"عهد خانواده قوکاسیان" روایتی از ارادت ارامنه اصفهان به امام حسین(ع)

"عهد خانواده قوکاسیان" روایتی از ارادت ارامنه اصفهان به امام حسین(ع)

هنوز هم وقت روایت ماجرا چشمهایش خیس می‌شود، بغض می‌کند و می‌گوید: «فقط داد می‌زدم یا سیدالشهدا!» و نمی‌دانستم چرا این را می‌گویم.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، آزاده جهان احمدی در داستان کوتاهی که به مناسبت شهادت امام حسین علیه‌السلام و یاران باوفایش نوشته، چنین گفت: 

غذا را دستم داد و گفت:

- بگیر کوفت کن بلکه آدم بشوی! البته کار تو از یک ظرف غذا گذشته باید بیندازنت در دیگ قیمه هم بزنند.

بچه پررویی حواله‌اش کردم و گفتم:

- نمی دانستم ارمنی‌ها هم بلدند قیمه بپزند. آن هم این‌قدر خوش عطر.

دروغ نمی‌گفتم. قیمه خوش‌عطری بود و من در خیالم نمی‌گنجید که ارمنی هم بلد باشد قیمه را این‌قدر خوب بپزد.

لوسینه در حالی‌ که بند کفش‌هایش را می‌بست با کنایه گفت:

- استادا! ما ایرانی هستیم اول. بعدش هم بعد از این هفتاد سالی که از خدا عمر گرفتی هنوز نفهمیدی عطر غذای امام حسین به آشپزش ربطی ندارد؟

بعد رو کرد به مادرم و گفت: حاج خانم چطور این دختر را تحمل می‌کنید؟

مادرم هم کم نگذاشت و گفت:

- به سختی !

خیابان نظر در اصفهان همان محله جلفاست که از دیرباز محله ارمنی‌نشینِ اصفهان بوده و قرن‌های متمادی است که مسلمانان و ارامنه در این منطقه هم‌زیستی مسالمت‌آمیزی را تجربه می‌کنند. لوسینه قوکاسیان یکی از همان ساکنین ارمنی‌نشین جلفاست؛ تا همین چند وقت پیش هم یک هیئت به نام «بیت العباس» آنجا بود که مسلمان و ارمنی با هم در آن با هم عزادار حسین بودند.

اما دوستی و آشنایی‌مان نه از آن محله بلکه از دانشکده زبان‌های خارجی دانشگاه اصفهان رقم خورد. لوسینه دانشجوی زبان فرانسه بود و من دانشجوی فلسفه. دانشکده زبان‌های خارجی و دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان هم همسایه هستند.

لوریک مادر لوسینه برایم گفته بود که سرژیک برادر بزرگ لوسینه وقتی کوچک بوده یک تیله را قورت می‌دهد و تا مرز خفگی پیش می رود. لوریک هرچه تلاش می‌کند نمی‌تواند بچه را نجات بدهد؛ با غریزه مادریش، سرژیک دو ساله را بلند می‌کند و نیمه‌جان بغل می‌زند و پا برهنه در کوچه می‌دود. هنوز هم وقت روایت ماجرا چشمهایش خیس می‌شود و بغض می‌کند.

می‌گوید: «فقط داد می‌زدم یا سیدالشهدا!» و نمی‌دانستم چرا این را می‌گویم.

در کوچه پیرمردی سیدی را می‌بیند که روحانی مسجد محل بوده و به سمت مسجد می‌رفته برای اقامه نماز ظهر و عصر.

پیرمرد، سرژیک را می‌گیرد و سر و ته می‌کند و تکان می‌دهد. تیله می‌افتد بیرون. سرژیک گریه می‌کند و لوریک همان‌جا روی زمین می‌نشیند و عهد می‌کند تا زنده است برای سلامتی سرژیک تاسوعا قیمه بپزد و این می‌شود عهد خانواده قوکاسیان در این سالها.

و حالا سرژیک برای خودش مرد چهل و پنج ساله‌ای شده با زن و فرزند و آن طرف کره زمین زندگی می‌کند.

سه تماس بی‌پاسخ دارم. لوسینه است به فاصله نیم‌ساعت سه‌ بار تماس گرفته است.

با اولین زنگ، گوشی را بر‌می‌دارد و به فرانسه چیزهایی می‌گوید که نمی‌فهمم.

تکه می‌اندازم:

«شما که ایرانی بودی لوسینه خانم!»

جواب می‌دهد:

«اول بگو ببینم این گوشی به درد چه می‌خورد؟ بعدش هممن خودم ایرانی‌ام فحشهایم فرانسوی»

و بعد امان نمی‌دهد پشت سر هم سرفه می‌کند و حرف می‌زند:

«اینکه حالا کرونا گرفته‌ام تکلیف نذر مادرم چه می‌شود؟ سرژیک از کانادا زنگ زده که قیمه را هرطور شده بپزید برکت دارد برای زندگی‌مان. حواس‌تان باشد مردم جمع نشوند و کرونا بگیرند اما نذر را حتما ادا کنید.»

عصر همان روز در خیابان نظر نشسته‌ام روی موکت، با فاصله از خانم لوریک. هیئت آمده است کف خیابان و مردم خیابان نظر، ارامنه و مسلمان ماسک زده‌اند، مشکی پوشیده‌اند و پای حرفهای آقای جلسه نشسته‌اند که روضه رقیه می‌خواند. لوریک عینک بر ‌می‌دارد و با دستمال اشک‌هایش را پاک می‌کند.

رو می‌کند به من و می‌گوید:

«خانم! امسال چکار کنیم؟ مادر! من به دلم نیست غذا را نپزم یا پولش را بدهم به جایی که غذا را بپزند. حیاط منزل من سال‌هاست که تاسوعا غذای سیدالشهدا در آن پخته شده است.»

و ماسکش را پایین می‌دهد و با دستمال تمیز عرق را پاک می‌کند.

دل به دریا می‌زنم می‌پرسم:

«خانم لوریک! چرا به امام حسین سیدالشهدا می‌گویی؟»

می خندد و می‌گوید:

«مگر نیست!؟ نمی‌دانم مادر؟ سیدالشهدا برای من سید همه‌ی شهیدهاست. من همه زندگی و عمرم را مدیون این مرد هستم. در کنکور بچه‌ها، مریضی‎ها، مشکلات‌ حتی ترس‌ها این مردِ تاریخ را صدا کردم.»

«تو فکر می‌کنی چرا این همه سال ارمنی و مسلمان صف می‌کشند برای غذا؟ کسی گرسنه یک پرس قیمه نیست؛ حداقل در این نقطه شهر. نه مادر! ما ارمنی‌ها غذاهای روز عاشورا و تاسوعا را در فریزر می‌گذاریم و بقیه سال را روزی یک دانه برنج در غذا می‌اندازیم تا غذا طول سال‌مان متبرک بشود به اسم سیدالشهدا.»

لوریک به قدر توانش با حسین ابن علی مواجهه یافته و به قدر طاقتش عرض ارادت می‌کند. این مواجهه و ارادت طولی دارد به قدمت تاریخ. و حالا او و همه خانواده و همسایه‌ها نگرانند که تبرک غذای سال بعد هستند. با اینکه کرونا همه برنامه‌ها را بهم ریخته است اما همه آنها همزمان هم دلشان یک‌جوری قرص است که صاحب مجلس سیدالشهداست و نباید نگران باشند.

دم در خانه لوریک قبل از خداحافظی می‌گویم:

«خانم لوریک نگران نباشید ما هستیم. امسال می‌آییم کمک و در همین حیاط غذا را می‌پزیم بسته‌بندی می‌کنیم و در خانه همسایه‌ها می‌بریم. بهداشتی و با رعایت همه پروتکل‌های بهداشتی. اصلاً می‌خواهی یک ماسک هم روی غذاها بگذاریم، یعنی نذر ماسک هم بکنیم؟»

می‌خندد و می‌گوید دلم روشن بود سیدالشهدا کمک می‌کند. خودش صاحب مجلس است.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران