سیاستهای فرهنگی فردگرایانه، تغییر شکل خانواده ایرانی و کاهش جمعیت
مسئله جمعیت و نهاد خانواده بیش از آنکه واجد اهمیت سیاسی و اجتماعی باشد، مسئلهای فرهنگی است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، مسئله خانواده و جمعیت از جمله عوامل راهبردی در راستای پیشرفت و یا انحطاط جوامع است. در سالهای اخیر هدفگذاری اصلی انقلاب اسلامی که نیل به تمدن نوین اسلامی است بیش از پیش مورد توجه جوانان و نهادهای مختلف اجتماعی و حاکمیتی قرار گرفته است، نهاد خانواده و مسئله فرزندآوری از افق تمدن سازی واجد اهمیت مضاعفی شده است. تاکیدات رهبر معظم انقلاب بر مسئله خانواده و فرزندآوری، نحوی حساسیت را در میان دغدغه مندان انقلاب اسلامی و ایران اسلامی ایجاد کرده است. از این رو بررسی ابعاد مسئله خانواده و جمعیت از مظر فرهنگی و عوامل موثر بر کاهش فرزندآوری حائز اهمیت است. بدین جهت به گفتوگو با حجت الاسلام دکتر اسماعیل چراغی کوتیانی، کارشناس خانواده و دکتری جامعه شناسی فرهنگی پرداختیم.
از نظر شما چه عاملی زمینه ساز کاهش باروری در ایران بوده است؟
در موضوعات پیچیده و چند وجهی همچون مساله جمعیت، نمیتوان از یک عامل سخن گفت بلکه باید به عوامل متکثر و گوناگون توجه کرد. من فکر میکنم طیف وسیعی از عوامل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی زمینه ساز کاهش باروری در دهههای اخیر در کشور ما شده است. هرکدام از این ساحتهای چندگانه زندگی اجتماعی با تعامل و هم کنشی با یکدیگر بر الگوی باروری زنان ایرانی تاثیر گذار بودهاند.
وزن کدام عامل نسبت به دیگری در اثرگذاری بیشتر بوده است؟
خب بدون شک مساله باروری و زادآوری پیش و بیش از این که مسالهای اقتصادی یا سیاسی باشد، مسالهای فرهنگی و اجتماعی است. سنخ مسائل جمعیت و باروری، از مقوله فرهنگی است. از این جهت ساختارهای اجتماعی و فرهنگی بیشترین تاثیر را بر کاهش باروری داشتهاند. من ساحتهای دیگر چون اقتصاد و سیاست را به عنوان ساختارهای پشتیبان و تسهیل کننده و یا سرعت بخش میدانم. نکته مهمی که میشود از فرهنگی بودن موضوع جمعیت و باروری گرفت این است که بسیاری از مقولههای فرهنگی اموری دیرپا و مقاوم در برابر هرگونه دگرگونی و تحولاند. از این رو همان گونه که در دهه هفتاد و در آغاز برنامه تنظیم خانواده یک شبه و یا در کوتاه مدت کاهش باروری به زیر سطح جانشینی اتفاق نیفتاد؛ امروز نیز اگر بخواهیم از افزایش سخن بگوییم نمیتوانیم تحولات جمعیتی مثبت را در زمانی کوتاه ایجاد کنیم بلکه حداقل به زمانی به اندازه گذشت یک دهه یا یک نسل نیازمندیم. چون امور فرهنگی حصول دفعی ندارند بلکه حصول آنها تدریجی است.
با توجه به این که شما مساله جمعیت و باروری را فرهنگی میدانید، چه عوامل فرهنگی سبب ساز کاهش باروری در ایران در دهههای اخیر شده است؟
به نکته خوبی اشاره کردید. وقتی ما مقوله باروری را فرهنگی بدانیم برای تحلیل مسالهی کاهش، باید سراغ علل فرهنگی و اجتماعی برویم. از نظر من علل اجتماعی و فرهنگی را باید جداگانه بررسی کرد. این علل در هر دو ساحت طیف وسیعی را شامل میشوند که من به صورت کاملا گذارا به آنها اشاره میکنم. هر کدام از دوستان که علاقهمند بودند به صورت تفصیلی به مطالعه این علل بپردازند میتوانند به کتاب حقیر تحت عنوان « بحران خاموش: واکاوی جامعه شناختی علل فرهنگی اجتماعی کاهش باروری در ایران» مراجعه فرمایند. من در این جا فقط به چند مورد از عوامل فرهنگی می پردازم.
عوامل فرهنگی موثر بر کاهش باروری
یکی از عوامل فرهنگی موثر بر کنش باروری، توسعه ارزشهای فردی و فردگرایی است. منظور از فردگرایی این است که کنشگران اجتماعی به جای اولویت دادن به خواستها و علایق جمعی، سنتی و خانوادگی به ارزشها و خواستهای فردی خود اولویت میدهند. آن چه میتواند توسعه فردگرایی را به مساله تبدیل کند این است که فردگرایی، خودمحوری، خودخواهی و طرز تفکر سودگرانه ناشی از عقلانیت ابزاری در خانواده، موجب میشود که سرمایه انسانی کاهش یافته و خانواده از عهده قبول و انجام بسیاری از کارکردهای طبیعی باز بماند.
با غلبه فردگرایی، ارزشهای جمعی و خانوادگی دنبال نمیشود بلکه دنبال کردن ارزشهای خصوصی جایگزین میروند. در یک خانواده جمعگرا گزینشها با محوریت مصالح خانوادگی و با حفظ حرمت و منزلت اجتماعی بزرگترها، صورت میگیرد. فرزندان میآموزند که هنگام ابراز عقیده در مقابل دیگران، بردباری پیشه کنند. همچنین وفاداری به گروه و نیز حتی سهیم شدن در منابع مالی، یک عنصر اساسی خانواده جمعگراست. همان گونه که میتوان پیامدهایی همچون کاهش مسئولیتپذیری، بالا رفتن سن ازدواج، افزایش طلاق و طبیعتاً کاهش فرزندآوری را به آن ارجاع داد.
علت فردگرایی ناشی از چسیت؟
عمدهترین علت آن نوسازی است. فرایند نوسازیِ بسیاری از کارکردهای سنتی خانواده به سازمانها و نهادهای دیگر واگذار میشود. این دگرگونی کارکرد، شبکه اجتماعی را جایگزین شبکه خویشاوندی میکند و در نتیجه خانواده به واحدی هستهای که بر شالوده فردگرایی استوار است؛ تبدیل میشود. از این رو در نگاه جامعه شناسان از یک سو فردگرایی اساس دگرگونی در خانواده در کشورهای صنعتی و دیگر نقاط جهان بوده و از سوی دیگر و بطور خاص فردگرایی به زنان اجازه میدهد که تصمیم آنها در خصوص تشکیل خانواده و فرزندآوری بر علائق شخصی مبتنی باشد.
با توجه به این تحلیل آیا از نظر شما جامعه ایرانی هم فردگرا شده؟
خب ببینید فردگرایی یک واقعیت طیف مند است.بدون شک فردگرایی در کشور ما فردگرایی کامل و مانند آن چه در غرب اتفاق افتاده نیست. برای این که سنتهای ما این اجازه را نمیدهند. خانواده ایرانی هنوز هم در درون شبکه خویشاوندی در حال تعامل و تولید مناسبات اجتماعی است. اما به هر حال کشور ما هم از موج فردگرایی تاثیر پذیرفته و احتمالا در آینده هم بیشتر متاثر شود. چون جامعۀ ایران نیز مثل بسیاری از جوامع دیگر در دهههای اخیر، در مسیر تحولات فرهنگی و اجتماعی گستردهای قرار گرفته است.
یکی از این دگرگونیها، ظهور فردگرایی است. پیمایشهای صورت گرفته در این خصوص این ادعا را تایید میکند. در نظرسنجی محمدی شکیبا (1379) درباره منافع فردی و جمعی، 74/5 درصد مردم در شهر تهران معتقدند که بیشتر مردم فقط به خودشان فکر میکنند. 79 درصد نیز اشاره کردهاند که نمیتوان چندان به دیگران اعتماد کرد. فردگرایی امروزه در خانواده نیز به روشنی قابل رصد است. یکی از شاخصههای ظهور فردگرایی، دگرگونی در شیوه انتخاب همسر است. امروزه جوانان، همسران خود را خودشان انتخاب کرده و دیگر خانواده، همچون گذشته، تاثیر زیادی در گزینش همسران ندارد. بر اساس پیمایش صورت گرفته، در دهه قبل از 1340 حدود 82/5 درصد خانوادهها در انتخاب همسر برای فرزندانشان مشارکت داشتهاند و صرفا 17/5 درصد خودشان همسرشان را انتخاب کردهاند. این در حالی است که در دهه 1380 حدود 31/8 درصد از طرف خانوادهها و خویشاوندان و 68/2 درصد با انتخاب شخصی بوده است. معنای این دگرگونی این است که نسل گذشته در انتخاب همسر، مصالح جمعی و نسلهای بعدی مصالح فردی را مورد توجه قرار دادهاند. در نتیجه در نسل گذشته انتخاب کننده پدر و مادر بودهاند و در نسل کنونی انتخاب خود فرد دارای اهمیت بیشتری بوده است.
یکی از مهمترین مصادیق فردگرایی، تمایل به داشتن فرزند کمتر و اهمیت یافتن کیفیت زندگی همسران فارغ از نهاد خانواده و فرزندان است. در گذشته به دلیل شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، انگیزه ازدواج برای مردان و زنان، فرزندآوری بود اما با دگرگونیهایی که نوسازی در این سه حوزه ایجاد کرد، دیگر ازدواج نه با هدف تولید مثل که به عنوان رفع نیازها و تمایلات درونی، داشتن شریک زندگی و عدم تنهایی در دوران کهنسالی، صورت میپذیرد. از این رو باید اذعان کرد که کاهش شمار فرزندان و بعد خانواده تنها پدیدهای جمعیت شناختی نبوده بلکه مهمتر از آن تغییری شالودهای در الگوی زندگی خانوادگی است. از این رو کاهش باروری را باید نوعی الگوی فرهنگی دانست که در اثر فردگرایی حاصل آمده است.
فردگرایی چگونه و از طریق چه متغیرهای واسطهای بر باروری زنان تاثیر میگذارد؟
در پاسخ به این پرسش باید از پیآمدهای فردگرایی آغاز کرد و رشته را تا کاهش باروری پیگرفت؛ یکی از پیآمدهای فردگرایی، محوریت حق، خواسته و تمایلات فردی فارغ از ملاحظات جمعی و خانوادگی است. فردی شدن انتخابها اغلب با نوعی شکاف و تاخیر زمانی بین تصمیم و عمل همراه است. یکی از آثار این تاخّر در انتخاب همسر و تشکیل خانواده ظهور پیدا میکند زیرا ازدواجهای با انتخاب آزاد معمولا با سنین ازدواج بالاتر همبستگی دارند. این بدان جهت است که در این نوع ازدواجها بسیاری از هماهنگیها و الزامات مربوط به ازدواج به عهده فردِ در شرف ازدواج بوده و انجام این امور به تنهایی اغلب نیازمند زمان زیادی است.
از سوی دیگراحتمال وقوع ازدواجهای از پیش تعیینشده در نظامهای خانوادگی هستهای در مقایسه با نظامهای خانوادگی گسترده کمتر است زیرا ازدواج هر یک از افراد خانواده گسترده، وضعیت سایر افراد آن خانواده را تحت تاثیر قرار میدهد در نتیجه سایر افراد خانواده در انجام امور مربوط به ازدواج سهیم میشوند. روشن است که هر چقدر زمان ازدواج و تشکیل خانواده تا فراهم آمدن الزامات آن طولانیتر شود، سن ازدواج هم به همین میزان افزایش یافته و دامنه زمانی باروری را کوتاهتر کرده و از این طریق بر باروری تاثیرمیگذارد.
در جهان مدرن، زادآوری فاقد اولویت است
شکل دیگری از تاثیر فردگرایی بر کنش باروری، از طریق گونهای از دگرگونی در خانواده صورت میپذیرد که گیدنز از آن به «تغییر ماهیت عشق» و رابطه آن با تمایلات جنسی یاد میکند. بر این اساس در بحث از کاهش باروری و عدم تمایل زنان به فرزندآوری باید به این نکته توجه داشت که در جوامع سنتی، عشق و رابطه جنسی معطوف به خانواده بوده و زنان و مردان با این انگیزه ازدواج میکردند که بتوانند از طریق فرزندآوری به پایایی و پویایی خانواده همت گمارند. آن چه در گذشته انگیزه افراد برای ازدواج میشد مصالح خانوادگی بود اما در جهان مدرن با فردی شدن عشق و تمایلات جنسی، آن چه اولویت دارد زادآوری نیست. بلکه لذتهای جنسی فردی است. با اولویت یافتن این انگیزه، دیگر زادآوری توجیه عقلانی ندارد زیرا نه تنها کارکرد مثبتی ندارد، بلکه مانعی بر سر راه لذتهای فردی است.
سایر علل فرهنگی موثر در کاهش باروری را لطفا تبیین بفرمایید.
دومین علت فرهنگی کاهش باروری تغییر ارزشها و باورهاست. بیتردید ارزشها و باورهای اجتماعی را میتوان از مهمترین عوامل تعیین کننده کنشهای اجتماعی و نیز شالوده نظم اجتماعی دانست زیرا تا زمانی که ارزشهای جامعه تغییر نکنند، در آن جامعه دگرگونی اجتماعی قابل توجهی رخ نخواهد داد. به همین دلیل است که از نظر اندیشمندان ریشه بسیاری از مسایل اجتماعی و ناهنجاریهای رفتاری چه در سطوح فردی و چه در رفتار گروهها، جریانها و اقشار اجتماعی، ناشی از حالت عدم تعادل و سیالیت و طیف گونگی نظام ارزشی است.
خانواده یکی از کانونهای مهم تغییرات ارزشی جامعه محسوب میشود که تغییرات آن دیر یا زود در حوزههای دیگر زندگی اجتماعی خود را نشان میدهد. اساسا دگرگونیهای ارزشی خانوادهها و نسلها، از جمله عناصر کلیدی نظام فرهنگی جامعه است که شناخت آنها، نقش برجستهای در شناسایی تحولات فرهنگی دارد. بدین معنا که میتوان بر اساس تحولات ارزشی این نهاد، جریان تحولات آینده در جامعه را تا حدود زیادی پیش بینی کرد. از این رو اندیشمندان بسیاری تلاش کردهاند تا موضوع دگرگونیهای اجتماعی و فرهنگی به ویژه دگرگونیهای مربوط به خانواده را در چارچوب تغییرات ارزشی مورد بحث قرار دهند.
رویکرد فرهنگی باروری تلاش میکند تأثیر و نفوذ زمینه اجتماعی و فرهنگی رفتار باروری را در نظر بگیرد و بر عواملی که در ایجاد و تغییر این ارزشها و نظامهای هویتی مهماند، تأکید کند. آنها بر این باوراند که بین دگرگونی در جهت گیریهای ارزشی و دگرگونی در روندهای جمعیت شناختی ارتباط نیرومند وجودی دارد. از نظر آنها با ورود جامعه به دومین گذار جمعیتی، نظام ارزشی و نگرشی آنها خصوصا در زمینه ازدواج و ارزش فرزندان دگرگونی اساسی یافته و الگوی سنتی تشکیل خانواده، تعریف سنتی نقشهای جنسیتی در خانه و تعهدات و قیود خانوادگی نیز دگرگون میشوند. همه این دگرگونیها به علت حضور بیشتر زنان در آموزش و اشتغال و شیوع ارزشهای اجتماعی طبقه متوسط غرب در جوامع در حال توسعه است. افزایش سن ازدواج و تمایل کمتر به تشکیل خانواده افزایش ناسازگاریهای زوجین افزایش طلاق کاهش نرخ شیوع ازدواج افزایش نرخ تجرد قطعی تمایل کمتر برای داشتن فرزند و بر عکس تمایل بیشتر بر خود شکوفایی فردگرایانه بیشتر میشود.
ادامه دارد...
انتهای پیام/