گزارش| نگاهی به زندگی شهید کلهری؛ از زمین کاراته تا رشادت‌های وصف انگیز در دفاع مقدس


گروه استان ها-رشادت سرداران شهید در دوران جنگ تا سال‌ها می‌تواند الگویی برای نسل‌های مختلف باشد که در این زمینه سردار مصطفی کلهری یکی از هزاران شهیدی است که جان داد تا کسی به حریم این خاک وارد نشود.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، شهید مصطفی کلهری در اول فروردین‌ماه 1338 در محله پامنار خیابان آذر قم به دنیا آمد، مصطفی تحصیلات خود را تا پایان دوره راهنمایی در آموزشگاه میرزای قمی و حافظ گذراند.

بر اساس آنچه که از دوستان همکلاسی‌اش روایت‌شده، هر وقت زنگ تعلیمات دینی بود، معلم از مصطفی می‌خواست که پرده‌خوانی کند و او هم همیشه با خوشحالی می‌پذیرفت؛ داستان‌هایی که بیشتر تعریف می‌کرد، ماجرای حُر و زائر کربلا، داستان مختار، داستان طفلان مسلم(ع) بود، مصطفی داستان حُر را بسیار دوست داشت و هر وقت که این داستان را شروع می‌کرد، با شور و حال خاصی آن را روایت می‌کرد.

 باوجود این که مصطفی دانش‌آموز سخت‌کوشی بود، درس را رها کرد و سراغ شغل بنّایی رفت و تا زمان پیروزی انقلاب در این شغل بود، به قول پدر بزرگوارش، مصطفی نمی‌توانست بپذیرد که تحصیل کند ولی دیگران کار کنند.

در جریان مبارزات سیاسی علیه رژیم طاغوت، فعالیت‌های مستمر و قابل‌توجهی داشت و یکی دو بار هم مجروح و دستگیر شد، پس از آزادی از زندان به ورزش روی آورد و در کاراته موفقیت‌هایی کسب نمود.

 انقلاب که پیروز شد، مصطفی در نهادهای مختلف به خدمت پرداخت که از دیگر فعالیت‌های او تشکیل یک تعاونی کشاورزی به کمک چند تن از دوستان همفکرش با هدف کمک در خودکفایی مهین اسلامی بود، در همین زمان جنگ تحمیلی آغاز و مصطفی راهی جبهه شد.

 یکی از همرزمانش دراین‌باره می‌گوید: «وقتی جنگ شروع شد، مصطفی نتوانست نسبت به تجاوز دشمن بی‌تفاوت باشد؛ به ما گفت که برادران! جنگ مقدم است بیایید سلاح برداریم و از ارزش‌های ملی و معنویمان دفاع کنیم.

 مصطفی مدتی در غرب و پس‌ازآن در جنوب، جبهه‌ها را در نوردید و حماسه‌های بزرگ و با شکوهی آفرید، در غرب بود که با آتش پدافند، هواپیمای سوخوی متجاوز عراقی را سرنگون ساخت، مدتی هم فرمانده خط غرب گشت و در این مدّت اجازه نداد دشمن، ذره‌ای تحّرک داشته باشد.

در جنوب، از «عملیات رمضان» تا «عملیات بدر» حضوری مستمر و مفید داشت، حماسه‌آفرینی‌های او در «عملیات خیبر» که منجر به تثبیت خط پدافندی جزایر جنوبی مجنون شد، همگان را به تعجب واداشت، حتی به پاس مقاومت و نبرد غرور آفرین و سرنوشت سازش، تقدیرنامه‌ای از قرارگاه خاتم‌الانبیاء(ص) دریافت کرد؛ اگرچه هیچ‌کس به جز تنی چند از دوستانش  از آن مطلع نشد.

در عملیات محرم، برادرش «محمدتقی» به شهادت رسید و همزمان، مصطفی مجروح شد، دوران نقاهتش که گذشت با قوت بیشتری به میدان رزم آمد؛ حالا باید جای خالی محمدتقی را هم پر می‌کرد. کمتر عملیاتی پیش می‌آمد که مجروح نشود ولی بااین‌وجود برای ماندن در منطقه پافشاری می‌کرد.

اخلاص شهید کلهری زبان زد همگان بود

اوج اخلاص مصطفی را می‌شد در رفتارهای او، پس از حماسه عملیات خیبر یافت پس از عملیات دیگر او چهره آشنای لشکر شده بود، همه‌جا صحبت از وی و رشادت‌های گردان سیدالشهدا(ع) بود که مصطفی فرماندهی آن را بر عهده داشت،  او این مراتب تحسین و تقدیر را می‌دید و می‌شنید اما همیشه با همان صداقت و خلوص و سادگی زایدالوصفش می‌گفت: «به خدا قسم اشتباه می‌کنید! این من نیستم که .... این خود سیدالشهداست که نظر دارد بر این گردان.

شهید کلهری با اینکه فرمانده گردان بود، اما همواره در میان جوانان حضور پیدا می‌کرد و ارتباط بسیار خوبی با نیرو‌های رزمنده داشت و همه به این شهید عزیز علاقه داشتند، درعین‌حال او احترام بزرگ‌ترها و فرماندهان را حفظ می‌کرد، ترس در وجودش راه نداشت، سردار محسن رضایی فرمانده وقت سپاه در پیامی، از شهید کلهری بابت نگه‌داشتن جزیره مجنون تشکر و قدردانی ویژه‌ای کرد.

مصطفی از ابتدا برگزیده بود و حیات مادی و زندگی در این دنیا، آزمونی بزرگ برای او بود تا مقام بلند قرب به حق را بیابد، سرانجام عملیات بدر وعده‌گاه تحقق پیمان او با معشوق ازلی گردید. او بر همگان ثابت کرد که روحش آماده پرواز است. این را می‌شد از حلالیت طلبیدن او در شب عملیات، فهمید: «بچه‌ها! من کلهرم! شما را به خدا مرا حلال کنید... من روسیاه، من گناهکار را حلال کنید!»

شهید مصطفی کلهری سرانجام در تاریخ 25 اسفند سال 1363 در عملیات بدر در جزیره مجنون به شهادت رسید.

فرازهایی از وصیت‌نامه شهید کلهری

ان شاءالله که خدا توفیق شهادت نصیب من کند. خدایا! توبهٔ مرا قبول کن در این وقت سحر، مرا دوست بدار و به نزد خود ببر. چرا مرا نمی‌بری، من قبول دارم، آدم بدی هستم. تو به لطف خود مرا ببر دیگر نمی‌توانم زنده بمانم با شهادت این برادران خسته شدم. از بس خانه مفقودین، شهدا و مجروحین رفتم، از بس که مادران آن‌ها را دیدم دیگر نمی‌توانم به گلزار بروم. قلب من تنگ شده است.

خدایا! می‌خواهم شهادتی نصیبم کنی که اگر جنازه مرا آوردند تکه تکه باشد تا نزد شهدای دیگر سرفراز باشم. خدایا! مرا با شهدای کربلا محشور کن. خدایا! نمی‌دانم چطور با تو صحبت کنم با این گناهانی که کرده‌ام ولی می‌دانم که تو کریمی، امید نا امیدانی، دیگر نمی‌دانم چیزی بگویم فقط مرا بیامرز و مدیون خون شهدا مکن.

از خدا می‌خواهم که شهادت نصیبم کند و دیگر هیچ آرزویی ندارم. در جبهه غرب که این سعادت نصیب من نشد ولی وقتی که به جنوب آمدم یاد امام حسین (ع)، ابوالفضل (ع) علی‌اکبر(ع) قاسم و 72 تن افتادم و دلم آتش گرفت و گفتم چه قدر بی‌لیاقت هستم که تابه‌حال زنده ماندم.

 دعا کنید که خدا سایه امام خمینی را از سر مستضعفان کم نکند و عمرش را به بلندی آفتاب کند. برادران و خواهرانم! فرزندانتان را در راه اسلام تربیت کنید. نگاه به زیر دستان خود کنید که خدا از شما راضی باشد. خدا را شکر کنید و نگاه به بالا دست خود نکنید که طمع دنیا شما را بگیرد. در سختی‌ها آن‌قدر صبر کنید که صبر از دست شما خسته شود. زمانی که دنیا رو به شما آورد، پشت به دنیا کنید.

از هرچه که به سر شما می‌آید راضی باشید البته آزاده باشید، تا می‌توانید به فقیران کمک کنید. روزی را از خدا بخواهید، نه از بنده خدا. شما را به خدا امام و روحانیت را کمک کنید که اگر روحانیت شکست بخورد آبروی پیامبر (ص) از بین می‌رود. امام را دعا کنید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه‌دار.

زندگی‌نامه، خاطرات و دست‌نوشته‌های سردار رشید اسلام شهید مصطفی کلهری فرمانده گردان سیدالشهدا لشکر 17 امام علی بن ابی‌طالب(ع) به اهتمام سیدمحمدرضا مصطفوی در کتاب امیر خط‌شکن گردآوری شده است.

انتهای پیام/450/ ع