هدف امام حسین(ع)؛ نجات دین، نه حکومت

بدون شک هدف اولیه و اصلی حرکت حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، قیام علیه حاکم ظالم و ستمگری بود که حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کرده بود و بیت‌المال را صرف عیش و نوش و خوشگذرانی خود می‌کرد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شیعه معتقد است هدف حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام قیام و خروج بر یزید و حفظ دین و شریعت اسلام بود و اینکه به مردم بفهماند راه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از راه یزید که خود را جانشین پیامبر می‌نامد جداست و مسیری را برای آیندگان باز کند که هرگاه دین خدا نیاز به جان‌فشانی و خون داشت، باید باز با بذل جان و مال خود در راه دین، از دین محافظت کرد.

با این دید شیعیان در طول تاریخ مردمی انقلابی بوده‌اند که هیچ‌گاه از بذل جان و مال خود در راه تحقق آرمان‌های خود و حفظ شریعت و مذهب دریغ نکرده‌اند اما دشمن برای منحرف کردن این دیدگاه و از بین بردن این الگوی بسیار عالی برای بشریت و انسان‌های آزاده، دست به تحریف هدف امام زده و برخی هدف قیام را تشکیل حکومت و برخی هدف امام را تنها فرار از بیعت معرفی می‌کنند و به نحوی هدف حضرت را تحلیل می‌کنند که حضرت به هیچ وجه به دنبال جنگ و قیام نبوده است.

برای تحلیل این مسأله و فهمیدن هدف حضرت باید به سخنان خود امام رجوع کنیم:

1. حضرت به محض شنیدن خبر خلافت یزید فرمود: «وَ عَلَى الاِسْلَامِ السّلَامُ اِذْ قَدْ بَلِیَتِ الْاُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْل یَزِید: آنگاه که امت، گرفتار حاکمی چون یزید شود، باید فاتحه اسلام را خواند».[1] یعنی مشکل اصلی جامعه اسلامی یزید است، مشکل بیعت کردن یا نکردن نیست، مشکل وجود شخصیتی مانند یزید است، لذا باید قیام کرد و او را از اریکه قدرت به زیر آورد و مسلمین را از شر او نجات داد.

2. حضرت در همان شبی که سفر خود را آغاز و از مدینه به سمت مکه حرکت کرد، نامه‌ای برای برادر خود محمد حنفیه نوشت و در آن نامه، هدف از حرکت خود را توضیح داد و فرمود: «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی‏ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع‏»[2] در این نامه حضرت از کلمه «اخرج» استفاده می‌کند که به معنای خروج است و در مورد کسی به کار می‌رفته که در مقابل کسی قیام کرده است. سپس می‌فرماید: «لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی» یعنی هدف من از این خروج اصلاح امت جدم پیامبر است، سپس می‌فرماید: اراده و نیت من امر به معروف و نهی از منکر است. اینگونه سخنان تنها با قیام و مبارزه علیه یزید سازگاری دارد؛ چراکه اگر هدف حضرت تنها بیعت نکردن یا تشکیل حکومت بود، از این الفاظ استفاده نمی‌کرد.

3. همچنین حضرت در یکی از نامه‌های خود به جمعی از بزرگان بصره می‌نویسد: «و أنا أدعوکم‏ إلى‏ کتاب‏ اللّه‏ و سنّة نبیّه‏ صلّى اللّه علیه [و آله‏] و سلّم فانّ السنّة قد امیتت، و انّ البدعة قد احییت، و إن تسمعوا قولی و تطیعوا أمری اهدکم سبیل الرشاد؛ من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا می‌خوانم؛ چراکه سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله از بین رفته و بدعت (در دین) زنده شده است. اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت کنم».[3] اگر هدف قیام و مبارزه نیست، چرا حضرت این سخنان را می‌نویسد؟ چرا دیگران را می‌شوراند تا همراه او باشند؟

4. حضرت در جمع یاران خود و سپاه حر در صحرای کربلا خطبه خواند و فرمود: «أیها الناس؛ إنّ رسول اللّه قال: «مَن رَأى سُلطاناً جائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرَمِ أو تارِکاً لِعَهدِ اللَّهِ، ومُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله، فَعَمِلَ فی عِبادِ اللَّهِ بالإثْمِ والعُدوانِ، ثُمَّ لَم یُغَیِّر عَلَیهِ‏ بِقَولٍ وَلا فِعلٍ، کانَ حَقَّاً عَلى اللَّهِ أَن یُدخِلَهُ مُدخَلَهُ» وَقَد عَلِمتُم أنَّ هؤلاءِ لَزِموا طاعَةَ الشَّیطانِ، وَتَوَلَّوا عن طاعَةِ الرَّحمنِ، وأظهَروا الفَسادَ، وَعَطَّلُوا الحُدودَ، واسْتأثَروا بالْفَی‏ء، وَأحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ، وَحَرَّموا حَلالَهُ: اى مردم، رسول‌الله فرموده است: «هر کس ببیند سلطان ستمکارى حرام خدا را حلال کرده، عهد الهى را شکسته و با سنت رسول‌الله مخالفت مى‌‏ورزد و در میان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار مى‏‌کند اما با کردار و گفتار خود بر علیه او قیام نکند، خدا حق دارد او را جایى ببرد که آن سلطان ستمکار را مى‏‌برد.» آگاه باشید که اینها به پیروى از شیطان تن داده‏‌ و اطاعت از خداى رحمان را رها کرده‏‌اند، آشکارا فساد مى‏‌کنند، و به حدود الهى عمل نمى‏‌کنند، فى‏ء را به خود اختصاص داده و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده‏‌اند.»[4] در این خطبه که چند روزی قبل از جنگ ایراد شده، حضرت به صراحت سخن از قیام علیه حاکم ظالم می‌زند، لذا بدون شک حرکت خود حضرت نیز مصداق این سخن پیامبر است و در مقابل حاکم ظالم قیام کرده است.

5. اگر هدف حضرت فرار بود، چرا کوفیان برای او نامه نوشتند و ایشان را به کوفه دعوت کرده و با حضرت بیعت کردند و از ایشان خواستند تا قیام کند؟ حضرت می‌توانست در پاسخ نامه‌ها و بزرگان کوفه که بفرماید: من اهل قیام نیستم و سکوت اختیار کند.

6. حضرت برای اکثر بزرگان شیعه و اهل‌سنت نامه نوشت و آنها را به بیعت با خود و قیام علیه یزید دعوت کرد و بسیاری از آنان به نامه حضرت پاسخ دادند. حال اگر هدف تنها عدم بیعت بود، معنا نداشت برای بزرگان اقوام مختلف نامه بنویسد و آنها به قیام و بیعت با خود دعوت کند. پس حضرت هدفی جز قیام علیه یزید نداشت، حال اگر مردم حمایت می‌کردند که حکومت و خلافت را نیز سرنگون می‌کرد و اگر نه، خودش قیام کرده و سبب بیدار شدن مردم می‌شد.

نمی‌توان گفت هدف حضرت تنها برای رسیدن به حکومت بود؛ زیرا در بین راه و قبل از رسیدن به سرزمین کربلا خبر شهادت مسلم و پیمان‌شکنی کوفیان به حضرت رسید، حتی برخی گفته‌اند روز حرکت به سمت کوفه خبر شهادت مسلم آمد.[5] با این حال اگر هدف حضرت تنها رسیدن به حکومت بود، به هیچ وجه عاقلانه نبود که به حرکت خود ادامه دهد، بهتر بود برگردد و تدبیر دیگری بیندیشد، مثلاً به ایران بیاید که بیشتر شیعیان در ایران سکونت داشتند.

البته حکومت کردن جزو اهداف حضرت بود؛ یعنی اگر واقعاً مردم از ایشان حمایت می‌کردند و می‌توانست یزید را شکست دهد، حکومت را نیز در دست می‌گرفت اما سخن این است که هدف اصلی حکومت کردن نبود، بلکه هدف اصلی قیام و خروج بر خلیفه بود، به نیت اصلاح مردم و جدا کردن خلافت از جانشینی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله؛ حال اگر مردم حمایت هم می‌کردند، به حکومت نیز منجر می‌شد و بهتر بود و اگر هم حمایت نکنند قیام بر جای خود باقی است؛ اما یقیناً هدف اصلی صرف حکومت نبود؛ چراکه اصلاً معقول نیست با حدود صد نفر به جنگ 30 هزار نفر برویم و هدف ما شکست دادن آنها باشد، پس اگر واقعاً هدف نهایی حضرت به دست گرفتن حاکمیت بود، باید اینجا بیعت می‌کرد و مثلاً به ایران می‌آمد و سپاهی تدارک می‌دید مانند ابومسلم خراسانی و سپس مجدداً حرکت را آغاز کرده و به جنگ با یزیدیان می‌رفت.

بنابراین بدون شک هدف اولیه و اصلی حرکت حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام، قیام علیه حاکم ظالم و ستمگری بود که حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کرده بود و بیت‌المال را صرف عیش و نوش و خوشگذرانی خود می‌کرد و البته اگر در این مسیر مردم هم حمایت کردند، حضرت حکومت هم تشکیل می‌داد اما اگر حمایت نکردند، ایشان حداقل به وظیفه خود عمل کرده و راه را برای آیندگان روشن کرده بودند.
* حجت‌‌الاسلام محمد فرضی‌پوریان استاد حوزه علمیه قم
____________________________
پی‌نوشت:
[1]. اللهوف على قتلى الطفوف، سید ابن طاووس، تحقیق: فهرى زنجانى، احمد، جهان‏، تهران‏، چاپ: اول‏، 1348 ش‏، ص 24.
[2]. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، علامه، قم، چاپ اول، 1379 ق، ج‏4، ص 89.
[3]. ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى، وقعة الطفّ، جامعه مدرسین، قم، چاپ سوم، 1417 ق، ص 107.
[4]. وقعه الطف، همان، ص 172.
[5]. لهوف، همان، ص 60-63.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط