جریانشناسی رأی در انتخابات آمریکا
مساله امروز آمریکا بسیار پیچیدهتر از گذشته شده است. تقریباً نه اشخاص و نه نظرسنجیها نمیتوانند نتایج انتخابات آینده را حدس بزنند، زیرا رفتار مردم نه برگرفته از وابستگی حزبیشان که متاثر از بحرانها است.
گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم- کمتر از چهارماه دیگر انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در 50 ایالت این کشور برگزار خواهد شد. نظرسنجیهای انتخاباتی حاکی از پیشیگرفتن جو بایدن، نامزد دموکراتها از دونالد ترامپ، رئیسجمهور فعلی آمریکا و نامزد جمهوریخواهان است.
براساس نقشه انتخاباتی آمریکا که سایت electoralvotemap آن را منتشر کرده است، درصورت برگزاری انتخابات، بایدن 284 رای الکترال و ترامپ 159 رای الکترال را بهدست خواهند آورد. همچنین سرنوشت نهایی 95 الکترال نیز مشخص نیست. باتوجه به وجود 538 رای الکترال در کل کسی که بتواند 270 الکترال را به خود اختصاص دهد، راهی کاخسفید خواهد شد.
براساس این نظرسنجیها اگر تغییر جدی در وضعیت فعلی رخ ندهد، ترامپ رئیسجمهور تکدورهای خواهد شد. بخش اعظم این احتمالات، ناشی از وضعیت فعلی آمریکاست که درگیر همهگیری کرونا، تبعات اقتصادی ناشی از آن و اعتراضات نسبتبه بیعدالتی است.
اگر ترامپ تا پیش از برگزاری انتخابات موفق به مهار ویروس کرونا شود یا بتواند یک بمب خبری ایجاد کند، بهطور حتم فضا در آمریکا بهنفع وی بازخواهد گشت. این را نباید از نظر دور داشت که در سال 2016 هم برخی که هوادار ترامپ بودند، در نظرسنجیها به هر دلیلی اطلاعات غیرواقعی دادند تا تقریبا تمام نظرسنجیها نتایج را اشتباه پیشبینی کنند. سوابق دورههای قبلی انتخابات نشان داده حتی در برخی مواقع پایگاههای سنتی یک حزب علیه آن رای دادهاند.
مشخصترین نمونه از این رفتار انتخاباتی به آخرین انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال 2016 بازمیگردد که تعدادی از ایالتهای دموکرات آمریکا به ترامپ جمهوریخواه رای دادند.
مساله امروز آمریکا بسیار پیچیدهتر از گذشته شده است. تقریبا نه اشخاص و نه نظرسنجیها نمیتوانند نتایج انتخابات آینده را درست حدس بزنند، زیرا رفتار مردم نه برگرفته از وابستگی حزبیشان که متاثر از بحرانها است. به دیگر سخن، اگر آمریکا در وضعیت عادی بهسر میبرد، این گرایشات سیاسی بودند که رئیسجمهور را راهی کاخسفید میکردند، اما مشکلات پیچیده و شکافهای توسعهیافته، همهچیز را بههم ریخته است. دیگر این گرایشات سیاسی نیستند که نتایج را تعیین میکنند؛ این بحرانها هستند که یک دموکرات یا جمهوریخواه را به کاخسفید هدایت میکنند. «فرهیختگان» در این گزارش به بررسی وضعیت انتخاباتی آمریکا در دورههای گذشته پرداخته است تا مشخص شود در انتخابات آتی، چه کسی شانس بیشتری برای ریاستجمهوری دارد.
در قرن 19 میلادی زمانی که آییننامه انتخابات آمریکا تدوین شد، عمده مردم این کشور کشاورز بودند. بههمین دلیل، اعضای کنگره برای تعیین زمان برگزاری انتخابات در جستوجوی تاریخی برآمدند که برای کشاورزان مناسبترین زمان باشد. درنهایت ماه نوامبر به این دلیل که در آن، برداشت پاییزه کشاورزان و در کل، فصل جمعآوری محصول به پایان میرسد، انتخاب شد. بهدلیل فاصله طولانی میان مناطق روستایی آمریکا با شهرها، کشاورزان آمریکایی باید گاها یک روز کامل را صرف آمدن به شهر و رای دادن میکردند. بههمین دلیل دوشنبه بهعنوان اولین روز کاری هفته برای برگزاری انتخابات مناسب نبود، چراکه در این صورت، مردم این مناطق باید مسافرت خود را از روز یکشنبه که یک روز تعطیل و زمانی برای رفتن به کلیسا و انجام آیینهای مذهبی بود، آغاز میکردند. بنابراین بهجای دوشنبه که روز اول هفته است، روز سهشنبه برای برگزاری انتخابات تعیین شد. انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال 2020 نیز در تاریخ 3 نوامبر 2020 مصادف با 13 آبان 1399 برگزار خواهد شد. این انتخابات پنجاهونهمین انتخابات ریاستجمهوری آمریکا است.
شیوه برگزاری انتخابات
شیوه رایدهی در انتخابات ریاستجمهوری در آمریکا با شیوههای مرسوم در جهان متفاوت است، بهگونهای که در این کشور رئیسجمهور بهصورت مستقیم با رای مردم انتخاب نمیشود. سیستم انتخاباتی آمریکا غیرمستقیم بوده و به «الکترالکالج» مشهور است. رایدهندگان براساس این نظام انتخاباتی، در روز انتخابات به رئیسجمهور و معاون او رای میدهند. رای به رئیسجمهور، بهمعنای رای به «الکتورها» (گزینندگان) نیز هست و این افراد پس از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری در «الکترالکالج» (مجمع گزینندگان) جمع شده و رئیسجمهور آمریکا را انتخاب میکنند.
الکترالکالجها از کجا آمدند؟
براساس قانون اساسی 1784 آمریکا، رئیسجمهور نهادی برای حفظ وحدت ایالات سیزدهگانه بهشمار میرفت و بنابراین همه ایالات، رایی برابر در انتخاب رئیسجمهور داشتند. در آن دوران، بهدلیل عدم توسعه سیاسی، نبود احزاب قدرتمند و همچنین تضمین حقوق برابر ایالات، مقرر شد تا پارلمانهای ایالتی افرادی را معرفی کنند که الکتور (Elector) نام گرفتند. هر ایالت دو الکتور داشت و این الکتورها که براساس تشخیص ایالتها با یا بدون انتخابات برگزیده میشدند، در مکانی با نام الکترالکالج جمع شده و رئیسجمهور کشور را انتخاب میکردند. در آن زمان کاندیداهای ریاستجمهوری خود را به این جمع معرفی کرده و هرکس بیشترین آرای الکترالکالج را بهدست میآورد، رئیسجمهور و نفر دوم نایبرئیس با رئیسجمهور رزرو (Vice president) نام میگرفت. به این ترتیب یک سیستم غیرمستقیم برای انتخاب رئیسجمهور بهوجود آمد. مردم پارلمان ایالتی را شکل میدادند، پارلمانهای ایالتی الکتورها را انتخاب میکردند و الکتورها رئیسجمهور را؛ اتفاقی که در آن روزگار خیلی غیردموکراتیک نبود و هم استقلال ایالات در حق رای آنها را تضمین میکرد و هم یک راه درست برای انتخاب بود. چون با نبود احزاب سیاسی و فضای سیاسی مناسب، شهروندان روستایی آمریکایی که عمدتا کشاورز (البته فقط مردان سفیدپوست صاحب ملک) بودند، هیچ شناختی از شخصیتهای ملی نداشتند. در قرن 19 میلادی، کمکم ایالات برای گزینش الکتورها، انتخابات عمومی برگزار کردند. به این شکل که هر الکتور منتخب با تبلیغ اینکه به کدام کاندیدای ریاستجمهوری رای خواهد داد، رای مردم ایالتش را کسب میکرد. با گسترش شبکه حملونقل و ارتباطات در آمریکا، بهتدریج نظام انتخابات مستقیم در کنار انتخابات غیرمستقیم (الکترالکالج) پا به عرصه وجود گذاشت. تحول دیگر، ازبینرفتن حالت کنفدراسیون آمریکا بود؛ بهشکلی که هر ایالت بنابر جمعیتش، یعنی به تعداد نمایندگانش در کنگره (مجلس و سنا) سهمیه الکترال کسب کرد. مجلس سنا دارای 100 نماینده است؛ یعنی هر ایالت فارغ از جمعیتش، دو سناتور دارد. مجلس نمایندگان آمریکا نیز دارای 435 نماینده است که بهتناسب جمعیت میان ایالات مختلف تقسیم شدهاند. تعداد کل کرسیهای کنگره 435 صندلی است، اما به این تعداد، سه الکتور منطقه کلمبیا موسوم به واشنگتندیسی نیز اضافه میشود تا درمجموع تعداد الکترالکالجها به 538 برسد. انتخاب الکتورها یک فرآیند دومرحلهای است؛ در مرحله اول، احزاب سیاسی در هر ایالت، مدتی قبل از انتخابات عمومی، الکتورهای بالقوه خودشان را انتخاب میکنند. در مرحله دوم، در روز انتخابات، رایدهندگان در هر ایالت، با رای دادن به نامزدهای رئیسجمهور، الکتورهای خودشان را برمیگزینند. بهعبارت بهتر، اگر فردی در ایالت کالیفرنیا به نامزد دموکرات و معاون او رای داد، درواقع به فهرستی 55 نفره از انتخابکنندگان آن حزب در کالیفرنیا که در واقع وفاداران حزب فرد پیروز هستند، رای داده است.
مبنای رای الکترالکالجها
بنابر دیدگاه نخبهگرایانه در کنگره آمریکا، بنا شد اگر مردم آرای خود را به نفع یک کاندیدا به صندوق انداختند، اما هیاتهای انتخابی فرد دیگری را انتخاب کرد، رای گروه دوم به رسمیت شناخته شود و آرای مستقیم مردم بهحساب نیاید. این موضوع اگرچه در تضاد با دموکراسی است، ولی همچنان در آمریکا جریان دارد و پنجبار که آخرینش سال 2016 بود، سرنوشت انتخابات را تغییر داده است. اما بر چه اساسی رای الکتورهای یک ایالت به نامزدها تعلق میگیرد؟ در انتخابات، قانون «همه سهمیه برای شخص پیروز»(Winner takes all) حاکم است. این قانون میگوید -به جز در مین و نبراسکا- هر فردی که صاحب رای اکثریت مردمی در یک ایالت بشود، همه سهمیه الکترالکالج را به خود اختصاص خواهد داد و به زبان صحیحتر هر ایالت باید تنها یک نفر را به رئیسجمهوری برگزیند. یعنی اگر در کالیفرنیا یک کاندیدا حائز بیشترین آرا شود، تمام 55 الکترال این ایالت را از آن خود خواهد کرد. باتوجه به اینکه اعضای کالج انتخاباتی توسط حزبی برگزیده میشود که بیشترین رای را در ایالت موردنظر بهدست آورده است، کمتر اتفاق میافتد که این اعضا رایی مغایر با آنچه که حزب پیروز در انتخابات ایالتی موردنظر دارد، بدهند. اما در قانون اساسی آمریکا هیچ بند یا قانونی وجود ندارد که الکتورها را ملزم کند رای خودشان به نامزدهای ریاستجمهوری را طبق آرای مردمی بدهند. چندباری اتفاق افتاده که اعضای کالجهای انتخاباتی در روز رایگیری، به نامزدی غیر از آنچه که انتظار میرفته رای دادهاند و بهعبارت دیگر خلفوعده کردهاند. با این حال الکتورها در روز انتخاب نهایی (در دسامبر) به نامزدی رای میدهند که اکثریت رایدهندگان ایالتی آنها، انتخاب آن نامزد را توقع دارند. این الکتورها در یک روز مشخص دور هم جمع میشوند و نامزد پیروز را مشخص میکنند. هر نامزدی که بتواند 270 رای الکترال یعنی بیش از نیمی از الکترالها را کسب کند، رئیسجمهور آمریکا میشود.
جمهوریخواهان رکورددار پیروزی در انتخابات
رکورد بیشترین میزان پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری را جمهوریخواهان داشتهاند. آنها از سال 1860 تا 1928 از 18 مبارزه انتخاباتی برای کاخسفید، 14 بار پیروز شدند. از سال 1948 یعنی پایان جنگ جهانی دوم تا 2016 از 18 انتخابات، جمهوریخواهان 10 بار پیروز شدهاند و این تفاوت در تعداد طرفداران حزبی و نتایج به دو دلیل عمده است؛ حزب دموکرات برخلاف حزب جمهوریخواه مجموعهای از ائتلاف گروههای متفاوت و غیرمتجانس است و به همین دلیل از یک انتخابات تا انتخابات بعدی، خیلی اتفاق میافتد که افراد به این حزب پشت کنند. این عدم تجانس در حزب دموکرات آن را دربرابر حزب جمهوریخواه اگر رهبران قدرتمندی چون رونالد ریگان را به صحنه بفرستند، بسیار آسیبپذیر میکند. موضوع مهم دیگر مساله حضور در هنگام رای دادن است؛ بهلحاظ تعداد وسیعتر و عدم تجانس، بسیار محتمل است که تعداد بیشتری از دموکراتها پای صندوق رای نروند.
15 درصد تعیینکننده
در آمریکا وابستگی حزبی همچون اروپا نیست که با فراخوان احزاب هواداران به تحرک واداشته شوند اما در شرایط نرمال، در انتخابات مشخص است که حدود 70درصد رایدهندگان به کاندیدای کدام حزب رای خواهند داد. بهعنوان مثال مشخص است که فرد کارگر یقه سفید، پروتستان، جنوبی، سفیدپوست ساکن حومه شهر و دارای خانواده به جمهوریخواهان رأی میدهد، چراکه یک جمهوریخواه غالبا تمامی ویژگیهای گروههای ذکرشده را دارد. درمقابل سیاهپوستان و افراد بدون تعلقات مذهبی بهسوی پایگاه لیبرالها یعنی حزب دموکرات تمایل واضحتری دارند. با این وجود تعیینکننده پیروز انتخابات، حدود 15درصد از مردم هستند که تا آخرین روزهای پایانی انتخابات هنوز نظر خود را شکل ندادهاند. این 15 درصد همان رایدهندگان مستقلی هستند که تعلقات حزبی ضعیفی دارند ولی همین گروه کوچک، تعیینکننده نتیجه انتخابات هستند، چراکه کوچکترین حرکت مثبت به سوی یکی از کاندیداها، نقش اساسی در تعیین برنده بازی دارد.
پایگاههای سنتی و ایالات چرخشی
در میان ایالتهای آمریکا برخی از آنها معمولا آرای خود را به کاندیداهای دموکرات میدهند و برخی دیگر نیز آرای خود را به نفع جمهوریخواهان به صندوق میاندازند. به این ایالات به اصطلاحایالات امن (safe) گفته میشود. ایالات کالیفرنیا (55 الکترال)، نیویورک (29 الکترال)، میشیگان (16 الکترال) و نیوجرسی(14 الکترال) پایگاه سنتی دموکراتها بهحساب میآیند و ایالات تگزاس(38 الکترال)، وایومینگ(3 الکترال)، نبراسکا(4 الکترال)، داکوتایشمالی(3 الکترال)، آلاسکا(3 الکترال)، کانزاس(6 الکترال) و بسیاری از ایالتهایجنوبی و مرکزی آمریکا، جزء ایالتهایی هستند که بهطور طبیعی به جمهوریخواهان رای میدهند.
در آمریکا به ایالتهایی که همواره به کاندیدای جمهوریخواه رای میدهند، اصطلاحا ایالتهای قرمز و به ایالتهایی که همواره به حزب دموکرات رای دهند، ایالتهای آبی میگویند. در نقشه نیز این ایالتها را با رنگ قرمز یا آبی مشخص میکنند. در این میان البته ایالات در حال نوسان swing states (چرخشی) نیز هستند که به ایالت بنفش مشهورند و به فراخور شرایط، در هر انتخابات احتمال دارد آرای خود را به سبد دموکراتها یا جمهوریخواهان بریزند.
تعیینکنندهترین و در عین حال باثباتترین مولفه رأی افراد، تعلق حزبی و میزان وفاداری حزبی شهروندان است. به این معنا که باید بتوان بر این اساس، بهراحتی نتایج انتخابات را پیشبینی کرد و یک فهم وسیع از این داشت که چه کسی به پیروزی در انتخابات دست پیدا میکند و به کاخسفید یا کنگره قدم میگذارد. بهعنوان مثال در چند دهه گذشته آرای لاتینتبارها، سیاهپوستان، طبقات ضعیف کارگری، بخشی از دانشگاهیان یا در معنای بزرگتر شهروندان لیبرال که بیشتر در شهرهای بزرگ و دانشگاهی زندگی میکردند، به دموکراتها تعلق داشته است. درمقابل آرای تعداد بیشتری از سفیدپوستان و پروتستانها در شهرهای با تراکم جمعیتی کمتر به سبد جمهوریخواهان میرود.
قرمز شدن ایالات آبی در سال 2016
اما در انتخابات آمریکا با وجود آگاهی از گرایشهای حزبی افراد رأی دهنده، از یک انتخابات تا انتخابات بعد شاهد تغییر در ترکیب کسانی هستیم که انتخاب میشوند. به عبارت بهتر نهتنها ایالتهای چرخشی که ایالتهایی که پایگاه یک حزب بوده، در روز انتخابات به حزب رقیب رای داده است و او را پیروز الکترالهای ایالت کرده است. در دسترسترین نمونه این تغییر در رای دادن، در انتخابات سال 2016 شکل گرفت. دونالد ترامپ جمهوریخواه در اتفاقی باورنکردنی توانست در ایالتهایی بر هیلاری کلینتون رقیب دموکرات خود پیروز شود که آنها طی 40 سال اخیر همواره به نامزد حزب دموکرات رای داده بودند. یکی از این ایالتها، پنسیلوانیا است. این ایالت منطقهای صنعتی است و بهدلیل وجود کارگران زیاد، دهههای متمادی خانه و پایگاه رای حزب دموکرات بوده است. پنسیلوانیا به همراه میشیگان و ویسکانسین سه ایالتی بودند که با چرخش خود از دموکراتها به سمت جمهوریخواهان، 46 رای اکترال کالج را به ترامپ هدیه دادند تا او با 306 رای الکترال، کلید ورود ترامپ به کاخسفید را بهدست آورد. هیلاری کلینتون آنچنان به پایگاه رای دموکراتها در ویسکانسین اعتماد داشت که در طول کارزار یکونیم ساله ریاستجمهوری خود حتی یک بار هم زحمت سفر به این ایالت را به خود نداد. اما چه اتفاقی افتاد که دموکراتها به یک جمهوریخواه رای دادند؟
تغییر صفبندی موقت
با در اختیار داشتن آمار افرادی که واجد شرایط رأی دادن هستند و آنانی که عملا در انتخابات شرکت میکنند و نیز آگاهی از تعلقات حزبی آنان بهراحتی میتوان به رأی قابل انتظار دست یافت. پس با توجه به آمارها در روز انتخابات میتوان گفت که رأی عادی به کدام سو خواهد رفت. باتوجه به این موضوع، پیروزی آیزنهاور( جمهوریخواه) در سال 1952، نیکسون( جمهوریخواه) در سال 1968 یا ریگان ( جمهوریخواه) در سال 1980 برخلاف رأی قابل انتظار با رأی عادی بود. تعداد کسانی که خود را دموکرات مینامیدند و در انتخابات شرکت کردند در این سالها بسیار فزونتر از رأیدهندگان جمهوریخواه بودند ولی شاهد پیروزی جمهوریخواهان و بهعبارتی تحقق نیافتن رأی عادی هستیم. در این انتخابات یک انحراف از وفاداری عادی حزبی صورت گرفت و دموکراتها برخلاف وابستگیهای حزبی به حزب مقابل گرایش نشان دادند. این دوری از الگوی رأی دادن قابل انتظار، موقت بود، چراکه در سال 1960 دموکراتها دوباره به کاندیدای حزب خود کندی رأی دادند و در سال 1976 رأی خود را به کارتر اعطا کردند و در 1992 این رأی را به کلینتون اختصاص دادند. علت انحراف از رأی قابل انتظار در این سالها معطوف به تاثیرگذاری عوامل موقت بود. درواقع این موضوعات مطرح شده یا شخصیت و ویژگیهای فردی کاندیدا بوده است که باعث درهم فرو ریختن الگوی عادی و همیشگی شده بود. شخصیت آیزنهاور بهعنوان قهرمان جنگی باعث شد که دموکراتها برخلاف تعلقات حزبی به این جمهوریخواه رأی دهند.
در سال 1960 چون دیگر این موضوع یعنی شخصیت خاص آیزنهاور مطرح نبود پس رأیدهندگان دموکرات دوباره به نامزد حزب خود رأی دادند. در سال 1968 بهعلت برجستگی موضوع جنگ، دموکراتها بر خلاف عادت به نیکسون رأی دادند چون بر این گمان بودند که او قادر است جنگ ویتنام را پایان دهد. در سال 1980 دموکراتها بهعلت وضع بد اقتصادی و وضعیت وخیم جهانی آمریکا یعنی موضوعاتی که در سال 1984 دیگر وجود نداشتند، برخلاف تعلق حزبی به ریگان رأی دادند. پس عوامل کوتاهمدت فردی و موضوعی که تنها در یک مقطع تاریخی خاص هویدا شدند و بعد در انتخابات بعدی حضور نداشتند منجر به حرکت در جهت خلاف وفاداری حزبی شدند و تغییر در الگوهای انتخاباتی را بهوجود آوردند. به این ترتیب، فرد برای یک مدت کوتاه رأی دادن به حزب خود را ترک میکند ولیکن دوباره به حزب خود برمیگردد.
تغییر صفبندی دائمی در بحرانها
اما گاهی این اتفاق میافتد که رأیدهندگان برای همیشه و بهطور دائم تعلقات حزبی را عوض میکنند و به یک حزب جدید میپیوندند و تعلقات جدیدی شکل میدهند. در این وضعیت دیگر موضوعات و کیفیت کاندیدا بهعنوان عوامل کوتاهمدت مطرح نیستند و علت تغییر دلایل گذرا نیست بلکه مسائلی در جامعه اتفاق میافتد که نقاط عطف هستند و منجر به تغییر دائمی در الگوهای رأی دادن میشوند. جمهوریخواهانی که در سال 1932 به دلیل بحران اقتصادی حاکم بر کشور برخلاف تعلق حزبی به کاندیدای حزب دموکرات فرانکلین روزولت رأی دادند برای دهههای متوالی در حزب دموکرات باقی ماندند که خود تغییری ناشی از یک صفبندی جدید حزبی است. این صفبندی چه زمانی اتفاق میافتد؟ زمانی ایجاد میشود که بحرانهای بزرگ ملی اتفاق میافتند. در این مورد دیگر موضوعات منفرد یا شخصیت کاندیدا مطرح نیست بلکه صحبت از بحران است، به همین روی هم پیامدهای آن عمیق است.
جنگ داخلی در سال 1861 و کسادی بزرگ در سال 1929 منجر به این شد که ائتلافهای جدید سیاسی و بهتبع آن الگوهای جدید انتخاباتی بهوجود آیند که جهتگیری رأی را برای دهههای متوالی عوض کردند. بحرانها منجر به این میشوند که فرد برخلاف سنتهای همیشگی که براساس آن رأی میداده است به کاندیدای حزب مخالف رأی دهد. اگر این کاندیدا بتواند علل آن بحران را برطرف کند و نشان دهد که انتخاب او شایسته بوده است، رأیدهنده در انتخابات بعدی نیز به همان حزب رأی میدهد و به این ترتیب یک الگوی جدید و متفاوت انتخاباتی شکل میگیرد و رأیدهنده دیگر به حزب سابق خود برنمیگردد. در اینجا ما شاهد شکل گرفتن یک صفبندی جدید هستیم. البته باید به این نکته هم توجه شود که هر چه تعداد افراد مستقل بیشتر باشند، امکان بیشتری وجود دارد که به علت بحران شاهد شکل گرفتن افراد حزبی جدید باشیم، امری که خود منجر به ریشهدارتر شدن و طولانیتر شدن صفبندی جدید خواهد شد. در تاریخ آمریکا تاکنون شاهد سه صفبندی جدید بودهایم که منجر به دگرگونی در الگوهای انتخاباتی و رأی متفاوت رأیدهندگان شده است. این سه صفبندی به جهت سه بحران جنگ داخلی 1861، رکود اقتصادی 1893 و رکود اقتصادی 1929 بوده است. اینها منجر به تغییرات صفبندی و در نتیجه دگرگونی بنیادی الگوهای رأی دادن شدند.
فاکتورهای تعیینکننده رئیسجمهور
تا اینجا مشخص شد که بحرانها و کاریزمای شخصی، در انتخابات آمریکا تا حدود زیادی پیشبینی نتایج انتخابات را غیرممکن کرده است. با این حال میتوان عوامل تعیینکننده نتایج انتخابات ریاستجمهوری را یافت. البته باید درنظر داشت که تمامی این عوامل از تاثیرگذاری واحد برخوردار نیستند و با توجه به شرایط خاص داخلی و بینالمللی، میزان اعتبار و کارکرد هر یک از این عوامل متفاوت درنظر گرفته میشود. در یک نگاه کلی، عوامل خیلی مهم را در قوام دادن به نتایج انتخابات میتوان اینگونه درنظر گرفت.
حیات اقتصادی
با درنظر گرفتن ماهیت فرهنگ حاکم بر الگوهای بینشی مردم و اینکه آمریکا مطرحترین اقتصاد دنیا است باید گفت که در انتخابات آمریکا بیش از 50درصد جابهجایی در آرای کاندیداها، مرتبط با مسائل اقتصادی است. درواقع ارتباط بسیار نزدیکی بین جهت آرا و وضعیت اقتصادی طی 16 دوره اقتصادی تحت نظارت کاندیدای حزب حاکم وجود دارد. این بدان معنا است که آرای رأیدهندگان به ماهیت شاخصهای مهم اقتصادی در جامعه بههنگام رای دادن بسیار حساس است. وضعیت اقتصادی براساس شاخصهای چندی به ارزیابی گرفته میشوند که عبارتند از میزان رشد اقتصادی، میزان بیکاری، میزان تورم، میزان رشد در درآمد سرانه و میزان رشد در تولید خالص ملی.
کیفیت کاندیدای ریاستجمهوری
در آمریکا بهلحاظ ماهیت نهادینه شده ساختارها، نقش برجستهای را باید به اثرگذاری کاندیدا در نتیجه انتخابات قائل شد. دو معیار سنجش برای مشخص کردن میزان و چگونگی نقش کاندیداست. از یک سو باید به میزان تایید رئیسجمهور توجه شود. در این حالت نظر و عقیده مردم درخصوص سیاستهای رئیسجمهور لحاظ میشود. اگر در سهماهه آخر مبارزات انتخاباتی نگاه رأیدهنده به سیاستهای کاخسفید مثبت باشد، منجر به تایید او از سوی رأیدهندگان میشود، ولی اگر ارزیابی سیاستها در سهماهه آخر منفی باشد، تاییدی در کار نخواهد بود. در این چارچوب، سیاست کاندیداها باعث تغییر نتیجه میشود. از سوی دیگر ویژگیهای شخصیتی رئیسجمهور نقشی اساسی بازی میکند که این ویژگی به برتری خالص کاندیدا شهرت یافته است. پس اگر رأیدهنده نظر مثبت به ماهیت شخصیتی کاندیدای ریاستجمهوری داشته باشد، طبیعتا او را دوست دارد ولی اگر نگاه منفی باشد منجر به دور شدن از این کاندیدا میشود. در هر صورت معنای قضیه این است که شخصیت فرد کاندیدا تاثیر غیرقابل انکاری در نتیجه انتخابات دارد. پس سیاستهای کاندیدای ریاستجمهوری از یک سو و شخصیت او از سوی دیگر دربرگیرنده اثرات یک کاندیدا، در نتیجه انتخابات ریاستجمهوری هستند، البته توجه شود که این امکان وجود دارد که رأیدهنده سیاستهای کاندیدا را تایید کند ولی شخصا از کاندیدا خوشش نیاید و همچنین بالعکس. بسیاری از کسانی که از حزب دموکرات به رونالد ریگان رأی دادند شاید نظر چندان مساعدی به کلیت سیاستهای او نداشتند، اما از نظر شخصیتی مفتون و شیفته ویژگیهای فردی او بودند.
ترجیحات سیاسی
رأیدهنده درخصوص موضوعات اساسی از سیاست خارجی گرفته تا وضعیت اجتماعی معمولا دارای نظری مشخص است. این نظر میتواند پخته و سازمانیافته یا بسیار سطحی و ابتدایی و غیرعقلانی باشد. اما در هر حال رأیدهنده در رابطه با موضوعات اساسی، در جایی که حدفاصل دو مطلق یعنی لیبرال و محافظهکار است یا به مفهومی اروپایی روی طیف راست و چپ متمرکز میشود. با توجه به این واقعیت است که کاندیدای ریاستجمهوری آمریکا برای انتخاب شدن الزاما و آگاهانه همیشه تلاش میکند که برای کسب بالاترین میزان رأی تا جایی که امکان دارد نزدیک به مرکز ترجیحات رأیدهندگان قرار گیرد. پس او توجه میکند که خلقوخوی سیاسی رأیدهندگان یک خلقوخوی محافظهکار، یا خلقوخوی لیبرال است. با توجه به این مساله کاندیدای مورد نظر نظرات خود را به خلقوخوی سیاسی حاکم نزدیک میکند. پس در انتخابات 2004 که خلقوخوی سیاسی حاکم محافظهکارانه بود نباید تعجب کرد که چرا جان کری کاندیدای لیبرال با افتخار از خدمت نظامی در ویتنام صحبت کرد.
کیفیت سازماندهی مبارزات انتخاباتی
عامل دیگری که بر نتیجه انتخابات متأثر میسازد چگونگی بسیج منابع انسانی و مادی حزبی و حمایتی در تخریب برنامه انتخاباتی رقیب و نمایش نکات مثبت و کم اهمیت دادن ضعفهای خود است. ماشین انتخاباتی درصورتیکه بهنحو مطلوبی مدیریت شود، میتواند تسهیلکننده پیروزی شود. با آگاهی به این عوامل چهارگانه است که این امکان ایجاد میشود تا به پیشبینی غیرقطعی نتیجه انتخابات پرداخت.
2016 چه اتفاقی افتاد؟
در انتخابات ریاستجمهوری سال 2016، نظرسنجیهای انتخاباتی که با درنظر گرفتن سیستم انتخاباتی آمریکا انجام شده بود، حکایت از پیروزی حتمی هیلاری کلینتون بر دونالد ترامپ داشت. با این حال نتیجه انتخابات عکس چیزی شد که نظرسنجیها ترسیم کرده بودند. این خطا در پیشبینی باعث شد تا مراکز مطالعاتی تحقیقاتی را در این زمینه آغاز کنند. بخشی از نتیجه تحقیقات به یک سری «آرای خجالتی» ختم شد. آرای خجالتی متعلق به کسانی بود که طرفدار ترامپ بودند اما به دلیل خجالت از انتخابشان و نگرانی از فشار اطرافیان و گروههایی که به آن وابستهاند، آن را پنهان میکردند. این نتیجهگیری شاید حقیقت داشته باشد اما قطعا همه حقیقت نیست. شاید بخشی از این آرا مربوط به افرادی بوده که به دلیل شرایط پیچیده هنوز انتخابشان را نهایی نکرده بودند. این گروه که بیشتر قشر متوسط و کارگران سفیدپوست بودند، بهجای انتخاب دموکراتها که نگاه بهتری به کارگران داشتند، رای خود را به سبد یک جمهوریخواه ملیگرا ریختند. از نگاه این کارگران، گرچه دموکراتها بهدلیل وجود رگههایی از چپگرایی به کارگران نزدیک بودند اما همین حزب بهدلیل تفکرات لیبرالیاش و موافقتش با مهاجرت باعث افت شاخصهای زندگی در آمریکا به ضرر سفیدپوستان کارگر شده بود. ورود آسان مهاجران و افزایش تعداد کارگران در آمریکا چیزی بود که کارگران سفیدپوست آمریکایی را متضرر کرده بود. به همین دلیل آنها در سال 2016، ترامپ را انتخاب کردند تا او با شعارهای ضد مهاجرت خود جلوی ورود نیروهای جدید خارجی به بازار کار را بگیرد. البته این جدایی ریشه در سالهای دورتر دارد. ائتلاف معامله جدید که در دهه 1930 شکل گرفت و سنگبنای اقتدار سیاسی حزب دموکرات قرار گرفت بر پایه گردهم آوردن سیاهان، کارگران صنعتی، سفیدپوستان فقیر، یهودیان و دانشگاهیان حیات یافت. این گروهها ستونهای حزب دموکرات را تشکیل دادند که منجر به سلطه بدون منازعه آنان بر کاخسفید از 1932 تا 1952 و بر کنگره آمریکا از 1955 به بعد مخصوصا بر مجلس نمایندگان شد. این ائتلاف اما امروزه عملا دیگر وجود ندارد و حزب دموکرات، سفیدپوستان فقیر را به ریچارد نیکسون، کارگران صنعتی را به رونالد ریگان و دانشگاهیان را به نومحافظهکاران واگذار کرد و درگیر خرده هویتهایی شد که نفع چندانی برایش نداشت. تنها در گروه سیاهان و یهودیان همچنان حمایت همهجانبه را به حزب اعطا میکنند. یهودیان بهشدت درخصوص مسائل اجتماعی لیبرال هستند و به این روی از نظر ایدئولوژیک نمیتوانند جایی در حزب جمهوریخواه که موطن محافظهکاران است داشته باشند.
علاوهبر این نباید از نظر، شخصیت دونالد ترامپ را دور داشت. در آمریکا تلاشهای سناتورها برای تکیه زدن بر صندلی کاخسفید با شکست مواجه شده است، چراکه مردم سناتورها را نزدیکترین افراد به حاکمیت میدانند. دونالد ترامپ بهعنوان تاجری که هیچ پیوستگی رسمی به سیستم نداشت و بیشترین فاصله را با آن گرفت، جذابیتهای فردی هم داشت و همین باعث شد که با وجود انواع و اقسام اتهام اخلاقی و ادبیات ناشایست، افکار عمومی برخی دموکراتها بهسمت او گرایش پیدا کند. او با یک کمپین خوب و مدد از شعار «اول آمریکا» تلاش کرد تا به مخاطبانش بفهماند که اولویت شما هستید و نه اروپا، آسیا و... ترامپ با این شعارها و ترویج ملیگرایی افراطی، در میان بهت و حیرت و با کمک ایالتهای دموکرات توانست رئیسجمهور آمریکا شود.
سرنوشت مبهم در 2020
در انتخابات نوامبر امسال قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ اگر نظرسنجیهای انتخاباتی را مبنا قرار دهیم، میتوان به این نکته پیبرد که دموکراتها به اشتباه دیرینه و چند دهه خود در بیتوجهی به طبقات ضعیف سفیدپوست ازجمله کارگران پیبردند و درحال بازسازی بدنه اجتماعی خود هستند. گرایش کارگران سفیدپوست به جمهوریخواهان باعث شد تا دموکراتها کمی بیشتر به چپگرایان حزب فرصت رخنمایی بدهند. رشد برنی سندرز در حزب دموکرات مرهون همین آزادسازیها بود. او و الیزابت وارن توسط روسای حزب دموکرات آزادتر گذاشته شدند تا بتوانند با شعارهای سوسیالیستی و برابریخواهانه ورق را در آمریکا بازگردانده و آرای سنتی حزب دموکرات را بازپس بگیرند.
با این وجود جامعه آمریکا کماکان از تشتت فکری و بیثباتی اندیشهای رنج میبرد. وضعیت بغرنج آمریکا از نظر شکاف طبقاتی و کاهش توان اقتصادی آمریکا برای پوشش نقاط ضعف در جامعه باعث شده تا آمریکا درگیر نوعی بحران هویت شود. برای فهمیدن بازه نوسان این تشتت فکری شاید هیچ زمانی بهتر از سال 2020 نباشد. دهها میلیون آمریکایی سفیدپوست و لاتینتبار به بهانه قتل یک سیاهپوست و در اعتراض به بیعدالتی به خیابانهای آمریکا آمدهاند. فراگیری این اعتراضات تقریبا تمامی خاک ایالات متحده را پوشش میدهد. این اعتراضات، تنها یکی از سررسیدهای بحران در آمریکا هستند. همهگیری کرونا بهعنوان یک کاتالیزور عمل کرد و با ایجاد بحران اقتصادی، اعتراضات مردم آمریکا را به کف خیابانها کشاند. در چنین وضعیتی رفتار انتخاباتی مردم آمریکا در رای به رئیسجمهور مستقر تابع وضعیت اقتصادی است. حساسیت رایدهنده در سالی که انتخابات در آن برگزار میشود در مقام مقایسه با دورههای اقتصادی در سه سال اول کاندیدای حزب حاکم، بسیار بیشتر است. ترامپ درحال حاضر درحال تجربه بدترین بازه اقتصادی آمریکا در دوره خود است. او علاوهبر این در مهار کرونا نیز بیکفایتی خود را ثابت کرده است و باعث شده تا دیدگاهها درباره او تغییر کند. در چنین شرایطی بررسیهای اولیه مراکز و موسسات مطالعاتی در آمریکا نشان میدهد که در انتخابات آتی، بایدن با احتمال کسب 279 رای الکترال بر ترامپ که شانس بهدست آوردن فقط 163 رای الکترال دارد، پیروز خواهد شد. این البته جدا از سرنوشت 96 الکترال نامعلوم است. نظرسنجی نیویورکتایمز هم میگوید که دونالد ترامپ در برخی ایالتهایی که با اختلاف اندک در سال 2016 برنده شده بود، وضعیت خوبی ندارد و با اختلاف قابل توجهی از جو بایدن عقب است.
پیروزی در این ایالتها تاثیر بسیاری در توزیع الکترال کالجها و تعیین نتیجه انتخابات ریاستجمهوری 2020 دارد. ترامپ البته هنوز شانس دارد. او اگر بتواند طبقات هوادار خود در سال 2016 را با عنصر ملیگرایی تحریک کند، احتمال پیروزی در انتخابات را دارد. پادزهر این ملیگرایی افراطی، مسائل و شکافهای اقتصادی است. اگر دموکراتها بر این حوزه تمرکز بکنند، میتوانند موتور نژادپرستی ترامپ را متوقف کنند. ترامپ در سخنرانیاش در داکوتای جنوبی نشان داد که تلاش میکند رادیکالتر ملیگرایی را ترویج کند تا از این طریق، هوادارانش فعلا از اولویتهای اقتصادی دست بکشند و در این بحران به او رای بدهند.
رقابت بر سر کدام ایالتهاست؟
اگر از تاثیرات شرایط بحرانی در انتخابات صرفنظر کنیم، ایالتهای شمالی بهطور سنتی به دموکراتها و ایالات جنوبی به جمهوریخواهان رأی میدهند. هر دو حزب با توجه به سابقه انتخابات گذشته، تمرکز اصلی خود را روی ایالتهایی معطوف میکنند که شانس پیروزی در آن را دارند؛ ایالتهایی که اصطلاحا به آن چرخشی نیز میگویند. بهعنوان نمونه ایالت فلوریدا (29 الکترال) در جنوب آمریکا از ایالتهایی چرخشی است و بین دموکراتها و جمهوریخواهان در گردش است. این ایالت از سال 2000 تاکنون 3 بار به جمهوریخواهان رای داده است و 2 بار به دموکراتها. حضور پررنگ جمعیتهای اقلیت بهویژه لاتینتبارها در این ایالت باعث نشده تا جهتگیری رأی آن از تمایلات محافظهکارانه جمهوریخواهان فاصله بگیرد. از 2 دهه پیش هر نامزدی که در فلوریدا رأی آورده، برنده انتخابات آمریکا شده است. در سال 2016، دونالد ترامپ پیروز رقابت در این ایالت بود. اگر ترامپ مجدداً فلوریدا را بهدست آورد، دموکراتها برای پیروزی در ریاستجمهوری نیاز به جذب سه ایالت میانه غربی دارند. اگر دموکراتها برنده فلوریدا شوند، احتمالا در ویسکانسین، میشیگان و پنسیلوانیا هم پیروز خواهند شد. این 3 ایالت، درواقع ترامپ را پیروز انتخابات سال 2016 کرد. اگر دموکراتها بتوانند هر سه ایالت را در سال 2020 بهنفع خود برگردانند، با فرض پیروزی در همه ایالاتی که هیلاری کلینتون رای اکثریت را آورد، میتوانند در انتخابات پیروز شوند. دموکراتها در انتخابات سنا و فرمانداران، در این سه ایالت پیروز شدند و کرسیهای جمهوریخواهان تحت حمایت ترامپ را در همه سطوح شکست دادند. ویسکانسین 10 الکترال و میشیگان 16 الکترال دارد. این دو ایالت در 5 انتخابات اخیر سه بار به دموکراتها رای داده است. پنسیلوانیا نیز با 20 الکترال از ایالتهایی است که گفته میشود در تعیین نامزد پیروز نقش اساسی دارد. این ایالت در 5 انتخابات گذشته، سه بار به دموکراتها و دو بار به جمهوریخواهان رای داده است. این ایالت مهاجرپذیر که با مشکلات اقتصادی مواجه است، مورد توجه هر دو نامزد سال 2016 بود، اما این ترامپ بود که توانست با شعارهای جذابش، پیروز ایالت شود. اگر دموکراتها دوباره این سه ایالت را از دست بدهند، نیاز به مسیر دیگری برای ریاستجمهوری دارند.
برخی میگویند دموکراتها میتوانند استراتژی «کمربند خورشید» را دنبال کنند و شاید در فلوریدا، کارولینای شمالی، آریزونا، تگزاس یا جورجیا پیروز شوند. جو بایدن برای پیروزی در انتخابات 2020، نیاز به کسب 38 الکترال در کنار تمام ایالاتی که هیلاری کلینتون در آن پیروز شد، دارد. او البته راه سختی دارد اما با این حال میتواند روی ایالاتی که ترامپ به نتیجه آرای آن اطمینان ندارد، یعنی فلوریدا، کارولینای شمالی و حتی ایالت آریزونا سرمایهگذاری کند. همه این ایالتها در سال 2016 بهسمت ترامپ رفتند، اما نشانههایی از این احتمال وجود دارد. ایالت اوهایو (18 الکترال) که تا پیش از انتخابات سال 2016، در چهار انتخابات گذشته بهصورت مساوی به دموکراتها و جمهوریخواهان رای داده بود، در سال 2016 به ترامپ رای داد. کارولینای شمالی (15 الکترال)، چهارمین ایالت مهم آمریکاست. در این ایالت بهدلیل حضور سفیدپوستان محافظهکار، شانس چندانی نداشتهاند. البته در این ایالت بهدلیل توان اقتصادی تحصیلکردگان و یقهسفیدها تا هیسپانیکها و لاتینیها نیز حضور دارند، اما رفتار انتخاباتی مردم نشان میدهد دموکراتها شانس چندانی برای پیروزی در آن ندارد. در پنج انتخابات اخیر کارولینای شمالی، چهار بار جمهوریخواهان پیروز شدهاند. در ایالت ویرجینیا (13 الکترال)، در پنج انتخابات اخیر، چهار بار دموکراتها پیروز انتخابات شدهاند. ایالت آیوا ( 6 الکترال) نیز از ایالتهای مهم در انتخابات است. این ایالت از سال 2000، سه بار به جمهوریخواهان و دو بار به دموکراتها تعلق داشته است. کلرادو (9الکترال)، ویرجینیا (13 الکترال)، نوادا (6 الکترال) و نیومکزیکو (5الکترال) چهار ایالت مهم دیگر است که دموکراتها از پنج انتخابات، چهار بار در آن پیروز شدهاند و با توجه به رای آنها به دموکراتها در سال 2016، احتمال تکرار این رای در امسال نیز وجود دارد.
گزارش از صادق امامی و سیدمهدی طالبی (روزنامه فرهیختگان)
انتهای پیام/.