یادداشت| شمشیرِ هدایت امام حسین(ع)
حسین(ع) شمشیر در دست و دعا بر لب، دعای خیر برای حتی دشمنان، آنان که قابلیت هدایت دارند فقط منتظر تلنگری هستند تا حرّ بن یزید ریاحی شوند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حجتالاسلام سیدرضا عمادی استاد حوزه و کارشناس مسائل دینی در یادداشتی به مناسبت ایام عزای سیدالشهداء علیهالسلام برای تسنیم نوشت: حسین علیهالسلام شمشیر در دست و دعا بر لب، دعای خیر برای حتی دشمنان، آنان که قابلیت هدایت دارند فقط منتظر تلنگری هستند تا حرّ بن یزید ریاحی شوند و شمشیر در دست برای دفاع از حریم جامعه، خانواده و جان خویش و جانی که یا میماند و یا در راه دوست فدا میشود.
پدرش علی علیهالسلام وقتی تندروی جمعی از یارانش را میان جنگ دید فرمود: برجای خود بمانید و دستها و شمشیرهای خود را در هوس زبانهای خویش به کار نگیرید و در آنچه خدا شما را به آن دستور داده شتاب نکنید که هرکس از شما در بستر خود جان دهد در حالی که پروردگار خود و فرستاده او را بشناسد شهید است و اگر برای کار خیری نیت کند، نیتش همانند کشیدن شمشیری برّان است.
مولای متقیان وقتی جریر بن عبدالله را برای مذاکره با معاویه میفرستد یاران او کم صبری به خرج میدهند تا جایی که درخواست میکنند جنگ را با شامیان تدارک ببینند. امام خطبه میخواند و میفرماید: وقتی جریر بن عبدالله برای آشتی و صلح در شام هست، هر حرکتی از طرف ما موجب بر همزدن طریق آشتی خواهد شد.
ولی من برای جریر زمانی تعیین کردهام که اگر بیش از آن بماند فریب خورده و برنامۀ من این است که صبور باشیم و مدارا کنیم اما وقتی زمان به پایان رسید آمادهایم برای جنگ. امام تمام جوانب را میسنجد نه دنبال کشتار دشمنان است و نه از کارزار میهراسد. میانهروی خصوصاً در مورد مبارزه، جنگ و عرصه نظامی به مراتب سختتر است؛ چراکه خونها به جوش آمده و عموماً احساس انسان غالب بر عقل میشود.
حضرت وقتی معقل بن قیس را با سه هزار مرد جنگی به سمت شام فرستاد، فرمود: ای معقل، سحرگاه به همراه لشکر راه بیافت، وقتی دشمن را دیدی در میان لشکر بایست و به دشمن آنچنان نزدیک نشو که همانند کسانی باشی که میخواهند جنگ را شروع کنند و نه آنچنان دور باش که مانند کسانی نشوی که ترس دارند تا آنکه فرمان من به تو برسد، مبادا پیش از فراخواندنشان به آشتی و بستن در هرگونه بهانه بر رویشان، دشمنی و کینه آنان شما را به جنگ وا دارد.
پسرش حسین علیهالسلام وقتی با علیاکبر علیهالسلام روبروی لشکر ابنسعد ایستاد و نصیحتشان کرد، سنگی رها کردند که پیشانی مبارکش را شکافت، آرام به سمت خیمهها بازگشت تا بگوید هنوز فرصت دارید تا جانتان را از آتش الهی نجات دهید و وقتی حجت بر آنان تمام شد دست بر قبضه شمشیر برد و فریاد برآورد که؛ «یا سُیُوفُ خُذِینی».
انتهای پیام/