شب شعر "مقاومت" برگزار شد/ امیری اسفندقه: ادبیات دفاع مقدس، ادبیاتی زنده و در جریان است
امیری اسفندقه در شب شعر مقاومت گفت: باورمندم ادبیات دفاع مقدس، ادبیات توپ و ترکش و خمپاره نیست بلکه ادبیاتی در جریان است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مراسم شب شعر مقاومت عصر دیروز با حضور اهالی فرهنگ و ادب در نخلستان اوج (سازمان هنری رسانهای اوج) برگزار شد.
در ابتدای این جلسه، مرتضی امیری اسفندقه صحبت کرد و گفت: در چهل سالگی ادبیات دفاع مقدس اگر صادقانه نگاه کنیم این ادبیات حتماً جریان دارد و بازگشت به هشت سال جنگ تحمیلی نیست بلکه جریانی است که پیشروی ما قرار دارد. این ادبیات، ادبیاتی ازلی و ابدی است. باورمندم ادبیات دفاع مقدس، ادبیات توپ و ترکش و خمپاره نیست بلکه ادبیاتی در جریان است؛ اینکه فکر کنیم اتفاقی در گذشته انجام شده و تمام شده و حالا به آن ادبیات مقاومت میگویند، ظلم به این ادبیات است.
وی ادامه داد: وقتی به همه شعرها از حافظ، سعدی و ... نگاه میکنیم میبینیم که در موضع مقدسی دفاع کردند. زیباترین شعرها در طول ادبیات پارسی شعرهایی است که از اخلاق، خرد، زیبایی، عشق، عدالت و ... دفاع کرده است.
بنده در شرح حال شهید علی خوشلفظ شعری را منتشر کردم که میخواهم در این جلسه آن را بخوانم:
بوی پرچم ایران، بوی صلح میدادی
بوی سبزِ استقلال، بوی سرخِ آزادی
یک شلمچه شیدایی، نقش برجبینت بود
بوی خاطرات جنگ، بوی جبهه می دادی
بوی بیرق و باروت، بوی خاکریز و خون
بوی مهر بان شرم، بوی روشن شادی
بوی جذبه و جرات، بوی اعتقاد و عزم
بوی مقتل و گودال، بوی روضه و رادی
دیدمت به ناگاهان اتفّاقی و گفتم :
اتفاق می افتد، تو ولی نیفتادی
خنده کردی و گفتی: شاعران سحرخزیند
من خروش خاموشم، تو خروسِ آبادی
گریه کردم و گفتم: نقل مین و مهتاب است
طبع شعر من خواب است، ای چراغ این وادی
طبع من چه داردهیچ !جز خیال پیچاپیچ
تو به شعر من ای مرد!تو،تو آبرو داری
نام تو مگر باری ، یاریم کند، آری
یاد من فراموش است ، تو همیشه در یادی
بوی جبهه میدادی، بوی جنگ و صلح و... آه!
بوی پرچم ایران، بوی عشق و آزادی
دیگر شاعری که در این جلسه روی صحنه آمد تا شعر خود را بخواند، حمیدرضا شکارسری بود.
دلی با عشق همبستر نکردیم به حال خویش چشمی تر نکردیم
شهیدی میتوانستیم باشیم توان خویش را باور نکردیم
خوشا بر دوشواره عشق بردن به سوی سبز رفتن، سرخ بودن
به پاس لالههای پرپر عشق خوشا دست شهیدان را فشردن
از ابر خداوند چکیدند آنها جز دریا در پیش ندیدند آنها
با زندگی خویش رسیدیم به مرگ، با مرگ به زندگی رسیدند آنها
پرواز بدون بال و پر ممکن نیست سرمست شدن بدون سر ممکن نیست...
***
در خشابت شکلات بریز
و به آن مدرسه شلیک کن!
در خشابت گل بریز
و به آن خانه سالمندان شلیک کن!
با خشابی پر از آرامبخش
به آن بیمارستان
و با خشابی پر از کلمه
به آن کتابخانه شلیک کن!
خشابت را از چه پر کردهای
حالا که مرا نشانه رفتهای؟
در ادامه و پس از شعرخوانی کامران شرفشاهی، نوبت به محسن کاویانی رسید تا اشعاری را تقدیم به شهدا کند.
کاویانی غزل خود را اینچنین خواند:
لبخند خدا بسته به لبخند حسین است/ پس باش پی آنچه خوشایند حسین است
تعریف من از عشق همان بود که گفتم/ در بند کسی باش که در بند حسین است
در معرکه از سنگدلان حرّ بتراشد/ این ویژگی چشم هنرمند حسین است
شیرین تر از این شور ندیدیم همه عمر/ شوری که خدا در دلم افکنده حسین است
آهنگ خوش و رقص خوش و بوی خوش اصلاً/ طبل و علم و پرچم و اسفند حسین است
بی روضه او حال خوشی نیست … ، اگرهست/ از حال گذشتیم که آینده حسین است
از بس که ” علی ” نام قشنگی ست عجب نیست/ این نام اگر روی سه فرزند حسین است
در جنگ سرافکنده نبودیم و نگردیم/ چون بر سرمان یکسره سربند حسین است
پس باش پی آنچه خوشایند دل اوست/ لبخند خدا بسته به لبخند حسین است
***
جای دمشق اینبار سمتِ عشق عازم شد/ اسمش که قاسم بود جسمَش نیز قاسم شد
در پیکرش دیدم گریزِ روضهخوانها را/ هم روضه قطع الیَمین هم ارباً اربا را
افتاده روی خاک دستی پاک و نورانی/ انگشتری با خاتمِ سرخِ سلیمانی
حالا همه لابیگری را خوب فهمیدیم/ تضمینِ امضای کَری را خوب فهمیدیم
عباسها را میکُشی ای شْمرِ خودکامه/ زیرا که بیزارند آنها از امان نامه
عباسِ ما رو کرد دستِ مُنحرفها را/ دیدیم آخر برْکَتِ اف ای تی اف ها را
ای دشمن خونخوار بنشین و تماشا کن/ هنگام رزمِ ماست گورَت را مُهَیا کن
ای آنکه با تو پُر شده میقاتِ بعضیها/ ای کدخدا و قبله حاجاتِ بعضیها
هرچند در داخل تو با یک عدّه همدستی/ لعنت به آنها! بعداز این با ما طرف هستی
این خاک رهبر دارد و خاکی پراز رهروست/ آری دگر پایانِ دورانِ بزن دَر روست
ای کشور محبوبِ آقازاده های ما/ چیزی نمانده که بیوفتی تو به پای ما
دیدی چگونه باختی حالا قُمارت را/ سردارِ ما با رفتنِ خود ساخت کارت را
ما را تو با این کارِ خود بیدارتر کردی/ سردارِ ما را شک نکن سردارتر کردی
در هر نبردی او به نامردان فشار آورد/ با رفتنَش هم نیز پیروزی به بار آورد
او کاوه بود و رفت بالاتر درفشِ او/ حتی سَرَت ارزش ندارد قَدرِ کفشِ او
با مرگ هم دیگر در این طوفان نمیمیریم/ چیزی نمانده ! انتقامی سخت میگیریم
ما اهل صلح و منطقیم از جنگ بیزاریم/ اما از این پس با تو قاسم کُشتگی داریم
چیزی نمانده تا که برخیزیم سوی تو/ همرنگ مویت می شود از ترس روی تو...
شاعر دیگر این شب شعر مقاومت که برای شعرخوانی حاضر شد، مصطفی محدثی خراسانی بود. او شعر خود را چنین خواند:
مبارک باد بر آیینهها خورشید
بر پروانهها آتش
بر پیمانهها ساقی
بهار شور و مشتاقی
مبارکباد خون
خون خدا در رگ رگ هستی
مبارکباد این جوشش
مبارکباد این مستی
مبارکباد آواز شرف
بر قلههای نور
شکوه رایت منصور
فروغ باد یاد آن اسطورهها
مهمان دیگر این جلسه، غلامعلی کویتیپور بود. او در این شب شعر صحبت کرد و گفت: اگر نقدی بکنیم میگویند خط قرمز رد میکنی؛ من تا به حال چراغ قرمز را هم رد نکردم چه برسد به خط قرمز. اکنون به مجری برنامه گفتم که چهل سال است به اصحاب رسانه، رزمندگان جنگ و مردم شریف ایران گفتهام که تو رو خدا به هر کسی مداح نگویید؛ ما جوان قبل از انقلاب هستیم. مادحین ما خیلی پرستیژ داشتند. البته نه این که امروزیها ندارند. ما موذنزادهها را داشتیم، ذبیحیها را داشتیم و ... گاهی اوقات در خانه که هستم و رسانه را میبینم به خانواده خود میگویم یک مصرع از این شعر که خوانده میشود را برایم بگویید. من آدم توانمندی نیستم اما چون از تئاتر و نوازندگی میآیم که البته اینها را بعد از چهار دهه اعلام میکنم چرا که که قبلا ظرفیت شنیداریاش نبود، چیزهایی برایم مهم است. رفقای من از بزرگان موسیقی، تئاتر و سینمااند که از قبل از انقلاب با آنان رفت و آمد خانوادگی داشتم.
وی اضافه کرد: امروزیها به من میگویند عشق استدیو، در حالی که خانه ما قبل از انقلاب استدیو بود. من جنگ را در عمل مطالعه کردم و یک روز هم در تبلیغات نبودم؛ با احترام به رفقای تبلیغاتی و شهدای تبلیغاتیمان. امروزه میبینیم که فلان فرد ادعای آزادسازی شهر میکند؛ جوانان در دایرکت برایم میفرستند و میپرسند نظرتان درباره ایشان چیست؟ میگویم وقتی اسم شهدا، جانبازان و آزادههای ما میآید، من کویتیپور و رفقایم هیچ ادعایی نمیتوانیم داشته باشیم که در جنگ بودیم. امروز خیلیها شهدای ما را نمیشناسند. اگر بخواهیم از زندگی تکتک آنان صحبت کنیم باید شاهنامهها نوشته شود. به احترام به کسانی که فیلمهای دفاع مقدس میسازند، واژههایی در این فیلمها به کار برده شد که اصلا رسمیت نداشت. حاجی و برادر و سید بودیم و اضافهتر نداشتیم.
کویتیپور در بخش دیگری از صحبتهای خود گفت: ارکست سمفونی صداوسیما در زمان جنگ دنبال ما میگشت و میگفت بیایید و بخوانید. به آنان گفتم اکنون موسیقی زیر صدای ما صدای این بچههاست. من نه دوره مداحی دیدم، نه مداحم و چهل سال است که میگویم به من نگویید مداح. من پایم را در کفش مادحین نمیکنم و جایگاه آنان بالاست. کارم تئاتر، موسیقی و خوانندگی بود. شهرم درگیر جنگ شد و در دامن مادری که بزرگ شدم به ما حکم کرد که پای این آب و خاک بایستیم و اکنون هم ایستادهایم. اگر امروزه نقد میکنیم میگویند چی شد از آرمانهایت دست کشیدی؟ خیلی جالب است. میگویم من حاضرم. رسانهها از من سوال بپرسید؛ چرا به جایم حرف میزنید؟ فلان صحبت را کردی و فلان شعر را خواندی، نیتت چه بوده است؟ من برای شما تفسیر میکنم. اگر بعد از جواب من تفسیر کنید ایرادی ندارد.
بعد از جنگ آمدم که در کنار ارکست سمفونیک و ستارگان تئاتر، تلویزیون و سینما، عظمت و معرفت و تاریخ و حماسه و شرافت این مرز و بوم را به گوش جهانیان برسانم اما متاسفانه بعد از اتمام جنگ متوجه شدم هنرم را باید گدایی کنم. رفقایم از بزرگان موسیقی هستند اما خواستم در مسیری قرار بگیرم که همه مرا باور داشته باشند. آدمی هم نیستم که دوبار خواستهای داشته باشم و دوبار زنگ بزنم. البته آدم مغروری نیستم. من روی خاکریزها که حتی میکروفون نبود میخواندیم: بمیرید بمیرید از این عشق بمیرید... چهل ساعت بعد حداقل 80 درصد مردم آن را زمزمه میکردند. این زمزمه بعد از جنگ کجاست؟ این غرور ملی و حس حماسه کجاست؟ ما دنبال خودمان نبودیم و کمتر هنرمندی است که از لذتهای دنیای هنر بگذرد. هنرمند احتیاج به تبلیغات دارد؛ ما حتی از تبلیغات دنیایی هنر هم گذشتیم.
در بخش دیگر این برنامه، میلاد عرفانپور به شعرخوانی پرداخت. او شعر خود را چنین خواند:
راستی شعر انقلاب چیست؟
جز تصور نگاه کودکی
کودکی که از حلبچه مانده است و با هزار آرزو
خویش را به نعش مادرش رسانده است
راستی شعر انقلاب چیست؟
جز سفر
جز نگاه خیرهای که مانده سالها به در
جز تناسب میان چند استخوان و قامت پسر
راستی شعر انقلاب چیست؟
جز شباهت نگاه خواهری
با نگاه زینب حسین
آن زمان که قتلگاه را نظاره کرد
راستی شعر انقلاب چیست؟
جز تداوم صدای العطش
از خیام تشنهی حسین
راستی شعر انقلاب چیست؟
جز توازن تمام شروههای مادران
با حماسههای ناب
با سرودهای ابتدای انقلاب
راستی شعر انقلاب چیست؟
جز عموی من که با هزار طعنه احترام شد
جز صدای سرفههای او که ناگهان تمام شد
راستی شعر انقلاب چیست؟
غیر دختری یتیم
که دلش از این و آن پر است
دختری که با نگاه و آه او
نان آسمان خراشها
آجر است
راستی شعر انقلاب چیست؟
غیر روستای ما
که در ازای خانههای خود شهید داده است
روستای ما که شهر را امید داده است
راستی شعر انقلاب چیست؟
جز گذشتن از شیوع سایهها
جز تحمل کنایهها
راستی شعر انقلاب چیست؟
جز شکستن تمام چارچوبها
در هوای نام، نه!
در هوای خندهی امام
در پایان این مراسم، عبدالرحیم سعیدیراد نیز غزل خود را خواند. لازم به ذکر است این برنامه با همکاری بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلام برگزار شد.
انتهای پیام/