خاطرات یک روحانی متفاوت در «تپه العیس»
کتاب «تپه العیس»، شامل خاطرات شهید میلاد بدری، از شهدای روحانی مدافع حرم، توسط انتشارات خط مقدم به چاپ دوم رسید و روانه کتابفروشیها شد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، چاپ دوم کتاب «تپه العیس»، خاطرات شهید مدافع حرم، میلاد بدری منتشر شد. این اثر که توسط انتشارات خط مقدم به چاپ رسیده، روایتگر خاطرات یکی از روحانیون شهید مدافع حرم است.
از جمله ویژگیهای کتاب «تپه العیس» که به قلم معصومه عبداللهزاده آرپناهی نوشته شده، نثر روان آن است؛ به طوری که مخاطب را با لحظه لحظه زندگی این شهید همراه میکند.
در بخشهایی از خاطرات این کتاب میخوانیم:
«تابستان که از راه رسید، کار میلاد بیشتر شد. مسجد، دوباره کلاسهای تابستانی برگزار میکرد. تقریباً هر شب بعد از یک فوتبال سنگین، بچههای گروه را که حسابی گرسنه بودند، به فلافل دعوت میکرد و میگفت: «حالا که گروهم معروف شده به شبی با فلافل، نمیشه که یک شب فلافل نخوریم. باید حتماً بخوریم.»
خودش، دو تا فلافل میخورد؛ پشت سرش هم دو تا ماءالشعیر. سیدعمار میگفت: «میلاد، آخرش با این ماءالشعیر میمیریها!»
او هم جواب میداد: «بخور، سیدجان! خدا کریمه! فردا مسابقه داریم؛ باید خوب بخوریم تا برنده باشیم. مخصوصاً من که دفاع آخر هستم، نباید ضعیف باشم.»
در زمین فوتبال، هیچ کس از دفاع میلاد رد نمیشد. موقع بازی هم با کسی شوخی نداشت. وای به روزی که از تیمی گل میخوردند؛ یادش میرفت مربی مسجد است؛ داد و بیداد میکرد و همه را مقصر میدانست.
آن شب هم مثل همیشه بچههای مسجد و مربیها جمع شده بودند تو زمین فوتبال تا مسابقهای برگزار کنند. آقای صالحی، مربی دبیرستانیهای مسجد جامع، هم بود.
شیخ طاهری میگفت: «دو تیم شدیم، و میلاد، طبق معمول، دفاع آخر ایستاد. مطمئن بودیم اگر توپ از دفاع رد شود، صاحب توپ امکان ندارد بتواند از میلاد عبور کند؛ هر طور شده، او را سرنگون میکند. تیم مقابل، دو تا گل زدند و یک گل هم خوردند. میلاد عصبانی بود. همه ترسیده و مانده بودند چطور میلاد را آرام کنند. اینجور وقتها، فقط زیتونزاده بود که میتوانست میلاد را آرام کند؛ که او هم نبود. میلاد هم کلی سر و صدا کرد.»
شیخ حسن گفت: «رفتم کنار میلاد و گفتم: چته!؟ چه کار میکنی؟! میلاد هم که حسابی عصبانی بود، گفت: برو ببینم، حوصله داری! لباس پوشید و از زمین بیرون رفت. این اخلاقش برای همه عادی بود. گل که میخورد و بازی را که میباخت، عصبانی میشد. شب، موقع نماز مغرب و عشا دیدم میلاد صف آخر ایستاده؛ سرش هم پایین است.»
این کتاب در 130 صفحه و با و با قیمت 20 هزار تومان توسط انتشارات خط مقدم به چاپ رسیده است.
انتهای پیام/