روایت کارگر معدن ذغال سنگ از کارکردن صدها متر زیرزمین/ به استاندار کرمان بگویید "به معادن بیاید و روزگار سخت ما را ببیند"
گروه استانها- باید کارگر معدن زغال سنگ باشی تا بفهمی ساعتها کارکردن صدها متر زیرزمین با پیکور چه معنی میدهد؛ اینجاست که "رفتن با خود و برگشت با خدا معنی میدهد."
به گزارش خبرگزاری تسنیم از کرمان، جمعه هفتم آذرماه 99 ساعت 6 و 19 دقیقه وقتی از خودرو حامل خبرنگاران که برای بازدید استاندار کرمان از شهرستان زرند و کوهبنان میرفتند، جا ماندم خیلی ناراحت شدم، کمی دنبال ماشین دویدم و داد زدم اما صدایم را نشنیدند.
هنوز تماس تلفنیام با مسئول هماهنگی خبرنگاران تمام نشده بود که خودروی استاندار و سایر مسئولان نیز با سرعت خیلی بیشتر از کنارم رد شدند و آنها هم ندیدند یا شاید هم ...
متأسف از اینکه جا ماندم؛ چرا کمی صبر نکردند؟ و چه شغل سختی دارم؟ و البته اگر که به چشم شغل به خبرنگاری نگاه کنیم کنار جاده قدم میزدم و در عین حال ناامیدانه از خودروهای عبوری درخواست میکردم که من را هم تا هر جایی که مسیرشان هست، برسانند و بالاخره یک راننده جوان ایستاد و رسیدم زرند.
سرتان را درد نیاورم تکه تکه از این ماشین به آن ماشین سوار و پیاده شدم و با آقای تقیزاده مدیرکل روابط عمومی استانداری کرمان تماس میگرفتم تا خودم را به کاروان خودرویی استاندار برسانم که راننده یک پراید دلش سوخت و جلویم ایستاد و سوارم کرد.
کارگر معدن ذغالسنگ بود، او هم مانند من تعطیلی جمعه و ترس از ویروس کرونا مانع سر کار نرفتنش نشده بود؛ وقتی فهمید خبرنگارم و استاندار به کوهبنان میرود گفت "استاندار میبایست به معدن میآمد و میدید که ما کارگران در این معادن چه وضعیتی داریم."
این کارگر معدن هم مثل من از سرویس جا مانده بود و به قول خودش با پراید داغونش مجبور شده بود به معدن برود، او هم مانند من خواب مانده بود و دلیل خواب ماندنش را کار کردن دو شیفت کاری معدن تا روز گذشته عنوان کرد.
اینطور که خودش میگفت شب گذشته تا ساعت 10 شب در حال استخراج ذغالسنگ در معدن بوده است!
از چگونگی کار کردن در معدن از او سؤال کردم و در یک جمله پاسخ داد که "رفتن با خودمان است و برگشت اگر خدا بخواهد."
خواستم بیشتر توضیح بدهد که آهی کشید و گفت 250 متر باید زیر زمین برویم، استخراج با پیکور انجام شده، نور داخل تونل با چراغ بالای کلاهمان تأمین میشود، از صبح تا ساعت دو یک شیفت است و از دو به بعد تا حدود ده شب شیفت دوم.
گفتم "دو شیفت کار میکنی؟" گفت :چکار کنم؟ حقوقها پایین است تازه این ماه فقط 10 شیفت دوم توانستم کار بکنم و میدانم آخر برج به مشکل برمیخورم.
داشتم به همین حرفهایش فکر میکردم که دلیل خواب ماندن و جاماندش از سرویس را فهمیدم، زمانی برای استراحت نداشته وقتی تا ساعت 10 شب گذشته 250 متر زیرزمین با پیکور کار میکرده است.
داشتم فکر میکردم حتماً شب گذشته تا خانه رسیده بچههایش هم خواب بودند و صبح هم که از خانه بیرون زده آنها خواب بودند که خودش عین همین کلمات را برایم گفت.
از کار با پیکور سؤال کردم و پرسیدم احتمال ریزش چقدر است پاسخ داد: برای همین اول دفعه گفتم "رفتنت با خودت است و برگشت اگر خدا بخواهد" و ادامه داد "پیکور لرزش دارد، پشت سرمان را چوب میزنیم تا مانع ریزش شود"؛ چشمانش را از جاده به سمتم چرخاند و با لحنی که دلم را ریخت گفت "فقط فکرش را بکن اگر معدن پشت سرمان ریزش کند؛ حبس میشویم تا بمیریم." آهی کشید و گفت "بارها این اتفاق افتاده و همکارانمان از دست رفتند و هیچ کار نتوانستیم بکنیم."
به دو راهی مسجد حضرت ابوالفضل (ع) رسیدیم او باید به سمت معدن به راور میرفت و من به سمت کوهبنان، با کوله باری از اندوه پیاده شدم و در آن لحظه یاد پدرم افتادم که سالها در همین معادن ذغالسنگ کار میکرد و در آخر هم دیسک کمر از کار افتادهاش کرد و بماند ...
هنگام پیاده شدن وقتی در ماشین را بستم شیشه را پایین کشید و گفت "به استاندار بگو اگر واقعاً دلسوزی به معادن بیا و ببین ما چه رنجی میبریم."
با شرمندگی سرم را پایین انداختم و گفتم "اگر شد، چشم."
در آن لحظه با خودم میگفتم "خدایا من را بابت همه ناسپاسیهایم ببخش، ببخش که برای یکبار جا ماندن و اندکی خواب ماندن کلی غرغر کردم، ببخش که به رسالت خبرنگاریام عمل نکردم و نتوانستم درد و غم این مردم و کارگران ذغال سنگ را آن طور که باید به گوش آنها که باید برسانم."
یاد جملهای از یکی از مسئولان افتادم که در یکی از جلسات به من گفت "بعضیها فکر میکنند خبرنگارتر از بقیه خبرنگاران هستند" خدایا من را ببخش من خبرنگار خالی هم نبودم چه برسد به خبرنگارتر از بقیه.
به کاروان رسیدم و بازدید استاندار هم از استخر و نیروگاه برق و جاده در کوهبنان بود؛ هی با خودم میگفتم آقای استاندار به معادن ذغالسنگ هم سری بزنید ...
گزارش از ثارالله انکوتی
انتهای پیام/511/ی