۴ روایت ناشنیده از اصرار عجیب "مدرس" برای مصرف "کالای ایرانی"


پدرم (شهید مدرس) در سال تنها از دو دست لباس کرباس که عبارت بود از یک پیراهن، یک قبا و یک شلوار، استفاده می‌کرد و اکثر اوقات، عبای کهنه‌ای می‌پوشید؛ به گونه‌ای که یکی از شخصیت‌ها در تهران به شوخی به او گفت ...

به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم؛ بررسی ابعاد زندگی بزرگان دین و تاریخ کشور می‌تواند به عنوان نوعی الگوی رفتار در زمانهای متفاوت به جامعه ارائه کند و هر بخش از زندگی این بزرگان در برهه‌ای از زمان به کمک الگوسازان اجتماعی می‌آید.

محسن افتخاری، کارشناس گردآوری آثار موزه‌ای و آرش صابری نیا، موزه‌دار و پژوهشگر تاریخ معاصر در تحقیقی تاریخی به سبک زندگی شهید سید حسن مدرس پرداخته‌اند که آداب استفاده از کالای ایرانی در این تحقیق مستتر است و ماجرای سبک لباس پوشیدن این مجتهد بزرگ را نشان می‌دهد؛ در ادامه این پژوهش را که در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده شده، می‌خوانید:

یکی از ویژگی‏های معروف شهید مدرس که اغلب سیاسیون و بزرگان تاریخ معاصر بدان اشاره داشته‌اند، لباس مدرس بوده است؛ ویژگی ای که حتی دشمنان مدرس آن را نشانی از وارستگی این شهید بزرگوار عنوان کرده اند. شاید بیشترین اشاره به لباس مدرس از سوی امام خمینی (ره) بوده است، جایی که می‏‌فرمایند:

«و منزلش یک منزل مُحقَّر از حیث ساختمان. یک قدری بزرگ بود ولی مُحقَّر از حیث ساختمان و زندگی مادون عادی که در آن وقت لباس کرباس ایشان زبانزد بود. کرباسی که باید از خود ایران باشد می‏پوشید. این وطن‌خواه‏ها کدام لباسشان مال ایران است؟»

عبدالله مستوفی، از دولتمردان قاجار، در کتاب شرح زندگانی من، می‏‌نویسد:  

لباس سید پیراهن متقال یا کرباس و در تابستان چلوار بود و به روی آن قبایی از فدک و در فصل سرما از کرباس مله و ارخالقی اضافه می‏کرد ... من در نظر ندارم که سید برای هیچ تازه وارد، هر قدر متعین بود، عبا و عمامه به تن کرده باشد. در خانه اکثر سر برهنه و ندرتاً شب کلاه یا عرقچینی به سر داشت ... . این زندگی در ماه بیش از 20 یا 30 تومان خرج نداشت و حقوق وکالت سید ماهی 100 تومان بود اما سید بیش از 20 تومان که همان حدود مخارج قبل از وکالتش بود، از این 100 تومان استفاده نمی‌کرد و باقی حقوق او در صندوق اداره مباشرت مجلس می‌ماند ... .

یحیی دولت آبادی، سیاستمدار عصر مشروطه در مورد لباس مدرس می‏‌گوید:

مدرس شخصی بلندبالا، ضعیف اندام، سیاه چرده است با صورت کشیده و محاسن تنک در کسوت روحانیون، عمامه شوریده کوچک سیاهی بر سر دارد، قبای کرباسی آبی رنگ غالباً در بر، عبایی بر دوش ... .

فاطمه بیگم، دختر مدرس

پدرم در سال تنها از دو دست لباس کرباس که عبارت بود از یک پیراهن، یک قبا و یک شلوار، استفاده می‌کرد و اکثر اوقات، عبای کهنه‌ای می‌پوشید؛ به گونه‌ای که یکی از شخصیت‌ها در تهران به شوخی به او گفت: «شما الان جزو رجال درجه اول مملکت به شمار می‌آیید؛ نمی‌خواهید لباس‌های خود را عوض کنید؟» پدرم در پاسخ گفت: «شخصیت انسان به اخلاق و رفتار اوست، نه لباس او.»

بسیار اتفاق می‌افتاد پدرم بدون قبا یا پیراهن در حالی که عبایش را به خود پیچیده بود به خانه می‌‏آمد؛ می‏دانستیم که او برهنه‏‌ای را در راه دیده و لباس خویش را بدو بخشیده است.روزی به او اظهار نمودیم: اجازه بدهید ده بیست ذرع کرباس در خانه داشته باشیم که بتوانیم در چنین مواقعی فوری برایتان لباس تهیه کنیم.ایشان پاسخ داد: ممکن است دیگری به کرباسی که ما ذخیره می‏کنیم نیاز پیدا کند، به همین مقدار که برای پیراهن یا قبا یا شلوار لازم است، تهیه کنید.

زین العابدین رهنما، روزنامه‏‌گار و چهره‏ی سیاسی تاریخ معاصر در روزنامه قانون می‌‏نویسد؛  

عمامه سیاهِ ژولیده داشت، قبای بلند خاکستری که بوسیله شال کمر از میان بسته میشد روی پیراهنِ بیدگمه‌‏اش قرار گرفته و قسمتی از سینه سبزه‌رنگ پر‌موی او را نمایان می‌ساخت، جوراب‏های وطنی دستباف که مریدهایش برای او می‌بافتند پا میکرد، کفشهایش گشاد و حنائی رنگ، عبایش مشکی، در تابستان «خاچیه و در زمستان نائینی عصائی از چوب جنگلی خرمائی رنگ در دست و بدینگونه براه می‌افتاد.

صورتش برنگ عصایش می‌آمد و مانند قدش کشیده و رسا بود. ریش بلند جو گندمی که تسلیم اهمال او و عدم توجهش به آرایش شده بطور طبیعی منظم بود دماغش کشیده، ابروها پرپشت و بلند، چشمهای سیاه کوچک و پرنفوذش در آن قیافه می‌درخشید و نگاهش تا اعماق روح و قلب مخاطبش بطور مطبوع نفوذ می‌کرد.

در دوران مهاجرت، شبِ دیدار با سلطان محمد خامس، امپراطوری عثمانی، نظام‏ السلطنه مافی، رئیس گروه دولت در تبعید از همه می‏‌خواهد تا لباس نو به تن کنند، اما نظام‌السلطنه و دیگران به خود اجازه نمی‏دهند این موضوع را با مدرس در میان بگذارند چرا که به گفته ایشان، مقامات علمی مدرس هر چیزی را تحت‌الشعاع قرار می‏‌دهد.

سرانجام دو سال قبل از شهادت و در آن دوران تبعید خواف، زمانی که بعد از سالها برای مدرس یک دست لباس برده می‏‌شود مدرس ابتدا از ایرانی بودن پارچه مطمئن می‏‌شود سپس از آنها استفاده می‏‌کند.

منابع:

  • صحیفه امام، جلد 13، ص 417 – 418: 27 / 9 / 1359 = 10 صفر 1401، تهران
  • حیات یحیی، ج 4، ص 321 – 323
  • روزنامه قانون شماره 74، شنبه 18 بهمن 1331
  • گنجینه خواف
  • مرد روزگاران، علی مدرسی

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط