یادداشت|واقعبینی و منطق قدرت در مناسبات ایران و آمریکا
یک کارشناس مسائل آمریکا در یادداشتی ضمن تحلیل فراز و نشیبهای رابطه ایران و آمریکا در ۴ دهه اخیر، خاطرنشان کرد، رسیدن به تعامل منطقی و روابط معمول با ایالات متحده تنها از مسیر اقتدار و عدم ابراز نیاز ایران به چنین ارتباطی حاصل میشود.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، حمیدرضا غلامزاده نطنزی کارشناس مسائل آمریکا با توجه به بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت سالگرد سپهبد شهید سردار سلیمانی، درباره نحوه برخورد عقلانی با آمریکا، یادداشتی برای تسنیم ارسال کرد که در ادامه میخوانید:
جدیدترین خبرها و تحلیلهای ایران و جهان را در کانال تلگرامی تسنیم بخوانید. (کلیک کنید)
جدیدترین خبرها و تحلیلهای ایران و جهان را در کانال اینستاگرامی تسنیم بخوانید. (کلیک کنید)
غلامزاده در این یادداشت نوشت: «هنری پرکت» مسئول میز ایران در وزارت خارجه آمریکا در زمان پیروزی انقلاب اسلامی در خاطرات خود از دو رویکرد متفاوت در سیاست خارجی کشورش در قبال ایران صحبت میکند. رویکرد اول تقریبا نگاه غالب وزارت خارجه ایالات متحده است که واشنگتن باید انقلاب و دولت موقت را به دقت رصد کرده و برای برقراری ارتباط با حکومت جدید ایران گام بردارد تا در صورت لزوم در آینده امکان ایجاد تغییر در ساختار حاکمیت را داشته باشد.
اما نگاه دوم نگاه قهرآمیز برژینسکی، مشاور امنیت ملی وقت رییس جمهور، بوده است که معتقد بوده مهمتر از حفظ رابطه با ایران اسلامی، حمایت از شاه مخلوع است که متحد آمریکا بوده و عدم حمایت از او موجب سرخوردگی سایر مهرههای آمریکا در منطقه خواهد شد. این اختلاف زمانی به اوج خود میرسد که محمدرضا پهلوی درخواست ورود به آمریکا میکند و وزارت خارجه با توجه به سفر پرکت به ایران و گفتگو با مقامات ایران هشدار میدهد پذیرش او موجب خشم مردم ایران شده و احتمال حمله به سفارت وجود دارد و مسئولان ایرانی نیز این هشدار را به او داده بودند.
به هر تقدیر، ترجیح رویکرد برژینسکی بر نظر وزارت خارجه موجب قطع رابطه جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده تا کنون شد. این رویکرد به ماجرای طبس و حمایت از صدام حسین و مسایل دیگر ختم نشده و در طول سالیان مختلف روشهای گوناگونی را نیز آزموده است. در عین حال نگاه متبخترانه واشنگتن که ناشی از استثناگرایی آمریکایی (American Exceptionalism) است باعث شده دولت آمریکا در طول این 4 دهه نه تنها اشتباهات خود را نپذیرد، بلکه بازی سرزنش خود را علیه ایران پیش ببرد. البته راهبرد دیپلماسی عمومی آمریکا نیز در این راستا به خوبی از تسلط رسانهای بیشتر و همچنین افرادی در داخل ایران که با تفکر آمریکایی همسو هستند به خوبی بهرهبرداری کرده و روایت مخدوش خود را ارائه کرده است.
البته این بدین معنا نیست که رویکرد اصلی جمهوری اسلامی ایران نزدیک شدن و ارتباط مستقیم با آمریکا بوده و تمام اقدامات تهران در این راستا تنظیم شده است اما نگاهی به مواضع اصولی حاکم بر سیاست خارجی ایران در طول چند دهه اخیر نشان میدهد بر خلاف آمریکا که اساسا سیاست خود در قبال ایران را بر اساس «تغییر رژیم» ترسیم کرده و شواهد آن در دوران تمامی روسای جمهور ایالات متحده دیده میشود، موضع ایران ابتدا حفظ استقلال و تمامیت ارضی خود و سپس ارتباط متوازن و مبتنی بر احترام متقابل بوده است.
هر چند به لحاظ اندیشه حاکم بر دو کشور، تضادهای جدی بین مبانی فکری و هویتی جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده وجود دارد، با این حال این تضاد لزوما تقابل و تعارض را نیز ایجاب نمیکند. اما حفظ این اصالت هویتی متضاد و در عین حال حرکت به سوی ارتباط ایران و آمریکا مستلزم شناخت صحیح و دقیق از نگرش و سیاستهای طرف مقابل است که تاکنون به دلیل اطلاعات ناکافی و روایتهای غلط از دو طرف میسر نشده است.
نکته اول در این خصوص توجه به این مطلب است که یکی از بزرگترین موانع برای ارتباط تهران و واشنگتن ایرانیان مقیم آمریکا هستند که به واسطه قطع روابط، در برهههای زمانی مختلف توانستهاند خود را به عنوان کارشناس و روایتگر داخل ایران جا بیاندازند و برای اثبات خود و جذب جایگاه و بودجه بهتر، به فروش روایتهای مطلوب مخاطب آمریکایی متوسل شدهاند و تصویری غیرواقعی و اغراق شده از ایران ارائه کردهاند. بدیهی است روابط عادی بین دو کشور موجب رنگ باختن این افراد شده و ایشان را به جدیترین مخالف برقراری روابط تبدیل میکند. در همین بین، و به ویژه در دو دهه اخیر، طیف دیگری از ایرانیان مقیم غرب هم وجود داشتهاند که تلاش کردهاند واسط برقراری روابط بوده و امید دارند این مسیر فقط از طریق آنها طی شود.
این گروه اگر چه مخالف برقراری روابط مستقیم نیستند، اما به نظر میرسد رقابت چندان سازندهای برای مرجعیت و وساطت این ارتباطات نداشته باشند.
نکته دوم، فهم نگرش آمریکایی و طراحی مسیری است که منافع ایران را تحت تاثیر منفی قرار ندهد. مرور سیاست خارجی ایالات متحده در قبال کشورهای مختلف نشان میدهد یکی از شیوههای رایج آمریکا در قبال کشورهای مخالف خود، استفاده از ابزار فشار علیه آنها برای تسلیم یا به مذاکره کشاندن آنها میباشد. با چنین ذهنیتی، ورود به مذاکره با شرایط مساوی برای رفع تحریم و فشار برای آمریکاییها هیچ معنایی ندارد و تنها تفسیری که از آن خواهند داشت ثمربخشی فشار و تسلیم نسبی کشور مقابل است.
طبیعی است با چنین برداشتی مقامات کاخ سفید منطقا تصمیمی جز افزایش فشار برای اهداف بیشتر نخواهند گرفت.[1] در نقطه مقابل، بهترین شیوه برای پیشبرد یک تعامل متوازن با آمریکا عدم اشتیاق و پیشدستی از سوی ایران است. فارغ از تعلق خاطر ملی، ایران در جایگاهی راهبردی قرار گرفته و خواه ناخواه از اهمیت بالایی برخوردار است و صدالبته نفوذ منطقهای و قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران در غرب آسیا نیز بر این اهمیت افزوده است و برای آمریکا به عنوان کشوری که خود را ابرقدرت میداند و اصرار دارد سیطره قدرت خود را به جهان اثبات نماید، عدم رابطه با یک کشور موثر مانند ایران منافی این سیطره است و ناتوانی در حل مساله ایران حاکی از ضعف واشنگتن خواهد بود. حال به موازات این نکته، به جاست مجددا نگاهی به برخی مقاطع 40 سال گذشته و رویکرد دستگاه دیپلماسی آمریکا در ابتدای انقلاب بیاندازیم.
دیپلماتهای آمریکایی معتقد بودند انقلاب اسلامی تحول بزرگی است و بر ضرورت ارتباط با حکومت آینده ایران واقف بودند. از یک سو امام خمینی و مردم ایران توانسته بودند یکی از قدرتمندترین کارگزاران آمریکا در منطقه را سرنگون کنند و از سوی دیگر بدون توجه به جایگاه متصور و مرسوم ایالات متحده در جهان و منطقه، با عبارت «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» یک ساختار حکمرانی جایگزین و مستقل از لیبرال دموکراسی ایجاد کنند. در عین حال رقابت با شوروی و نگرانی از پیوستن ایران به کمونیسم نیز درکاخ سفید وجود داشت.
پس از تیره شدن روابط فی مابین، کاخ سفید با روسای جمهور مختلف رویکرد تخاصم و ابزار قدرت سخت را در پیش گرفت و شدیدترین وبیسابقهترین تحریمهای بیرحمانه و ترور و فشارهای سیاسی و امنیتی را علیه ایران اعمال نمود. پس از سه دهه مقاومت و تابآوری ایران و شکست فشارها و حتی شکست راهبرد نظامی کشاندن جنگ افغانستان و عراق به داخل ایران موجب شد باراک اوباما در ابتدای ریاست جمهوری خود به این نتیجه برسد که قدرت و اقتدار جمهوری اسلامی از مرحله شکست پذیری عبور کرده و تنها راه پیش روی کاخ سفید برای حل مساله ایران، به رسمیت شناختن حاکمیت ایران و برقراری ارتباط با نظام جمهوری اسلامی ایران است. ادبیات معقول و نسبتا متواضع و مواضع نامه او به رهبر انقلاب بیانگر این رویکرد بود.
البته درست در این مقطع زمانی فتنه 88 و ناآرامیهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران موجب شد پیام ضعف از درون ایران به آمریکا مخابره شود و ایرانیان مقیم آمریکا که مخالف جمهوری اسلامی بودند فرصت را برای آتش افروزی و تهییج و تشویق کاخ سفید برای بازگشتن به مسیر فروپاشی و فشار مغتنم شمردند. مشابه این اتفاقات در سال گذشته نیز رخ داد. دونالد ترامپ که معتقد بود با برخورد قاطع و فشار سنگین توام با خروج از برجام میتواند ایران را به زانو درآورد تمام همت خود از بهار 1397 را مصروف این فشار کرد و جنگ طلبترین و ایران ستیزترین چهرههای آمریکا از جمله جان بولتون و مایک پامپئو افسار سیاست آمریکا در قبال ایران را در دست گرفتند.
بازگرداندن تمام تحریمهای پیشین و افزودن افراد و نهادهای متعدد به آن نیز طبیعتا ایران را به زانو درنیاورد و پایداری ایران تداوم یافت. تقریبا یک سال و نیم بعد از خروج آمریکا و کمپین فشار حداکثری ترامپ علیه جمهوری اسلامی ایران، شکست این کمپین بر همگان مسجل شد و اندیشکدهها و تحلیلگران متعددی در درون آمریکا بر عدم موفقیت آن تاکید داشتند و تنها راه پیش روی کاخ سفید بعد از شکست برجام و شکست فشار اقتصادی و نظامی (که در سوریه به خوبی قابل مشاهده است) را تعامل و عادی سازی روابط و ترک مخاصمه مطرح کردند. مع الاسف تبعات ضعف داخلی اقتصاد و اقدام نسنجیده دولت در گرانی ناگهانی بنزین برای جبران کسری بودجه و ناآرامیهای ناشی از آن مجددا پیام ضعفی به آمریکا مخابره کرد که در نگاه آنها معنایی جز تاثیر تحریمها و موفقیت فشار حداکثری نبوده است.
با این تفسیر، رسیدن به تعامل منطقی و روابط معمول با ایالات متحده تنها از مسیر اقتدار و عدم ابراز نیاز ایران به چنین ارتباطی حاصل میشود. تنها در این صورت است که آمریکا از موضع قدرت و فشار پایین آمده و از روی نیاز به مدیریت رابطه با ایران وارد تعامل با تهران خواهد شد. در نتیجه، تهران برای رفتن به سوی برقراری تعامل با آمریکا و در عین حال حفظ استقلال و منافع ملی خود، چارهای جز تقویت قدرت درونزای خود و بهبود اقتصاد ندارد؛ بدین ترتیب است که ارتباط با آمریکا با موضوع رفع تحریم و فشار نخواهد بود و جایگاه ایران در این ارتباط جایگاه ضعف و نیاز نخواهد بود و از موضوع ارتباطات جهانی دو قدرت موثر جهانی خواهد بود. رسیدن به این هدف، مستلزم اندیشه مقتدر در میان مسئولان جمهوری اسلامی و اهتمام و جدیت آنها در قطع وابستگی بیرونی و درون زایی قدرت و در عین حال برون گرایی در ارتباطات است. اندیشه مقتدر، اندیشهای است که جایگاه حقیقی جمهوری اسلامی را موضع قدرت و تاثیر منطقهای و جهانی میبیند که در معادلات جهای تاثیرگذار خواهد بود.
[1] "U.S. Foreign Policy in Perspective: Clients, Enemies and Empire", David Sylvan and Stephen Majeski, Routledge; 1st edition (March 13, 2009)
انتهای پیام/