چرا طنازان امروز تلویزیون شکست میخورند؟/ درسِ نقیضه "افسانه هزارپایان" به نقیصه "آخر خط"
سازندگان و عوامل و هنرمندان سریالهای طنز در زمانی که پشت و جلوی دوربین قرار میگیرند به یک نکته قابل تأمل همیشه توجه کنند شاید بیشتر از آسیب شاهدِ دستاورد باشیم؛ "در زمان ساخت طنز به مخاطب فکر کنید، احترامش حفظ شود."
خبرگزاری تسنیم- مجتبی برزگر: تلویزیون دچار سندروم به هر قیمتی مخاطب را جذب کن، شده است. کلیشههایی که گریبانِ سریالسازان خصوصاً عرصه طنز را گرفته و دیگر از آن پوسته اصلی انتقاد درست و قهقهه بجا خارج شده است. میخواهد با توهین کردن و شوخیهای آنچنانی که البته بیشتر در پرده سینما نمایانگر میشود و برخی اوقات هم جسته و گریخته به جعبه جادو هم سرایت میکند.
شاید یکی از دلایل افتِ تلویزیون در عرصه سریالسازی طنز، واسپاری میدان به هرکسی است. فراموش کردهایم میدان سخت شادی و نشاط، جای آزمون و خطا نیست. در میدان طنز، سرنوشت هنرمند رقم میخورد و چون بیشتر از دیگر ژانرها و گونهها، مدنظرِ بیننده است توجه و مراقبت بیشتری را میطلبد.
ژانر رها شدهای که هر روز مصائبش در پرده سینما بیشتر میشود و در تلویزیون هم اخیراً به افسارگسیختگی دچار شده است. شاید به قولِ نویسندگان قدیمی و کارگردانان صاحب سبکِ این عرصه، مشکل، همان فقدان فیلمنامه باشد. کاربلدهایی که کنار گذاشته شدهاند و کسانی آمدهاند تا از "زیرهمکف"ها و "پدرپسری"ها به سرمنزلی برسند که هیچ سودی را برای تلویزیونیها به ارمغان نیاوردهاند. حتی در دنبالهسازیها هم این ضعف در "پایتخت"6 و "لیسانسهها" به چشمِ مخاطب آمد.
نمایی از سریال "افسانه هزارپایان"
بارها دیده شده، تلویزیون با گروه یا گروههای سریالسازی که کار ضعیف ارائه میدهند مخصوصاً در مقوله طنز، دوباره به سراغشان میرود و پشتِ هم کار میکنند. اما در همهجای دنیا وقتی کاری ضعیف باشد، مخصوصاً طنز، عوامل کار را طرد میکنند و خیلی زود آن شخص یا اشخاص هنرمند را از یاد میبرند. در سطح سینما و هنر جهانی به کاربلدها بیشتر بها میدهند اما اینجا همه در طنز میگویند ما میتوانیم اما چیزی جز کلیشه و رفتارهای دون شأن انسانی و خانوادگی نمیبینیم. طنز امروز هیچ آموزهای به مخاطب نمیدهد؛ جایی که قبلاً فرهنگسازی میکرد امروز حرکت ضدفرهنگی را تعمیق میبخشد.
واقعاً بخش طنز تلویزیون امروز شکستخورده نشان میدهد و در سینما فقط به کلیدواژه "بفروش" بودن توجه میشود. از این رو همه شوخیها و خط قرمزها را رها شده روی پرده میبینیم. در این فضای رها، هرچه میخواهیم میگوییم تا بهشکلی مخاطب بخندد؛ حالا فرقی ندارد نوجوان و جوان ما به چهچیزی بخندند. از خودمان نمیپرسیم؛ این چیزی که گفتیم او خندید، باعث انحراف اندیشهای و فرهنگی و خانوادگیاش نمیشود؟!
امروز بیبهانه و بابهانه فقط میخواهیم مخاطب را بخندانیم. واقعاً رسالت طنّازان ما فقط خنداندن است؟ در صورتی که باید القای آموزههای فرهنگی و خانوادگی و هدایت جامعه بهسمت بهترینهای اخلاقی، جزو دغدغههایش باشد. اما چه کنیم که طنز را نابلدها به دست گرفتهاند، به همین خاطر گاهی در فضای مجازی و حقیقی، تحقیر قومیتی، تمسخر افراد و لهجههای این و آن و و یا شغل خاصی، دستمایه حاشیه و جنجالهایی میشود.
نمایی از سریال "آخر خط"
در این مقوله، متن و طرح طنز باید بیشتر جدی گرفته شود. تا کامل و پخته نشده، کلید کار را نزنند و ناظر و مشاور کاربلد برای این کارها قرار دهند. سیمافیلم به عنوان مرکز تصمیمسازی و تصمیمگیری سریالسازی در تلویزیون باید فایل اختصاصی و ویژهای برای حوزه طنز در شبکههای سیما باز کند و این مقوله را با وضع و اوضاع و بحرانهای اخیر با قدرت ادامه دهد. مردم واقعاً با شوخیهای سطحی و دستچندم و تکراری نمیخندند مردم طنز فاخر میخواهند.
شوخیهای حسام بیک و مراد بیک "روزی روزگاری"، آیتمسازیهای مهران مدیری در دهه 70، "ساعت خوش" و کارهای سعید آقاخانی و رضا عطاران و بسیاری دیگر در تلویزیون این را ثابت کرده که با نمایشِ مشکلات اقتصادی و اجتماعی و اصطلاحاً فقر و غنا هم میتوان مخاطب را خنداند. در دهههای اخیر هم انگشتشمار میتوان به سریهای اول "پایتخت"، "دردسرهای عظیم" و "نون.خ" اشاره کرد که برای رسانهملی آبروداری کردند و مخاطب را پای تلویزیون نگه داشتند.
وقتی به طنزهای گذشته نگاه کنیم هیچوقت عوامل آن کارها از یک رذیله، به دنبال شادی نبودند؛ شاید تلویزیون اینجا تقصیر بیشتری بر گردنش باشد که میدان را به راحتی در اختیار برخی قرار داده و از قدیمیترها در این عرصه استفاده نمیکند. شوخیهای مضحک خانوادگی و تمسخر شغل و موقعیتهای دستِ چندم تکراری جایشان در تلویزیون نیست. ایرادی ندارد با گویشها شوخی کنیم، این کار را سعید آقاخانی به خوبی انجام داد. اما تمسخر و لودگی با طنز منافات دارد.
قرار نیست کسی که در "خندانندهشو" یا کلیپسازی بدون چارچوب در فضایمجازی توانست خندهای بگیرد بتواند جلوی دوربین تلویزیون هم، بامزه باشد. بامزگی و لودگی از هم فاصله دارند؛ درگذشته هرکسی نمیتوانست وارد عرصه طنز بشود باید آموزش میدید و دورهای را میگذراند. اما امروز متأسفانه یکشبه ره صدساله را میروند و جلوی دوربین هرچه میخواهند میگویند حتی با بیادبی! این اتفاق بارها در جریان پخش "خندانندهشو" افتاد و امروز در فضایمجازی توسط خیلی از این اینستاگرامیهای راه یافته به سینما و تلویزیون به کرّات، دیده میشود. حقیقتاً این رفتار، رفتارهای یک طنّاز نیست.
سازندگان و عوامل و هنرمندان سریالهای طنز در زمانی که پشت و جلوی دوربین قرار میگیرند به یک نکته قابل تأمل همیشه توجه کنند شاید بیشتر از آسیب شاهدِ دستاورد باشیم؛ "در زمان ساخت طنز به مخاطب فکر کنید، احترامش حفظ شود." این مهمترین رویکردی است که به عنوان حلقه مفقوده امروز در جامعه طنز دیده میشود. چه آن عزیز کارگردان و نویسندهای که هرچه در کوچه و بازار میبیند و به ذهنشان میآید رویِ فیلمنامه میآورد و چه آن بازیگری که فیالبداهه، تیکهکلامهایی را رواج میدهد که خطر مهلکی برای ترویج و گسترش سبک زندگی و رفتاری غلط در جامعه است.
نمایی از سریال "آخر خط"
سرگرمسازی و طنزسازی مقولههای مهمیاند که تلویزیون با آنها دستِ چندم برخورد میکند؛ جایی برای برنامهسازی همهچیز را به سلبریتی میسپارد و صرف مخاطب داشتن آن سلبریتی، چشمش را به همهچیز میبندد و زمانی هم در پشتِ صحنههای خاص و مشکلدار سریالی طنز به خاطر سلبریتیهای آن سریال، سکوت میکند تا جایی که عواملش، اشتباهات خودشان را به گردنِ تلویزیون میاندازند و در محافل رسانهای از طرح جدیدی صحبت میکنند که به جای ساختن قسمتهای پایانی، فصل جدیدی را به صداوسیما تحمیل کنند که ماحصل آن به 1400 برسد.
البته تلویزیون، سریال موفق طنز هم در این کارهای اخیر داشته است. "نون.خ" و "دردسرهای عظیم" که حرفهای گفتنی داشت و حتی "آخر خط" و "افسانه هزارپایان" هم حرفهای مهمی دارند. کار شهاب عباسی که کماکان روی آنتن ادامه دارد و علی مشهدی و همکارانش بعد از چند هفته پخش از شبکه سه سیما چند روز گذشته جایشان را به سریال "دختر گمشده" دادند تا "صفر بیست و یک" با شرایط سخت فیلمبرداری این روزهای کرونایی بتواند زودتر مهیای پخش شود.
اگر مقایسهای میان این دو سریال طنزِ "آخر خط" و "افسانه هزارپایان" داشته باشیم به نکات قابل توجهی میرسیم. اول کار نویسنده قدیمی که تجربه اول کارگردانیاش را به سختی روی آنتن برد. سختی از این جهت که حاشیههایی به واسطه برخی از بازیگرانش در فضای مجازی اتفاق افتاد. او خودش بارها به استفاده از علی صبوری به عنوان بازیگر اینستاگرامی واکنش نشان داده و گفته است در زمان ما او شاخی نبوده و بعدها این اتفاق افتاده است. ماجرای تعهد از بازیگران هم به واسطه این حواشی سرزبانها افتاد.
نمایی از سریال "آخر خط"
ماجرای دو پسرخاله سریال "آخر خط" آنطور که علی مسعودی میگفت و یا شاید میخواست، سریال موفق تلویزیون تبدیل نشد. شاید مثل کارهای قبلی مثل "سه در چهار" و "سه دونگ سه دونگ" یا حتی "کوچه اقاقیا" که خودش نوشته بود هم نتوانست برگ زرینی در کارنامه کاریاش ثبت کند. شاید پیشکشیدن موضوع تبلیغ سایت شرطبندی و پول درآوردن از فضایمجازی و مهاجرت مقولههایی باشند که نیاز بود به آنها در این قالب پرداخته شود.
بسیاری از کارشناسان به ضعف فیلمنامهای و حتی اجرا و کارگردانی علی مسعودی ایراد گرفتند. صحنهها و موقعیتهایی که میتوانست به روزتر و جدیدتر باشد تا شخصیتپردازیهایی که خیلی ماندگار از آب درنیامدند. ما هنوز کاراکترهای "سه در چهار" و حتی "سه دونگ سه دونگ" که این شبها دوباره از تلویزیون پخش میشود را به یاد میآوریم، چون هدایتگری درستی برای شخصیتپردازی بازیگران اتفاق افتاده است.
فارغ از این ضعفها بسیاری پایانبندی "علی مسعودی" را دوست نداشتند. بسیاری گرهزدن اتفاقات را به ماجرای مدافعان حرم، قدری پیشپاافتاده عنوان کردند. وقتی به قولِ جبارآذین یکی از منتقدین تلویزیون، کارگردان "آخر خط" میتوانست با نگاه کردن به آثار قبلی و گذشته موفق بسیاری از طنازان مثل سعید آقاخانی و رضا عطاران، با کلیشه و تکرار و گرهزدنِ قویتری به اتفاقات مدافعان حرم، "آخر خط" را به سریالی موفق در تلویزیون تبدیل کند.
نمایی از سریال "آخر خط"
به قولی "آخر خط" نه فیلمنامه درست و قدرتمندی داشت و نه شخصیتپردازیها و نه کارگردانی! تلاش علی مسعودی برای ادای دینِ به شهدای مدافعحرم و خانوادههایشان برای همه قابل تقدیر و احترام است اما میتوانست این سوژه و اتفاقاتش در بستر بهتری روایت شود. بالأخره ناخودآگاه به یاد اتفاقات نمایشداده قبلی مثل "پایتخت"5 و سریالهای دیگری نیفتیم که در بستر جریان و روایت، با این مقوله مواجه شدند.
مهمترین مشکل این سریال و سریالهای مشابه به عنوان طنز و کمدی بحث پژوهش و تحقیق و همچنین اشکال در دانش هنری، فنی و تخصصی سازندگان آن است. به صرف اینکه چند دیالوگ عمدتاً کلیشهای و تکراری به ظاهر خندهدار و همچنین برخی رویدادهای به ظاهر طنز و نشاطآور در یک سریال گنجانده شود آن مجموعه و سریال طنز تلقی نمیشود؛ با توجه به سابقه نویسنده و کارگردان سریال، حتی بازنگری به مجموعههای تلیوزیونی گذشته نداشتند تا شاید مسیر بهتری را طی میکردند.
برخی از کارشناسان دیگر به پرخاشگری و دعوا کردن و داد و بیدادهای متعدد کاراکترهای سریال ایراد گرفتند که در راستای ترویج خشونت کلامی و فیزیکی در جامعه است. پیشتر درباره برخی از کارهای سینمایی از عنوان "ولنگاری در کلام و دیالوگها" استفاده کرده بودیم. الفاظ دور از نزاکتی مثل "لال میشی" و "خیلی بیشعوره" یا "زهرمار"، "کوفت" و "نیشت رو ببند" دیالوگهایی ضدفرهنگ محسوب میشوند که بارها در سریال به این الفاظ برخورد کردیم.
علی مسعودی (مشهدی)- نویسنده و کارگردان
شاید کارگردان و عوامل سازنده این سریال از فضایی بهتر میتوانستند برای عمقبخشی به دغدغههایشان در خصوص خانواده، مشکلات و تهاجمهای فضای مجازی و حتی مشکلات اقتصادی و اجتماعی و در نتیجه ادای دینِ به خانوادههای معظم مدافع حرم و شهدای این عرصه، استفاده کنند اما این راه شاید لحظاتی مخاطب را به قهقهه واداشت اما به چه قیمتی؟!
نمایی از سریال "افسانه هزارپایان"
در مقابل سریالی دیگر این شبها در دو شبکه نسیم و سه سیما روی آنتن میرود. مدت پخش به 30 تا 40 دقیقه میرسد، شاید قدرتِ فراگیری و کنداکتورش نسبت به برخی سریالهای دیگر کمتر باشد اما حرفها و اتفاقات جدیدی را با خود آورده است. حداقل مخاطب را با گریمها و پوششها و لوکیشنهای خارج از تهران، با جهانی دیگر از طنز روبرو میکند. شهاب عباسی نویسنده و کارگردانش با "شکرآباد" هم این اتفاق را رقم زد و در ادامه آیتمسازیهای بعضاً موفقش در "خندهبازار" و شوخی با تلویزیون، "افسانه هزارپایان" را در کنار توجه به تولیدملی و کنایهها و طعنههای به باندبازیها و مافیای اقتصادی، ادای دین به سینما با افتتاح سینما در آن دیارِ افسانهای، فضای بدیع و نویی به نام طنز نقیضه و اصطلاحاً "پارودی" را با خودش به تلویزیون آورد.
نمایی از سریال "روزی روزگاری"
مازیار معاونی منتقد تلویزیون درباره "افسانه هزارپایان" این تحلیل را در اختیار خبرنگار خبرگزاری تسنیم قرار داد:
"من فکر میکنم در تاریخ سریالسازی تلویزیون ایران، این اولین سریالی باشد که بتوان تحت عنوان سریالهای پارودی به حساب آورد. سریالی که نگاه طنزآمیزی به سریال معروف و محبوب "روزی روزگاری" دارد. این سریال چه به لحاظ اتمسفر و فضای لوکیشنهایش در فضای بیابانی خارج از شهر و درگیری و نزاعهای راهزنان بیابانی و خانهایش ما را یاد آن کارِ خاطرانگیز "امرالله احمدجو" انداخت.
حتی نامگذاری کاراکترها به نامهای حسامبیک و مرادبیک که یادآور حضور هنرمندانه خسرو شیکبایی و محمود پاکنیت بود، خاطرههایی را به یاد مخاطب میاندازد که در جای خودش ارزشمند است. این بدعتگذاری "شهاب عباسی" مهم است که اینگونه سریالسازی "پارودی" یا "نقیضه" در تلویزیونهای دنیا رواج دارد. بازیگران خوبی دارد منهای اینکه ممکن است کار به لحاظ کیفی کار با کیفیت و استانداردی نباشد اما قدمهایی برداشته که این نوع نوستالژیبازی رواج پیدا کند و برخی از بازیگرانی که کمکارتر از گذشته شدهاند و استعدادهای طنزند با این سریال دوباره دیده شوند.
شهاب عباسی و صحنهای از سریال "افسانه هزارپایان"
شهاب عباسی نویسنده و کارگردان با استعدادی است که پیش از این آیتمسازی را زنده و احیاء کرد. کاری که مهران مدیری در سال 1372 تحت عنوان شوخی با تلویزیون و آگهیهای تجاری و بازرگانی تلویزیون باب کرده بود را دوباره به آنتن شبکه نسیم رساند. "خندهبازار" را راه انداخت شاید در فصلهای بعدی توفیق گذشته را نداشت اما باز کار جدید و بدیعی به نظر میرسید. در ساخت این سریال "پارودی" و نگاه طنزآمیز به نوستالژیهای گذشته هم در ادامه توجه به کارهای جدید کارگردان و نویسندهاش است که باید به جایِ پخش تکراری آن کارها، پارودیهایشان ساخته شود.
انتهای پیام/