دلنوشته‌ای برای شهید چمران؛ هزار هزار آسمان سبز

به یاد تو ای سردار بزرگ من و سرزمینم ایران این روزها بیشتر از گذشته نزدیکتر از همیشه با یادخاطرات روزگار می‌گذرانم، به یاد تو ای شهید گرامی با درک مشترک در حوالی حال هوای خاطرات روزهای هم سنگر بودن با شما قدم میزنم.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سخن گفتن از شهیدی با ابعاد مختلف، ‌از اسوه‏ای که جمع اضداد بود، از آهن و اشک، ‌از شیر بیشه نبرد و عارف شب‏های سیاه پوش، از پدر یتیمان و دشمن سرسخت کافران بسیار سخت بلکه محال است.

سخن گفتن از شهید دکتر مصطفی چمران، این مرد عمل و نه مرد سخن، این نمونه کامل هجرت، جهاد و شهادت، این شاگرد مکتب علی(ع)، این مالک‏ اشتر جنوب لبنان و حمزه کربلای خوزستان سخت و دشوار است. چرا که حتی نمی‌‏توان یکی از ابعاد وجودی او را آنگونه که هست، توصیف کرد و نبایست انتظار داشت که بتوانیم تصویر کاملی در این مختصر از او ترسیم نمایئم، که مردان و رهروان راه علی(ع) و حسین(ع) را با این کلمات مادی و معیارهای خاکی نمی‌‏شود توصیف نمود و سنجید.

به همین منظور سید قاسم قاسمی یکی از همراهان و همرزمان شهید دکتر مصطفی چمران در دوران دفاع مقدس دلنوشته‌ای به یاد این مرد بزرگ به نگارش درآورده که پیش روی شماست:

امسال سی و نهمین سالگرد شهادت شهید بزرگوار، شهید دانشمند و مجاهد و عارفی است که اسطوره ایمان و صلابت  و الگوی شهدای انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس بود. شهید مصطفی چمران یکی از شهدای محوری جهان اسلام است.

به یاد تو ای سردار بزرگ من و سرزمینم ایران این روزها بیشتر از گذشته نزدیکتر از همیشه با یادخاطرات روزگار می‌گذرانم، به یاد تو ای شهید گرامی با درک مشترک در حوالی حال هوای خاطرات روزهای هم سنگر بودن با شما قدم میزنم و یادتان را در تصورات ذهنم مرور می‌کنم . برای شهید چمران، سرداری که از پیشانی بلندش آفتاب طلوع می‌کرد:

در تو، در چشم‌های تو چیزی بود نامی از خداوند. عطری شگفت از رسالت انسان. نام تو بوی خوش خدا دارد. و تو چقدر صبور بودی.

آن همه دلیری و دلاوری که در سینه تو موج می زد، حتی دریاها را به حس حسرتی غریبانه می‌کشاند. آن  که حجم صلابت دست‌های تو در آسمان نیز نمی گنجید.
و تو هیچ گاه شک نکردی. هیچ گاه به خویشتن، به خداوند، به راه، تردید نداشتی.
و ما از بوی نگاه عجیب تو جان می گرفتیم و می خروشیدیم.

سردار من تلاقی علم و عمل،‌ مجاهده و عرفان، دین و اخلاق بود و حماسه‌سازی که با حضور خود در صحنه نبرد و رزم، ضمن بر هم زدن آرایش و آرامش دشمن، صحنه جنگ را به نفع جبهه حق و ایمان عوض می‌کرد.

آری، عشق بود که در نگاه تو جاری بود. یاد کلام شیوایت در گوش من زمزمه کنان تکرار می شود و من هر روز مرور می‌کنم.

خدایا! تو را شکر می‌کنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم.

خدایا! راهنمایم باش، تا حق کسی را ضایع نکنم؛ که بی احترامی به یک انسان همانا کفر خدای بزرگ است.

خدایا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.

خدایا! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند.

آنان که به من بدی کردند، مرا هشیار کردند

آنان که از من انتقاد کردند، به من راه و رسم زندگی آموختند

آنان که به من بی اعتنایی کردند ، به من صبر وتحمل آموختند

آنان که به من خوبی کردند، به من مهر و وفا ودوستی آموختند


پس خدایا :به همه‌ی آنانی که باعث تعالی دنیوی واخروی من شدند، خیر و نیکی دنیا وآخرت عطا بفرما.

خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود خود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.

خدایا پستی و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم  جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم  خاکی مرا از یاد تو دور نکند.   

خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقل توجیه‌شان می‌کنم ببخش!‏

روحشان شاد یادشان گرامی باد

انتهای پیام/