داستان کوتاه عاشورایی| در خیالِ روضه!

داستان کوتاه عاشورایی| در خیالِ روضه!

خیالم مثل بخار پر می‌کشد به حال و هوای سال‌های گذشته‌، به موکب چوبی سرکوچه و ایستگاه چای صلواتی‌اش که تا دوازدهِ شب صدای صوت مداحی‌اش می‌آمد و گاه کلافه‌مان می‌کرد و حالا حسرت شنیدن همان صداها را دارم...

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نفیسه گروهی در داستان کوتاه عاشورایی خود نوشت: 

قوری را روی سماور گذاشتم و روی صندلی نشستم. نگاهم به پنجره است و خیالم مثل بخار پر می‌کشد به حال و هوای سال‌های گذشته‌ این شب‌های محله. به موکب چوبی سرکوچه و ایستگاه چای صلواتی‌اش که تا دوازدهِ شب صدای صوت مداحی‌اش می‌آمد و گاه کلافه‌مان می‌کرد و حالا حسرت شنیدن همان صداها را دارم. به که بگویم که دلم روضه‌ زنده می‌خواهد. صدای مداحی محمود کریمی را گذاشته‌ام و  اینستاگرام را بالا و پایین می‌کنم.

شب اول محرم

سینه زنت آرزوشه

با دستای یه پیرغلامت

پیرهن عزا بپوشه...

مسجد محله‌مان هر سال حاج احمد خلیلی پیرغلام روضه‌خوان شهر را دعوت می‌کرد. پیرغلام عصا‌زنان با همراهی مردی جوان، آرام کنار منبر مسجدمان می‌ایستاد و اولین کلامش را با بغض می‌گفت: «حسین جان از ما قبول کن»، مداح هم با ذکر یا حسین مداحی می‌کرد و مجلس آغاز می‌شد.

نفس عمیقی می‌کشم. مادرم از راه می‌رسد و سه‌تا استکان را توی سینی مسی می‌گذارد و چای هل‌دار دم‌کشیده را می‌ریزد و کنارش چند شاخه نبات زعفرانی می‌گذارد.

حتی اگر به مجلس شب اول نمی‌رسیدم، پنجره‌ اتاق را باز می‌گذاشتم تا صدای نوحه‌خوان از پنجره بیاید داخل و بشنومش. در تاریکی و سکوت گوشه‌ای می‌نشستم و چادر نمازم را سر می‌کردم و همراهشان زیارت عاشورا میخواندم. سلامم را ایستاده می‌گفتم و در تنهایی‌ام اشک می‌ریختم و برات مجلس شبهای بعد را از همان فاصله و به حرمت همسایگی‌مان با مسجد محله می‌گرفتم. اما این‌بار همه‌چیز فرق کرده. مثل اینکه دیگر برات را باید در همین خانه از قاب تلویزیون یا رادیو‌ی قدیمی بابا گرفت. صفحات مجازی پر شده است از هشتک #هر_سینه_یک_حسینیه. مفاتیح به دست به حیاط می‌روم. کنار بابا روی قالیچه‌ گل‌دار گوشه‌ی حیاط می‌نشینیم. بابا عینک ته استکانی‌اش را روی بینی‌اش گذاشته و مفاتیح‌اش را ورق می‌زند، و آرام زمزمه می‌کند. عطر گلهای سفید و قرمز شمعدانی‌ها و صدای آواز قناری جان تازه‌ای به حیاط خانه داده. مادر با سینی چای می‌رسد. ظرف ترمه‌دوزی‌شده‌ نبات با استکان‌های چایی را روی گل قالی می‌گذارد و می‌گوید: «اینم چای روضه، سرد نشه.»

 بابا عبای مشکی‌اش را روی شانه‌اش جا به جا می‌کند و زیارت عاشورا را شروع می‌کند و با همان نوای قدیمی و شعرهای قدیمی‌اش می‌خواند:

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است...

نه، نمی‌توانم. پروتکل‌ها را به شدت رعایت می‌کنم و شب‌های دیگر از خانه بیرون خواهم زد. دلم برای هیئت واقعی هرچند کوچک تنگ شده است.

انتهای پیام/ 

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران