صلح جهانی تنها با تقویت جبهۀ مقاومت تا ظهور منجی حاصل میشود/ پیامبر(ص) خط اصلی جریان مقاومت را بنا نهاد
اگر زندگی بی ننگ و جهان بیجنگ میخواهیم باید به مقاومت اسلامی که از زمان پیامبر(ص) آغاز شد ادامه بدهیم و زمینهسازان ظهور مهدیِ امت باشیم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، پس از رحلت نبی مکرم اسلام(ص)، دنیای اسلام شاهد شکلگیری دو گرایش فکری در برابر هم بود؛ گرایش اول، جریانی که پای عهد نبوی مبنی بر سرسپردگی به ولایت علوی باقی ماند که همان تشیع است. دومی، جریانی که از عهد نبوی رویگردان شد و حق خلافت را نه به وحی نبوی بلکه به رأی شورای سقیفه واگذار کرد؛ این دو جریان هرچند در طی روزگار با یکدیگر به تضارب آرا برخوردند، اما همچنان نقطه وحدت خود یعنی اعتقاد بر توحید خداوند و نبوت پیامبر(ص) را همواره حفظ کردند. شیوۀ نرم و سلوک وحدتآفرین امامان معصوم علیهمالسلام در برخورد با این جریان دوم، حجتی برای شیعه برای حفظ و تقویت وحدت اسلامی محسوب میشود.
با این حال در طول تاریخ شاهد انشعابات و فرقههایی مأخوذ از هر دو گروه شیعه و سنی بودیم؛ برخی گروههای تندرویی که به دروغ، به اسم مذهب و سیرۀ سَلف، توهین به مقدسات و یا ریختن خون دیگر مسلمانان را بر خود جایز میشمارند؛ این در حالی است که آنچه تاکنون از سیرۀ نبوی فهمیدیم، سیرهای سرشار از لطف و رحمت و مهربانی و ترحم نسبت به سایر مسلمین بوده است؛ چه آن زمان که غریبانه دعوت به اسلام را آغاز کردند و چه آن زمان که نظام اسلامی را در مدینه مقتدرانه بنا نهادند. بنابراین مرور فرآیند این دستاورد نبوی شاید ما را به سیرۀ آن بزرگوار برای ایجاد وحدت قلبی و یا دستیابی به حقیقت یاری رساند.
در این باره با محمدحسن حاجی علیمحمدی متخلّص به زورق، شاعر، تاریخپژوه و نیزسردبیر ماهنامه فرهنگ اسلامی ودکترای رشته مدیریت استراتژیک گفتوگویی ترتیب دادیم.
وی که معاونت سیاسی صداو سیما در سال 60، عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال 75 ومسئولیت دفتر نمایندگی صدا و سیما در لندن در سال 78 را در کارنامه فعالیتهای خود دارد، تدریس در حوزههای مدیریت، جامعهشناسی،ارتباطات و تاریخ از جمله فعالیتهای آکادمیک او محسوب میشود. کتابهای «امامت و جهان امروز» و «دو حرکت در تاریخ» از آثار اوست؛ شهرت زورق، آمیختن ادبیات در آثار تاریخی او در زمینۀ سیرۀ نبی مکرم و اهلبیت وحی (ع) است که از ذوق شاعرانۀ او ناشی میشود.
نویسنده کتاب «نخستین رویاروییهای اسلام و سکولاریسم»، در بخشی از این گفتوگو میگوید امروز بیپرده باید گفت کسانی که به حقیقت دعوت نبوی ایمان آوردند، هم نبوت او را پذیرفتند و هم امامت او را، این گروه بعدها به شیعیان علی ابن ابیطالب معروف شدند و پیامبر(ص) را اولین امام خود میدانستند و به نظام سیاسی امامت محمدی باور داشتند و کسانی که مجذوب قدرت اسلام شدند، فقط در برابر نبوت محمد به عنوان ابزار کسب قدرت تسلیم شدند و تداوم نظام سیاسی امامت محمدی را تاب نیاوردند و در مقابل آن ایستادند و به مقاومت خود در برابر آن ادامه دادند.
* وضعیت سیاسی دوران منتهی به هجرت نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از مکه به مدینه چگونه بود؟
ابتدا مقدمهای عرض کنم و بعد وارد بحث شویم. در آستانۀ هفتۀ وحدت و میلاد فرحناک پیامبر اکرم قرار گرفتهایم. حقیقتاً آنچه سبب پیدایش اختلافات گوناگون در میان مسلمانان پس از رحلت پیامبر شد، این نبود که آیا پیامبر روز هفدهم ربیع الاول به دنیا آمد یا روز دیگری و یا آیا مسح سر و آداب وضو اینطور باشد یا آنطور و باشد و یا اذان را چنین بگوییم یا چنان. پس چه اختلافی بود وچه اختلافی نبود؟ آن اختلافی که نبود، از قبیل همین اختلافاتی بود که به آنها اشاره شد و اختلافی که بود واقعیتی است که معمولاً به آن اشاره نمیشود. واقعیت این است هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به رسالت مبعوث شد، مردی تنها بود، در مقابل یک شهر از خدا بیگانه. با اقتصادِ از انصاف دور و سیاستِ از عدالت تهی و تنها با دو همراه: همسرش که او را به عنوان بارقهای از حقیقتی که در ابراهیم و همۀ انبیاء ظهور یافته بود دوست میداشت و به او عشق میورزید و عموزادهای که با صلابت سخن و حکایت نگاهش گفت "خدا در آفرینش من با کسی مشورت نکرد که من در پرستش او با کسی مشورت کنم. دست را به من بده تا با تو بیعت کنم. تو پیغمبر خدایی و من اولین مردی هستم که به تو ایمان آوردهام و جوانمردانه از تو و دینت که آئین حق است تا مرز شهادت دفاع خواهم کرد و در راه حقیقت دین تو شهید خواهم شد."
در مکه هرکه به رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد، به حقیقت به دین محمد ایمان آورد. از علی و خدیجه و حتی زید بگذریم، دیگرانی که ایمان آوردند نیز به حقیقت رسالت محمدی ایمان آوردند و هر یک به سهم خود و به اندازۀ ایمان خود از پیام و پیامبر دفاع کردند؛ برخی در این راه جانفشانی کردند مثل سمیه، برخی شکنجه شدند مثل بلال، برخی متقبل هزینههای مالی شدند مثل ابوبکر که بعضی ار غلامان مسلمان تخت شکنجه نظیر بلال را خرید و در راه خدا آزاد کرد.
اما هرچه زمان میگذشت هم حقیقت اسلام آشکارتر میشد و هم قدرت مسلمانان بیشتر. به تدریج مکه آبستن انقلابی اجتماعی شد. جوانان، بردگان، زنان و همۀ نیروهای اجتماعی طرفدارِ تغییر، نسبت به پیامِ پیامبر حساس شدند. حقجویان از هر سن و طبقۀ اجتماعی، نسبت به پیامبر و پیام او احساس دلبستگی و پیوستگی میکردند. رفت و آمد کاروانهای تجارتی به مکه کمکم کاهش یافت، زیرا تاجرانی که در راه بینالمللی «بخور» بین صنعا و روم و تیسفون تجارت میکردند و مالالتجاره از سودان و هند به روم و پارس و برعکس میبردند، از تأثیرپذیری بردهها از پیام پیامبر که میگفت «همۀ انسانها در فطرت الهی با هم برابرند»، نگران و حتی هراسناک شده بودند و تعالیم پیامبر دربارۀ تحریم ربا و منع فروش ورشکستگان در بازار بردهفروشها، سرمایهداری قریش را به خطر انداخته بود. از این رو مستکبرین قریش تصمیم گرفته بودند از همۀ وسایل و اهرمهای ممکن استفاده کنند؛ شکنجۀ مسلمانان مستضعف و بی پناه، تطمیع، تهدید، جنگ روانی، محاصرۀ اقتصادی و اجتماعی و حتی ترور پیامبر در لیلةالمبیت که با اعجاز الهی و فداکاری امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به نتیجه نرسید.
پیامبر(ص) در مدینه نظام سیاسی امامت را بنا نهاد
به تدریج اسلام در خارج از مکه طرفداران و حامیانی پیدا کرد. پناهجویان مسلمانی که به حبشه رفتند، پادشاه حقجوی حبشه را حامی خود یافتند و به تدریج قبایل اوس و خزرج از سحر تبلیغات جنگافروزانه قبایل تجارتپیشۀ یهود که متحدان سیاسی و شاید هم شرکای تجارت قریش بودند، آزاد شدند و داروی همه زخمهای کهن خود را در اسلام یافتند و گروه گروه به اسلام گرویدند و با هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) به یثرب و تأسیس نظام سیاسی امامتِ محمدی در این شهر تاریخ ورق خورد و تا به امروز 1399 سال شمسی از آغاز تأسیس نظام سیاسی امامت محمدی گذشته است.
* شما از مفهومی به نام نظام سیاسیِ امامت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مدینه سخن گفتید. این مفهوم از کجا ناشی میشود؟
ما معتقدیم پیامبر (صلی الله علیه و آله) همچنان که در اوج مقام نبوت و رسالت قرار داشت، اوج درجات امامت را نیز داشتند؛ استناد به اینکه در دعای توسل خطاب به ایشان میگوییم «اَلسلام عَلیک یا اَبَاالقاسِم یا رَسوُلَ اللّهِ یا اِمامَ الرَّحمَة.»
نظام سیاسی امامت محمدی در طول سالهای حیات پیامبر در مدینه پیروزیهای سیاسی و نظامی چشمگیری پیدا کرد. استکبار قریش سه جنگ بزرگ را بر مدینه تحمیل کرد و در هر سه جنگ ناکام ماند. سومین جنگ که جنگ خندق بود، شکستی واقعی برای استکبار قریش و فاجعهای برای ارتجاع خیانتکار بنیقریظه و یهود بود.
* در این باره بیشتر توضیح میدهید.
پس از جنگ خندق استکبار قریش به یک جمعبندی جدید نزدیک شد که مهمترین خطوط آن چنین بود:
1ـ جنگ نظامی با پیامبر و پیروانش بیفایده است؛ هرچه قریش بیشتر بر طبل جنگ میکوبد، ناکامتر و تحقیر شدهتر و ضعیفتر میشود.
2ـ شرایط کنونی نباید ادامه پیدا کند و باید برای اعادۀ استیلای قریش کاری کرد.
3ـ پدیدۀ پیامبریِ پیامبر (صلی الله علیه و آله)، جدا از بحث حقیقت آن که استکبار قریش به آن بیباور بود، همچنان که میتواند تهدیدی برای قریش باشد، به فرصتی تبدیل شود، به شرط آنکه قریش از هر فرصتی برای ورود آبرومندانه به جامعۀ یاران محمد استفاده کند و جاذبۀ فراقبیلهای و حتی فرا عربی اسلام را دستمایۀ افزایش قدرت سیاسی و اقتصادی خود کند، زیرا محمد تواناتر از آن است که قریش بتواند با نیروی نظامی او را شکست دهد. او حتی این شجاعت را دارد که با روم شرقی که قدرت جهانی است وارد جنگ شود.
4ـ باید وارد انقلاب محمد شویم و این قدرت را از دست او ویارانش بیرون آوریم و آن را به نفع خود به کار گیریم.
5ـ ما اهل قریش در میان یاران محمد کسانی را میشناسیم که پیش از نهضت او شریک تجارت ما بودند و میتوانند پس از او شریک سیاست ما باشند و پل پیروزی ما در راه سرنوشت شوند.
بنیامیه با قدرت اسلام برای خود کیسه دوختند
به این ترتیب بود که عدۀ بسیار زیادی پس از جنگ خندق و فتح مکه، مجذوب قدرت اسلام شدند و نه برای خدا که برای دنیا تسلیم اسلام شدند و در میان آنها بنیامیه با عبور از خلافت ابابکر و عمر و عثمان و جنگ با امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، به عنوان آخرین کسی که از پیشتازان دعوت اسلامی بود و همچنان هم از نبوت پیامبر دفاع میکرد و هم از نظام سیاسی امامت محمدی، نظام ارتجاعی سلطنتی و امپراطوری اموی را تأسیس کردند.
گروهی جذب حقیقت اسلام شدند و برخی جذب قدرت اسلام
امروز بیپرده باید گفت کسانی که به حقیقت دعوت نبوی ایمان آوردند، هم نبوت او را پذیرفتند و هم امامت او را، این گروه بعدها به شیعیان علی ابن ابیطالب معروف شدند و پیامبر را اولین امام خود میدانستند و به نظام سیاسی امامت محمدی باور داشتند و کسانی که مجذوب قدرت اسلام شدند، فقط در برابر نبوت محمد به عنوان ابزار کسب قدرت تسلیم شدند و تداوم نظام سیاسی امامت محمدی را تاب نیاوردند و در مقابل آن ایستادند و به مقاومت خود در برابر آن ادامه دادند.
متأسفانه گروه سومی نیز بودند که به حقیقت اسلام ایمان آورده بودند، اما به دلیل سادهاندیشی و جاهطلبی، با تبدیل نظام سیاسی امامت محمدی به خلافت قریشی، همراهی و همکاری کردند و اگرچه هر یک مدت کوتاهی به قدرت رسیدند و حکومت در خاندان هیچکدام موروثی نشد و همۀ آنها یکی پس از دیگری به گونهای با مرگ مشکوک و ترور و دسیسههای درباری کنار رفتند اما پل پیروزی ارتجاع قریش و بنیامیه شدند.
خط جریان مقاومت با بعثت نبوی آغاز شد
* به نظر میرسد دو جریانِ ارتجاع و جبهۀ حقی که در صدر اسلام به موازات یکدیگر و پیرامون نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله) شکل گرفت، اکنون به شکلهای متعدد و گستردهتری جلوهگر است.
ببینید، نتیجۀ ایمان به نبوت و امامت محمدی، کوشش برای ساختن جامعه جهانی طراز قرآن بوده و این کوشش با بعثت نبوی آغاز شده و با اعتراض فاطمی، مقاومت علوی، درایت حسنی، شهادت حسینی و نهضتهای عدالتطلبانه و امامتخواهانه در طول تاریخ و در ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی، تداوم یافته و امروز به انقلاب اسلامی ایران و جنبشهای اسلامی اصیل در لبنان یعنی حزبالله، عراق مثل الحشد الشعبی، فلسطین همچون جهاد اسلامی، یمن با انصارالله، افغانستان در فاطمیون، پاکستان مثل حیدریون تداوم یافته است. بنابراین باید خط جریانِ نظام امامتی که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه بنا نهادند، تاکنون ردیابی کرد؛ اینها جریاناتی سوای از هم نیستند؛ تمام اینها در نظام نبوی تعریف میشود.
اندیشۀ جریانات افراطی ریشه در تاریخ صدر اسلام دارد
از طرف دیگر جریانی که مجذوب قدرت اسلام شده بود، پس از امپراطوریهای اموی و نیز عباسی در شرق و در غرب، در قالب پادشاهی اموی و سپس در جریان مسیحیت صهیونیستی و امپریالیسم و سرمایهداری غربی به منزلۀ قریش جدید به حیات خود ادامه داد و پس از استیلای مجدد بر شرق، در قالب حرکتهای وهابی در عربستان سعودی و از آنجا در قالب حرکتهای طالبان، القاعده، داعش، سپاه صحابه، جبهةالنّصره، بوکوحرام و... ادامه یافته است. به عبارت دیگر پدیدههایی نظیر عربستان سعودی و داعش، نتیجه جریانی در تاریخاند که مجذوب قدرت اسلام و نه حقیقت آن و نهضتهای اصیل اسلامی، نتیجه جریانی در تاریخاند که مجذوب حقیقت اسلام شده بودند نه قدرت آن.
امروز هنگام تصمیمگیری ملت محمد و امت اسلام برای آینده خود و جهان اسلام و جامعه بشری است. ترامپ و محمد بن سلمان نمیتوانند نمایندگانی برای اسلام و مسیحیت باشند. جامعۀ بشری نیازمند یک چارچوب فلسفی و سیاسی جدید برای آیندۀ خود است.
ما باید به این پرسش جدی صادقانه پاسخ دهیم که آیا حقیقت اسلام را میخواهیم یا خواهان قدرت با نمادهای اسلامی و یا شبهاسلامی هستیم.
امپریالیسم، نتیجۀ رفتار عدهای است که مجذوب قدرت اسلام شدند
امپریالیسم، نتیجۀ حرکت کسانی در تاریخ است که مجذوب قدرت اسلام شدند و دجال تمدن خوش آب و رنگ و فربینده و فریبکار غرب را به وجود آوردند و آزادیخواهی و عدالتطلبی، جریان نیرومندی است که سرنوشت آن به ارادۀ مردانی گره خورده که به حقیقت اسلام ایمان آوردهاند و نه تنها از نبوت محمد که از امامت محمدی نیز در مقابل ارتجاع دفاع میکنند.
صلح جهانی تنها با تقویت جبهۀ مقاومت تا ظهور منجی حاصل میشود
اگر زندگی بی ننگ و جهان بیجنگ میخواهیم، باید برای اقامۀ امامت محمدی در ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی بکوشیم و به مقاومت اسلامی که از زمان پیامبر آغاز شد ادامه دهیم؛ هرچند اقامه امامت محمدی جز به وسیله مهدیِ امت (عجل الله تعالی فرجه) صورت نمی پذیرد، اما ما باید زمینهسازان ظهور او باشیم. این آرمان تمام کسانی است که مجذوب حقیقت اسلام شدهاند.
انتهایپیام/