نمایش خانگی| منطق «سرمایه و بیزینس» به نمایش خانگی جهت میدهد/ با «خلع ید» وزارت ارشاد به جای اصلاح محتوا و نظارت مخالفم
رویهای که فیلمفارسی پیش گرفت و برای بدست آوردن گیشه و جذب مخاطب، به سمت سکس و خشونت حرکت کرد و به ابتذال رسید، باید درس عبرت و هشداری باشد برای سیاستگذاران و فعالین شبکه نمایش خانگی که به آن دچار نشوند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در ادامه گفتگو با اساتید علوم انسانی درباره نمایش خانگی و سریالهای تولیدی آن، از منظر «آسیب شناسی» و «نقد» آن با دکتر وحید شالچی استاد جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهشگر حوزه فرهنگ و خانواده گفتگو کردیم.
نکته مهمی که باید اشاره کرد این است که موضوع سپردن نمایش خانگی به سازمان صداوسیما تقریبا امری تمام شده است و حتی یکی از تولیدات آن رسماً در سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران از سر گرفته شده است.
واگذاری این بخش به این سازمان بزرگ رسانهای کشور و همینطور افزایش صدور پروانههای ساخت نمایش خانگی که قبل از این واسپاری، در این مدت کوتاه انجام شده است، نشان میدهد که جریان و فضای تولیدی و هنری حاکم بر نمایش خانگی در یک سرعت و پیچ و خم مهم و سرنوشتساز قرار گرفته است.
معلوم نیست که سریالهایی که در این مدت پروانه ساخت گرفتند نسبت به دیگر آثاری که تا الان ساخته شده است از نظر کیفی و محتوایی بهتر خواهد بود یا خیر، و همینطور باید منتظر بود و دید که سازمان صداوسیما نسبت به این تولیدات چه رویهای را پیش خواهد گرفت.
سؤالات ما یکسره به مسائل جدید فوق اختصاص ندارد، بلکه نظر کارشناس را درباره بیشتر جهات نمایش خانگی در نظر گرفتهایم تا ابعاد این حوزه فرهنگی، هنری و رسانهای مهم و جنجالساز بیشتر روشن شود.
جای خالی جهان فرهنگی ما را در سبد مصرفِ مردم
آقای شالچی، به نظر شما شبکه نمایش خانگی چه بخشی از سبد فرهنگی و مورد نیاز مردم را پُر و کدام احتیاج را بر طرف میکند؟
قبل از بررسی این موضوع که سریالهای نمایشی خانگی چه نیازی را بر طرف میکند، به نظر میرسد که باید گفت نمایش خانگی به عنوان همراه باید در کنار تلویزیون باشد، نه رقیب آن. در بقیه دنیا هم همین است، نتفلیکس ودیگر شبکههای سرگرمیساز در یک مسیر کلان واحد قرار دارند. البته در میدان جشنوارهها رقابت میکنند اما در یک میدان بازی با سیاستهای کلان فرهنگی یکسان.
آنها این امکان را به وجود میآوردند که سرمایهگذاری روی سریالها انجام شود و این سریالها لزوماً اگر متناسب با سیاستهای فرهنگی کلان باشند، بتوانند بخشی از مخطبان را پاسخ بدهند.
کشور ما هم بیش از 80 میلیون نفر جمعیت دارد و چند میلیون نفر هم خارج از مرزها زندگی میکنند که جزو هدف اول مایند. ما نیز باید به مخاطبین فارسی زبان و جهان اسلام هم فکر کنیم. از این جهت تنوع محصولات ما میتواند کمکی باشد به ما، در زمانهای که عرصه جهانی، عرصه تولیدات متنوعی است که جذابند، از تکنیک روز بهره میبرند و سرمایهگذاری بزرگ در آن صورت میگیرد.
ما باید با کمک نمایش خانگی، جهان فرهنگی خودمان را در سبد فرهنگی و مصرفی خانوادهها بیشتر کنیم و در خاطرات بیشتر نقش ببندیم و به عنوان عنصر هویتساز، روایتهای خودمات را در ذهنیت مخاطبین به یادگار بگذاریم. بنابراین اصل نمایش خانگی میتواند جایگاه مهمی را در سیاست رسانهای ایران داشته باشد.
نکته مهم دیگری که باید در این باره بگویم این است که بین وضعیت موجود نمایش خانگی و ظرفیت آن باید تمایز بگذاریم. این بسترها از نظر ظرفیتی که دارند، بسیار مهمند. در سیاست فرهنگی ایران، اولاً با توجه به محدودیتهایی که رسانه ملی دارد، چون رسانه رسمی است و منابع مالی محدود دارد، این نمایش خانگی و امکانات آن است که با سرمایهگذرای خصوصی که در آن صورت میگیرد و حتی بخش عمومی هم به آن کمک میکند، طیف مخاطبین آن متنوعتر میتواند باشد؛ البته به شرطی که در مجموعه کلی سیاست فرهنگی کشور قرار بگیرد.
ما در حال حاضر در دورهای قرار داریم که تکثر زیادی را در عرصه فرهنگی و رسانهای جهان داریم و دسترسی به انواع تولیدات فرهنگی هم موجود است. صداوسیما نمیتواند به تنهایی با این رقبای فرهنگی مقابله کند از این نظر نمایش خانگی میتواند بخشی از سیاست رسانهای ما برای حفظ میراث فرهنگی و اجتماعی باشد به شرطی که این نقش را ایفا کند.
منطق پول و بازار به نمایش خانگی جهت میدهد
به نظر شما کارنامه شبکه نمایش خانگی و تولیدات آن چه نمرهای میگیرد؟ اگر از منظر آسیبشناسی بخواهیم آن را بررسی کنیم چه نظری دارید؟
اینکه تا الان چه کرده است و نظارت چگونه میتواند باشد نکته بسیار مهمی است. وضعیت کنونی که این شبکه با آثاری دارد که پخش میکند، به نظر من نمیتواند داوری مثبتی باشد. آسیبهای مختلفی در عرصههای گوناگون و مختلف وجود دارد.
نمایی از سریال تجملگرای «دل»
به عقیده من نظارت باید تسهیلگری و هدایتگری داشته باشد، باید به گونهای باشد که در مجموعه سیاستهای فرهنگی کشور قرار بگیرد. در حال حاضر منطق پول و بازار به تولیدات فرهنگی نمایش خانگی جهت میدهد و نه منطق سیاستهای فرهنگی و نظارت کشور ما!
پس، آفت اول نمایش خانگی حاکمیت منطق بیزینس و در مواردی هم پولهای ناسالم در آن است؛ به جای اینکه نمایش خانگی به ارتقای فرهنگ کشور کمک کند به پُر کردن اوقات فراغت خانوادهها و اقشار مختلف کمک میکند. در حالی که باید به تقویت هویت ملی و هویت دینی، تقویت روحیه کار، تلاش و به اقتصاد کشور کمک کند.
آنچه که غالب در نمایش خانگی مشاهده میشود، کاملاً عکس این است به گونهای که احیای سینمای مبتذل معروف به فیلمفارسی در قالب نو است؛ مصرفگرایی حاد و گسترده و تبلیغ فرهنگ بیماری است که بنیانهای اقتصاد کشور را ویران میکند و به جای آن که در خدمت اقتصاد مملکت باشد، در زمین سرمایهداری عمل میکند. تشدید شکافها و تضادهای اجتماعی از طریق موجه کردن نابرابری های اجتماعی که در آن رخ می دهد همراه نمایش تجمل وجه غالب است.
بازی با مرزهای اخلاقی جامعه که در آن مصرفگرایی شدید وجود دارد و در واقع نان این را می خورد که از حسرت ثروتمند شدن نوکیسهگان در واقع بتواند بهرهبرداری کند و این حسرتها را از طریق همذات پنداری تبدیل به درآمد برای خودش کند.
از این دست به آن دست کردن نمایش خانگی، توفیقی در پی ندارد
همانطور که میدانید تولید و ساخت نمایش خانگی مدت کوتاهی است که به دست سازمان صداوسیما رسیده است. برخی با این جریان مخالفتند و برخی موافق. نظر شما چیست، آیا سازمان صداوسیما برگ برندهای برای اصلاح شبکه نمایش خانگی دارد؟
انتقال نظارت به صداوسیما را خیلی مثبت نمیدانم. به این دلایل که: مسأله اصلی نمایش خانگی، فقدان سیاست راهبردی مناسب در آن است، در واقع با خلأ سیاستگذاری فرهنگی در این بخش و ضعف شدید وزارت ارشاد روبروییم اما کار اشتباه این است که از این نهاد بگیریم بدهیم به نهاد دیگر؛ باید سیاستگذاری فرهنگی ارشاد در زمینه نمایش خانگی بازنگری شود و احیاناً بازخواست مناسبی انجام میدادیم نه اینکه «خلع ید» کنیم. وزارت ارشاد و سازمان سینمایی از نهادهای دولت جمهوری اسلامی ایرانند. اگر مسألهای وجود دارد که هست باید نقصان را برطرف کنیم، سپردن آنها به جای دیگر عملاً مشکل خاصی را حل نمیکند.
ببینید وزارت ارشاد امروز شاید دست یک دولت باشد روز دیگر دست دولت دیگر، پس چه زمانی سیاستهای اشتباه آن درست میشود؟ باید سیاستهای فرهنگی کلان کشور به نحو درست توسط مجموعه دستگاهای کشور دنبال شود، این نکته مهمی است که باید توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی در نظر گرفته شود که ورود نظارتی و حتی هدایتی داشته باشد و ارشاد را مورد سؤال قرار دهد.
بنابراین خلع ید کردن را کار درستی نمیدانم؛ نمایش خانگی، به هر حال در یک سازوکار مناسب میتوانست بخشی از مخاطبینی که صداوسیما پوشش نمیداد را پوشش دهد، به شرطی که به نحوی باشد که با سیاستهای فرهنگی کشور همراه باشد و همخوانی داشته باشد.
جامعه ایرانی متنوع و متکثر است، باید با محصولات فرهنگی مختلف، جامعه ایرانی را به سمت سیاستهای فرهنگی کلان کشور جذب کنیم نمیتوانیم با محصولات یکسان همه مخاطبین با سلیقههای گوناگون را جذب کنیم.
سپردن آن ها به صداوسیما که به نوعی رقیب میتواند باشد به نظر من اقدام مناسبی نیست، چرا که ممکن است به هر دلیلی یک سیاستهایی را یک سازمان در مقطعی داشته باشد. اینکه بخواهیم بخش خصوصیِ رقیب را تحت نظارت خودمان درآوریم نتیجه چندان متفاوتی را به بار نمیآورد.
باتوجه به اینکه صداوسیما ضوابطی را باید رعایت کند که دقیقتر از بخشهای دیگر است، به نظر من در بهترین حالت اتفاق مثبتی که میتواند رخ دهد این است که در «جهت» غنای فرهنگ قدم بر دارد و در بدترین حالت نیز نگاه رقیب به آن داشته باشد.
اما آنچه که در این میان مهم بود و مغفول شد، سیاستهای فرهنگی روشن جهت بازسازی وضعیت نمایش خانگی بود. این کار به نظر من باید در شورای عالی انقلاب فرهنگی سیاستگذاری میشد و وزارت ارشاد با اصلاح رویهها حتی تغییر مدیریتهای مربوطه که نشان ندادند توانایی مدیریت این بخش را دارند، سیاستهای فرهنگی این بخش را دنبال کند.
سریالهای نمایش خانگی صدای یک هزارم جامعه است
یکی از مسائل مهم در حوزه میان رشتگی، ارتباط هنرهای نمایشی و جامعه است. آیا به نظرتان نمایش خانگی در بازنمایی جامعه و وضعیت کنونی مردم مؤثر بوده است؟
رابطه سینما و جامعه تعاملی و دیالکتیکوار است، سینما هم بازنماینده وضعیت اجتماعی کشور است و هم وسیلهای است که در تحولات فرهنگی و اجتماعی میتواند مؤثر باشد. به این معنی که جامعه از منظر سینما میتواند به خودش نگاه کند و خودش را بازشناسی کند و بازاندیشنده باشد و بازتولید کند.
نمایی از سریال تجملی «دل»
سینما میتواند آینهای باشد که به جامعه کمک کند نقاط قوت و ضعف خودش را شناسایی بکند و در رویههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خودش تغییر و تحول به وجود آورد. اما وضعیتی که نمایش خانگی در ایران دارد به دلیل گرفتار شدن در رویه سرمایهداری و در مواردی هم سرمایههای آلوده، به دلیل گرفتار شدن در منطق جامعه مصرفی و مصرفگرایی، به دلیل گرفتار شدن تجملگرایی و نوعی فیلمفارسی شیک و آنتیک، در وضعیتی است که نیازمند بازنگری اساسی است. شبکه نمایش خانگی ایران باید سعی کند خودش را صدای وسیعتری از جامعه ایران معرفی بکند.
بازنمایی زندگی یک هزارم جامعه و جلب مخاطب به این دلیل که زندگی تجمل و رویایی آن اندک را با حسرت نگاه میکنند رویه نادرستی است. حرمتشکنی مرزهای اخلاقی جامعه و جذب مخاطب از این طریق هم عیب دیگری است که نمایش خانگی به آن مبتلا شده است که مسیری است که نمایش خانگی و دستاندراکاران آن و سیاستگذارانش و تهیهکنندگانش اگر بازاندیشی نکنند، امکان آن را برای فرهنگسازی به یک ضد فرصت تبدیل میکنند. محتوای نمایش خانگی برای فرهنگ عمومی جامعه باید مورد بازنگری اساسی قرار بگیرد؛ باید زندگی متوسط و طبقه پایین جامعه جای پای خودش را پیدا کند و مسائل، مشکلات و دردهای آنها و نحوه مواجه شدن آنها با مسائل زندگی خودش را بازشناسی کند.
نمایش خانگی به سرنوشت فیلمفارسی دچار نشود
رویهای که سینمای فیلمفارسی در واقع پیش از انقلاب شکل گرفت و به خاطر بدست آوردن گیشه در رقابت با رقبای خارجی به سمت سکس و خشونت حرکت کرد و منجر به این شد که با یک ابتذال روبرو شویم، باید درس عبرت و هشداری باشد برای سیاستگذاران و فعالین شبکه نمایش خانگی که مسیر پیموده شده را طی نکنند.
حال آنکه به نظر من نمایش خانگی به لحاط کاراکترها، بهرهبردای از خاطرات، ایماژ و مکانها شدیداً به آن سمت گرایش پیدا میکند. به این معنی که در تجملگرایی بسیار بدی گرفتار شده است و به عنوان مثال تجمل در لباس، خوراک، مهمانی و در کل در سبک زندگی و... بسیار افراط کرده است.
فضای سرمایهداری و مصرفی آفت گستردهای است که در نمایش خانگی وجود دارد و باید از آنها فاصله بگیرد و به میراث گسترده و پرافتخار فرهنگی برگردد. ایران فرهنگی دارد که از سدههای تاریخ عبور کرده است و هیچ رد پایی از آن میراث و مفاخر در نمایش خانگی دیده نمیشود و اینها چالشهای جدی است که برای آن باید فکر و نقد کرد و با «نقد» در پی برطرف کردن آن بود.
انتهای پیام/