میراث آیت‌الله هاشمی در اقتصاد و عدالت و سیاست چه بود؟/ از سهل‌اندیشی در سیاست‌خارجه تا تغییر زیست‌جهان مدیران

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی نقش پررنگی در انقلاب اسلامی و پس از آن داشت. او علیرغم خدمات قابل توجه در پیش و ایام پس از انقلاب، اما در دوران ریاست‌جمهوری‌اش و پس از آن میراثی به لحاظ مشی سیاسی و اقتصادی به جا گذاشت که چندان قابل دفاع نیست.

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- محمدعلی سافلی: آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی در تاریخ  6 مرداد 68  به‌عنوان چهارمین رئیس‌جمهور تاریخ ایران از سوی مردم انتخاب شد. آغاز ریاست‌جمهوری ایشان همزمان با برخی تحولات داخلی و بین‌المللی بود. در عرصه داخلی ارتحال حضرت امام(ره) و آغاز دوران رهبری آیت‌الله خامنه‌ای، پایان جنگ تحمیلی و آغاز دومین دهه از انقلاب اسلامی، صفحه جدیدی از تاریخ را پیش روی ایرانیان می‌گشود. 

در صحنه بین‌المللی نیز تحولات چمشگیری همچون  سقوط اتحاد جماهیر شوروی و شکل‌گیری کشورهای جدید در اطراف ایران، تجزیه یوگسلاوی و تحولات منطقه بالکان و حمله عراق به کویت و جنگ خلیج فارس، آغاز عصر جدیدی در تحولات بین‌المللی و دیپلماسی بود. به موازات این تغییرات گسترده، جمهوری اسلامی نیز باید به تثبیت جایگاه خود در دوران صلح و پایان جنگ و همچنین شروع بازسازی و شکوفایی اقتصادی با حفظ ارزش‌های انقلاب تلاش می‌کرد. 

قرار گرفتن هاشمی در مسند ریاست‌جمهوری و نام‌گذاری دولتش به نام دولت سازندگی می‌طلبید که وی تحولات عمده‌ای در اقتصاد و سیاست خارجه مبتنی بر آرمان‌های انقلاب و حفظ ارزش ها و روحیه انقلابی آغاز کند، با اینحال برآوردی که از 8 سال ریاست‌جمهوری وی به دست می‌آید، فاصله گرفتن عمیق مسئولان و سیاستگذاری‌ها از سبک زندگی انقلابی و آرمان‌های نظام اسلامی بود. 

آقای هاشمی علیرغم خدمات بسیار در پیش و پس از انقلاب اسلامی، اما در دوران ریاست‌جمهوری خودش آغازگر برخی اقدامات در دوران خودش شد که سایه آن اقدامات همچنان بر سر سیاست در ایران سنگینی می‌کند و میراث او در سیاست خارجه، اقتصاد و سیاست داخلی همچنان ادامه دارد. 

** سیاست خارجه؛ سهل‌اندیشی در اعتماد به دشمن!

مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی از جمله افرادی بود که تمایل زیادی به برقراری رابطه با کشورهای غربی به‌ویژه آمریکا داشت. این تمایل وی به ارتباط با آمریکا منوط به دوران ریاست جمهوری وی نمی‌شود بلکه در اواخر حیات امام راحل(ره) نیز از ایشان خواسته بود تا تکلیف پرونده آمریکا را روشن کند. او در سال 91 در گفت‌وگویی با فصلنامه مطالعات بین‌المللی چنین می‌گوید: "من در سال‌های آخر حیات امام(ره) نامه‌ای را خدمتشان نوشتم؛ تایپ هم نکردم. برای اینکه نمی‌خواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که شما بهتر است در زمان حیاتتان، اینها را حل کنید، در غیر اینصورت ممکن است اینها به صورت معضلی سدّ راه آینده کشور شود. گردنه‌هایی است که اگر شما ما را عبور ندهید، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود.

هاشمی رفسنجانی یکی از موضوعات مطرح شده در نامه‌اش به امام(ره) را مساله رابطه ایران و آمریکا عنوان کرد که البته امام پاسخی به این درخواست هاشمی نداده بود. با قرار گرفتن او در سمت ریاست‌جمهوری وی فرصت می‌یابد تا به نحوی راهی برای ارتباط با آمریکا پیدا کند. این تمایل نیاز به اتفاقی داشت تا ایران از آن طریق بتواند به مذاکره با آمریکایی‌ها بپردازد. این اتفاق نیز رخ می‌دهد و ماجرای گروگان‌های لبنانی پیش می‌آید. 

دوران ریاست‌جمهوری هاشمی رفسنجانی مصادف با پایان دوران ریاست‌جمهوری ریگان و روی کارامدن جورج واکر بوش(بوشِ پدر) بود. بوش در زمان روی کارآمدن یکی از دستورکارهایش را آزادی آمریکایی‌هایی که در لبنان توسط حزب‌الله به گروگان گرفته شده بودند، قرار داد. از آنجاکه امکانی برای مذاکرات طرفین وجود نداشت، بوش پدر با صدور یک بیانیه زیرکانه، ایران را تنها ابزار ممکن برای آزادی گروگان‌ها دانست.

او در بیانیه‌اش آورد: «امروز آمریکایی‌هایی هستند که به‌خلاف میلشان در سرزمین‌های بیگانه به‌خاطر چیزی که مسئولش نیستند، نگه‌داشته شده‌اند. دراین‌باره می‌توان همکاری نشان داد و این همکاری تا مدت‌ها به خاطر آورده می‌شود» و  در بیانیه‌اش تأکید کرده بود: «حسن‌نیت»، «حسن‌نیت می‌آورد».

این بیانیه موجب شد تا اکبر هاشمی رفسنجانی که برای رابطه با آمریکا علاقه فراوانی داشت، در مصاحبه‌ای اعلام کند: «ایران این آمادگی را دارد که با کشورهایی که آمادگی دارند سیاست برخورد مساوی و بدون باج‌خواهی و انحصارطلبی و توسعه طلبی داشته باشند، با اینها کار کند».

پس از انتشار تصاویر یکی از گروگان‌های آمریکایی که به دار آویخته شده بود، رئیس‌جمهور آمریکا ناچار شد که به ایران متوسل شود. بوش پدر در اولین گام با خاویر پرز دکوئیار دبیرکل سازمان ملل متحد تماس گرفت و از وضعیت گرو‌گان‌ها ابراز نگرانی کرد و گفت: «می‌تواند امتیازهایی به ایران بدهد. البته تا جایی که لزومی به مواجهه مستقیم با آنها نباشد».

دبیرکل سازمان ملل نیز "جیانی پیکو" را که از مشاورانش بود به ایران می‌فرستد. مأموریت پیکو این بود که آقای هاشمی رفسنجانی را به آزادی گروگان‌ها راغب کند. فرستاده آمریکا به ایران پس از ورود به تهران با محمدجواد ظریف نماینده وقت ایران در سازمان ملل دیدار می‌کند.

مشاور دبیرکل سازمان ملل در این جلسه به آقای هاشمی می‌گوید: رئیس‌جمهور آمریکا تقاضا کرده که به آزادی گروگان‌های آمریکایی در بیروت کمک کنید. البته این کمک بی‌اَجر نمی‌ماند! هاشمی نیز پاسخ می‌دهد: «ما اولاً نمی‌دانیم این گروگان‌ها در لبنان هستند یا خیر؟ اما اگر آمریکایی‌ها حسن نیتشان را نشان دهند و مطمئن شویم جدی هستند و اگر کاری از دست ما ساخته باشد، هم به‌خاطر لبنان و هم مسائل انسانی این کار را خواهیم کرد. اما بدین شرط که آمریکا در مسئله جنگ ایران و عراق در تعیین متجاوز و خسارت‌ها، بی‌طرفانه عمل کنند و از سیاست‌های خصمانه‌اش در قبال ایران دست بردارد».

هاشمی رفسنجانی محسن رضایی را مامور بررسی موضوع می‌کند و او نیز یکی از فرماندهان سپاه را به لبنان می‌فرستد تا با اعضای بلندپایه حزب‌الله برای آزادی گرو‌گان‌ها مذاکره کند. این گفت‌و‌گوها به نتیجه نمی‌رسد اما رضایی به آن فرمانده دستور می‌دهد که تا زمان آزادی گروگان‌ها در لبنان بماند.

سرانجام، پافشاری ایران اثرگذار می‌شود و مقامات حزب‌الله آزادی گروگان‌ها را می‌پذیرند و ظرف دو ماه و نیم بعد گروگان‌ها "یکی یکی" آزاد می‌شوند. پس از آزادی گروگان‌ها، ایران در انتظار مشاهده حسن‌نیت طرف غربی و همان اَجری که بوش پدر (رئیس‌جمهور وقت آمریکا) داده بود، می‌ماند اما پس از گذشت مدت‌ها خبری از وعده طرف آمریکایی نمی‌شود لذا مقامات ایرانی با دبیرکل سازمان ملل تماس می‌گیرند که چرا خبری از تحقق وعده بوش پدر نشد؟

مقامات ایرانی که در داخل کشور نیز به‌شدت به‌جهت کمک برای آزادی گروگان‌ها و عدم دریافت امتیاز از آمریکایی‌ها تحت فشار بودند، با پیکو، همان فرستاده دبیرکل سازمان ملل به تهران تماس می‌گیرند که چرا آمریکا نامه تشکر نمی‌فرستد؟ جان پیکو نیز به گوش مقامات آمریکایی می‌رساند: ایرانی‌ها منتظر یک حرکت از طرف آمریکا هستند. باید منصف باشیم، چون من به آنها قول دادم!

جرج بوش، رییس‌جمهور آمریکا، پس از ملاقات با «پل هیل»، اولین گروگان آزاد شده، در گفت و گو با خبرنگاران به‌گونه‌ای آب پاکی را روی دست هاشمی می‌ریزد: «ما از سوریه و ایران که در جهت آزادی گروگان‌ها کمک کردند، سپاسگزاری می‌کنیم، اما تا زمانی که تمامی گروگان‌ها آزاد نشوند، خوشحال نخواهیم بود. دولت سوریه به آگاهی ما رساند که ایران در این زمینه کمک کرده است و به این دلیل بود که از ایران تشکر کردیم، اما تا زمانی که تمامی گروگان ها آزاد نشوند، در سیاست آمریکا تغییری حاصل نخواهد شد». وی در پاسخ به این سؤال که چه عاملی باعث آزادی گروگانها شده است، گفت: «تا آنجا که می‌دانم معامله‌ای صورت نگرفته است.»

خبرگزاری رویترز همان زمان در گزارشی نوشت: «عدم تمایل جرج بوش به انجام معامله پس از آزادی دو گروگان آمریکایی، موجب خشم رهبران میانه رو در ایران شده و امیدها را برای کمک به آزادی 15 گروگان دیگر غربی در لبنان، به یأس تبدیل کرده است. «رابرت پل هیل» و «فرانک رید»، دو گروگان آمریکایی که طی دو هفته گذشته آزاد شده‌اند، نجات خود را عمدتاً مدیون کمک اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس جمهور ایران می‌دانند که علیرغم خطرات سیاسی در کشورش، جهت پایان دادن به بحران طولانی گروگان ها مصمم بوده است. ایران و متحدش حزب الله لبنان می‌گویند آزادی شش گروگان دیگر آمریکایی، منوط به آن است که واشنگتن، اسراییل را جهت آزادی صدها عرب زندانی، تحت فشار بگذارد. جرج بوش اعلام کرده است با گروگانگیران وارد معامله نخواهد شد و تا آزادی شش گروگان دیگر آمریکایی، در جهت عادی ساختن روابط با تهران، گامی برنخواهد داشت.»

در خاطرات هاشمی رفسنجانی ردپای این خلف وعده آمریکا را می‌بینیم: 

10 اردیبهشت 60| «شب به خانه آمدم. در حالى که مشغول نوشتن خاطرات بودم، بـه اخبـار بخـش فارسـى صدای آمریکا VOA گوش می‌دادم، خبـر داد کـه دومـین گروگـان آمریکـایى در لبنـان ، امشب آزاد شد. اظهاراتى شده که نشان می دهد، دولت آمریکا می‌خواهـد تـا پایـان آزادى همه گروگان‌هایش، امتیازى ندهد. بـه نظـر مـی‌رسـد، اگـر چنـین باشـد لبنـانی‌هـا آزادى گروگانها را متوقف مى‌کنند و آمریکا پشیمان مى‌شود.»

22 اردیبهشت 69| «[آقای یوسف بن علوی]، وزیر امور خارجه عمـان آمـد و پیـام سـلطان قـابوس را آورد... در مـورد گروگـان هـا پرسـید؛ گفـتم مـا اقـدامات ممکـن را کرده‌ایم، نوبت آمریکا است.

در مقدمه کتاب خاطرات سال 70 هاشمی رفسنجانی با عنوان «سازندگی و شکوفایی» به قلم محسن هاشمی نوشته است: «آمریکا، علی‌رغم وعده‌هایی که به وسیله ژاپن، دبیرکل سازمان ملل و ترکیـه بـرای کمک ایران به نجات گروگان‌ها در لبنان داده بود، به وعده‌ها وفـا نکـرد و همچنـان در شرایط منفی روابط بودیم. گرچه پیامهای دوستانه‌ای ارسال می‌داشت و خواسـتار همکاری بیشتر بود، ولی جواب ما این بود که برای اثبات صـداقت، لازم اسـت ابتـدا اموال و کالاهای ایران را که ظالمانه نگه داشته بود، به مـا پـس بدهـد، ولـی زیـر بـار نمی‌رفت و این وضع تاکنون، به همین منوال ادامه داشته است.»

به‌رغم آنکه هاشمی رفسنجانی رَکَب سختی از بوش پدر خورده بود، اما خوش‌خیالی به آمریکا در بدنه دولت وی همچنان وجود داشت و به روی کارآمدن کلینتون امید داشتند: «آقاى محسن نوربخش، [وزیرامور اقتصادی و دارایی ] آمد. گزارش وضـع ریـالى را داد و مذاکره براى فروش نفت به آمریکـا و خریـد کـالا از آنهـا کـه بخـشى از محـل طلب‌مان باشد. از افراد مطلعى نقل کرد که بسیارى از همکاران نزدیک [بیل]کلینتـون نظر مساعد نسبت به ایران دارند.»(20 دی 71)

مرحوم هاشمی رفسنجانی به‌رغم تلاش‌هایش برای آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان با بدعهدی بوشِ پدر مواجه شدو زحماتش بی‌اَجر ماند!

این ساده‌اندیشی در روابط بین‌الملل موجب نشد تا هاشمی رفسنجانی از آن درس بگیرد بلکه همچنان تا پایان عمرش نیز درصدد بود تا با همان دست‌فرمان خوش‌بینی با آمریکا پیش برود. با روی کارآمدن دولت آقای حسن روحانی که مورد حمایت و تایید جدی آقای هاشمی قرار داشت و ترکیب وزارت‌‌خارجه که عمدتاً مدیران دولت‌های دوران هاشمی و خاتمی بودند، مذاکراتی رقم خورد که به برجام منتهی شد. هرچند عمر مرحوم هاشمی رفسنجانی کفاف نداد تا خروج آمریکا از برجام و بدعهدی اروپایی‌ها را ببیند اما وی در دوران حیاتش و بعد از امضای برجام به شکل صد درصدی از آن حمایت می‌کرد و هیچگونه نقدی را برنمی‌تافت تا جایی که منتقدان برجام را به هم‌زبانی با نتانیاهو متهم کرد! او گفته بود بعد از برجام حالا راحت می‌توانم بمیرم؛ اما بعد از فوت او مشخص شد که مذاکرات بد و خوش‌بینی به آمریکا سکوی چه فشارهای سنگینی به ایران شده است!

**اقتصاد؛ از اثبات اولین اختلاس تا تثبیت اشرافی‌گری مسئولان

میراث آقای هاشمی رفسنجانی در اقتصاد چشم‌‌گیرتر از سیاست خارجه بود و برای نخستین بار مشکلاتی در ساختار اقتصادی و زیستِ مالی مدیران نظام پدید آمد که تا امروز نیز ادامه دارد. می‌توان این مشکلات را در سه محور بررسی کرد: شکل‌گیری خوی اشرافی‌گری و تجمل، نفوذ سیاست‌های لیبرالی و ضد عدالت در اقتصاد  و فساد اقتصادی در ارکان مدیریتی. 

این اشکالات اقتصادی ناشی از سنگ بنایی که بود که آقای هاشمی در ابتدای روی کارآمدن می‌گذارد. او که شعار دولت خود را سازندگی گذاشته بود، در دولت وی اولاً شاهد روی کار‌آمدن مدیرانی بودیم که لیبرال می‌اندیشیدند و اعتقاد به هضم شدن در سیاست‌های دیکته شده از سوی بانک جهانی و یا خصوصی‌سازی داشتند و ثانیاً بر خلاف دهه اول انقلاب که گفتمان عدالت غلبه داشت، در دوره هاشمی رفسنجانی شاهد غلبه گفتمان توسعه بودیم؛ نه توسعه‌ای که همشنین عدالت باشد، بلکه سیاست‌های اقتصادی  هاشمی مبتنی بر کوچک کردن دولت و  واگذاری تصدی‌های دولتی به طبقه خاصی از سرمایه‌داران یا وابستگان به دولت، عملاً منجر به شکل‌گیری طبقه‌ نوکیسه شد.

«طبقه نوکیسه» که مبدأ تاسیس آن  دولت هاشمی رفسنجانی بود و قرار بود بخشی از بار اقتصادی دولت را به دوش بکشند، بدون نظارت صحیح، سرمایه‌های دولتی را به باد دادند. مدیران دولتی تحت پوشش نام بخش خصوصی،  به اموال دولتی دست‌درازی کردند.

در کنار به حراج رفتن اموال دولتی تحت عنوان مثبت خصوصی‌سازی، شیوه  مدیریت آقای هاشمی رفسنجانی که براساس خاطراتش عدم حساسیت نسبت به اشرافیگری مدیران زیردست بود، به بدنه مسئولان نیز رسوخ کرد. خطبه معروف مانور تجمل در تاریخ 18 آبان سال 68، فضای ذهنی چهارمین رئیس‌جمهور و زاویه فکری وی با مسئولان ساده‌زیست دهه شصت را نشان می‌دهد: «یک فرهنگی وجود دارد که انسان‌های متدین و مقدس و حزب‌اللهی زندگی‌شان مساوی است با جاهای بد منظره و بی زینت. یک وقت اینها نمی‌خواهند اسراف کنند اما این نباید فرهنگ بشود که اصلا حزب‌اللهی بودن و متعهد و اهل آخرت بودن مساوی است با اینکه آمد جلنبار باشد. این گناه است!!... این طرز تفکر اسلام را بدنام می‌کند و به اندازه کافی سند داریم که اسلام درصدد نبوده که زیبایی‌خواهی را در جامعه بخواباند. نمازهای جمعه اگر بخواهد منظره اسلامی داشته باشد، مردمی که می‌‌آیند باید عالی ترین لباس ها را داشته باشند. اصلا مانور تجمل باید باشد!»

خطبه معروف مانور تجمل مرحوم هاشمی رفسنجانی چراغ سبزی به مسئولان برای زیست اشرافی بود

چراغ سبز هاشمی به مدیران برای مانور تجمل  و زیست اشرافی موجب فاصله محسوس میان مردم و مسئولان و تغییر دکور ادارات و وزارتخانه‌ها شد تا جایی که رهبر انقلاب در یک دیدار به استفاده از سنگ‌های گران‌قیمت در یک وزارتخانه اشاره می‌کنند: «من یک وقت شنیدم که یکی از وزرای معادن - نمی‌گویم در چه سالی - انواع و اقسام سنگهای گرانقیمتی را که ما در کشور داریم، آورده و در وزارتخانه‌اش کار کرده است! من در این‌جا او را خواستم و به او گفتم: شما چرا این کار را کردی؟ گفت: وقتی مسافران خارجی به وزارتخانه می‌آیند، این سنگها جلوِ چشمشان قرار گیرد و مشتری پیدا شود! شما را به خدا، این منطق، قابل قبول است؟! » 5/6/80

وزیر مورد اشاره‌ی رهبر انقلاب، حسین محلوجی وزیر معادن دولت هاشمی بود. سیاست‌های هاشمی موجب شد تا رهبر معظم انقلاب در چند مقطع نسبت به افزایش روحیه اشرافی گری و تغییر ریل اقتصاد کشور از مسیر عدالت به مسیر ضد عدالت، هشدار دهند. ایشان یک بار در سخنرانی مهمی در تاریخ 22/4/71  در دیدار با فرماندهان گردان‌های عاشورا، نسبت به تحریف کلیدواژه سازندگی تذکر دهند: "سازندگی، کاری بود که علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السّلام) داشت؛ که حتّی شاید در دوران خلافت هم -که حالا من این را تردید دارم. اما تا قبل از خلافت، قطعی است- با دست خود نخلستان آباد می‌کرد؛ زمین احیا می‌کرد؛ درخت می‌کاشت؛ چاه می‌کند و آبیاری می‌کرد. این، سازندگی است! دنیاطلبی و مادّی‌طلبی، کاری است که عبیدالله زیاد و یزید می‌کردند. آنها چه وقت چیزی را به وجود می‌آوردند و می‌ساختند!؟ آنها فانی می‌کردند؛ آنها می‌خوردند؛ آنها تجمّلات را زیاد می‌کردند. این دو را با هم اشتباه نباید کرد. امروز عدّه‌ای به اسم سازندگی خودشان را غرق در پول و دنیا و مادّه‌پرستی می‌کنند. این سازندگی است!؟ آنچه که جامعه‌ی ما را فاسد می‌کند، غرق شدن در شهوات است؛ از دست‌دادن روح تقوا و فداکاری است؛ یعنی همان روحیه‌ای که در بسیجی‌ها است. بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلت‌های اصلی انقلاب زنده بماند."

تفاوت سیاست‌های اقتصادی مرحوم آیت‌الله هاشمی با آرمان‌های انقلاب موجب شد تا حاج احمد خمینی فرزند امام(ره) در سخنرانی تندی به سیاست‌های اقتصادی درهای باز غرب انتقاد کنند. وی در سخنانش می‌گوید: «سرمایه‌داران تحت لوای بخش خصوصی به تخریب اقتصادی مشغول هستند. هرروز سنگی در مقابل توان اقتصادی مردم مظلوم و مستضعف انداخته‌اند... یک عده سرمایه‌دار زالوصفت به این بهانه که اقتصاد دولتی  مضر است به حال خود رها شده و به جان این ملت افتاده‌اند.»

به‌رغم این تاکیدات دلسوزانه، دست فرمان مدیران اقتصادی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی همچنان پیش می‌رفت تا جایی که اولین اختلاس عمده در تاریخ انقلاب، مربوط به اختلاس 123 میلیاردی در بانک صادرات بود. این اختلاس توسط فردی به نام فاضل خداداد، با تبانی کارمندان بانک و همکاری مرتضی رفیق‌دوست – برادر محسن رفیقدوست- روی داد. خداداد، با شروع جنگ تحمیلی، در مهرماه 1359 از ایران خارج شده و پس از پایان جنگ، در شهریورماه سال 1367 به ایران بازگشته بود و با معرفی مرتضی رفیق‌دوست  که در آن زمان، رییس کمیته انقلاب اسلامی سعدآباد بود، در یکی از شعب بانک صادرات ، حساب جاری باز می‌کند. بهمن 1371 بازرسی بانک، متوجه اختلاس می‌شود. خداداد مبالغی را برمی‌گرداند، اما او نهایتاً از کشور متواری می‌شود. وی با وعده بخشش و امان از سوی محسن رفیق دوست و ولی‌الله سیف(مدیرعامل وقت بانک صادرات و رئیس بانک مرکزی در دولت روحانی) در شهریور 1373 به ایران باز می‌گردد تا باقی بدهی خود را پرداخت کند. خداداد، پس از چند جلسه دادگاه، در آذرماه 1374 مفسد فی‌الارض شناخته اعدام شده و اعدام شد. 

آقای هاشمی رفسنجانی که در خاطرات خود تلاش می‌کند تا اشتباهات دوران مدیریتی‌اش کمتر به چشم بیاید، به این حجم از اختلاس که در  آن زمان رقم هنگفتی به شمار می‌آمد هیچ اشاره‌ای نداشته است و تنها به دیدارش با رفیق‌دوست اشاره می‌کند. وی 28 بهمن همان سال با مدیران ارشد بانک صادرات دیدار کرده و تشویقشان هم می‌کند! 

28 بهمن 74: «مدیران ارشد بانک صادرات آمدند. گزارشی از موفقیت‌های بانک در جـذب سپرده‌ها با رشد سی درصد سالانه و سرمایه‌های کلان دادند. مـن هـم ضـمن صـحبت مفصلی، تشویقشان کردم و تأکید نمودم کـه بـرای جلـوگیری از نفـوذ افـراد نابـاب، دقـت بیشتری بنمایند.»

** میراثت سیاست داخله؛ تکروی در برابر رای مردم

هاشمی رفسنجانی برخلاف آنچه از وی بازنمایی می‌شود و قصد دارند او را شخصیتی دموکرات نشان دهند، در منش سیاسی خود چندان قائل به دموکراسی نبود یا لااقل دموکراسی را برای خود مطلوب نمی‌دید و رفتارهایی معارض آزادی داشت که رهبر انقلاب مانع تکروی‌ها و رفتارهای اینچنینی او می‌شد. 

این نوع رفتار و کنش در آقای هاشمی رفسنجانی موجب شد تا برخی نزدیکان او در سال 88 نیز عملاً در برابر رای مردم قرار بگیرند و نتیجه انتخابات را نپذیرند. 

برای مثال در پایان دوره‌ ریاست‌جمهوری،هاشمی تلاش‌هایی از سوی برخی منتسبان به او صورت می‌گرفت تا ریاست‌جمهوری او را مادام‌العمر کنند! امری که هم  با قانون اساسی در تعارض بود و هم با اصول انقلاب اسلامی ولی برای هاشمی خوشایند بود. 

جالب اینجاست چهره‌هایی بحث مادام‌العمری را مطرح می‌کردند که یک سال بعد با روی کارآمدن دولت سید محمد خاتمی، مدعی آزادی و دموکراسی شدند. آقای عبدالله نوری تمدید ریاست‌جمهوری هاشمی را برای سومین‌بار مصلحت نظام اسلامی و منفعت کشور می دانست! آقای حسن روحانی نیز 25 شهریور 75 با دفاع از تغییر قانون اساسی برای مادام‌العمری هاشمی گفت: انسان‌های استثنایی و شایسته در قالب قانون نمی‌گنجند!

آقای حسین مرعشی عضو ارشد حزب کارگزاران نیز تمدید ریاست‌جمهوری هاشمی را خواست مردم مطرح می‌کند. این فضاسازی از سوی اطرافیان آیت‌الله ادامه یافت تا اینکه بعد از سخنان رهبر انقلاب و تصریح ایشان مبنی بر پایان یافتن دوران ریاست‌جمهوری هاشمی، شخص وی نیز در مهرماه 75 گفت که مصلحت نمی‌داند ریاست‌جمهوری مادام‌العمر را بپذیرد. 

آقای هاشمی همچنین به مشارکت حداکثری اعتقادی نداشت و نتیجه را مهم‌تر از حضور مردم می‌دانست. موسوی خوئینی‌ها در مصاحبه جنجالی خود در سال 97 به دیدگاه هاشمی درباره انتخابات اشاره می‌کند و می‌گوید: "من و آقای کروبی رفتیم خدمت آقای هاشمی، گفتیم آقای هاشمی ظاهرا آنچه می‌فهمیم بنا نیست انتخابات روال عادی و طبیعی خود را طی کند. البته ما هم آن موقع اطمینان خاطر جدی نداشتیم که حتما آقای خاتمی رأی دارد؛ ولی می‌خواستیم هرکس به همان میزان که رأی دارد شناخته شود و یک انتخابات آبرومندی برگزار شود. برای همین به ایشان گفتیم پرس‌وجو کنید ببینید اگر تمایل به یک فرد دیگری هست، از آنجا که آقای خاتمی هم دنبال پست و مقام نیست، کنار بکشد. آقای هاشمی در پاسخ گفت اتفاقا من با آقای خامنه‌ای اینجا اختلاف نظر دارم. آقای خامنه‌ای نظرش این است که باید انتخابات خیلی پرشور باشد و مردم همه بیایند و هرچه مردم بیشتر بیایند بیشتر تأیید نظام است. اما من می‌گویم آقا شما بگویید نظرتان چه کسی است، ما همه می‌رویم کار می‌کنیم که همان بشود. آقای هاشمی معتقد بود بالاخره یک رئیس جمهور لازم داریم، آقای خامنه‌ای بگوید چه کسی بشود یا با هم توافق کنیم که چه کسی بشود. ما تلاش می‌کنیم که همان بشود. تعبیر عملگرا برای ایشان خیلی تعبیر درستی بود.»

انتهای پیام/