نگاهی به فیلم «مَنک»|پردهبرداری فینچر از سیاست و دروغ در هالیوود در آن سوی شهروند کین
فینچر از رابطه میان زدوبندهای سیاسی هالیوود و سرمایهداری و شکلگیری آن را در قالب فیلم شهروند کین به خوبی پرده برداشته است.
خبرگزاری تسنیم- حمید صنیعی| فیلم سینمایی مَنک ورای هر بحث دیگری درباره ماجرا و محتوای خود در وهله اول به خود هالیوود و سینماگران غربی و بعد هم به همه ما میگوید که سینمای آمریکا برای حیات و جریان داشتن خون در رگهایش به چنین فیلمهایی درسال نیاز دارد و نه به فیلمهای دست چندمی و سطحی این روزها که در سینمای آنجا زیاده شده است.
یک / مَنک یک فیلم بسیار هوشمندانه و دقیق و البته متکی بر جریان اصیل و قصهگوی فیلمسازی در هالیوود است. سینمای قصهگو منتها با فیلمنامهای کمی پیچیده که فکر میکنم اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را از آن خود کند. درامی که بدون داشتن تعقیب و گریز و جنایت و خشونت که از عناصر اصلی سینمای فینچر است، با کنش و واکنش میان کاراکترها و اتفاقات ریز و درشت فیلم، گرههای جذابی را در یک درام هیجان انگیز درباره یک فیلمنامه نویس زمین خورده میسازد.
نمایی از مَنک
فیلم فینچر برای ساخت فضای کلاسیک و قدیمی هالیوود بسیار خوش ساخت و کاری از آب درآمده است. از تیتراژ گرفته تا میزانسن او و حتی موسیقی فیلم که به موسیقی برنادر هرمن که آهنگ فیلم شهروند کین را ساخته بود نیز نزدیک است و فضا را بسیار با فیلم و ریتم آن هماهنگ کرده است. لحظاتی که اسرار و رازهای فیلم برملا میشود موسیقی فیلم به تم آهنگهای هرمن در فیلمهایی معمایی مانند سرگیجه که او ساخته است بسیار نزدیک میشود.
فرم فینچر در فیلم ضمن اینکه برای مخاطبین سینمای امروز جذاب است به فرم فیلمهای کلاسیک و قدیمی نزدیک شده است و در کل یک فیلم قوی برای تحسین منتقدین سینما ساخته است. عموم نیز برای دین فیلم او طبیعتاً باید فیلم شهروند کین را دیده باشند و اطلاعات اولیه درباره فضای هالیوود در دوران دهه 1930 تا 1940 را داشته باشند و آنرا بشناسند اما باز هم در هر حال ارتباط منطقی و لازم را برای دیدن فیلم برقرار میکنند.
نمایی از مَنک
دو/ هرمان منکیه ویچ نویسنده فیلمنامه شهروندکین است. فیلمی تحسین شده در تاریخ سینما که حقایقی را درباره زندگی یک صاحب روزنامه پرفروش که تبدیل به غول رسانهای میشود و البته به دلیل ضریب نفوذ بالایش و بلندپروازی که دارد حتی تا نامزدی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نیز پیش میرود.
چهره واقعی هرمان منکه ویچ
او زندگی بسیار متمولانهای دارد و با اینکه دوبار ازدواج میکند در نهایت در تنهایی میمیرد و هنگام مرگ کلمهای را به زبان میآورد: غنچه رز. مستندسازان و خبرنگاران برای اینکه بدانند غنچه رز چیست به سراغ دوستان و همکاران او میروند تا اسرار غنچه رز را کشف کنند. آنها با کاوش خود که به جذابیت تمام در فیلم شهروند کین به تصویر کشیده شده است دستشان به جایی نمیرسد اما در آخرین سکانس فیلم که کارگران مشغول سوزاندن وسایل چارلز فاستر کیناند، سورتمه دوران کودکی او را میبینیم که به درون آتش پرتاب میشود در حالی که پشتش در کنار نشان رز سرخی نوشته شده است:غنچه رز.
غنچه رز در پایان فیلم شهروند کین
فاستر کین ثروتمند و سرمایهداری که مرد بزرگ دوران خود در آمریکا بود و از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را در اختیار داشت، تنها علاقه و محبوب حقیقیاش چیزی جز همان سورتمه دوران کودکیاش نیست. او از دار دنیا با این همه مال و مکنت که در لحظات آخر بدون حتی یک رفیق و دوست صمیمی بود، تنها چیزی که دوست داشت در کنارش باشد سورتمه غنچه رز سرخ بود و این یعنی نهایت زندگی سرمایهداری و مادی و پوچی و افسردگی آن که خالی از روح و معنویت و عشق حقیقی است. زندگیای سراسر زرق و برق که تاریخ مصرف کوتاهی دارد و چندصباحی بعد به پایان میرسد.
سه / مَنک یا همان هرمان منکویچ این حقیقت را در زندگی سرمایهداری آن دوران دید و از سوی دیگر میدانست که در سینماها و استودیوهای هالیوودی آن دوران فیلمهای کینگ کونگی و تارزانی دیگر آن فروش و استقبال لازم را ندارند. تماشاگران دیگر موجودات فضایی که از کره ماه به روی زمین میآیند را دیدهاند و دیگر در دوران رکود و مشکلات اقتصادی آمریکا فیلمهای مسخره گیشهای را نمیخواهند ببینند.
نمایی از پشت صحنه فیلم منک
مَنک باهوش با الهام از زندگی ویلیام هِرست که خود صاحب یکی از روزنامههای زنجیرهای و پرفروش بود شخصیت کین را خلق میکند و به آن جان میبخشد. البته ناگفته نماند که او به نوعی از هرست و صاحب کمپانی مایر نیز انتقام میگیرد. او که از ابتدا چندان مورد توجه گلدن مایریها نیست در یک شب مهمانی با خراب کردن شخصیت هرست به گمان خودش و همینطور عدم اطاعت از فرامین سیاسی این شرکت بزرگ سینمایی-سیاسی از آن کنار گذاشته میشود و همین نیز در روند فیلمنامه نویسی و ساخت شخصیتی شبیه هرست اثرگذار است.
ویلیام هرست و لویی مایر در کنار هم در حال شنیدن افتضاحاتی که منک علیه آنان میگوید
در نهایت شهروند کین با کمپانی آر.کی.او ساخته میشود و با بودجه 860 میلیون دلاری 1 میلیارد و 600 میلیون دلار در سال 1941 فروش میکند.
اما اورسن ولز جوان که از او به عنوان پسر نابغه یاد میکنند با درخواست نگارش فیلمنامه به مَنک گمان اینکه این فیلمنامه بتواند یکی از شاهکارهای دوران خود شود را ندارد و بنا را بر این میگذارد که با پرداخت پول مناسب نام مَنک را از این پروژه حذف کند و تنها نام خودش به عنوان نویسنده بر روی اثر باشد. البته نه تنها ولز فکر نمیکرد که فیلمنامه اثر تحسینشدهای از آب دربیاید بلکه مانک نیز چنین فکری نمیکرد. اما زمانی که کار رو به اتمام میرود و آرام آرام دیگر استودیوهای فیلمسازی برای خریدن او و اثرش به او زنگ میزنند و تعریف و تمجیدهای فراوان از اثرش را میشنود، به این پی میبرد که قیدِ نامش روی فیلمنامه فیلم «شهروند کین» از مبلغ قرارداد بسیار بیشتر است و برای همین در زمانی که ولز به دیدار او میآید به او این خبر تلخ را میدهد که میخواهد نامش روی اثر باشد و همین کارگردان شهروند کین را خشمگین میکند.
نمایی از شهروند کین
پایان فیلم نیز با تصاحب اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی فیلم «شهروند کین» برای مَنک و اورسن ولز که بازنویسی فیلمنامه را انجام داده بود تمام میشود و متوجه میشویم که او چه فکر درست و دقیقی درباره اثر خود کرده است.
نگارش فیلمنامه شهروندکین بر اساس زندگی ویلیام هرست یکی از ایدههایی است که درباره فیلم کردهاند و به نظر میرسد که این گمانه درستی است و پدر دیوید فینچر یعنی جک فینچر نیز چنین پنداشته است.
چهار / فیلم مَنک همانطور که شهروند کین علیه هالیوود نبود به نفع آن نیست اما در خود حقیقت مهمی را بیان میکند که نشاندهنده عمق فساد در هالیوود و روحیه سرمایهداری صاحبان کمپانیهای بزرگ هالیوودی است: سیاست در آمریکا یعنی دروغ و فریب!
اولاً او هماطنور که در بیوگرافی او میخوانیم فیلمنامهنویسی است که نامش در بیشتر آثاری که نوشده شده نیامده است. این یعنی دروغ بزرگی که صاحبان استودیوهای فیلمسازی به مردم میگفتند که فلان کارگردان خود نویسنده اثر است. او در این اثرش نیز دقیقاً داشت مرتکب همان اشتباه قبلی میشد یعنی نیاوردن نامش به عنوان نویسنده اثر تا اسکار نوش جان آقای ولز شود که در بزنگاه آخر متوجه شد و تغییر رویه داد.
نمایی از فیلم منک
به نظر میرسد که این فقط مَنک نبوده است که فیلمنامه را مینوشته و با دریافت پرداختی کمی نام اثر را به دیگری میبخشیده است در این صورت فاجعهای بزرگ در دفاتر سینمایی کالیفرنیا و پای کوهی که برند هالیوود را متحمل میشده است رخ میداده است.
در سکانسی که لویی مایر صاحب برند مترو گلدن مایر به صورت تظاهرگونهای با کارمندانش حرف میزند و با ایفای نقش کارمندان را دلسوز خود میکند مَنک از حیلهگری و فریبکاری آقایان هالیوودی باخبر میشود.
کمپانیهای هالیوودی از همان ابتدای امر کاملاً سیاسی و در خدمت احزاب و جناحها قرار دارند. در بازه زمانی که فضای انتخاباتی فرمانداری کالیفرنیا در شهر حاکم است، کمپانی گلدن مایر با ساخت فیلمهای ضدتبلیغاتی علیه نامزد سوسیالیت به تشویش و لجنپراکنی مشغول میشود و این واقعیتی است که مَنک از آن باخبر میشود. آنان دنبال تأمین منافع خودند و برای رسیدن به مقصود دست به هر کثافتکاری میزنند. حتی او را تهدید میکنند که در صورتی که به صندوق ضدسینکلر(نامزد سوسیالیت) کمک نکنی اخراجت میکنیم.
کاراکتر اورسن ولز در فیلم منک
دوم آنکه روحیه سرمایهداری هالیوودی روزی روزگاری حتی اگر به پایان نرسد باطن خود را برملا میکند: فقدان حقیقت و عشق برای زندگی همانطور که فاستر کین و ویلیام هرست به نوعی به آن دچار بودند و یا تهی بودن زندگی سرمایهداری از روح و اخلاق. این چیزی است که نویسنده شهروند کین در زندگی هرست و دیگر سرمایهداران معروف میبیند و آن را نقد میکند.
در تمام مدتی که ویلیام هرست همسری به اسم میلیسنت ورونیکا ویلسون را دارد معشوقهای نیز به نام ماریون دیویس را دارد که همه جا همراه او است و همین او در نهایت در دیدار مخفیانهای که با مَنک دارد اگرچه در ظاهر میگوید که نقش سوزان که به او شباهت بسیار دارد را از فیلمنامه حذف کند زیرا یلیام بسیار آسیب دیده است اما در حقیقت هردوی آنها میدانند که منظور ماریون این است که کاراکتر وی در فیلمنامه بماند. زیرا ماریون نیز چند صباحی دیگر بیشتر در کنار هرست نمیماند و او نیز قرار است که او را ترک کند. او اشاره میکند که پیرمرد را تنها وقتی برای او خرج میکند دوست دارد و علاقه حقیقی به او ندارد.
ماریون معشوقه هرست با بازی آماندا سایفرد
در شهروند کین نیز شکستهای عشقی در زندگی کین دیده میشود. سکانس ترک کین توسط همسر آخرش در دوران پیری یکی از غمگینانهترین سکانسهای سینما است. چارلز فاستر کین که همه عالم آرزوی دیدار او را دارند، هنگامی که همسرش قصد ترک او را میکند دست به دامان او میشود و از او میخواهد که به او رحم کند و ترکش نکند. به او میگوید که هرچه او بگوید همان میشود و همه چیز در خدمت او است. اما سوزان الکساندر او را ترک میکند و یکباره طوفان خشم کین با بازی اورسن ولز دقیقاً مانند لحظهای که مَنک در اتاقش به او میگوید که فیلمنامه بدون نام او ساخته نمیشود فوران میکند. اشاره طنزآمیز این سکانس در فیلم مَنک فینچر به این سکانس در فیلم شهروند کین نیز وجود دارد. بعد از عصبانیت ولز در اتاق مانک همه چیز را میشکاند و بیرون میرود. مَنک هم سریع قلم به دست میشود و میگوید که این چیزی است که باید کین بعد از ترک سوزان انجام دهد: کین همه چیز را در اتاق سوزان نابود میکند و افول او رو به سراشیبی میرود...
نمایی از فیلم مَنک
مَنک حقیقت دنیایی که فیلم شهروند کین براساس آن ساخته شده است را به تصویر میکشد. درست است که فیلم شهروند کین پوچی مادیات را به تصویر میکشد و ابتنای ساخت شهری آرمانی بر سرمایهداری را عملاً ناممکن میداند، اما آنسوی دوربین و در جهان آمریکایی زدوبندهای سرمایهداری و سیاسیبازیهای کمپانیهای سینمایی در جریان است و این یعنی آنچه که دیدهایم و آنچه که در واقع بوده است دو روی یک سکهاند و مانک این همانی را به ما نشان میدهد.
ویلیام هرست و فاستر کینها و... دیگر سرمایهدارانیاند که این بار پشت دوربین آنان را تماشا کردیم. شهروند کینهایی که میخواستند تا شهر آرمانی خود را بر پایههای سرمایهداری و لیبرالیسم بنا کنند اما نه تنها خود شهر آرمانی بنا نکردند که حتی در زندگی فردی خود در شهری آشوب زده و بحرانی گرفتار شدند و صرفا یک شهروند خوب برای مردم شهر باقی ماندند.
نمایی از منک
اما نکته پایانی و مهم اینکه «مَنک» نیز خود فیلمی هالیوودی و در میان جریانهای امروز سینمایی آمریکا است و برای امروز هالیوود نیز همان حرفی را میزند که 80 سال قبل منک با ایستادگیاش در مقابل هالیوودیهای سیاسیکار و باندبازان آن روز زده است. پس به نظر میرسد که فینچر خود نیز به همراه پدرش و البته هرمان منکیه ویچ امروز نیز به نقد باندهای سیاسی و مافیای قدرت در هالیوود پرداخته است. شاید همکاری او با شرکتی مانند نتفلیکس و دوری او از کمپانیهای مطرحی مانند وارنر و متروگلدن مایر و قرن بیستم بیربط نباشد.
انتهای پیام/