چالش تلویزیون با نگاه دستِ‌دوم به برنامه‌های معارفی/ روایت حجت الاسلام سرلک از مدیران دست بسته مقابل سلبریتی‌ها+ فیلم

کارشناس مذهبی تلویزیون به فاصله‌گرفتن تلویزیون از مناسبتی‌سازی انتقاد کرد و گفت: نگاه به برنامه‌های معارفی یک نگاهِ دستِ دوم حداقلی است و همه کارشناس‌ها و برنامه‌های معارفی هم با این حداقل نگاه و انفعال در دیدگاه و رفتارِ مدیریتی مواجه می‌شوند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، تلویزیون به دلیل نداشتنِ استراتژی درست برنامه‌سازی و سریال‌سازی چندی است خصوصاً در مناسبت‌ها دست خالی‌اش را به مخاطبینش نشان می‌دهد. دست خالی که روی آنتن، بیننده‌اش را کلافه می‌کند از این همه کپی شدن‌ها و فقدانِ ایده و خلاقیت و از طرفی دیگر اعصابِ مخاطب پیگیر سریال را خُرد می‌کند که اصلاً رمضانی نیستند. رمضانی بودن هم به سفره افطار و سحر نیست که برخی تهیه‌کنندگان و مدیران اخیرا در اظهارنظرهایشان، حوزه معرفتی و دینی این ماه مبارک را در همین وقت و ساعت می‌دانند. در صورتیکه پیش از این سریال‌هایی که ساخته می‌شد و به آنها رمضانی می‌گفتیم فقط سفره افطار و سحر را نشان نمی‌دادند بلکه به معرفت در رمضان اشاره می‌کردند؛ معرفتی که هرکدام از سازندگان سریال‌ها، به گونه‌ای از آن می‌پرداخت. رضا عطاران با زبان طنز، علیرضا افخمی به شکل ماورایی، سیروس مقدم گاهی اجتماعی و گاهی ماورایی و دینی و محمدحسین لطیفی با "صاحبدلان" و حسن فتحی هم "زاینده‌رود" و "میوه ممنوعه".

در برنامه‌سازی هم نه مخاطب سردرگم کانال عوض کردن می‌شد و نه این‌همه با تکرار به سمتش هجوم می‌آوردند. منظور از هجوم، بسیج شدن همه تلویزیون برای ساختن برنامه سحر و افطار است! البته که توفیقی هم پیدا نکرده‌اند جز عقب‌نماندن از رقابت‌ها و کُرکُری‌های درون شبکه‌ای؛ فلان شبکه سریال طنز آورده ما هم شتاب‌زده بسازیم و یا برای اینکه او طنز دارد و ما دست‌مان خالی است برنامه‌ای تلویزیونی را با سرعت روی آنتن ببریم حتی اگر محتوا ندارد. به واسطه آن مجری چهره و یا سلبریتی خاص مخاطب را پای گیرنده‌مان بنشانیم و از قافله رقابت‌های شبکه‌ای عقب نمانیم. رقابت‌هایی که بیش از همه، برخی از مدیران را راضی می‌کند و برای مخاطب عایده‌ای ندارد. اتفاقات و چالش‌ها و حاشیه‌های دیگری که در تلویزیون وجود دارند و هر روز فاصله‌ای می‌شوند بین مخاطب و رسانه‌ملی.

به همین منظور با حجت‌الاسلام و المسلمین علی سرلک استاد دانشگاه و کارشناس مذهبی تلویزیون گفت‌وگویی کردیم که او درباره اتفاقات مختلف صداوسیما، ساخته نشدن سریال‌های مناسبتی و بها ندادن به برنامه‌های دینی و مذهبی و خیلی موارد دیگر، صراحتاً صحبت‌هایی کرده که مشروح و جزئیات آن را می‌توانید در فیلم ویدئویی ذیل ببینید و متن آن نیز در ادامه از نظرتان می‌گذرد:

جبهه ما در مسئله فرهنگی، جبهه سست و فشلی است

* ماه رمضان هر سال، تلویزیون بهترین‌ برنامه‌ها و سریال‌هایش را به رخِ مخاطب می‌کشید. اما در چند سال اخیر شاهد فاصله گرفتن تلویزیون از مناسبتی‌سازی‌ایم؛ این اتفاق فقط هم در ماه مبارک رمضان نمی‌افتد بلکه در محرم و صفر و نوروز هم دچار این فقدان شده‌ایم. برنامه‌های ترکیبی همان همیشگی‌هایی‌اند که تکرار مکررات‌اند و سریال‌هایی که هر لحظه دیگر سال دیده شوند فرقی به حالِ بیننده ندارد. نهایتاً نام مخاطبِ امروز را "سردرگم" گذاشته‌ایم که همه شبکه‌ها با برنامه سحر و افطارشان هجوم می‌آورند و این بیننده نمی‌داند کدام ساعت، کدام برنامه را دنبال کند یا بیننده کدام سریال باشد و چه وقت هم به خود و خانواده‌اش بپردازد. این سؤال ما در آغازِ مصاحبه است؛ نظرتان را این باره بفرمایید.

با اینکه محتوا و هویت انقلاب‌مان، فرهنگی است اما با تأخیر جدی از فضای فرهنگی و انقلاب اسلامی به حکومت اسلامی رسیده‌ایم. البته هنوز به جامعه اسلامی نرسیده‌ایم به دلیل اینکه در عرصه فرهنگ به صورت کلی با تأخیرهایی در عرصه رسانه از جهت ادراک و ابزاری که مفهوم فرهنگی را منتقل می‌کند، مواجهیم. ما در گوش جانمان سخنان رهبری معظم انقلاب را در بحث شبیخون و فضای فرهنگی دشمن داریم که هوشمندانه برایمان ترسیم کرده‌اند اما خیلی‌ها این مسئله را به توهم توطئه، غارت و تهاجم فرهنگی ربط می‌دادند. به هر حال باید اعتراف کنیم جبهه ما در مسئله فرهنگی، جبهه سست و فشلی است؛ هم از جهت نرم‌افزاری و هم سخت‌افزاری.

متأسفانه شورای عالی انقلاب فرهنگی که باید سکان‌دار فرهنگ به معنای واقعی کلمه باشد جلساتی برای انتصاب مسئولین و تصویب آیین‌نامه برگزار می‌کند. ما نتوانستیم در راستای پیام و فرمایشات حضرت امام(ره) نظام‌سازی و پیام‌سازی کنیم و نتوانستیم به میزان متناسبی از انقلاب فرهنگی دست پیدا کنیم. در این میان تلویزیون در خط مقدم مواجهه و یا در پهنه وسیعی از مواجهه قرار دارد. بالأخره تلویزیون به دلیل وسعت و پهنه ارتباطات و تنوع ارتباطاتی که با شبکه‌های گوناگون و حتی شبکه‌های استانی دارد، این لختی و عور بودن و در واقع برهنه بودنش در عرصه مواجهه به چشم می‌آید.

رهبر انقلاب از فضای تلویزیون رضایت چندانی ندارند

اگر چه نباید از حق بگذریم با همه عده و عُده اندکی که دارد در مواجهه با پروتکل‌ها و امپراطوری‌های رسانه‌ای مخصوصاً در عرصه سیاسی موفق بوده اما بحث ما کلیت یک مسئله‌ای است و نمی‌توانیم با مماشات از کنارش بگذریم. همه هم می‌دانیم رهبر انقلاب از فضای تلویزیون رضایت چندانی ندارند و به آن انتقادات جدی دارند و این سر جای خودش روشن است. آن وقت این ماجرا مزید بر علت شده بر این آتشِ افروخته بنزین نگاه‌ها و ملاحظات سیاسی و اختصاص دادن و ندادنِ بودجه هم این را مضاعفش کرده است؛ یعنی وقتی دولت در زمان‌های مختلف گروکشی‌های بودجه‌ای می‌کند طبیعتاً برخی از مدیران صداوسیما هم منفعلانه در مسائل فرهنگی برخورد می‌کنند بعضی از برنامه‌ها را از آنتن حذف می‌کنند و یا برنامه‌های زنده را تولیدی می‌کنند؛ افرادی که جسارت بیان دارند به مصلحت‌اندیشی‌ دعوت می‌شوند، یک برخورد غیرمنفعل و مدیریت که متأسفانه آن شجاعت و جسارت پرداختن به موضوعات را ندارد.برخلاف اینکه نیروهای خوبی در صداوسیما وجود دارند و برای تعالی فرهنگ و اعتلای اندیشه‌های رسانه‌ای تلاش می‌‌کنند اما برآیندِ آن، رفتار منفعل و مصلحت‌اندیشانه به معنای منفی کلمه در این عرصه خاص است.

نگاهِ دست دوم حداقلی به برنامه‌های معارفی

در این راستا، به مسائل و برنامه‌های معارفی چه ثابت و روشنِ معارفی و چه برنامه‌های ترکیبی و گفت‌وگومحور، به صورت حداقلی نگاه می‌شود. اولین آسیب را کنداکتور و زمان پخش نامناسب می‌زند. برنامه‌ای که کارشناسان خوبی دارد و مطالب خوبی هم به سمع و نظر مخاطب می‌رساند اما ساعت پخش نامناسبش، در مسیر این انتقال مفهوم، خدشه وارد می‌کند. در واقع نگاه به برنامه‌های معارفی یک نگاهِ دستِ دوم حداقلی است و همه کارشناس‌ها و برنامه‌های معارفی هم با این حداقل نگاه و انفعال در دیدگاه و رفتارِ مدیریتی مواجه می‌شوند.

سریال‌هایی که رمضانی نیستند!

طبیعتاً با این نوع نگاه و تعدد ضعف‌ها، سریال‌های مناسبتی الف و الف ویژه یا پیش‌بینی نمی‌شوند و یا هر چند سال یکبار اتفاق می‌افتد. یعنی اساساً این مقوله‌ها، جزو اولویت‌ها نیست و آن توجه ویژه نمی‌شود. به همین خاطر است که در چند سال اخیر با آن تجارب ویژه در عرصه سریال‌سازی مناسبتی خصوصاً در ایام ماه مبارک رمضان، به جایِ ارتقاء پیدا کردن و ساخت مفاهیم بلندتر، مضامین جذاب و نمایشِ بازی‌های درخشان‌تر شاهد افت این مسئله‌ایم. مخصوصاً ماه رمضان امسال که ما تقریباً سریال مناسبتی که به مضامین دینی، مناسکی و مضامین اعتقادی توجه کرده باشد، نداریم. این برمی‌گردد به جریانی که متأسفانه دامنگیر نگاه مدیریتی و مدیران ما شده است. شاید آدم‌های خوب، متدیّن و اهل نماز شب، باشند اما برآیند نگاهشان اساساً برآیند جبهه‌سازی برای برنامه‌های معرفتی نیست.

به ضرس قاطع می‌‌توانیم بگوییم تلویزیون در طراز فرهنگ دینی و انقلابی ما موفق نشده است. منظورم برخی از برنامه‌ها و سریال‌های گهگاهی نیست که برایش اشک شوق ریخت. من 15 سال است مستمر با صداوسیما کار می‌کنم و به این مسائل آشنایم؛ بخشی از این مسائل را که می‌گویم به خودم هم برمی‌گردد. من از فضای صداوسیما بی‌اطلاع نیستم و به مدیریت با جسارت و شجاعت برمی‌گردد. ما باید در این بخش چه رئیس شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی نوع نگاه و تصمیم‌گیری‌هایش از جنس این باشد که قرار است "مجاهدت" کنند. یک مبارزه داخلی در جبهه غلبه فضائل اخلاقی بر رذایل و مبارزه وسیع بیرونی و بین‌المللی در جبهه وسیع ایادی هالیوود و آن دریای فرهنگی که در برابر ما قرار داده‌اند و دندان‌هایشان در حال فشرده شده است. ما چنین استنباطی نمی‌کنیم که صداوسیمای ما شال و کلاه مبارزه به معنای درست کلمه، به تن کرده باشد!

برنامه‌های "ماه‌عسل‌زده"/ چرا علیخانی به سراغ "عصر جدید" رفت؟

* امسال برای همه برنامه‌های ترکیبی صداوسیما از واژه "ماه عسل‌زدگی" استفاده کردند. متأسفانه بیش از سال‌های گذشته این کپی‌کاری و عدم طراوت و بعضاً محتوا نداشتن، بیشتر به چشم خورد. جایی که صداوسیما به جای این همه برنامه‌ سحرگاهی و افطار، می‌توانست از تعدد آن بکاهد و به سراغ افزایش کیفیت برود. در حالیکه تلویزیون گذشته پرافتخاری را با چند برنامه ترکیبی رمضانی پشت سر گذاشته که می‌توانست مخاطب سریال را برای خود کند و امروز برنامه‌ها به زنگ تفریحی تبدیل شده‌اند که آنتن را پُر کنند؟

متأسفانه همین‌طور است. این معضل به فقدان نگاه استراتژیک و بلند‌مدت و چشم‌انداز روشنی برمی‌گردد که ما نسبت به مدیریت فرهنگی نداریم. به همین خاطر دچار روزمرگی‌زده شده‌ایم یا به قولی "ماه‌عسل‌زده" شده‌ایم. خود احسان علیخانی از "ماه عسل" فاصله می‌گیرد و به "عصر جدید" می‌رسد البته گاهی اوقات در این برنامه هم رگه‌هایی از "ماه عسل" می‌بینیم؛ یعنی در واقع یک نخی از "ماه عسل" می‌دهد. اما باز فضای اذهان عمومی انتظار دارند چیز جدیدی ببینند.

هر رویکردی بوده اشتباه یا درست، علیخانی این افکار و اندیشه قدیمی را کنار گذاشته و نبش قبر کردن برخی از این رویکردها آن هم در بسته ضعیف‌تری، شایسته مردمی نیست که تمدن چند هزار ساله دارند. ما تجربه‌های بصری زیادی داریم انصافاً برخی از این برنامه‌های ترکیبی

چه آنهایی که سوژه‌های ترکیبی دارند، درخشیده‌اند و بخشی فوق‌العاده عمل کرده‌اند. ما باید آن را پله قرار دهیم و همین‌طور با ارتقاء از این پله‌ها بالاتر برویم. نه اینکه چند پله پایین‌تر بیاییم صرفاً برای اینکه آنتن را پُر کنیم. کپی‌‌کردن‌های ضعیفی که هیچ مشکلی در فرم ندارند بلکه در محتوا و آن نخ فکری و اندیشه‌ای که وجود دارد، ایراد و معایب بسیاری دیده می‌شود.

فرم جذاب برنامه "زندگی پس از زندگی"

برنامه‌ "زندگی پس از زندگی" امسال از شبکه چهار سیما پخش می‌شود، به نظرمن نگاه خیلی جدیدی است و فرم جذاب و مخاطب‌پسندی دارد. دکور آنچنانی نزده و محتوایش عایده جدیدی برای مخاطب دارد. با اینکه شبکه 4 است اما خوب دیده می‌شود.  ما به گارد بازترِ مدیریت صداوسیما و رسانه نیاز داریم تا تهیه‌کنندگان احساس خلاقیت کنند. الان تهیه‌کننده هر برنامه‌ای را تولید می‌کند، برآوردش را می‌گیرد و به قول شما آنتن را پُر می‌کند. این نوع رفتار در برنامه‌سازی، تهیه‌کنندگان و کارگردانان را از حالت دغدغه‌مندی به بی‌انگیزگی و روزمرگی و نوعی کار روتین سوق می‌دهند. 

تهیه‌کنندگان خلاق، کارمند شدند

من تهیه‌کننده‌های خلاقی می‌شناسم که متأسفانه به اقتضای همین دلایل و شرایطی که اعلام کردم به کارمندانی تبدیل شده‌اند که براساس موظفی‌شان قدم برمی‌دارند. با اینکه مشکل منابع مالی داریم اما مشکل اصلی ما مشکل منابع مالی نیست و حتی در سخت‌افزار، دوربین و استدیو و امکان جلوه‌های ویژه، مشکل خاصی نداریم، مشکل اصلی ما جسارت است دقیقاً هویت برنامه‌سازی باید به جسارت گره بخورد. من برنامه "تا نیایش" در تلویزیون دارم که سال‌ها از شبکه پنج سیما روی آنتن می‌رود. برای اولین‌بار این مطلب را مطرح می‌کنم؛ چند سال بعد از اینکه برنامه زنده روی آنتن می‌رفت، تولیدی شد. چند برنامه‌ای با حالتِ تولیدی حضور پیدا کردم اما بعد از مدتی احساس کردم کشش ندارم به تهیه‌کننده گفتم نمی‌خواهم ادامه بدهم. گفتند نه و فکر کردند من دارم تعارف می‌کنم وسط برنامه خداحافظی کردم و گفتم رسانه باید نگاه و فرمش زنده باشد.

تصاویرآرشیوی است

شما فرم و همه امکانش را دارید، ما چند سال است زنده روی آنتن می‌رویم و همین را تولیدی می‌کنید من فکر می‌کنم این بی‌احترامی به کارشناس و مخاطب است است. وقتی امکانش را داریم چرا برنامه را زنده پخش نکنیم؟ من همان‌جا سر برنامه به زنده نبودنش اعتراض کردم؛ چون تجربه رسانه را هم داشتم چند جای برنامه خداحافظی کردم. وقتی تدوینگر بعد از تولید برنامه هرجایی را بخواهد حذف کند و آن اتفاق زنده‌ای که باید بیفتد برای مخاطب رقم نخواهد خورد. بعد از ناراحتی و خداحافظی من، بلافاصله مدیران مربوطه تماس گرفتند و اصرار کردند که این سیاست کلی است و من گفتم من با این سیاست مشکل دارم با شما که مشکل ندارم چرا باید تلویزیون برنامه زنده چند ساله‌اش را تولیدی کند. اما اصرارها اجازه نداد در این برنامه نباشم و الان در "تا نیایش" هستم. 

صداوسیما از خودش فرسنگ‌ها فاصله دارد

می‌خواهم بگویم نبود جسارت بر سریال‌های تلویزیونی هم تأثیرگذاشته و آن مسائل ناب و اجتماعی که دغدغه‌ مردم است کمتر در سریال‌های تلویزیونی دیده می‌شود. متأسفانه خط قرمزهای جعلی و فرضی رسم کرده‌ایم و صداوسیما خودش را در این خط و خطوط ها حصر کرده، با همه آن تفاسیر، صداوسیما را دوست داریم و به معجزه مدیریت درستش هم اعتقاد داریم و کمکش هم می‌کنیم، چون وظیفه خودمان می‌دانیم قیام ما، قیام فرهنگی بوده و هست اما باید اعتراف کنیم صداوسیما از خودش فرسنگ‌ها فاصله دارد.

* شاید از جهتی سیاست‌های تولیدی کردن برخی برنامه‌ها درست و اصولی باشد. وقتی اتفاقی مثل "محمود کریمی" روی آنتن می‌افتد یا یک کارشناس مذهبی و موارد دیگر...

یکی از همین سیستم‌های منفعل همین است. من به رئیس و مدیران ارشد سازمان صداوسیما گفتم که ماهیت رسانه بر پایه گفت‌وگو است. چرا جامعه را بعد از شوک فرهنگی در خلاء رها می‌کنید؟ الان راجع به همین قصه محمود کریمی یک مطلبی گفته‌، این مطلب قطعاٌ رسانه‌ای نبوده و بیانش در فضای رسانه درست نبوده است. من نمی‌خواهم از آن مطلب دفاع کنم اما می‌توان درباره اشتباهات و خطاها هم گفت‌وگو کرد. یا مثلاً در یکی از برنامه‌های معارفی، کارشناس عزیز، نجیب و قدیمی ما یک مطلبی درباره شلوغی‌های آبان‌ماه مطرح کرد؛ با کسانی که محاربه می‌کنند باید چگونه برخورد کرد؟ خیلی هم سر و صدا کرد بلافاصله او را حذف کردند. یا مجری خطایی روی آنتن می‌کند برنامه را حذف می‌کنند. این سیاست غلطی است. 

به نظرمن شوخی‌ها، خطاها و اشتباهاتی که در رسانه اتفاق می‌افتد یک بازی بدون توپی است که ما آن موضع را روشن کنیم؛ چرا نباید در همین مسئله برنامه "تا نیایش" گفتم یا کارشناس شبکه دیگری، کاری بر فرض اشتباه کرده بعد همه برنامه‌ها را باید تولیدی کنند؟ خب! این چه مدیریت غلطی است، همان کارشناس را با دو یا سه کارشناس دیگر دعوت کنید تا مشخص شود اشتباه کرده یا درست گفته است؟ چرا به افکار عمومی و نیروی انسانی خودمان بی‌احترامی می‌‌کنیم. رسانه باید به ماهیت فرهنگی خودش عمل کند و مزیت نسبی خودش را از دست ندهد؛ وقی مزیت نسبی‌اش را از دست دهد به ابهام روی می‌آورد و به تعبیر امیرالمومنین (ع) ابهام محل تخم‌ریزی شیطان است. در صورتی که رسانه می‌تواند اینجا مدیریت کند؛ یکی از ویژگی‌های رسانه‌های معاند که چشم دیدن ما را ندارند توانسته‌اند مخاطب هم جمع کنند این است که به همه موضوعات می‌پردازند منتهی با افکار و اندیشه‌ها و نوع نگاه خودشان!

ماجرای مدیری که دست به سینه سلبریتی بود

به یک باره می‌بینید برخی از سلبریتی‌ها از این فضا سوء استفاده می‌کنند و خودشان را به نوعی تحمیل می‌کنند. من از این مواجهات دیده‌ام در یکی از برنامه‌های نوروزی بنده هم مهمان بودم چندی پیش که خیلی هم روشن نکنم کدام شبکه را می‌گویم یکی از سلبریتی‌ها آنجا مجری بود و بنده هم مهمان بودم. رئیس شبکه در پشت صحنه آن برنامه نوروزی، حضور داشت بدون مبالغه می‌توانم بگویم که گاهی لحن التماس را در گفت‌و‌گو با آن مدیر و آن سلبریتی می‌دیدم.آنجا تذکر دادم یک‌طور برخورد کردید که انگار او لطف می‌کند و منت سر شما می‌گذارد، چون فکر می‌کنید برنامه‌تان به واسطه او دیده می‌شود در صورتی که اشتباه می‌کنید! کاری می‌کنید که فردا نمی‌توانید پیامدهایش را جمع کنید الان از اینجا شروع می‌شود جلوتر که می‌روید واویلا خواهد بود. 

در برنامه‌ای که حاج قاسم سلیمانی جایی ندارد

یک باره به برنامه‌ "دورهمی" مهران مدیری می‌رسیم اصلاً انگار این برنامه هیچ ربطی به فرهنگ ندارد؟ به مشکلات و گاف‌ها و معضلات می‌پردازد اما با فرهنگ دینی، انقلابی و ملی ما به معنای جریان‌ها تناسبی ندارد. بالأخره آقای مدیری آدم باهوشی است و سوژه‌هایی که پیدا می‌کند به مناسبات روزمره برمی‌گردد اما در آن کانتکس فرهنگ دینی ایرانی انقلابی ما اصلاً جایی ندارد. انگار اتفاقی مربوط به دنیای دیگری است؛ می‌خواهم بگویم از جایی به بعد آنقدر این نگاه‌ها به گُرده سازمان صداوسیما و افکار عمومی تحمیل می‌شود. آن وقت نگاه می‌کنید می‌بینید چیدمان و فضای عمومی  برنامه اقتضاء نمی‌کند که دیگر نمی‌توان از "حاج قاسم سلیمانی" اسم برد.

تصاویرآرشیوی است

سلبریتی‌هایی که مدیریت نمی‌شوند

واقعاً سلبریتی‌ها که امکان بزرگ و سرمایه برای کشور به شمار می‌روند، چون درست مدیریت نمی‌شوند خود به خود آنها هم گاهی اوقات با همان نگاه‌ها، تجربه‌ها و دانشی که دارند و تعداد افرادی که در فضای مجازی فالوورشان‌اند یا پست‌های مجازی‌شان را لایک می‌کنند این امر بر آنها مشتبه می‌شود خودشان را اشتباه می‌گیرند. گاهی می‌بینید بحث‌های سیاسی و امنیتی به وجود می‌آید؛ چون معتقدند درست مدیریت نمی‌شود نه مدیریت به معنای محدودیت، بلکه مدیریت به معنای جهت‌دهی که سلبریتی بتواند به جهت متعالی‌تری توجه کند.

دستمزدهای وجه‌المصاحبه یا خرید افکار عمومی؟

مشکل ما در دستمزدهای عجیب و غریب، تبانی و خرید افکار عمومی است. یعنی آنگاه موضوع دستمزدها خطرناک می‌شود که وجه‌المصالحه محتوا و باورهای غلطی شود که از طریق برنامه و سریالی به مخاطب القاء شود؛ یعنی ما در واقع از اینکه مجری یا کارشناسی خریده شود ناراحتیم، نه اینکه یک نفر بالأخره ممکن است به دلیل توانایی که دارد دستمزد بیشتر و یا کمتری بگیرد. مافیا همان جریان‌سازی است که از جریان غلطی عملاً و تلویحاً حمایت می‌کند و در این میان دستمزدهایی رد و بدل می‌شود که خیلی خطرناک‌تر است.

مافیای زیرپوستی در سریال "پایتخت"

* یک معظلی هم برخی از بازیگران مذهبی و انقلابی به آن اشاره می‌کنند که برخی از تهیه‌کنندگان می‌گویند شما خیلی با حجابید و حزب‌اللهی هستید کنارش می‌گذارند و نقش‌های خیلی فرعی به آنها می‌دهند. آدم‌هایی که در فضای مجازی هم واکنش‌هایی نسبت به آنها وجود دارد و می‌آیند نقش‌های خوبی می‌گیرند و دستمزدهای به مراتب بالایی هم به آنها اختصاص داده می‌شود...

دقیقاً این همان جریانی است که وجود دارد. در سریال "پایتخت" اخیر مافیای زیرپوستی دیدم که در ضعف فیلمنامه و نویسندگی‌اش کاملاً مشهود است. مافیای زیرپوستی که جریان‌سازی می‌کند "پایتخت6" نسبت به پایتخت‌های قبلی‌اش حمله کرد. چه توهین‌ها و بی‌احترامی‌هایی به بزرگترها و پدرها و مادرها شد و خانواده در این سری هیچ اصل و نسبی ندارد. صداقت سکه خریداری ندارد و همه‌چیزش به یغما رفته است. مثلاً محسن تنابنده هنرمندی توانمند است که به گمانم درست مدیریت نشد و ناخواسته در مسیر دیگری افتاد و "پایتخت" خانواده‌پسند و خانواده‌آموز را از مردم ایران گرفت.

یک نصیحت برادرانه می‌کنم به همه کسانی که عنوان سلبریتی دارند و معروفند اینها وقتی برای تلویزیون خط و نشان می‌کشند و یا در بحث دستمزد وارد می‌شوند نمی‌دانند که دارند جنگلی را به آتش می‌کشند که به سرعت آنها را خواهد سوزاند.

 

 

یادم می‌آید در ماه رمضانی، "پایتخت" آنقدر محتوا و پیام‌های خوبی داشت که از فکت‌های سکانس‌هایش در سخنرانی‌هایم استفاده می‌کردم. از بس حساب شده بود؛ همین تلویزیونی که اینطور سریال‌هایی را تولید می‌کرد که ماجرای داعش و مدافعین حرم را با زبان سریال "پایتخت" خوب به اذهان عمومی القاء کرد، در "پایتخت6" چون مدیریت نشد و جریانی آمد آش را با جایش برد. سریال‌هایی هم که امروز روی آنتن می‌آیند و می‌روند و اصلاً رمضانی نیستند. البته "زیرخاکی" از دیگر سریال‌ها جلوتر است، همچنان که "نون.خ" سریالی در طراز تلویزیون بود.

اپوزیسیون‌های تلویزیون

* امروز درباره رقابت‌های شبکه‌های تلویزیون زیاد بحث می‌شود که به خاطر چشم و هم چشمی همه می‌خواهند برنامه مناسبتی داشته باشند یا فلان مهمان و سوژه را برای خود کنند. به همین خاطر دست به دامن سلبریتی‌ها و بازیگرهایی می‌شوند که چه اجرا کنند و چه مهمان شوند و مبالغ هنگفتی را دریافت کنند که به ضرر رسانه‌ملی و بیت‌المال است؟

همه سلبریتی‌ها حتماً از تلویزیون به جایی رسیده‌اند و نقطه آغازشان از تلویزیون بوده که بسیاری از آنها، الان برای تلویزیون قیافه می‌گیرند و خودشان را اپوزیسیون معرفی می‌کنند.  به گونه‌ای نمک می‌خورند و نمکدان می‌شکنند؛ اگرچه اینها خاستگاه‌شان رسانه‌ملی بوده و خودشان فرزندان تلویزیون‌اند نباید رسانه را به مثابه یک شرکت خصوصی ببینند. البته من مدیران را مقصر می‌دانم اینکه آنتن‌فروشی می‌کنند. من یک نصیحت برادرانه می‌کنم به همه کسانی که عنوان سلبریتی دارند و معروفند اینها وقتی برای تلویزیون خط و نشان می‌کشند و یا در بحث دستمزد وارد می‌شوند نمی‌دانند که دارند جنگلی را به آتش می‌کشند که به سرعت آنها را خواهد سوزاند.

مجری فراری که با مخ زمین خورد

یعنی ما هنرمندی خواهیم داشت که دیگر هنرورزی نمی‌کند و به یک توهم بی‌نیازی می‌رسد؛ تاریخ بارها به خودش دیده و مصداق بارزش یکی از مجریانی بود که در یک دوره‌ای خیلی مخاطب پای برنامه‌اش داشت و گمان کرد برای خودش کسی شده و به خارج از کشور رفت با مخ زمین خورد. از نظر اقتصادی، اخلاقی و اعتبار اجتماعی هیچ چیزی برایش این بیچاره نمانده است. خدا ان‌شاءالله هدایتش کند کاری به جنبه‌های دیگر ندارم از نظر حرفه‌ای هم سقوط کرد. یعنی کسی که احساس بی‌نیازی بکند سقوط می‌کند.

تلویزیون باید بداند بزرگترین سرمایه‌اش همین آدم‌ها هستند به خروجی احساسات آدم‌ها و هنرمندانش بیشتر از احساسات آنتن توجه کند فرهنگ تکریم و فرهنگ احترام واقعی اگر اتفاق بیفتد آن زمان است که اگر این دوستان هم بخواهند به برنامه‌ای بیایند از سر تعهد اخلاقی بحث مطالبات مالی را به آن شکل مطرح نخواهند کرد لذا من خواهش می‌کنم رسانه‌ملی یک تکریمی نسبت به فرزندان، آحاد و آدم‌های خودش داشته باشد تهیه‌کننده‌ها، مجری‌ها و سلبریتی‌ها آدم‌هایی‌اند که باید دیده شوند حتی متفاوت دیده شوند تا بحث خانواده صداوسیما و آن خانواده صمیمی که ما انتظار داریم بیشتر شکل بگیرد و خروجی‌اش طبیعتاً برنامه‌های فاخر خواهد بود.

انتهای پیام/

پیوست
واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط