جنگ سرد حزبی در آمریکا؛ چرایی تقلیل ماجرای کنگره به ترامپیسم

دل‌باختگان فرهنگ آمریکا بسیار تمایل دارند حوادث حمله به کنگره آمریکا را به نوعی ترامپیسم تقلیل دهند و آن را رویدادی منقطع از جریان‌های اصلی جامعه آمریکا ترسیم کنند.

گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم ـ وقایع ششم ژانویه برابر با 17 دی ماه  که در آن معترضان به نتیجه انتخابات جنجالی ریاست جمهوری آمریکا کنگره آمریکا را به اشغال خود در آوردند، می‌تواند نقطه عطفی در تاریخ سیاست آمریکا باشد.

جدیدترین خبرها و تحلیل‌های ایران و جهان را در صفحه اینستاگرامی تسنیم بخوانید. (کلیک کنید)

در این روز، شمار زیادی از طرفداران «دونالد ترامپ»، همزمان با برگزاری جلسه مشترک کنگره برای شمارش آرای الکترال و تأیید ریاست‌جمهوری «جو بایدن» به‌سمت ساختمان کنگره هجوم برده وارد ساختمان شدند.

جدیدترین خبرها و تحلیل‌های ایران و جهان را در کانال تلگرامی تسنیم بخوانید. (کلیک کنید)

تلاش برای تقلیل حوادث کنگره به ترامپیسم

اما مباحث بعد از این اشغال کنگره از جمله مباحث مربوط به استیضاح ترامپ نشان داد که دل‌باختگان فرهنگ آمریکا و کسانی که تمایل ندارند واقعیت‌ها را بپذیرند بسیار تمایل دارند که این اتفاق را به نوعی ترامپیسم تقلیل دهند و آن را رویدادی منقطع از جریان‌های اصلی جامعه آمریکا ترسیم کنند،
مثلاً سرپرست دفتر نمایندگی دویچه وله در واشنگتن از حمله‌کنندگان به ساختمان کنگره به‌عنوان «اراذل و اوباش» نام برده و گفته است ترامپ «با تحریک ملی‌گرایان سفیدپوست، نظریه‌پردازان توطئه، گروه‌های خشونت‌گرا و کشاندن آنها به واشنگتن» عامل اصلی رقم زدن این حوادث بوده است.

فایده اصلی این دیدگاه برای قائلان نظریه مذکور این است که تمایل دارند این‌گونه نشان دهند که با وجود این افتضاح تاریخی در آمریکا، می‌توان امید داشت با رفتن ترامپ این ناملایمات اجتماعی ـ سیاسی و فرهنگی به بوته فراموشی سپرده شود.

ترامپیسم جزئی از حوادث 6 ژانویه است

یک واقعیت آشکار در جامعه آمریکا این است که سیر نزولی نظم جهانی لیبرال و جایگاه آمریکا در دنیا روندی بود که از مدت‌ها قبل شروع شده بود و تنها در دوران ترامپ سرعت بیشتری گرفت. حمایت‌گرایی نظامی ـ اقتصادی برآمده از دکترین «اول آمریکا» که هسته مرکزی سیاست‌های ترامپ را تشکیل می‌داد شالوده‌های دیگری را که قدرت آمریکا و بالتبع، نظم بین‌المللی تحت رهبری این کشور در سال‌های پس از جنگ سرد به‌روی آن ایستاده بودند به‌شدت سست و ناپایدار کرد.

بعد از انتخاب دونالد ترامپ در سال 2016، «کارل برنشتاین»، خبرنگار مشهور آمریکایی که در افشاگری ماجرای «واترگیت» نقش داشت گفت که مردم آمریکا اکنون درگیر «یک جنگ سرد داخلی» هستند و گروه‌های مختلف در این کشور قادر به توافق حتی بر سر واقعیت‌های پایه‌ای که در این کشور اتفاق می‌افتد نیستند.

 مرکز نظرسنجی «پیو» ماه پیش نتایج تحقیقاتی را منتشر کرد که نشان می‌داد تصورات و نگرش‌های مطلوب نسبت به آمریکا با افت شدید همراه شده و به سطوح «غیرقابل‌تصوری» رسیده است: نتایج این پیمایش که در 13 کشور دنیا انجام شده است نشان می‌دهد تنها 26 درصد مردم آلمان، 30 درصد مردم هلند، 31 درصد فرانسوی‌ها، 33درصد استرالیایی‌ها و 35 درصد کانادایی‌ها نظر مطلوبی نسبت به آمریکا دارند.

ترامپ در لوای این سیاست اول آمریکا، آمریکا را از پیمان‌های چندجانبه جهانی و سازمان‌های بین‌المللی خارج کرده، علیه متحدانش در فراسوی آتلانتیک جنگ‌ تجاری به‌راه انداخته، از محکوم کردن جنایت‌های حاکمان خودکامه تا زمانی که شریک تجاری آمریکا باشند خودداری کرده، سیاست «مدارای صفر» علیه مهاجران به‌کار گرفته و در صحنه داخلی، با سیاست‌هایی مانند حمایت از شکنجه و سرکوب معترضان، صدور حکم عفو برای متهمان جنایت‌های جنگی، دامن زدن به تفرقه‌های نژادی و سیاسی و حمایت از خشونت پلیس، مشروعیت آمریکا برای دفاع از آرمان‌های حقوق بشر و دموکراسی را عریان‌تر از هر زمان دیگر خدشه‌دار کرده است.

ارتباط حوادث 6 ژانویه با تحولات ماقبل ترامپ

با این حال، بسیاری از شواهد نشان می‌دهند حوادث این روزهای آمریکا مانند نقطه‌ای است که برای درک کاملش باید آن را به دیگر تحولات آمریکا مانند تظاهرات‌های پس از قتل «جرج فلوید»، حمایت‌های ترامپ از تظاهرات‌های خشونت‌آمیز نژادپرستان سفیدبرترپندار و دیگر رویدادهای نشان‌دهنده شکاف‌های اجتماعی در آمریکا متصل کرد. از طرف دیگر، انتخاب ترامپ در سال 2016 از تحولات ماقبل او جدا نیست و رأی دادن 75 میلیون نفر به او در انتخابات سال جاری هم نمی‌تواند از آینده آمریکا جدا باشد.

جنگ سرد حزبی در آمریکا

یک وجه این جنگ سرد، شکاف میان دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات است که نمودهای آن همیشه در فضای سیاسی جامعه آمریکا نمایان است. سیستم حزبی آمریکا نتیجه نوعی طبقه‌بندی‌ اجتماعی است که موجب شده است گروه‌های نژادی، قومی و مذهبی بسیار متفاوتی بدنه هواداران دو حزب را تشکیل دهد.

«لی راتمن»، از اعضای ارشد اندیشکده «نیو امریکا» می‌گوید: «احزاب آمریکا اکنون بر سر هویت ملی آمریکا دچار تفرقه‌اند. حزب جمهوری‌خواه هویت ملی آمریکا را همانند گذشته‌های دور می‌بیند، یعنی زمانی که آمریکا یک کشور سفیدپوست و عمدتاً مسیحی بود، این دیدگاهی سنتی است.»

وی اضافه می‌کند: «در سوی دیگر حزب دموکرات را داریم که نگاه بسیار متفاوتی نسبت به آمریکا دارد. از نظر آنها آمریکا کشوری سکولارتر و ترقی‌خواه‌تر است که از تفاوت‌ها استقبال می‌کند.»

اضمحلال حزب جمهوری‌خواه

دونالد ترامپ پس از روی کار آمدن این اختلاف‌ها را در دوران حزب جمهوری‌خواه هم به‌شدت تشدید کرد. «استیو اشمیت»، یکی از کارشناسان مسائل راهبردی حزب جمهوری‌خواه قبل از حوادث چهارشنبه گذشته گفته بود جلسه 6 ژانویه می‌تواند این حزب را به «بخش‌های آشتی‌ناپذیر» تقسیم کند. او پیش‌بینی کرده بود اتفاقات 6 ژانویه می‌تواند همانند اتفاقاتی که سال‌ها دورتر رخ داد و به انحلال «حزب ویگ» منجر شد، به اضمحلال حزب جمهوری‌خواه منجر شود.

اشمیت در حساب کاربری‌اش در توییتر نوشته است: «برای حزب جمهوری‌خواه اتفاقات رقم خورده است. این حزب ممکن است روز 6 ژانویه به همان شکلی نابود شود که حزب ویگ سال 1854 با تصویب قانون کانزاس ـ نبراسکا نابود شد. این قانون، مصالحه میسوری را در هم پیچید و امکان توسعه برده‌داری به‌سمت ایالت‌های غربی را فراهم  کرد.»

او در ادامه نوشته است: «حزب ویگ نتوانست درباره فرقه‌گرایی‌اش دوام بیاورد. امکان هیچ نوع سازش، مصالحه و شراکت میان طرفداران و مخالفان برده‌داری در حزب ویگ وجود نداشت، حزب جدیدی به‌نام جمهوری‌خواه متولد شد. همین حزب روز 6 ژانویه به بخش‌هایی آشتی‌ناپذیر تقسیم خواهد شد.»

اشمیت در پیامی دیگر به نقش دونالد ترامپ در متفرق کردن حزب جمهوری‌خواه اشاره کرده و نوشته است: «میوه‌های چهار سال همکاری و همدستی با جنون و بی‌صلاحیتی ترامپ الآن آماده برداشت هستند، این فرایند حزب جمهوری‌خواه را خواهد کشت زیرا بخش‌های هوادار دموکراسی و بخش‌های مستبد دیگر امکان همزیستی با یکدیگر را نخواهند داشت همان‌طور که دو گروه حزب ویگ هم امکان همزیستی با هم نداشتند.»

خشم علیه سرمایه‌داری

حوادث روز چهارشنبه علاوه بر مسائل حزبی جامعه آمریکا، نشانه‌ای از خشم انباشته‌شده علیه کلّیت نظام حاکم آمریکا و نظام سرمایه‌داری است، به‌ویژه آنکه ترامپ خودش را به‌عنوان نماینده معارض با این جریان معرفی کرد.

سرمایه‌داری یک نظام پیچیده اجتماعی است که در آن حق ویژه انباشت ثروت، بر تمامی شئون حیات شغلی و همچنین جوانب مختلف زندگی اجتماعی اعم از دسترسی به خدمات سایه می‌افکند. در نظم اجتماعی بناشده بر اساس این ایدئولوژی، آن دسته از گروه‌های اجتماعی که قادر به ایفای نقش در انباشت سرمایه نیستند مثل سالمندان، معلولان، کارگران آسیب‌دیده یا اجتماعات سنتی مورد غفلت قرار می‌گیرند و یا مجبور به برخورداری از کمترین خدمات و مزایا هستند. بهزیستی انسان در نظام سرمایه‌داری یک دغدغه ثانویه است و اجحاف در حق گروه‌های مختلف، ماحصل ناگریز آن.

نتیجه حاکمیت این ایدئولوژی بر آمریکا انواع تبعیض‌های نژادی، اقتصادی و اجتماعی بود که ترامپ تنها با معرفی خودش به‌عنوان نماینده جریان معترض به آنها توانست به ساختار قدرت راه پیدا کند.

جهان متفاوت آمریکایی‌ها

«ریچارد هاس»، تحلیلگر آمریکایی در یادداشتی نوشته است مردم آمریکا امروز در جهان‌های متفاوتی زندگی می‌کنند: اجتماعات و مناطق آمریکا ساکنانی دارد که روز به روز به هم شبیه‌تر می‌شوند، ساکنان هر منطقه تلویزیون‌های کابلی خاص خودشان را نگاه می‌کنند، به رادیوها و پادکست‌های خودشان گوش می‌کنند و به وب‌سایت‌های خاصی سر می‌زنند.

تفرقه و شکاف و گسترش روزافزون آن در آمریکا مسئله‌ای است که از قبل هشدارهایی درباره آن مطرح شده است. کارشناسان مسائل اجتماعی می‌گویند بروز شبکه‌های اجتماعی در ترکیب با افول نهادهای مرکزی که زمانی مرزهای مباحثات سیاسی را تعیین می‌کردند موجب ایجاد تحولات خطرناکی در جامعه آمریکا شده‌اند، به‌گونه‌ای که حتی وقوع فاجعه‌های عمومی هم به‌جای متحد کردن ملت آمریکا به تفرقه‌های بیشتر منجر می‌شود.

نتیجه چنین تفرقه‌هایی این است که با روی کار آمدن «جو بایدن» باید انتظار داشت حوادث 6 ژانویه تداوم داشته باشند و تکرار شوند.


انتهای پیام/+

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط