"شرم" گرفتارِ نداشتن مشاور شد یا بنبستهای فیلمنامه؟/ سریالی پُر از تصادفهای فیلمفارسیوار
سریال "شرم" در حالی به پایان راه رسید که با وجود مشکلات ریز و درشت، به واسطه داستان و استفاده از بازیگران نوستالژی، توجه بینندگان را به خودش جلب کند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شبکه سه بعد از شکستِ پیاپی از سریالهایی که توجه بینندهها را به خودش جلب نکرد، این بار با سریال "شرم" آمد تا ضعفهای گذشتهاش را جبران کند. سریالی که اتفاقات مختلفی از جمله درگذشتِ بازیگر یکی از نقشهای کلیدیاش و بیانیههای اعتراضی جامعه مهندسین را درپی داشت.
"شرم" در ابتدای شیوع کرونا با حضور زندهیاد سیروس گرجستانی در نقش "عزیزآقا" کلید زده شد و بعد از درگذشت این هنرمند پیشکسوت سیاوش طهمورث جایگزین او شد. احمد کاوری بر صندلی کارگردانی این اثر نشست تا با تعدادی از بازیگران کهنهکار و جدید، قصه یک گناه را از زاویه اجتماعی و عاشقانه روایت کند.
این مجموعه توسط سعید فرهادی به نگارش درآمده که پیش از این سریالهای پریا و تا ثریا که هر دو داستانی زنانه داشتند را از خودش به یادگار گذاشته است. البته روندِ داستان و پخشِ "شرم" چندان برای او رضایتبخش نبود و از همان روزهای اول تصمیم گرفت که لب به سخن گشاید و بگوید که "شرم" را نبینید!
بازیگرانِ نوستالژی و جدید
حضور اردلان شجاع کاوه و ابوالفضل پورعرب از جمله نکات قابل توجه این مجموعه است که به نوعی بازگشت آنها به تلویزیون، بعد از چند سال به شمار میآید. شجاع کاوه بعد از گذشت 10 سال به تلویزیون آمده و پورعرب نیز آخرین بار، 4 سال پیش با روزهای بی قراری، ساخته کاظم معصومی، در تلویزیون حضور داشت. حضور این دو بازیگر توانمند از جمله جذابیتهای سریال "شرم" است.
شباهت "شرم" و "زیرتیغ"
داستان "شرم" درباره گناهی بود که در گذشته اتفاق افتاد و سالها بعد گریبانگیر شخصیتهای داستان شد. برخی این سریال و داستانش را خصوصاً در اتفاقِ کشته شدن صابر (ابوالفضل پورعرب) شبیه به داستان "زیرتیغ" محمدرضا هنرمند دانستند که ناخودآگاه جعفر و محمود (آتیلا پسیانی و پرویز پرستویی) با هم درگیر میشوند و جعفر کشته میشود.
محمود با وجودِ رفاقت دیرینه با جعفر، بعد از کش و قوسهای داستان به گناه خودش اعتراف میکند و تا مرزِ قصاص هم پیش میرود. اینجا هم پوران (فاطمه گودرزی) ناخودآگاه باعثِ قتل صابر میشود.
حضور پورعرب بعد از سالها
ابوالفضل پورعرب را شاید خیلیها با نام فیلمهای سینماییاش بشناسند، فیلمهایی نظیر عروس، دستهای آلوده،عشق کافی نیست، مردی از جنس بلور و ... همگی از آثاریاند که پورعرب در اوج شهرت و در دهه 1370 در آنها به ایفای نقش پرداخت. او در خلال فعالیتهای سینمایی خود سری هم به تلویزیون زد و در سریالهای تنهاترین سردار، مسافر، زیر زمین، وضعیت سفید و ... ایفای نقش کرد.
اما پورعرب بعد از چند سال دوری از رسانهها و سینما و تلویزیون با خبر بیماری و تومور خوش خیم خود بر سر زبانها افتاد. او محور اصلی سریال "شرم" بود، کاراکتر صابر که با قتل خودش، سرمطلعِ داستان یعنی گناه را پیش میبرد. اما او قهرمان و نقش اصلی داستان نیست، بلکه پوران - فاطمه گودرزی- بارِ اصلی سریال را به دوش میکشد. مثل کارهای گذشته فرهادی که قهرمانان سریالهایش همیشه زناناند.
** نقد سریال:
مخاطب مشتاق قسمت بعدی
برای واکاوی بیشتر و به جهتِ موضوع تخصصی سریال یعنی پزشکی و مهندسی با شهرام خرازیها از پزشکان و منتقدین سینما و تلویزیون به نقدِ سریال "شرم" پرداختیم.
به تعبیر خرازیها، "شرم" با وجود ایرادات عدیده و مشکلات ریز و درشتِ در داستان، توانست برای چند هفته شمار زیادی از بینندگان شبکه سوم سیما را با خود همراهی کند. این همراهی بیشتر نشأت گرفته از داستان مجموعه بود کهفراز و نشیبهای مناسب آن میتوانست بیننده را در پایان هر قسمت مشتاق تماشای قسمت بعدی کند.
ضعفهای متن
او معتقد است:"داستانی که برای این مجموعه نوشته شده بود بیشتر حکم متنی را داشت که در همان نوبت اول و بدون اصلاح و بازنگری به مرحله اجرا رسیده بود. اجرا هرچقدر هم که خوب بود، ضعفهای متن اجازه نمیداد تا مجموعه خود را بالا بکشد و از نظر دراماتیک قابل دفاع باشد. وجود تعدادی رخدادهای تصادفی در فیلمنامه قابل قبول است اما وقتی تعداد این رخدادها از یک حدی فراتر رود بیننده دیگر داستان را جدّی نمیگیرد و مجموعه قدرت مجاب کردن وی را نخواهد داشت.
پُر از تصادفهای فیلمفارسیوار
مجموعه تلویزیونی "شرم" آکنده از تصادفهای فیلمفارسیوار بودکه با هیچ منطقی نمیشد باورشان کرد. کاراکترها ناگهان با هم روبرو میشوند و شبکه ارتباطات آنها در موارد قابل توجهی بالأخص در بزنگاههای حساس دراماتیک براساس تصادف شکل گرفته و به علت عدم سنخیت با منطق حاکم بر عالم واقعیت از هم میگسلد.
بنبست دراماتیک با شگردِ "تصادف"
اگرچه داستان سریال در کلیت خود موفق است اما در جزئیات از هم پاشیده به نظر میرسد. نویسنده متن سریال در هر نقطه از داستان که با بنبست دراماتیک مواجه شده بلافاصله از شگرد «تصادف» به عنوان دم دستترین روش سوءاستفاده کرده و به این ترتیب تمام موانع داستان پردازی را از پیش رو برداشته است.
اسرار مگوها و مواجهههای عجیب و غریب
آدمها ناگهان با هم رو در رو میشوند، یکدیگر را خیلی راحت پیدا میکنند، به اسرار مگوی دیگران از طریق استراق سمعهای تصادفی و مواجهههای عجیب و غریب پی میبرند و تا میتوانند از طریق ضبط صوت و تصویربرداری اقدام به تهدید و ارعاب میکنند. همه اینها در عالم واقعیت هم اتفاق میافتد اما نه با این سرعت و حدت و شدتی که در سریال میبینیم.
تغییر لباس پوران و لعیا نتیجه دراماتیک ندارد
در این میان شخصیتپردازی هم کمکی به داستان نکرده و بر ضعفهای کار افزوده است.کاراکترهای ثروتمند مجموعه برای بیننده جذابند. سبک متفاوت زندگی این کاراکترها و نحوه مواجههشان با مشکلات ایجاد کشش میکند اما این کشش در سطح باقی میماند. لباس،کفش و مقنعه پوران و لعیا بارها در هر قسمت از سریال تغییر میکند!!!!!؟ اما این تغییر کارکرد داستانی و نتیجه دراماتیک ندارد و صرفاً فضای سریال را شیک کرده و بر جذابیت ظاهری هنرپیشهها می افزاید.
ابهامات کاراکترهای "شرم"
ابهامات در مورد عملکرد و ارتباطات کاراکترهای مجموعه بسیار است و تا قسمت پایانی هم به این ابهامات پاسخ شایستهای داده نمیشود: بیننده از خود میپرسد چرا کاراکترهای ثروتمند مجموعه برای گریز از قانون، به خارج از کشور نمیروند؟ چرا صابر بدون اطلاع همسر و فرزندش به مسافرخانه میرود؟ چرا مختاری در حالی که مدرک محکمهپسندی برای محکوم شدنش وجود ندارد، تسلیم میشود؟
فقدان مشاور و درگیر بنبستهای فیلمنامه
مجموعه مشاور انتظامی دارد اما شخصیتپردازی پلیسها و مسیری که در آن پرونده صابر به جریان میافتد، عاری از اشتباه نیست پس فایده حضور مشاور انتظامی چه بوده است؟ پلیسهای این مجموعه اصلاً پلیس نیستند. نه تنها خیلی بد شخصیتپردازی شدهاند بلکه خیلی بد هم بازی شدهاند. پای پلیس خیلی دیر به ماجرا باز میشود وقتی هم که به میدان میآیند منفعلانه عمل میکنند و از اقتدار لازم برای باورپذیری برخوردار نیستند.
نریشن پلیس هم زائد و هم قابل حذف
با برجسته شدن نقش پلیس، در کمال تعجب، زاویه دید ناگهان عوض میشود و بخشی از سریال با نریشنهای پلیس پیش میرود در حالی که این نوع تغییر بدون مقدمه و ناهنجار، مسیر روایت بیآنکه ضرورت داشته باشد، عوض میکند از طرفی اطلاعاتی که از طریق نریشن پلیس داده میشود هم زائد و قابل حذف است و بر ابهام ماجرا بیشتر میافزاید!
پرستار بیمارستان اطلاعات بیمار را لو میدهد
حضور یک نفر مشاور پزشکی، مشاور مهندسی ساختمان و مشاور قضایی برای این مجموعه لازم بود تا این همه خطای طبی و حقوقی به آن راه نیابد در این زمینه میتوان اشاره کرد به دو سکانس از سریال که در یکی متصدی دفتر اسناد رسمی حاضر نمیشود اطلاعات مربوط به ارباب رجوع را به فرد دیگری ارائه دهد اما در یک سکانس دیگر از همین سریال، پرستار بیمارستان اطلاعات مربوط به بیمار را بدون کسب اجازه لو میدهد!
مهندسان دکوری سریال!
مهندسهای سریال در حد دکور صحنهاند و جز دیالوگگویی و حضور عبث در شرکت ساختمانی کار دیگری نمیکنند.کمکاریهای بهزاد به عنوان یک مهندس چگونه از چشم ناظر ساخت مجتمعی که شرکت بنا کرده پوشیده مانده است؟ این همه تناقض از عدم مشاوره با کارشناسان ذیربط و عدم تسلط کامل بر سناریونویسی و گیر کردن در بن بستهای فیلمنامه میآید.
حتی در مشاغل دیگر هم خلأهای دراماتیک فیلمنامه به چشم میخورند مثلاً متصدی پذیرش مسافرخانه در بسیاری از موارد که باید پشت پیشخوان حضور داشته باشد از صحنه غایب است تا بقیه کاراکترها بتوانند در غیاب او هر کاری که دلشان میخواهد بکنند!
منوچهر ضعیفترین کاراکتر سریال
منوچهر ضعیفترین کاراکتر سریال است که از اول تا آخر فقط میخورد، میخوابد و به گردش میرود و جز تنپروری کار دیگری ندارد. آخر سر هم منشاء اثر واقع نمیشود و به شخصیتی کاملاً قابل حذف از سریال تبدیل میشود.
سیروس گرجستانی موفقتر بود یا سیاوش طهمورث؟
در کستینگ (بازیگرگزینی) مجموعه تلاش شده تا سه نسل از بازیگران در کنار هم قرار گیرند؛ همان طور که انتظار میرود قدیمیها بالأخص آنها که خاستگاه تئاتری دارند از بقیه موفقترند. سیروس گرجستانی و سیاوش طهمورث هر دو در نقش "عزیزآقا" بازی بسیار خوبی دارند. طهمورث اما بهتر است و در لحظات حساس به خصوص در صحنههای مواجهه با بهزاد تسلط بسیار خوبی بر میمیک دارد و در انتقال احساسات خود به بیننده موفق است.
ناکارآمدترین، کارآمدترین و تکرارِ فاطمه گودرزی
بازی فاطمه گودرزی در نقش زنی در معرض اتهام تداعیگر نقشی است که او سالها پیش در فیلم پرفروش «میخواهم زنده بمانم» (ایرج قادری-1375) بازی کرد و برای آن بسیار تحسین شد. فریبا متخصص درک درستی از نقش محوله داشته است. سیدمهرداد ضیائی ناکارآمدترین بازیگر سریال است نه به خاطر نقش بیبنیانی که نصیبش شده بلکه به خاطر فیگورهای غلط، ریاکشنهای غیرحرفهای، هدایت نشده و نگاههای سرگردان و بدون عمق.
الهام طهوری در نقش لعیا فقط یک عروسک است نه بیشتر. میلاد میرزایی در نقش حسام بازی منعطف و قابل قبولی دارد. بازی نیما نادری در نقش بهزاد پرنوسان است بیآنکه این نوسان از منطق خاصی پیروی کند. طراحی صحنه سریال بیش از حد توی چشم زننده است. حرکات و چرخشهای دوربین در بسیاری از سکانسها اضافی حتی اشتباه است.
در قسمتِ آخر هم تماشاگر غافل نشد!
در قسمت پایانی مجموعه تنها چیزی که برخلاف حدسها و پیشبینیهای تماشاگر از آب در میآید، عدم وصال لعیا و حسام است؛ هیچ رخدادی تماشاگر را غافل نمیکند و همه قضایا ختم به خیر شده و آدمها متنبه میشوند.
بافت تصویری و دراماتیک قسمت آخر مجموعه به گونهای است که انگار این قسمت به فرد دیگری غیر از نویسنده و کارگردان بقیه قسمتها تعلق دارد! تنها چیزی که از سریال "شرم" در یاد میماند ترانه تیتراژ پایانی آن با صدای گرم گرشا رضایی و شعر زیبای علی بحرینی است."
باید دید که احمد کاوری بعد از "وارش" و "شرم"، آیا میتواند در "بچه مهندس4" کار ماندگاری از خودش برای مخاطبِ تلویزیون به یادگار بگذارد یا خیر؟
انتهای پیام/