پشت صحنهای با صدای خوشِ دوران جنگ/ مداحی که نوحههایش را از شعرهای "حسین پناهی" برمیداشت
جالب بود که شنیدم آهنگران در لا به لای تاریخ زندگیاش، با حسین پناهی آشنا شده، از اشعارش برای نوحههایش استفاده کرده و در چندین تئاتر هم بازی کرده است. او تأثیرگذارترین دیالوگ فیلمی که شنیده است را همان دیالوگ پایانی "روز واقعه" میداند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، این برای دومین بار بود که او را میدیدم. شاید حدود 15 سال پیش بود، در پشت صحنه ضبط یک برنامه تلویزیونی او را دیدم. به همین اندازه امروز بیادعا، بیتکلف و ساده بود. با لباس بسیجی و کتانیهایی به مدل همان سالهای دوران دفاع مقدس، انگار او همین لباسها را از همان دوران با خود آورده بود. آن وقتها موهایش همچنان سیاه بود و توازنی بین موهای سیاه و سفیدش دیده میشد. اما امروز موهایش یک دست سفید است و فقط لباس سیاهش به مناسبت ایام محرم تضادی در آن ایجاد کرده بود.
عکاس: مهدی آزادبخت
"بلبلخمینی" را سر صحنه دیدم
صادق آهنگران مهمان امروز برنامه تلویزیونی "چهلتیکه" است. از تحریریه خبرگزاری تا استودیوی ضبط برنامه، ابتدا صحنه اولین دیدارم با او برایم زنده شد. آن روزها تنها شناختم از او به فیلمهای بازمانده از دوران دفاع مقدس برمیگشت. مداحی که با صدای خوشش برای رزمندگان نوحهخوانی میکرد. بعدها کتابهایی از خاطرات اسرای دوران دفاع مقدس خواندم و متوجه شدم که صادق آهنگران فقط برای نیروهای ایرانی آشنا نبود بلکه او نیرویی شناخته شده برای بعثیها بود و آنها او را «بلبل خمینی» صدا میزدند.
وام گرفتن از نغمههای دزفولی
در استودیوی ضبط او را در کنار الهام حاتمی تهیهکننده و کارگردان چهلتیکه میبینم. آنها چند کتاب را با هم ورق میزنند و آهنگران با هر ورقزدنی صحبتهایی درباره محتویات آن میکند. استودیو که خالی از تماشاگر است خیلی زودتر از موعد مقرر آماده ضبط برنامه میشود. صادق آهنگران وقتی روبروی مجری برنامه مینشیند خود را متولد 1336 شهر اهواز معرفی میکند که از قضا اصلیتی دزفولی دارد و بسیار دلبسته دزفول است. او عنوان میکند که بسیاری از سبکهای مداحی که در دوران دفاع مقدس اجرا میکرده است از نغمهها و مداحان دزفولی وام گرفته است.
ماجرای لکنت آقای مداح
مجری از او میپرسد که دوران کودکی را چگونه گذرانده است؟ آهنگران پاسخ میدهد که از همان کودکی به خوانندگی علاقه داشته ام. داییام مرا روی شانههایش میگذاشت و من میخواندم. البته یادم هست که در همان دوران مدتی لکنت زبان داشتم طوری که نمیتوانستم کلمات را خوب ادا کنم. وقتی به مغازه محلهمان میرفتم و میخواستم چیزی که نیاز داشتم را بخرم به لکنتزبان میافتادم؛ آخرش نمیتوانستم حرف بزنم و گریهکنان به خانه برمیگشتم.
با نوحه علی اصغر(ع) شروع کردم
وقتی مجری میپرسد نقطه شروع کار مداحی برای شما چه زمانی بود؟ آهنگران میگوید: یک بار در کودکی برای دوستانم نوحه علی اصغر را میخواندم و آنها سینه میزدند. مغازهداری در محلهمان بود که وقتی صدای مرا شنید جلو آمد و گفت چه صدای خوبی داری و همان جا چند شکلات به من داد. به نظرم از همان لحظه که آن مرد مرا تشویق کرد انگیزه خاصی برایم ایجاد شد که این کار را ادامه دهم.
گفتم باید از پدرم اجازه بگیرم
او ادامه داد: همان زمان که سن و سال کمی داشتم به واسطه صدای خوبی که داشتم از هیئت علی اصغر دعوتم کردند که در آنجا مداحی کنم. همین باعث شد که یک هیئت سن بالا و قدیمی نیز سراغم بیایند و مرا دعوت کنند برای مداحی که آن زمان گفتم که باید از بابام اجازه بگیرم. آنها هم سراغ بابام رفتند و او نیز اجازه داد که من در آن هیات مداحی کنم.
چگونگی آشنایی با حسین پناهی
مجری میپرسد کدام یک از مداحیهای دوران کودکیاش گرفته است؟ آهنگران میگوید: یکی از نوحههایی که حسین پناهی نوشته بود. اما اجازه بدهید که بگویم من چگونه با حسین پناهی آشنا بودم. در واقع آشنایی من با حسین پناهی به دوران قبل از انقلاب برمیگشت. حسین پناهی عضو سازمان موحدین بود. سازمانی که شمخانی، محسن رضایی، علم الهدی و حمید کاشانی عضو آن بودند. پناهی با همه آنها ارتباط داشت. کارش در سازمان عکاسی بود و زمانی که تانک ها به خیابان آمده بودند او بی محابا و بدون ترس جلو می رفت و عکس میگرفت. یکی از نوحههایی که او نوشته بود و من اجرا کردم، سربرگ آن با این عنوان شروع میشود:
کفن بدوز بهر تنم مادرم مادرم/ مگر که بهتر ز علی اکبرم اکبرم
بازی در تئاتر با بازیگر معروف
بعدها که انقلاب پیروز شد به همراه حسین پناهی چندین تئاتر بازی کردم. معمولا نقش هایی که حسین پناهی برای من مینوشت، در آن نقش باید تکههایی هم میخواندم. هتل نیمکت و مرشد و بچه مرشد دو نمایشی بودند که من در آنها برای حسین پناهی بازی کردم.
مجری برنامه میپرسد گویا در نمایش پل هم بازی کرده بودی؟ آهنگران خنده کوتاهی میکند و میگوید ماحرای آن را نیز تعریف میکنم؛ در واقع نمایش پل آخرین نمایشی بود که من در آن بازی کردم و بعد از ان من تئاتر را کنار گذاشتم. این نمایش که کارگردان آن محمدجمالپور بود صحنه داشت که من با حسین پناهی همبازی بودم. حسین جلو میآمد و از من یپرسید تا حالا کجا بودی تو؟ و من باید جواب او را میدادم اما به محض اینکه حسین دیالوگ خودش را میگفت من خندهام میگرفت و زیر خنده میزدم. هر کاری که کردیم نتوانستیم که این صحنه را درست کنیم و من مدام میخندیدم. همین باعث شد که تئاتر را کنار بزارم.
آهنگران یاد شهید آوینی میافتد
آیتمی در این بین پخش میشود از سری برنامههای روایت فتح که در آن صادق آهنگران جوان خاطراتی از دوران جنگ مقابل سیدمرتضی آوینی و دوربیناش روایت میکند. آیتم که تمام میشود آهنگران درباره همکاری با مرتضی آوینی و برنامه روایت فتح میگوید: شهید آوینی یک روز از من خواست که قطعهای برای تیتراژ روایت فتح آماده کنم و من این قطعه «سبکباران خرامیدن و رفتند» را به ایشان دادم. چند سالی که گذشت دوباره ایشان مرا دید و گفت که میخواهم یک قطعه تازه برای روایت فتح اجرا کنی و من قطعه « شب است و سکوت است و ماه است و من» این را آماده کردم.
علاقه به فیلم "آژانس شیشهای"
مجری درباره فیلمهای جنگی میپرسد و میگوید کدام فیلم جنگی دوران دفاع مقدس بر روی شما تأثیر گذاشته است؟ آهنگران پاسخ میدهد: من آژانس شیشهای که به دوره بعد از جنگ میپردازد را دوست دارم و همچنین فیلم از کرخه تا راین را.
تأثیرگذارترین دیالوگی که تا الان شنیده!
صادق آهنگران درباره تأثیرگذارترین دیالوگ فیلمی که تا بحال شنیده است میگوید: فیلم روز واقعه یک دیالوگ تأثیرگذار دارد که بسیار روی من تاثیر گذاشته و نمیتوانم آن را فراموش کنم. لحظهای که آن مرد ناصری با بازی علیرضا شجاع نوری به جمع اهالی شهرش بازمیگردد و زن از او میپرسد: حقیقت را چگونه یافتی؟ مرد ناصری پاسخ میدهد: من حقیقت را در زنجیر دیدم!! من حقیقت را پاره پاره بر خاک دیدم!! من حقیقت را بر سر نیزه دیدم!! به نظرم اینها دیالوگهای تاثیرگذاریاند.
کتاب زندگی آهنگران
آخرین سؤالی که مجری از آهنگران میپرسد درباره کتاب زندگینامه است. او از آهنگران میپرسد اگر قرار باشد که کتاب زندگینامه شما چاپ شود دوست دارید که عنوان ان کتاب چه باشد؟ آهنگران پاسخ میدهد: تاکنون دو کتاب درباره من تهیه شده است اما اگر خودم بخواهم عنوان این کتاب را انتخاب کنم، دوست دارم عنوان آن «نغمهخوان شهدا» باشد. انشاءالله که روزی با شهدای دفاع مقدس محشور شویم.
گفتوگو به پایان میرسد و "بلبل امام خمینی" به همان سادگی روزهای جنگ از استیج پایین میآید و بعد از خوش و بش از عوامل پشت صحنه استودیو را ترک میکند. این برنامه که پخش شود شاید سالی و چه بسا چند سالی از آهنگران در تلویزیون خبری شنیده نشود. برای کسی که سالها با آوای او دوران خاصی از تاریخ کشور را به یاد میآوریم این زمان زیادی است و مهمتر اینکه فرصتها برای بهرهمند شدن مردم امروز از او اندک و محدود است و تنها برنامههایی که با مهمان خاطرهبازی میکند میتواند ناگفتههایی را در معرض شنیدن و دیدنِ مخاطب قرار دهد که تاکنون نه کسی از او پرسیده و نه کسی شنیده است.
انتهای پیام/