روایتی واقعی از غائله پاوه/ دستمال سرخها چه کسانی بودند؟
کتاب «او یک دستمال سرخ بود» که از سوی سوره مهر منتشر شده است، نگاهی دارد به خاطرات یکی از اعضای باقیمانده از گروهی که خود را سربدار میدانستند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شاید یکی از جذابترین و خواندنیترین خاطرات هشت سال دفاع مقدس، مربوط به گروه «دستمال سرخها» باشد که در جبهه غرب کشور فعال بود. «دستمال سرخها» که به رهبری شهید اصغر وصالی در ماجرای آزادسازی پاوه بیشترین فعالیت را داشتند، در چند سال اخیر سوژه چند عنوان کتاب و فیلم بودهاند. شاید اولینبار این گروه با کتاب مریم کاظمزاده، همسر شهید وصالی، بیشتر مطرح شد. «خبرنگار جنگی»، شامل خاطرات کاظمزاده است که به عنوان خبرنگار در جبهه غرب کشور و شهرهای مختلفی چون مریوان حضور داشت. او که اولین خبرنگار زن در دفاع مقدس نیز لقب گرفته است، همراه با گروه «دستمال سرخها» از آنها و از روزهایی میگوید که این گروه از تهران برای ختم غائلهای که ضد انقلاب به راه انداخته بودند، روانه غرب کشور شدهاند.
پس از «خبرنگار جنگی» آثاری نیز کم و بیش به نقش این گروه در دفاع مقدس پرداختند. اما شاید دستمال سرخها بیشتر با «چ» در میان مردم معرفی شد و میتوان گفت که با این فیلم ابراهیم حاتمیکیا از مهجوریت و مظلومیت درآمد. «چ» در کنار پرداختن به غائله پاوه و فعالیت گروههای ضد انقلاب به ویژه کومله در غرب کشور و نقش شهید چمران در ختم این ماجرا، به بخشی از ایثار و شجاعت گروهی میپردازد که تحت فرماندهی شهید وصالی و برای کمک به مردم پاوه وارد این منطقه شدهاند.
مریم کاظمزاده در کنار شهید اصغر وصالی
دستمال سرخها گروهی بود که به فرماندهی شهید وصالی از تهران روانه مریوان و پس از آن دیگر شهرها مانند پاوه شده بود. این گروه که اکثر آنها همدیگر را پیش از این نیز میشناختند و گاه هممحلهای نیز بودند، به یاد و احترام دوستان شهیدشان، دستمالی قرمز بر گردن میبستند تا نشانی باشد بر اینکه بر همان عهد و پیمان باقی ماندهاند: «این دستمال که ما می بندیم جزو قرارمونه. طوقیه که به گردنمون می افته. یادگار خون رفقا؛ می خوایم تا وقتی زنده هستیم یادمون باشه که بچه ها برای چی شهید شدن و راهشون چی بود.»
حالا بعد از گذشت چند سال از آخرین خاطراتی که از این گروه منتشر شده است، انتشارات سوره مهر اخیراً یکی از تازهترین آثار خود را به بیان خاطرات یکی از اعضای باقی مانده از این گروه اختصاص داده است. کتاب «او یک دستمال سرخ بود»، خاطرات عبدالله نوریپور را به قلم علیرضا محمدی از روزی روایت میکند که با این گروه وارد اردوگاه خضر زنده در حومه کرمانشاه میشود. انتشار خبر شهادت تأثر برانگیز چند پاسدار به دست ضد انقلاب، این گروه 50 نفری را به این اردوگاه کشانده بود تا پس از چند روز تمرین و آمادهسازی، به سمت مریوان حرکت کنند.
یکی از مزایای کتاب «او یک دستمال سرخ بود» تلاش نویسنده برای جمعآوری و بهره بردن از روایتهای مختلف جهت تدوین این اثر است. او که در ابتدای امر، امیدی به یافتن اعضای این گروه نداشت، کمکم با پیدا کردن اعضای باقیمانده از این گروه و خانوادههایشان، توانست نخ پیوندی باشد میان تسبیحی که پس از شهادت اصغر وصالی به فراموشی گذاشته شده بودند.
کتاب دارای نثری روان است که به سیاق خاطرات دفاع مقدس در سالهای اخیر، با بهره بردن از شگردهای نویسندگی و با به کار بردن عناصری چون شخصیتپردازی، گفتوگو، توصیف، توجه به جزئیات و ... نوشته شده است. سبکی که به مخاطب کمک میکند تا تصویری عینی از صحنههای نبرد را نیز در پیش چشم داشته باشد.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم: دلم را به دریا زدم و گفتم: «با این دستمالای سرخ که همرنگ خون شهداست، مثل سربداران همین جا با همدیگه پیمان میبندیم تا پیروزی نهایی، پیرو اهداف امام خمینی(ره) باقی بمونیم. از راه و رسم شهدای اسلام منحرف نشیم و اگه انشاءالله در این راه شهید شدیم، اون دنیا همدیگه رو با همین نشان که به گردن داریم، ملاقات کنیم و از خدا بخواهیم به دیدار امام حسین(ع) مشرف بشیم. موقع درگیری هم به تبعیت از مولا علی دستمالها رو به پیشانی ببندیم و در مواقع عادی دور گردنمون حفظش کنیم. یا علی؟»
همه یا علی گفتند از انبار زدیم بیرون. هوا تاریک شده بود. ...
انتهای پیام/