روایت هوشنگ جاوید از آخرین بخشی خودبند
هوشنگ جاوید معتقد است که سهراب محمدی آخرین نفر از نسلِ بخشیهای خودبند بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، بیست و دوم مرداد 1399 بود که سهراب محمدی یکی از مهمترین بخشیهای شمال خراسان درگذشت. محمدی از تأثیرگذارترین هنرمندانِ معاصر در عرصه موسیقی بخشیها بود. برای شناخت بیشتر و معرفی جایگاه این هنرمند در میان اهالی موسیقی نواحی، سراغ هوشنگ جاوید رفتیم تا او برایمان دربارهی جایگاهِ سهراب محمدی بگوید.
جاوید از پژوهشگران شناخته شده و با سابقه در حوزه موسیقی نواحی است.
در ادامه متن صحبتهای هوشنگ جاوید را میخوانید که به زوایای مختلفِ شخصیتِ هنری و حقیقیِ سهراب محمدی پرداخته است:
هوشنگ جاوید - پژوهشگر موسیقی
در تعریف بخشیهای شمال خراسان سه دسته بخشی به لحاظ اجرایی داریم. برخی صرفاً دوتار مینوازند و کار دیگری نمیکنند. اینها را به اصطلاح «لالبخشی» میگویند.
دسته دیگری داریم که در نزد استادان، خواندن را از روی منظومهها میآموزند. اینها هر آنچه استاد میآموزد را بدونِ کم و کاست مینوازند و میخوانند. به اینها «بخشیهای زبانگیر» میگویند.
دسته سوم قویتر از همه بودند که «بخشیهای خودبند» هستند. اینها کسانی هستند که هم ترانه میسرودند و هم باید آهنگ و لحن را میساخت و خودش هم مینواختند و میخواندند. این بخشیها در مرتبهی کاملی قرار داشتند که سهراب محمدی هم در این دسته قرار داشت. این بخشیها در حقیقت همان خنیاگران هستند.
اکنون در میان هنرمندان شمال خراسان، بخشیهای لال و زبانگیر را داریم اما بخشیِ خودبند تنها همین سهراب محمدی را داشتیم که او هم فوت کرد.
این بخشیها از نظر طبقات اجتماعی هم دستهبندی میشدند؛ بخشیهای ویژهی حاکمان و یکی بخشیهای مردمی. بخشیهای مردمی شهرت و قدرت فراوانی داشتند. این بخشیها گاهی با خواندن یک ترانه میتوانست حاکمی را عوض کنند. هنر آنها در جامعه بسیار تأثیرگذار بود.
بخشیهای خودبند برای مردم بسیار قابل اعتماد بودند.
در شمال خراسان دو بخشیِ خودبند داشتیم که یکی از آنها بخشی «باقری» نام داشت و مقام شهید پیدا کرد که در خانه خدا و در فاجعه منا شهید شد. یکی دیگر هم سهراب محمدی بود که او هم چندی پیش درگذشت.
سهراب محمدی در زمان انقلاب 10 ترانه حماسی و در زمان جنگ تحمیلی 30 ترانه حماسی درباره دفاع مقدس ساخت و در مجموع حدود 50 اثرِ ماندگار داشت.
سیاوش مهرو دامادِ آقای محمدی و از سرآمدان ادبیات در خراسان بود. محمدی تمام ترانههایش را به تأیید سیاوش مهرو میرساند تا ترانههایش از نظر فنی ایرادی نداشته باشند. این ویژگیِ سهراب محمدی، نشان میدهد که این هنرمند تا چه حد به کیفیت در آثارش اهمیت میداد.
زندگی سهراب محمدی با کشاورزی میگذشت و در زمینهای مردم کشاورزی میکرد. من اواخر دهه 60 پیش سهراب محمدی رفتم و سیل عظیمی در منطقه آمده بود که خانه و زندگیش را برده بود. حقوق و درآمدی هم نداشت.
بعد از اینکه به جشنوارهها آمد و مشهور شد و توانستیم از طریق وزارت ارشاد حقوقی به عنوان طرح تکریم برایش بگیریم، زندگیش بهتر شد. البته حقوق ارشاد بسیار اندک بود اما مطرح شدنش موجب شد که برنامههای بیشتری را اجرا کند و درآمد بیشتری داشته باشد.
سهراب محمدی هم به موسیقی مذهبی و هم به موسیقیِ کُرمانجیِ منطقه مسلط بود. موسیقی ترکهای آن منطقه را هم خوب میخواند و مینواخت اما هرگز اجرا نمیکرد.
یک روز از او پرسیدم که چرا این موسیقی را اجرا نمیکنی؛ گفت اگر موسیقی آن منطقه را اجرا کنم، دیگر کسی سراغ نوازندگان و خوانندگان آن منطقه نمیرود و موجب میشود که درآمد آن نوازندگان و خوانندگان از بین برود.
آوازهای «لو» را جرج فارمر در تاریخ نوشته است. میگوید که این آوازها را در هنگام کار میخواندند تا کارگران خسته نشوند. سهراب محمدی این آوازها را بلد بود. فنون بسیاری در سینه سهراب محمدی بود که تا آخرین روزهای زندگیش آنها را اجرا کرد و تلاش کرد تا به نسل بعد هم منتقل کند.
خوشبختانه سهراب محمدی بخش عمدهای از دانستههایش را به پسرش منقل کرده است. حتی پسرش بهتر از خودِ سهراب دوتار مینوازد. اگر رضا محمدی بتواند به سمت ترانه سرایی هم برود میتواند یکی از امیدهای موسیقی بخشیهای شمال خراسان باشد.
رضا محمدی حدود 42 ساله است. در بزرگداشتی که دو سال پیش برای پدرش گرفتند، آمد و یکی از روایتهای سخت منطقه را اجرا کرد. من آنجا فهمیدم که میتوان به این پسر امیدوار بود. رضا محمدی صدای خوبی هم دارد. نوههای سهراب محمدی هم دوتار مینوازند.
از آثار معروفِ سهراب محمدی میتوان به ترانهای اشاره کرد که به تعریف شهید میپردازد و عنوانش هم «شهید» است.
یک ترانه هم در دوران انقلاب خوانده بود؛ «ای مستکبر از کجا آوردهای» و این ترانه به صورت شعار درآمده بود و مردم آن را در خیابانها میخواندند.
در زمان پیروزی خرمشهر هم ترانهای با عنوان «ایران» خواند که به شادباشِ آزادسازیِ خرمشهر میپرداخت. هنوز هم این ترانه شنیدنی است.
سهراب محمدی خانوادهای داشته که تا هفت پشتش بخشی بودهاند. نام پدرش محمدحسین بوده است. همه این خاندان از بخشیهای بزرگ منطقه کُرمانج بودهاند.
ترانههای عاشقانهای در منطقه شمال خراسان هست که سهراب محمدی همه اینها را بلد بود. اما این ترانهها را نمیخواند. میگفت این ترانهها سبُک است و من آنها را نمیخوانم. تلاشش روی ترانههای ماندگار بود. هر ترانهای که میخواست اجرا کند، قبلش تاریخِ آن ترانه را هم برای مخاطبانش میگفت.
شکاریم یکسر همه پیش مرگ / سری زیر تاج و سری زیر ترگ
همه میروند، او هم رفت.
انتهای پیام/