سروده‌هایی در رثای حضرت امیر(ع): بر خلق سفینة‌النجاة است «علی»


تعدادی از شاعران کشور همزمان با فرارسیدن سالروز شهادت امیرالمؤمنین، امام علی(ع)، سروده‌های خود را به محضر ایشان تقدیم کردند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، جمعی از شاعران آیینی کشور در آستانه سالروز شهادت مولی الموحدین، امام علی(ع)، تازه‌ترین سروده‌های خود را به پیشگاه حضرت تقدیم کردند. بخشی از سروده‌های شاعران در رابطه با سیره علی(ع) به این شرح است:

علی‌محمد مؤدب

دنیا مجال بوسه به خاک در علی است
باغ بهشت منظره دیگر علی است

کعبه بنا شد  از جهت اولین دَمَش
مسجد مبارک از نفس آخر علی است

پرواز او فراتر از این آسمان ما است
قدر آن شبی که درخور بال و پر علی است

شاهنشهی که پینه به نعلین خویش زد
در حیرت است چرخ که این کشور علی است

هر خط عهدنامه مالک سؤال‌ها است
کو مهتری  که خاک پی اشتر علی است

تا هست عدل از نمک خنده‌های او
آبادی بهشت هم از کوثر علی است

آنجا که علم آدم و خاتم به هم رسید
قلب سلیم و خاطر روشنگر علی است

صفین را ببین و دلش را به نیزه‌ها
تا بنگری که غربت و  غم لشکر علی است

بر نیزه رفت اصغر و اکبر  در این جدال
پیداست تا همیشه که دعوا سر علی است

زینب بزرگ بت‌شکن کوفه و دمشق  
پیغمبر خداست نه پیغمبر علی است

من هم فتاده ذوق سلیمانی‌ام به سر
چشم گدا به خاتم انگشتر علی است

***

نغمه مستشار نظامی

در این لحظه‌ها با چنین زخم کاری
مگر می‌شود یاد زهرا نباشد
مگر می‌شود در شب سرد دنیا
دلش پیش اولاد زهرا نباشد

در این لحظه‌های جگرسوز آخر
دلش خون‌جگر از نگاه حسن شد
رسول خدا را صدا کرد در دل
پس آیینه‌اش روی ماه حسن شد

در این لحظه‌ها با لب تشنه مولا
مگر می‌شود کربلا را نبیند
مگر می‌شود در تب و تاب زینب
پریشانی خیمه‌ها را نبیند

علمدار باشی و بابا بخواهد
دو دست تو را با برادر ببیند
چه حس قشنگی است وقتی که حیدر
تو را مثل اولاد کوثر ببیند

درین لحظه‌ها داغ ام‌البنین را
نماز شب آخرت تازه کرده
غم زخم‌های پس از رفتنت را
شکاف عمیق سرت، تازه کرده

علی را که شمشیر کاری نمی‌شد
علی کشته رقص شمشیر جهل است
خدا را، خدا را بصیرت، بصیرت
که آغاز هر فتنه‌ای تیر جهل است

***

امیر عاملی

با کفش وصله‌دار به معراج می‌رود
مردی که مقتداست به حتی کلیم‌ها

صف بسته‌اند پادشهان برد رَش ولی-
– سر می‌زند علی به دیار یتیم‌ها

از آن روزی که رو ، بر قبله توحید آوردم
نمی‌دانم به دور کعبه، یا دور تو می‌گردم؟

سحرگه رهروی با من؛ حدیثی گفت و دانستم
که بی هِمَت اگر نام «علی» را برده، نامَردم

چه غم دارم ز انواع بلا؛ زیرا به لطف او
«علی» می‌گویم و هر دَم؛ مُداوا می‌شود دَردَم

اگر عشق علی کفر است، ما کافر جهان مومِن
مسلمانم مخوان زاهد اگر زین کُفر بر گردم

کدامین معجزه بهتر از این حالی که من دارم؟
شده چون کوره آتَش ز نام او، دَم سَردَم

***

زهرا میریان کریمی

ریشه کردی در نگاه بی‌نظیر آفتاب
عشق را هر لحظه بردی در ضمیر آفتاب

درنگاه عدل می‌جوشد کلامت دم به دم
شور آوردی به سیمای منیر آفتاب

شعله‌های غیرت از نام تو می‌ریزد برون
 ناله آمد از نمازت در نفیر آفتاب

از زمین هر لحظه تا عرش خدا پرمی‌زنی
فرق خونین توشد مولا سفیر آفتاب

فزت رب الکعبه را محراب خونینت گواه
آمد از جانت صلای دلپذیر آفتاب

نور ایمان در تو از ده سالگی تابیده شد
در زمین و آسمان‌هایی امیر آفتاب

***

کمیل کاشانی

در عرش خدا آنچه به پیغمبر گفت
تا ختم کلام گفت و باز از سر گفت
در یکصد و بیست بار, معراج رسول
بیش از همه از ولایت حیدر گفت

تنها نه علی مدد پیمبر می‌گفت
جبریل علی علی مکرر می‌گفت
فرمود پیمبر شب معراج, خدا
با من سخن از زبان حیدر می‌گفت

مولاست علی کمال مطلق با اوست
آرامش این چرخ معلق با اوست
بشناس حقیقت خدا را با او
زیرا که علی است با حق و حق با اوست

بر صفحه دل مهر ولایت داریم
سینه سپر تیغ ملامت داریم
هر روز برای ما غدیری دگر است
سرمست خمیم و جوش بیعت داریم

دریاست دلش، آب حیات است علی
بر خلق، سفینة‌النجاة است علی
وقتی که نبی "لحمک من لحمی" گفت
شایسته ذکر صلوات است علی

مرحب شکنی که فتح خیبر با اوست
آرامش خاطر پیمبر با اوست
در فضل و کرامتش همین بس باشد
گویم اگر اختیار محشر با اوست

 روزی که به پا شود فغان از آتش
بیرون نبرد خصم تو جان از آتش
دلبسته عشق تو علی می‌ماند
در سایه عرش در امان از آتش

آنان که علی مرتضی را دیدند
آیینه در آیینه خدا را دیدند
آغوش گشود کعبه مانند صدف
تا گوهر ناب لافتی را دیدند

قرآن که به سینه پیمبر آمد
در مدح کمال و جود حیدر آمد
"قد افلح مومنون" به لب داشت علی
از کعبه چو روی دست مادر آمد

با نور خدا ز یک سرشت است علی
عنوان کتیبه بهشت است علی
فرمود نبی: در آسمان‌ها دیدم
بر صورت هر چیز نوشته است علی

ﺁﺩﻡ ﺑﻪ ﻧﻮﺍﯼ ﺍﻟﺘ ﺎ ﮔﻔﺖ ﻋ ﯽ
ﻋﯿﺴﯽ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺷﻔﺎ ﮔﻔﺖ ﻋ ﯽ
ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺧ ﯿﻞ ﺑﺖ‌ﺷﮑﻦ ﮔ ﺸﻦ ﺷﺪ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺷﻌ ﻪ‌ﻫﺎ ﮔﻔﺖ ﻋ ﯽ

***

مریم قادری

دلش پر بود، پر کرد از دل خونش دواتش را
پر از تزویر، خدمتکار می‌چیند بساطش را
 نوشت از من «علی ابن ابیطالب» به آنان که...
و امضا کرد چک را تا بساط سور و ساتش را ...
عبای کهنه‌اش را باز پوشید و به راه افتاد
مرتب کرد در آیینه رخت دیپلماتش را
حواسش بود در بیغوله چشمانی به دست اوست
حواسش بود دستش کرده باشد نقره‌جاتش را
همیشه پشت پایش رفت دستی با دعا بالا
و بالا رفت شیشه تا نگوید مشکلاتش را
نشد رد کرده باشد سائلی را در رکوعش هم
مردد بود حاجی که بپردازد زکاتش را
نشد خاموش فتنه، مغرضانه هیزم آوردند
خودی با فندک بیگانه روشن کرد آتش را
هزار و چارصد سال از علی چیزی نفهمیدیم
بخوان از غربت نهج‌البلاغه محکماتش را

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط