"بوی پیراهن یوسف" تلاشی برای ارائه مفهوم انتظار + اجرای زنده موسیقی فیلم

فیلم سینمایی «بوی پیراهن یوسف» از ساخته‌های ابراهیم حاتمی کیا و تلاشی برای ارائه مفهوم انتظار است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «بوی پیراهن یوسف» فیلمی به نویسندگی و کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا است که سال 1374 ساخته شد. داستان این فیلم برگرفته از داستان یوسفِ پیامبر است که به موضوعِ آزادگان دوران دفاع مقدس می‌پردازد.

تلاشی برای ارائه مفهوم انتظار

این فیلم تلاشی برای ارائه مفهوم انتظار است. ابراهیم حاتمی‌کیا در مصاحبه‌ای درباره این فیلم گفته است: از من پرسیدند «چرا درباره امام زمان (عج) فیلم نمی‌سازی و گفتم که ساخته‌ام؛ همین «بوی پیراهن یوسف» حتماً که نباید مستقیماً سراغ یک موضوع بروم. این فیلمی بود که تصور مرا از مفهوم انتظار مشخص می‌کرد.»

بی‌شک این فیلم تلاش کرده تا به موضوع انتظار و منتظران بپردازد. در این میان برخی از منتظران عاقل‌اند و برخی عاشق. در مسیر انتظار برخی دچار تردید می‌شوند و برخی صبوری پیشه می‌کنند و برخی هم در این مسیر اُستوار نیستند. در نهایت اما این ایمان است که منتظران را به سرمنزل مقصود می‌رساند.

بوی پیراهن یوسف و موسیقی ماندگار مجید انتظامی

شاید مهم‌ترین نقطه قوت این فیلم، موسیقی آن باشد که ساخته‌ی مجید انتظامی است. انتظامی در طول دوران فعالیتش، همواره ثابت کرده که در ساخت موسیقی فیلم چقدر استاد است.

تقریباً تمام فیلم‌هایی که انتظامی برایشان موسیقی ساخته، گاهی موسیقی از فیلم هم فراتر رفته است. «بوی پیراهن یوسف» هم تجربه‌ای موفق در کارنامه مجید انتظامی است.

موسیقی این فیلم آن‌قدر در زمان خودش شنیده شد که مجید انتظامی به همراه ارکستر سمفونیک تهران، موسیقی این فیلم را به صورت زنده در تالار وحدت اجرا کرد. در این اجرا، مریلا زارعی به روایتِ داستان پرداخت.

 

 

داستان فیلم: دایی غفور(علی نصیریان) راننده تاکسیِ فرودگاه، با وجود همه مدارکی که ثابت می‌کند پسرش یوسف در جنگ شهید شده، هنوز بر این باور مانده که فرزندش زنده است.

دایی غفور در فرودگاه با دختر جوانی به نام شیرین آشنا می‌شود که برای یافتن برادرش خسرو که در جنگ گم شده، از اروپا به ایران آمده ‌است. یکی از آزادگان که در زندان با خسرو، برادر شیرین بوده و به ایران بازگشته، با شیرین تماس می‌گیرد و می‌خواهد اطلاعاتی بدهد. شیرین و دایی غفور به دیدن او می‌روند و آزاده به آنها می‌گوید که خسرو سالم است و به زودی بازمی‌گردد. اما پنهانی به دایی غفور می‌گوید که نتوانسته حقیقت را به شیرین بگوید، زیرا خسرو در جریان یک اعتصاب در اردوگاه اعدام شده است. اصغر، داماد دایی غفور که معالجه‌اش را در آلمان ناتمام گذاشته و برگشته، مانند دایی غفور فکر می‌کند یوسف زنده است. به همین دلیل به مرز قصرشیرین ـ محل ورود اسرا ـ می‌رود. شیرین در تدارک استقبال از خسرو است که از حقیقت آگاه می‌شود. او به دایی غفور اعتراض می‌کند که می‌خواسته او را هم مانند خودش، اسیر توهم بازگشت عزیزش کند. شبی که شیرین قصد رفتن به پاریس را دارد، اصغر تلفنی به دایی غفور خبر می‌دهد که اطلاعاتی از خسرو به دست آمده و او به زودی به ایران بازمی‌گردد. دایی غفور و شیرین شبانه به سمت قصر شیرین حرکت می‌کنند. صبح روز بعد، هنگامی که شیرین در میان آزادگان به دنبال خسرو می‌گردد، ناباورانه یوسف را می‌بیند و مژده بازگشت عزیز دایی غفور را به او می‌دهد.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط