگشت و حضرت سعی در مبارزه با این چالش‌ها داشتند؛ لذا به موالی، آن مقدار عطا می‌کرد که به قریش می‌داد؛ آنها نیز اعتراض می‌کردند و می‌گفتند تو این موالی را به ما غلبه دادی. امیرالمؤمنین علیه‌السلام چوب خشکی را برداشتند و فرمودند کل قرآن را خواندم و به اندازه این چوب، برتری بین فرزندان اسحاق و اسماعیل نیافتم. چطور من باید شما را برتری بدهم؟

چنین تفکر طبقاتی و قبیلگی در جامعه آن دوران دیده می‌شد. هر کسی عادت کرده بود پشت رئیس قبیله خود برود و از او پیروی کند؛ نه آنچنان که قرآن دستور به تبعیت از رسول و اهل‌بیتِ ایشان داده بود. چرا که با ماجرای سقیفه دیگر امامی برای جامعه نبود تا تبعیتی شکل بگیرد. این چالش به عصر امام حسین و بعد امام حسن سرایت کرد. مسلمانانی که بر اساس پیروی از دین و آیین اسلام در جنگ‌ها شرکت می‌کردند، در این زمان به خاطر تبعیت از رئیس قبیله خود در جنگ‌ها شرکت می‌کردند. از این جهت وقتی رئیس قبیله از لشکر امام حسن جدا می‌شود، تمام قبیله‌اش از سپاه جدا می‌شدند.

بیشتر بخوانید

 

 

 

در کنار این مسائل، هنوز بودند افرادی که گرایش اموی داشتند. اینها کسانی بودند که حاضر بودند امام را تحویل معاویه دهند؛ با رفتن عبید الله بن عباس به سپاه معاویه، دو سوم سپاه امام از ایشان جدا شدند. یعنی از 12 هزار نفر فقط 4 هزار باقی ماندند. این مسئله فرصتی را برای معاویه فراهم آورد تا نامه‌ای به امام بنویسد و ایشان را دعوت به صلح کند. این نامه در واقع چک سفیدامضا بود. امام پذیرش آن را ابتدا مشروط به مشورت با یاران خویش کردند و اشاره داشتند در این صلح خیری نیست. اما اکثریت آنها موافق صلح بودند و در نهایت متن اولیه‌ این صلحنامه تحمیلی با شروطی آماده شد.

البته در بین یاران حضرت، بودند شیعیانی که تا پای جان حاضر به پیکار در رکاب امام بودند. شاید امام نیز برای حفظ جان آنها دست به قیام نزد.

جامعه فعلی ما تفاوت ماهُوی با دوران صدر اسلام دارد

* اگر بخواهیم از ماجرای تاریخی امام حسن مجتبی با تمام حواشی و پیش‌زمینه‌هایی که توضیح دادید، عبرت بگیریم، چه گزاره‌هایی وجود دارد؟

امام خمینی (ره) با همین بینش‌های عمیق تاریخی و روایی، جامعه و به ویژه بزرگان را از گرایش به اشرافیت و امتیازخواهی پرهیز می‌دادند. خود ایشان نیز همچون سیره جدشان امیرالمؤمنین علیه‌السلام ساده‌زیستی را پیش گرفتند تا الگوی سایر مسئولان باشند. چرا که جهان اسلام نتیجه چنین گرایشاتی را در مسلخ کشاندن ائمه علیهم‎السلام به ویژه امیرالمؤمنین علیه‌السلام، امام حسن مجتبی و امام حسین علیه‌السلام تجربه کرده است. بنابراین خروج از نظام طبقاتی و اشرافی‌گری و ورود به عرصه نظام ولایی مطلوب جامعه اسلامی است.

اما درباره عموم مردم ما اینچنین نیست. اگر در آن دوران، مردم افسار خود را به حاکمان ظلم و جور دادند تا حدی که برای براندازی حاکمیت ائمه علیهم‎السلام دست به دست بزرگان خویش دادند، در این زمان مردم مؤمن آزمون خود را به خوبی پس دادند. هم در عرصه انقلاب اسلامی، هم در هشت سال جنگ تحمیلی و نیز در ماجرای مدافعان حرم و در حادثه کرونا نشان دادند که همواره پای ارزش‌های دینی خود ایستادند. در تشییع پیکر سردار سلیمانی مشاهده کردیم که مردم چه حماسه‌ای آفریدند. در واقع فطرت پاکشان و زمینه‌های ایمانی آنها سبب شد به کشش و جاذبه الهی لبیک بگویند و این حماسه را خلق کنند.

بنابراین جامعه فعلی ما تفاوت ماهُوی با جامعه دوران پس از فوت نبی مکرم اسلام و به صورت خاص، جامعه دوران امام حسن مجتبی علیه‌السلام دارد. ایستادگی مردم مؤمن ما در مسیر احیای ارزش‌ها و تقابل با دشمن ستودنی است. چه بسا اگر همین قشر مردم در زمان امام حسن بودند، ایشان حاضر نمی‌شد تن به مذاکره با معاویه دهد تا جایی که سپاه دشمن را نابود می‌کرد.

انتهای‌پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط