عدالتخواهی بدون نظریه به سرانجام نمیرسد/ عدالت دغدغه و ماموریت نخبگان ما نیست/ متد شریعتی ایستگاه خوبی برای عدالت است؟/ میزگرد تسنیم با نویسندگان "نظریه اسلامی عدالت اجتماعی"
دو تن از نویسندگان کتاب "نظریه اسلامی عدالت اجتماعی" در میزگرد خبرگزاری تسنیم، درباره خلأهای مسئله عدالت در کشور، مدل مطلوب عدالتخواهی و همچنین فساد در نوع خصوصیسازی ایرانی صحبت کردند.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- اگرچه عدالت و عدالتخواهی فینفسه مهمترین و حتی به تعبیری تنها ارزشی محسوب میشود که حُسن آن ذاتی است و باقی ارزشها حسن یا قبحشان را در نسبت با آن تعریف میکنند، اما این مفهوم که فطری است و بسیاری ممکن است گمان کنند امر پیچیدهای نیست، از قضا در امر حکمرانی و نظامسازی پیچیدگیهای بسیاری از خود به رخ مسئولان و مردم نشان میدهد.
امروزه مشخصاً در وضعیت مطلوبی به لحاظ عدالت به سر نمیبریم. ضریب جینی به عنوان شاخص نابرابری در یکی از بدترین وضعیتهای خود در سالهای پس از انقلاب است. به این معنی که فاصلهی غنی و فقیر بیشتر شده است. و از سوی دیگر اخبار مفاسد نیز در رسانههای جای ثابتی پیدا کرده است. همچنین دولتی امروزه بر سر کار است که اساساً عدالت جزو دغدغههای اصلی او نیست. و همهی این مسائل بعلاوه تجربه 42 ساله در دغدغهی عدالت موجب شده است که امروز بیش از پیش به نحو جدیتری به عدالت فکر کنیم.
طی سالهای اخیر ضرورت تأملات فکری بیشتر و تدوین نظریههای کاربردی برای عدالت در رسانهها و بین نخبگان برجستهتر شده است.اما پرسش مهم این است که چرا تاکنون درباره نظریه عدالت در ایران کار جدی صورت نگرفته و سوال بالاتر اینکه آیا اساساً برای عدالت و عدالتخواهی نیاز به نظریه داریم؟
خبرگزاری تسنیم از آقایان سید علیرضا سجادیه و حسین سرآبادانی پژوهشگران مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) هستند که اخیراً کتاب نظریه اسلامی عدالت اجتماعی را منتشر کردهاند دعوت کرده است تا در میزگردی به برخی از این مسائل بپردازند. آنچه در ادامه میآید مشروح این میزگرد است.
تسنیم: با تشکر از حضورتان در خبرگزاری تسنیم، بحث عدالتخواهی در سالهای اخیر رنگ و بوی تازهای گرفته و شاهد سربرآوردن جریانهایی در کشور هستیم که مقوله عدالت را سرلوحه فعالیتهای خود قرار دادهاند. علاوه بر حضور میدانی در مسئله عدالت، در بحث عدالتخواهی با فقدان تئوری یا منظومه فکری منسجم نیز روبهرو هستیم. سوال ابتدایی از شما این است که عدم و فقدان نظریه عدالت را چقدر مهم ارزیابی میکنید؟ بعد از گذشت 40 سال از انقلابی که آرمان اصلیاش عدالت و معنویت بود، چرا در این بخش دچار مشکلات جدی هستیم و کار نظری روی این مفهوم به درستی انجام نشده است؟
سجادیه: سوال خوبی است ولی پاسخ تأسفبرانگیزی دارد؛ عدالت در شعارهای انقلاب بوده و هست ولی اقتضائات تاریخی و نوعی عدم اهتمام و عدم ورود به عرصههای عینیتر عدالت، مانع و عواملی است که موجب شد خیلی به نظریهی عدالت پرداخته نشود. دهه اول انقلاب عمدتاً مباحث جنگ و اداره کشور به صورت فوری بوده و فرصت و فراغتی برای بحث عدالت وجود نداشت؛ لذا گفتمان عدالت پررنگ نبود و گفتمانهایی مانند آزادی، مشارکت و توسعه سیاسی پررنگ بود. اساساً قرائتی از عدالت که به فکر توزیع با دیدگاه اسلامی باشد، وجود نداشت و طوری تعریف میشد که برآیند عدالت، توسعه تصور میشد و میگفتند ابتدا باید توسعه یابیم و بعد انباشت آن توزیع به سایر بخشهای جامعه سرریز شود.
** عدالت در دو دهه گذشته یا قرائت نامناسب داشته یا پررنگ نبوده
عملاً گفتمان عدالت در دو دهه گذشته به تناسب دولتها -همانطور که مقام معظم رهبری تصریح دارند-، گفتمان غالب بهمعنای پررنگ بودنِ عدالت نبوده است؛ عدالت همیشه بوده ولی یا قرائت نامتناسب از آن میشده و یا پررنگ نبوده است و گفتمانهای توسعه اقتصادی پررنگ بود. همین دغدغه موجب شد مقام معظم رهبری دهه چهارم انقلاب را دههی عدالت و پیشرفت معرفی کنند و به یک معنا همین نامگذاری موتور محرکی در جامعه علمی شد تا به نظریه پردازی ورود کنند و بتوانند ابعاد این حوزه را بیشتر بشناسند.
مهمترین نقطهی عطف این موضوع نیز جلسهی اندیشههای راهبردی بود که رهبر معظم انقلاب شخصاً و مستقیماً ورود کرده و مطالباتی را از جامعه علمی، نخبگان، دانشگاهیان و حوزویان مطرح کردند و شاید بتوان گفت مهمترین مطالبه ایشان نیز بحث نظریه اسلامی بود.
ایشان استدلال قابل تأملی دارند که اگر نتوانیم نظریه متناسب خودمان را در عرصه عدالت داشته باشیم، توسعهای که رخ خواهد داد، در پیشرفتها عقبگرد و بلکه سقوط داریم؛ اگر آن نظریه نتواند از دل ادبیات مباحث دینی ما بازتولید شود، ماحصل آن عدالت نیست و هرچقدر هم بخواهیم وصله و پینه بزنیم، بازهم عدالتِ مد نظر نخواهد بود.
** جامعه علمی پاسخ مناسبی در مسئله عدالت به نظام نداده است
با این مطلب، به نظر میرسد که این دغدغه همیشه گوشهی ذهن کشور را رنج میدهد و دولتهایی هم بهمعنای دقیق، به آن اعتقاد و اهتمام نداشتهاند؛ نظام هم به آن نیاز داشته ولی پاسخ مناسبی از جامعه علمی دریافت نکرده است. صرف نظر از دلایل تاریخی، دولتها و دلایل سیاسی، واقعاً بحث عدالت یک مبحث سهل و ممتنع است. در وهله اول شاید گفته شود تعریف عدالت ساده است و عموم مردم جذبِ آن بودند و متوجه میشوند، چون تاحدی فطری است ولی وقتی وارد تعریف دقیق علمی یا تعریفی بر مبنای عمل و یا مبنای توزیع در سطح اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در جامعه قرار بگیرد، آنجا سخت خواهد شد و آنجا تعریف حوزه-مسئلهها به این راحتی نیست. مصداق آن نیز همان کلام حضرت امیر(ع) است که میفرمایند "تعریف عدل وسیع است ولی در عمل، مُضَیَق است".
یکی از مهترین آسیبشناسیها این است که ما دچار فقدان نیروی انسانی هستیم و بحث عدالت مشابه با سایر مباحث نظری در کشور ما دچار خلأ جدی نیروی انسانی است؛ نه به این معنا که افرادی نداریم، بلکه آدمهای متمرکزِ بر مسئله عدالت نداریم.
** بین عدالتخواهی و عدالتپژوهی دوگانگی داریم/ عدالتخواهی فاقد معرفت به سرانجام نخواهد رسید
نکته مهم دیگر نیز بحث دوگانگی بین عدالتپژوهی و عدالتخواهی است که همیشه تصور میشده و این تصور خیلی هم پررنگ بودهاست. مانند اینکه عدهای وظیفه خودشان را عدالتخواهی میدانستند که باید بهدنبال عدالت باشیم و مصداقهای آن را پیدا و روی آن کار کنیم و عدهای نیز موظف هستند در حوزههای نظری کار کنند در حالیکه اگر آن عدالتخواهی فاقد معرفت یا مبنای نظری دقیق باشد، به سرانجام نخواهد رسید.
به جهت تاریخی، علمی و نیروی انسانی و به صورت متمرکز و مستمر تلاشی انجام نشده که از نظریه تا عمل پوشش داده شود و به صورت زنجیرهوار به آن نگاه شود؛ ما با تلاشهای تکنقطهای مواجه هستیم ولی این نقطهها بههم متصل نمیشود تا یک خط مستمر باشد و بحث عدالت را از حیث نظری و عملی محقق کند.
سرآبادانی: در دیداری که مقام معظم رهبری در 27 اردیبهشتماه 1390 وضعیت عدالت را در کشور آسیبشناسی کردند، میفرمایند که ما در دهههای گذشته در حوزه عدالت مبتنی بر سعی و خطا عمل کردیم و چون نظریه نداشتیم، بر اساس فهمهای شهودی، عرفی و بینشهایی که از معنای عدالت داشتیم -که البته خیلی هم بین سیاستگذاران کشور واگرا بوده- عمل شده است. آنچه از سال 1368 به بعد در قالب سیاستهای تعدیل ساختاری در کشور اجرا میشود حاصل یک بینش از عدالت میباشد و آنچه در دهه 1360 و دوران توسعه سیاسی اصلاحات میبینیم نیز همینطور و معنایی که آقای احمدینژاد از عدالت دارد هم به یک شکل!
این بینشها واگرا هستند و نشان میدهد که فهم منقحی از عدالت نداریم و این واگرایی در سیاستها و قوانین و مقررات خود را نشان میدهد. این نکته صحیح که مقام معظم رهبری به آن اشاره کردند را در رفتار سیاستگذاریها و عملکرد دولتهای دهههای گذشته مشاهده میکنیم.
**جامعه امروز از فقر سواد عدالت رنج میبرد
عامهی مردم به عدالت نیاز دارند و در نگاه مکتبی ما نیز مردم «فاعل به قیام قسط» دانسته شدهاند؛ بنابراین ما نظریهای را لازم داریم که از سطح عامه مردم تا سطح سیاستگذاری عدالت را در جامعه شکل بدهد و آن را در عرصه اجرا و عملیاتی نزدیک کند. جامعه ما امروز از فقرِ سواد عدالت رنج میبرد و نظریه عدالت باید پاسخی برای این موضوع داشته باشد. عدالت یک ارزش فطری است ولی به این معنا نیست که نیازی نیست تا کار تئوریک در این باره انجام بگیرد.
بخشی از نظریه عدالت باید متکفل این باشد و لایه دیگر نیز به درد قدرت رسمی میخورد و در نظامسازی، ساختارهای اجتماعی و قوانین و مقررات کاربرد دارد و متأسفانه در کشور ما به نام عدالت اجتماعی، اتفاقاتی مانند فاجعه بنزینی آبان 98، هدفمند کردن یارانهها، خصوصیسازی و سهام عدالت رخ میدهد. جامعه فکری و سیاستگذاران ما باید تأمل جدی درباره مبانی فکری و اندیشه در حوزه عدالت اجتماعی داشته باشد.
من احساس میکنم ما از سطح بدنه اجتماعی و تودههای اجتماعی و عموم مردم تا سطح نخبگانی و سطح سیاستگذاری نیاز به نظریه اسلامی عدالت اجتماعی داریم و این قید «اسلامی» که بر آن تأکید میکنیم برای این است که بگوییم ما آمدهایم تا اسلام را در جامعه محقق کنیم.
تسنیم: اگر از هرکسی درباره عدالت سوال کنیم، نمیگوید که من مخالف عدالت هستم و این بدیهی است. درباره عدالت تقریرات زیاد است و هرکس بخشی از سخنان ائمه(ع) را مطرح میکند اما از نظریه تا عمل یک فاصله است و از مرحله تقریرات و منابع تا نظریه شدن هم یک فاصلهای وجود دارد. مطالبی که در اسلام حول مقولهی عدالت و برابری داریم و هنوز به نظریه تبدیل نشده است. لذا این پرسش پیش میآید که آیا اسلام فی نفسه چیزی به نام نظریه عدالت دارد؟ و آیا این تقریرات قابلیت تبدیل به نظریه را دارند؟ ضمناً این نظریه در منظومه حکومتداری ما چه جایگاهی مییابد؟
سرآبادانی: ما باید تعریف خود را از کلمه تئوری یا نظریه مشخص کنیم؛ در غرب واژهها و تعاریف مختلفی برای تئوری وجود دارد. ما اول باید تعریف مشخصی از نظریه داشته باشیم و نکته دوم اینکه من نیز با شما همنظرم که مباحث عدالت اجتماعی در دهههای گذشته اجتماعی عمدتاً و نه کلی، در سطح کلیات باقیمانده و کلیات نیز بهمعنای بیفایده بودن و کمثمر بودن نیست. الان هم جامعه ما فقر تئوریک نسبت به همان کلیات را هم دارد زیرا ما نتوانستیم آن را خوب طرح کنیم و نوعی دلزدگی و پسزدگی را در مخاطب بهوجود آورده است. به عنوان مثال وقتی درباره عدل و عدالت صحبت میکنیم، مخاطب میگوید "میخواهی دوباره کلیات را بگویی؟ دهههاست که این سخنان بیان میشود".
اولاً کاری کردهایم که این مبانی عقیم شده و نمیتواند امتداد ایجاد کند و هرکسی هم از این سخنان بگوید، این سخنان پس زده میشود و باعث شده امروز کسانی پیدا شوند و بگویند "عدالت یعنی چه؟ و چیزی به نام عدالت در اسلام نداریم"!
آثار سوء فقط این نبوده که امتداد نداشته بلکه به آن کلیات هم ضربه زده و کسی به این موضوع اقبال نشان نمیدهد. مسیری که ما در کتاب پیشنهاد دادهایم این است که باور داریم که مسئله عدالت در جامعه ما نیازمند یک زنجیرهی ارزش است و باید مانند یک خط تولید باشد و در عرصه اجتماعی نیز همینگونه است. عدالت دغدغه ذهنی برخی نخبگان علمی و کارشناسان عدالت است اما عدالت دغدغه زندگی و مأموریتیشان نیست.
از سوی دیگر نخبگان ما دنبال آدمسازی نیستند و تَکی کار میکنند و اهل کار جمعی نیستند. یکی از ویژگیهای بارز و مهم کتاب ما این است که محصول کار جمعی است و حدود 4 سال زمان برده تا تدوین و تنظیم شود. این کتاب حاصل کار جمعی و نویسندگی اصلی 4 نفر بوده است. ما بخشهایی از کتاب را به حدود 30 تن از کارشناسان، پژوهشگران و نخبگان حوزه عدالت دادیم و بازخوردهای خوبی هم گرفتیم. در حوزه اجتماعی در سطح کلیات چند کار جمعی داریم؟! ما باید تلاش کنیم که افراد جامعه را اقناع کنیم و البته این نسخه کتاب قرار نیست که تمام مساله عدالت را حل کند، بلکه باید بتوانیم درباره این موضوع فکر کرده و آن را توسعه دهیم.
اگر نظریه عدالت در فضای نخبگانی، سیاستگذاری و عامه مردم به مثابه یک فهم عمومی و اندیشه گسترده شکل بگیرد، میتواند موثر باشد؛ این اتفاق نیز به این علت نیفتاده که آدمسازی و کارِ جمعی نکردهایم و مباحثمان نیز صرفاً انتزاعی، روشنفکری و مشغلهی ذهنی و دغدغهای است و نگاه مان به اسلام به مثابه یک مکتب اصلاحی کمرنگی شده است.
** خوانش تبلیغاتی از عدالت به فقر نظری منجر میشود
سجادیه: یکی از علل اصلی که ما از فقر نظری رنج میبریم این است که تا به حال خوانشمان از عدالت عمدتاً با هدف تبلیغ بوده است؛ یعنی گفتیم اسلام هم عدالت دارد و به عدالت اجتماعی توجه میکند و خواستیم در مقابل سایر مکاتب دفاع کنیم اما واقعاً بحث از عدالت اجتماعی صرفاً بهعنوان یک ارزش و یا بحث از آن به عنوان یک معیار نظامسازی، دو اقتضاء متفاوت دارد. نسبت به اقتضاء نظامسازیِ آن ورود جدی نداشتهایم و عمده مباحث در حوزه عدالت اجتماعی نیز این بیان یکی از ائمه(ع) بوده و این سخن بوده که "هرچیز باید در سرجای خود باشد". اینها کارکردهای تبلیغی و اشاعهای دارد ولی کارکرد نظامسازی ندارد. برای کارکرد نظامسازی چند مورد دیگر هست که تابحال به به آن التزام نداشتهایم.
ما انتظار داشتهایم که یک چیزی «شُسته و رُفته» به نام عدالت از آسمان بیفتد و ما آن را اجرا کنیم، این تعریف اولیه یا تعریف خیلی ساده از عدالت کاملاً صوری است. نکته بعدی تضارب آراست. یکی از نکاتی که مقام معظم رهبری اشاره میکنند این است که تضارب آراء را جدی بگیرید و تضارب به این معنا که یک نظریه برای امسال و اقتضاء امروز کشور تولید میشود ولی قرار نیست این نظریه تا ابد بدون اصلاح و ویرایش و نکته و نقد باشد.
متأسفانه تضارب آراء در جامعه علمی ما خیلی مهم نبوده و به آن توجه نشده است. ساختارها نیز برخی اوقات، یک تعریف را «وحی مُنَزل» دانسته و تا جایی که یک فاجعه و اتفاق خیلی بدی رقم خورده، به آن عمل کرده و بعد به این رسیده که میتوانست یک تعریف و اصلاح بهتری در آن اتفاق بیفتد.
نکته بعدی نیز بحث مسئلهیابی است؛ تا دهههای گذشته با دید مسئلهمحور به بحث عدالت اجتماعی نگاه نمیکردیم. به این طریق، اسیر تعاریف کلی خواهیم شد و ممکن است حتی این اتهام زده شود که آیا نظریه داریم؟ نظریه در مواجهه یک مشکل بیرونی و برای حل آن رقم میخورد و وقتی فارغ از مسائل جاری باشیم، چیزی که شکل میگیرد نظریه نیست. یک نظریه در جدال و برخورد با مسائل شکل میگیرد؛ عمده نظریات ادبیات غربی بینالمللی نیز همین است.
متأسفانه تعریفی که ما از نظریه اتخاذ کردیم، صرف نوشتن یک سخن علمی است؛ در صورتی که آن سخن علمی نیازمند نکات و اصلاحاتی است. مجموعه این عناصر ما را از این محروم کرده که نگاه دینی را به طور دقیقتر، مشخص و نظاممندتر در عرصه عدالت بشناسیم و همیشه به کلیات اکتفا کردیم و شاید از آن گنجینه بزرگی که در مبانی حکمی، فلسفی و اندیشهای ما هست بهطور درست استفاده نکردیم تا بتوانیم نگاه اندیشه دینی را دقیقتر کنیم.
تسنیم: بحث نحوه عدالتخواهی یکی از مسائلی است که از ابتدای انقلاب تاکنون مورد مناقشه بوده است. برخی عدالتخواهی را افشاگری میدانند، برخی نقطه مقابل این تفکراند و افشاگری را از بین بردن آبروی افراد میدانند. به طور مثال ما پیش از انقلاب در آثار شریعتی الگوی عدالتخواهی ابوذر غفاری را داریم که امروز نیز در افکار عمومی مدل "ابوذر" مطرح میشود. این که در جامعه و حکومت دینی مدل عدالت خواهی باید اساساً چطور باشد یکی از سوالات مهم این روزهاست. نظر شما در این باره چیست؟
سجادیه: ما به بحث عدالت اجتماعی ورود کردیم ولی بحث عدالتخواهی را کمتر و شاید میتوان گفت که حتی اندیشمندان هم خیلی به شکل مصداقی ورودی نداشتند ولی اینکه از زاویه چه کسی نسبت به این مسئله صحبت کنیم خیلی مهم است. آیا از زاویه حکومت به مدل عدالتخواهی نگاه میکنید یا از زاویه یک قشر اجتماعی نخبگانی یا از زاویه مردم به عدالتخواهی نگاه میکنید؟ به هر حال هر یک از این زوایا مفاهیم متفاوتی را تولید میکند که طبعاً راهکارها نیز به همین نسبت متفاوت است.
** در عدالتخواهی، نظامسازی بر همه چیز اولویت دارد
از آنجا که امام و رهبر انقلاب درگیری مستمری با مسئله ساخت حکومت اسلامی داشتند و طبعاً نگاهشان به مسئله عدالتخواهی به نسبت دیگر متفکران این عرصه نگاهی متفاوت و واقعگرایانه بوده است، جنس عدالتخواهی که همه این متفکران در وهله اول دارند بحث نظام سازی است؛ یعنی اینکه شما بتوانید نظام را طوری چینش و سامان بدهید که برآیند و خروجی آن بحث عدالت باشد. دوم اینکه عدالت را خلاصه به حوزههای خیلی خاصی که شاید بیشتر جنس و بوی اقتصادی دارند، نکردند. نکته خیلی مهمی که شاید در مواجهه با اندیشه متفکران میبینیم این است که آنها صرفاً به بحث اقتصادی و معیشتی نمیپردازند و آنجایی که مسائل اجتماعی نیز محل خدشه قرار میگیرد، در آنجا نیز از بحث عدالت اجتماعی سخن میگویند.
بنابراین ما با منشوری از مباحث مواجهیم که هم پیوند اجتماعی و تعاملات اجتماعی انسانها و هم قوام مادی به معنای معیشت، مبادلات اقتصادی و هرچیزی که ناظر به حیات اجتماعی اقتصادی انسان و شیوه و منش حکمرانی است را در یک تعامل کاملاٌ نزدیک و در پیوندی محکم با هم بررسی میکند.
** مدل ابوذری در عدالتخواهی نارضایتی و اعتراض دارد که خوب است، اما کافی نیست. باید به دنبال راهکار هم باشیم
اگر بخواهیم با عینک عدالتخواهی به مدل ابوذر نگاه کنیم، این جنس عدالتخواهی شاید با جنس معمول از عدالتخواهی که فقط به یک موضوع مصداقی آنهم موضوع اقتصادی میپردازد، متفاوت است. از حیث عملی نیز با وجود اینکه مدل ابوذر نفی نمیشود ولی به هر حال شما یک حکومت میخواهید که مسائل روز مردم را تمشیت کند. ابوذر میتواند نارضایتی ایجاد کند و اعتراض کند ولی ابوذری مهم است که راهکار هم ارائه کند. در اندیشه متفکران نگاه سلبی خوب و قابل پذیرش و حیاتی است ولی مهمتر از آن جامعه اسلامی نیاز به نسخههای ایجابی دارد که متاسفانه کمتر در رویکردهای مرسوم در حوزه عدالت با آن مواجه هستیم.
در نسخههای عمده بحثهای عدالتخواهی که میتوان گفت منشعب از نگاه معرفتی آن جنس نگاهها هست، خیلی به سلب و نفی تاکید شده است و جاهایی به طرد و جنگ هم میرسیم ولی نکته این است که ما در یک قطار هستیم. اگر آن بخش از قطار که دارای نقصان است را اصلاح نکنیم همه افراد حاضر در قطار سقوط میکنند.
سرآبادانی: من از یک زاویه دیگر میگویم که مکمل بحث آقای سجادیه باشد. من فکر میکنم اولاً بحث عدالتخواهی کار مستقلی در کشور ما لازم دارد. به نظر من عدالتخواهی در دوران حکومت اسلامی با دوران نهضت تفاوت دارد. البته نمیخواهم بگویم 180 درصد تباین دارد ولی به هر حال در سبکها و رویههای عملیاتی با هم تفاوت دارند. اینکه شما در حال جنگ با نظام سلطه باشید با اینکه برای تحقق عدالت در نظام اسلامی در حال تلاش باشید، تفاوتهای زیادی دارد.
در اندیشه آقا بویژه در سالهای اخیر بحثهای زیادی در حوزه عدالت مطرح شده و در این راستا کارهایی هم صورت گرفته است و به نظر میآید میتوان بر روی این مسئله به شکل متمایز فکر کرد. اما فقط ناظر به این نکتهای که از شریعتی گفتید مطلبی بگویم. اندیشه دکتر شریعتی یک ایراد دارد که در بحث عدالتخواهی هم مهم است. او وقتی از اسلام ابوذر صحبت میکند آن را در مقابل اسلام روحانیت قرار میدهد به همین دلیل این نوع اسلام را به عنوان اسلام منهای روحانیت معرفی میکند. برای اینکه معتقد است که ما یک سری بحثهای تئوریک میکنیم و به مبارزه و مجاهدت و عمل کردن کم توجه هستیم.
شریعتی معتقد است که مانند ابوذر باید وارد میدان عمل شد هرچند که ممکن است در این مسیر حتی تبعید هم بشویم ولی مهم این است که میتوان آگاهی و خودآگاهی تاریخی ایجاد کرد. منتها الگوی فکری شریعتی در اینجا از مشکلی رنج میبرد و آن این است که اسلام ابوذر را در برابر اسلام علمایی و فرهنگی میفهمد ولی ما باورمان بر این است که آن الگوی شریعتی از درونش بدترین راسترویها در میآید.
از این تفکر علاقهمندان شریعتی در دهه هفتاد کسانی میشود که امروز تفکرات کاملا لیبرالیستی دارند و عمده آنهایی که امروز از شریعتی حرف میزنند هیچ نسبتی با الگوی فکری او ندارند. چرا این اتفاق افتاده است؟ به این دلیل که فردی چون شریعتی که شور برابری و تفکرات سوسیالیستی دارد به واسطه اینکه اسلام ابوذر را در برابر اسلام علمایی فهمیده، مبنای فکری درستی که بر اساس آن عدالت خواهی کند را ندارد.
** شریعتی اندیشههای مهمی دارد اما ایستگاه خوبی برای عدالتخواهی نیست
برخی از این دوستان عدالتخواه ما به شریعتی خوانی روی آوردند. اگرچه خوانش شریعتی برای بحث عدالتخواهی از اهمیت قابل توجهی برخوردار است اما شریعتی ایستگاه خوبی نیست به جهت اینکه نگرانی بنده این است که در دل تفکر شریعتی نوعی عملگرایی صرف وجود دارد و تنها مبارزه توجیه میشود.
دهه 50 یک اندیشهای وجود داشت به این عنوان که مبارزه فی حد ذاته مقدس است یعنی هر گروهی با هر سطح فکری و با هر اندیشهای که اهل مبارزه است، میتواند با گروههای دیگر با چنین ویژگی ائتلاف کند. در حالی که ما باید نگاه ایدئولوژیک و مکتبی خود را هم حفظ کنیم.
تسنیم: در شرایط فعلی خلأهای بحث مقوله عدالت در حوزههای نظری و عملی کجا است؟
سجادیه: خلأها که به تعداد آدمها وجود دارد و همچنان این سه خلأیی که به آن اشاره شد، پابرجا است و هنوز یک یا دو مجموعه شبیه به ما در کشور نداریم که در حوزه عدالت فعالیت کنند. اگر بخواهیم کمی عملیاتیتر صحبت کنیم، خود این نظریه باید تنقیح و بحث شود یعنی یک حدی مابعد نظریه است و یک حدّ، خلق این نگاه و یک حدّ، رسیدن به چارچوب است و یک حدّ بیشتری باید بر سر این باشد که این نگاه یا نظریه را با همه ابعاد کلان آن در ذهن و اندیشه مجریان و مخاطبان و یک حدی از جامعه و عامه مردم جا بیندازید. معمولاً یکی از آفتهای نظام سیاستگذاری ما در حوزههای مختلف این است که به شکل دستوری و بالا به پایین است و آنچه که اجرا میشود بعضی وقتها 180 درجه با مطلوب فاصله دارد.
بنابراین تا حدی اجماع ذهنی یا نظری چه بین نخبگان و چه بین مجریان جزو الزامات بسیار مهم است که متاسفانه نه برای بحث عدالت بلکه برای همه بحثها ما غفلت جدی داریم و عمده نگاههای خوب ما هم عملیاتی نمیشود. نکته بعدی این است که ما نیازمند بسته ابزارهایی برای رساندن نظریهها به حوزه عملیات هستیم. برخی از این بستهها به طور معمول در وهله اول شامل قوانین و دستورالعملها میشود.
** خلأ جدی در حوزه عدالت زنجیره تبدیل نظریه به عمل است
امروز بسیاری از بحثها بر اساس مصادیق مورد بررسی قرار میگیرد. مثلاً همه معتقدند ما در شرایط فعلی وضعیت خوبی در حوزه عدالت نداریم ولی اینکه در کدام بخشها نقص داریم و در کدام بخشها نقاط مزیت داریم، نمیدانیم. سیاستگذار میفهمد که وضع عدالت اجتماعی در برخی حوزهها خوب نیست و این امر غیرقابل انکار است ولی اینکه بداند در کدام حوزهها وضعیت بدتر است، موجود نیست. بنابراین گام دوم یا خلأ جدی دوم مسئله پیدا کردن گامهای واسط یا زنجیرههای واسطی است که این نظریه را به عملیات برساند.
نکته سوم، خلأ مسئله شناسی است. یعنی ما باید در حوزه عدالت به شکل تخصصی نظریهای مشخص داشته باشیم. یعنی در ریز مسئلهها از جمله حوزه آموزش نیاز داریم که نظریههای مشخصی را داشته باشیم. به طور مثال باید بگوییم که در حوزه انرژی یا در حوزه آموزش فلان نظریه را در نظر گرفتهایم. بنابراین ما به یک گام دیگری نیاز داریم مبنی بر نظریههای مضاف؛ نظریههایی که از نظریه کل منشعب میشوند و در یک حوزه مسئلهای خاص بازتولید میشوند که متاسفانه ما چنین گامی را اساساً تعریف نکردهایم.
** اقامه عدل در کشور ما گرفتار خط تحریف و مدافعان حفظ وضع موجود است
سرآبادانی: من احساس میکنم اقامه عدل گرفتار خط تحریف و خط حفظ وضع موجود است. در خط تحریف شیوههای گوناگونی وجود دارد. امروز به نام مردمیسازی اقتصاد، خصوصیسازی جارویی را پیادهسازی کردند و این راه را هم قانونی میدانند. متاسفانه شیوه واگذاری که به نام افزایش بهرهوری و کارایی در اقتصاد و توسعه مشارکت مردمی اتفاق افتاد امروز میبینیم که چه بلایی سر کارگران هفتتپه آورده است. این رویه در حوزه آموزش نیز کاملاً ملموس است.
اگر امروز یک نفر به خصوصی سازی و مدل و قانون و ساختاری که امروز در حال پیاده شدن است، حمله کند و بگوید که این شیوه همان روش خصوصیسازی «تاچری» و مدیریت دولتی نوین و با همان اقتضائات است ما را متهم به این میکنند که طرفداران دولتسالاری یا مارکسیسم هستیم.
** خصوصی سازی ایرانی معایب خصوصیسازی انگلیسی را دارد اما مزایایش را ندارد
خصوصیسازی ایرانی مسئولیتناپذیر است. بنده اسم آن را به این واسطه خصوصیسازی ایرانی گذاشتهام که اقتضائات ایرانی دارد یعنی خصوصیسازی ما با نمونه انگلیسی آن تفاوت دارد و متاسفانه خصوصیسازی به سبک ایرانی تمامی نواقص و بدیهای نمونه انگلیسی را دارد ولی هیچ یک از خوبی آن را ندارد. به همین جهت است که خصوصیسازی اساساً بهرهوری و کارایی را بالا نبرده است و در عمل در این اقتصاد سیاسی که ضابطه و قانون در آن وجود ندارد، مناسبات غیرقانونی و غیررسمی اصالت پیدا کرده است. به همین جهت است که در خصوصیسازیهای وطنی انواع فسادها را شاهد هستید.
درحالی که رئیس سازمان خصوصی ما در زندان است مجلس ما تازه به وزیر اقتصاد کارت زرد داده است! در حالی که الان وقت کارت قرمز است. بنابراین ما اگر میخواهیم بحث عدالت در جامعه پیش برود باید سواد عدالت، ارتقای فهم عمومی، مطالبهگری هوشمند و تخصصی را نهادینه کنیم و در کنار این مقابله و طراحی هوشمند با خط تحریف و خطی که منافعش در حفظ وضع موجود است بایستیم.
انتهای پیام/