یادداشت آیتالله میرباقری| دو نگاه تمدنی به بیانیه گام دوم انقلاب
بیانیه گام دوم، پاسخی به مسئلۀ مستحدثۀ دوران ما و مبنای ساماندهیِ «امّت وسط» است.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، با توجه به نزدیک شدن سالگرد ابلاغ بیانیه گام دوم انقلاب از سوی رهبر معظم انقلاب، متن ذیل مستخرج از دو یادداشت استاد سید مهدی میرباقری(رئیس فرهنگستان علوم اسلامی) است که در اختیار تحریریه نشریه تاملات مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) شماره چهارم(ویژه نامه بیانیه گام دوم انقلاب) قرار گرفته است.
بیانیه گام دوم؛ پاسخی به مسئله مستحدثه دوران ما
1.1 مقدمه
انقلاب اسلامی یک حرکت تمدنی بود که انسدادِ تاریخیِ بعد از رنسانس را شکست و عصر جدیدی را آغاز نمود. «بیانیۀ گام دوم»، انقلاب اسلامی را در چنین مقیاسی شناسایی میکند و شاخصهای جدیدی برای ارزیابیِ موفقیتها و کاستیهای آن ارائه میدهد. این بیانیه، سرسلسلۀ اسنادی است که علمای شیعه برای راهبریِ «حوادث اجتماعی» تنظیم کردهاند. این سند رفیعتر از کتاب «تنبیهُالاُمّه» علامه نائینی و اندیشۀ اجتماعیِ بزرگانی چون شهید صدر است؛ چون آنها در مقام راهبریِ یک انقلاب تمدنی در مقیاس جهانی نبودند.
1.2 سه نگاه به مسئله مستحدثۀ دوران ما
سه نگاه به مسئلۀ مستحدثۀ دوران ما وجود دارد. بعضی از اندیشمندان مسئلۀ مستحدثۀ دوران ما را در مقیاس «موضوعات» میشناسند؛ مثلاً برق و اتومبیل و سایر محصولات صنعتی را مسئلۀ مستحدثه میدانند؛ کمی جلوتر که بروید، بانک و بیمه و بورس را مسئلۀ مستحدثه میدانند. لذا از فقیه سؤال میکنند که حکم معامله با بانک و حکم معامله در بازار بورس چیست؟ یا میپرسند آیا میشود از برق استفاده کرد؟ فقیه هم این قبیل استفتائات را جواب میدهد. این نگاهِ اول به مسئلۀ مستحدثه است. در اوایل ورود این محصولات از غرب، سؤال همین بود که آیا میتوان از اینها استفاده کرد یا خیر. مسائل مستحدثه در این نگاه، بیشترْ صبغۀ فقهی دارد؛ باید «موضوع» مطرح شود و فقیه «پاسخ» دهد.
مرحوم شهید صدر توجه پیدا کردند که در دوران جدید، مسئلۀ مستحدثۀ دیگری به نام نظام اقتصادی، نظام سیاسی، نظام فرهنگی و نظامات دیگر وجود دارد که ما باید پاسخ آنها را از اسلام به دست بیاوریم، بهطوریکه اگر به آن پاسخها نرسیم، هرقدر که احکام اسلام را در «موضوعات» به دست بیاوریم، باز منفعل میشویم. در برابرِ این مسئلۀ مستحدثه، ما هم باید نظامات اسلامی را ارائه کنیم. ایشان در دو حوزه تلاش کردند که این کار را انجام دهند: یکی در حوزۀ اقتصاد، که اقتصادنا را تدوین کردند و انصافاً این کتاب با اینکه حدودِ پنجاه سال از نوشتنش میگذرد، هنوز هم رقیب جدی پیدا نکرده است؛ یکی هم در حوزۀ نظام سیاسی بود که در برخی آثار ایشان منعکسشده است.
نگاه سوم، مسئلۀ مستحدثۀ امروز را نه «موضوعات» یا «نظامات»، بلکه «جریان تمدّنی» میداند که میخواهد همۀ ابعاد حیات بشر را تحت مدیریت خود درآورد.
1.3 رویکرد «بیانیۀ گام دوم» به مسئلۀ مستحدثه
به نظر میرسد بیانیۀ گام دوم یک «پاسخ» به «مسئلۀ مستحدثۀ» اصلیِ دوران ماست. از منظرِ بیانیۀ گام دوم، میتوان گفت مسئلۀ مستحدثۀ اصلیِ ما دوران جدیدی است که با رنسانس شروع شد و محصولش یک تمدّن مادیِ فراگیر در جامعۀ جهانی است. اگر فرضاً به قبل از انقلاب اسلامی برگردیم، مسئلۀ مستحدثۀ دنیای اسلام در مواجهه با دنیای غرب چه بود؟ آیا کارخانه و ماشین و قطار برقی و نظام خیابانها مسئلۀ مستحدثۀ ما بود؟ خیر، مسئلۀ مستحدثۀ ما «انقلاب صنعتی» و بلکه مسئلۀ «تمدّن» بود و کمی که جلوتر بروید، مسئلۀ «دوران جدید» است که ادعا دارد دورانِ جدا کردنِ زندگی بشر از قدسیت و تفکیک دین از دنیاست.
امروز دورانی است که زندگی را از بندگی جدا کرده است. اگر بگویید روح تمدّن مدرن چیست، میگوییم: سکولاریسم و عرفی سازی و جدا کردن ساحت دین از زندگی. آنها برای ساخت این تمدّن، شش ـ هفت مرحله کار کردهاند؛ اول، ایدئولوژیشان را تولید کردهاند که رکن مهم و جانِ ایدئولوژیشان همین عرفی سازی و زمینیسازی و جدا کردن دین از زندگی بشر و عاری ساختن عرصۀ حیات از آموزههای قدسی است. سپس بر اساسِ این ایدهها، دکارت و کانت و هگل و... فلسفههای جدیدی را تولید کردند؛ بعد از شکلگیری این اندیشههای فلسفی، تحولات علمی اتفاق افتاد و بعدازآن، در همان دوران، انقلاب صنعتی به راه افتاد و ساختارهای جدید جهانی و ملی درست شد و سپس سبک زندگی و محصولاتِ قابلِمصرف ایجاد کردند.
این تمدّن حاصلِ دورانی است که با یک ایده (ایدۀ جدا کردن دین از زندگی) شروع میشود و همین ایده است که کمکم بسط پیدا میکند و به یک تمدّن تبدیل میشود و یک سبک زندگیِ فراگیر و دهکدۀ واحدی با ایدئولوژی واحد به وجود میآورد. سردمداران این تمدّن میخواهند همۀ عالَم را یکدست کنند؛ لذا اسناد بینالمللی (مثل سند 2030 و...) مینویسند و آن اسناد توسطِ کشورهای جهان امضاء میشود و همۀ کشورها مکلف میشوند که به این اسناد عمل کنند تا جامعۀ جهانی همبافت شود.
پس مسئلۀ مستحدثۀ پیشِ روی ما لامپ و برق و حمام بهداشتی نبود و نیست؛ آنهایی که با این موارد مخالفت میکردند، درواقع، با این مصادیق مخالف نبودند، با انقلاب صنعتی مخالف بودند که هویت اجتماعی را تغییر میدهد و مثلاً خانواده را متلاشی میکند و خانوادۀ تک عضوی یا دو عضوی (مرکب از مرد و مرد، زن و زن، انسان و حیوان!) درست میکند! آنها با این اتفاقات مخالف بودند، نه با برق و هواپیما و سایر وسیلههای حملونقلِ سریع.
مسئلۀ مستحدثۀ امروز ما یک تمدّن فراگیر است که حاصلِ یک انقلاب علمی و صنعتی است. در مقابل این مسئلۀ مستحدثه، چهکاری باید انجام دهیم؟ آیا باید مجموعههای تبلیغی درست کنیم و یا کتاب بنویسیم؟ همه اینها خوباند ولی پاسخ این مسئله نیستند. پاسخِ این مسئله ایجادِ یک دورانِ جدید است که با یک انقلاب شروع میشود و مراحلی را طی میکند و میتواند در مقابل دورانی که آنها ایجاد کردند تمدّنی دیگر ایجاد کند و جامعه جهانی را به عصر جدید دیگری وارد کند. «انقلاب اسلامی» گام اول از این فرایند است. ایده این انقلاب اولاً باید اسلامی باشد و ثانیاً جهانی باشد و بتواند در مقابل رنسانس، دوران جدید را برای جامعۀ بشری رقم بزند؛ چراکه نزاع انقلاب با رنسانس بر سر نظام بینالملل و جامعۀ جهانی است نه صرفاً بر سر مناسبات ملی و ضد استبدادی یا ضد استعماری. بعد از انقلاب اسلامی، «نظام اسلامی» ساخته شد و در ادامه، باید به سمت دولت سازی اسلامی و جامعهسازی و تمدّن سازی برویم؛ این فرایند پنج مرحلهای، پاسخگوی مسئلۀ مستحدثۀ دوران ماست. من ترسیمِ این فرایند را نوعی «تفقه دینی» میدانم. اگر بخواهیم از منظر دینی نگاه کنیم مسئلۀ مستحدثۀ امروز ما همین تمدّن مادی کنونی است و پاسخش فرایندِ پنج مرحلهای تمدّن سازی است که انشاءالله در چلۀ دوم انقلاب اسلامی ادامه خواهد یافت.
این نگاه به مسئلۀ مستحدثه و نحوۀ مواجهه با آن، خیلی عمیقتر از مواجهه با «نظام اقتصادی مادی» و نظامهای دیگر است. اینگونه نیست که ما صرفاً با نظام اقتصادیِ مارکسیسم یا سرمایهداری مواجهیم و باید در مقابل آن، نظام اقتصادی اسلامی را طراحی کنیم؛ مسئلهْ فراتر از این سطح است؛ ما با یک «تمدّن» مواجهیم و در مقابل آن باید تمدّن دیگری بسازیم؛ بلکه ما با یک «دوران» مواجهیم و در مقابل آن باید دوران جدیدی را رقم بزنیم. از منظر بیانیۀ گام دوم، این عصر جدید، با جمع بین دین و دنیا و بر اساسِ اسلام ناب، شروع شد و دوقطبیِ جهان را به سهقطبیِ «مارکسیسم، سرمایهداری، اسلام» تبدیل کرد و کمکم مارکسیسم از رده خارج شد و قطب سرمایهداری هم در معرض فروپاشی قرار گرفت.
علیایحال، یک انقلابِ بیبدیل و بیرقیب و ماندگار به وجود آمده که اکنون وارد چلۀ دوم خود شده است. البته آسیبها و چالشهایی هم وجود دارد که برآمده از دوگانۀ «ادبیات انقلاب اسلامی» و «ادبیات مدرن» است. ادبیاتِ برآمده از مکتب لیبرال دموکراسی، ساختارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگیِ خاصی را ایجاد کرد که در تقابل با آرمانهای مذهبی و انقلابی بود. آنها با انقلابْ سایش میکنند و میخواهند انقلاب اسلامی را استحاله و در درون تمدّن غرب هضم کنند. در مقابل، ما هم میخواهیم این ساختارها را تغییر دهیم و به نفعِ انقلاب اسلامی هضم کنیم. این چالشِ کنونیِ دورانِ ماست و عمدهترین مشکلات و بحرانهای کشور ما هم به همین تنازع و شکاف برمیگردد.
بیانیۀ گام دوم، مبنای ساماندهیِ «امّت وسط»
رابطۀ امام و امّت در یک شیب شکل میگیرد و کمکم به نقطۀ کمالِ خودش میرسد و «جامعۀ اسلامی» به وجود میآید. جامعۀ اسلامی وقتی به وجود میآید که رابطۀ امام و امّت، به شکلِ کامل در همۀ عرصههای حیات شکلگرفته باشد؛ مثل دوران ظهور که در آن دوران، همه روابط و مناسبات اجتماعی، بر محور ولی جامعه و راهبری او سامان مییابد.
دولت اسلامی، واسطۀ «نظام اسلامی» و «جامعه اسلامی»
انقلاب اسلامی برای غلبه بر مشکلات و رفع آسیبها باید مسیر خود را طی کند و به سمت «دولت سازی اسلامی» و سپس «جامعهسازی اسلامی» برود. اگر میخواهیم جامعۀ ما اسلامی شود، کافی نیست که رهبرِ نظام، اسلامی بیندیشد و اسلامی عمل کند؛ بلکه به یک امّت وسطی احتیاج داریم که بتواند آن ایدهها را به برنامههای مدیریتی و راهبرانه تبدیل کند و جامعه را بر اساس آن تفکر و ایده پیش ببرد تا کمکم «جامعۀ اسلامی» ساخته شود. این امت وسط، همان دولت اسلامی (به معنای نظام حاکمیت و کارگزاران حکومتی) است. ما در مرحلۀ «انقلاب اسلامی»، نیاز چندانی نداشتیم که دولت اسلامی وجود داشته باشد، ولی در مرحلهای که میخواهیم به تمدّن سازی برسیم، چنین نیازی وجود دارد؛ چراکه اگر دولت بر اساسِ اسلام حرکت نکند، خلأِ بین «رهبری» و «بدنۀ جامعه» پُر نمیشود.
شیوههای راهبرانۀ مدرن در عرصههای سیاست، فرهنگ و اقتصاد، رقیب جدی ما هستند و جریان یافتنِ ایدههای رهبری در بدنۀ جامعه را تحمل نمیکنند و بلکه مانع انتقالِ آن به سطح جامعه میشوند و نمیگذارند که آن ایدهها به رفتار عمومی و سبک زندگی تبدیل شوند.
اصولاً همۀ ما به نسبتی تحت تأثیر تمدّن غرب هستیم و اگر اطراف خودمان را نگاه کنیم، آثارِ تمدّن غرب را میبینیم که با زندگی ما آمیختهشده است. حتی عدهای هستند که مبانیِ فکریِ تمدّن غرب و ساختارهای آن را آگاهانه پذیرفته و با آن همنوا و همراه هستند؛ اینها مدعیِ مدرنیزاسیون و اصلاح قرائت دینی بوده و میگویند مدرنیته را بیاورید و کشور را با آن، مدرن کنید و آنجا که مدرن سازی با دینداریِ مردم نمیخواند، قرائت دینیِ مردم را به نفعِ مدرن سازی عوض کنید. این دستهْ رقیبِ اندیشۀ انقلاب اسلامی هستند. در مرتبۀ بعد، رقیبِ اندیشۀ انقلاب اسلامیْ طرفداران مدل «ژاپن اسلامی» هستند. این مدلهای رقیب، تاکنون سایشهای زیادی با انقلاب اسلامی پیداکردهاند.
این تأثیرپذیریها از تفکر غربی و دستگاههای مدرن، در ساختار قوای مختلف کشور و نظام فرهنگی و نظام رسانهای ما نیز وجود دارد. حال باید چه تغییری اتفاق بیفتد؟ حاکمیت باید به لحاظ بافت نیروی انسانی و اخلاق و مهارت و عقلانیتِ نیروهای انسانی، با دستگاه رهبری هماهنگ شود تا بتواند حاملِ ایده و اندیشه و تفکر رهبری برای ادارۀ جامعه باشد.
رهبر انقلاب اسلامی در بیانیۀ گام دوم، هفت مسئله را مطرح میکنند و میفرمایند این هفت مسئله را در اولویت بگذارید و حول آنها کارکنید و آنها را بومیسازی کنید. ما اگر نتوانیم بر اساس تفکر اسلامی، این هفت موضوع را بومیسازی کنیم، نمیتوانیم سبک زندگی اسلامی را در مقابلِ سبک زندگی مدرن ایجاد کنیم. سبک زندگیِ مدرن مبتنی بر نظریات علمی فراوانی است و فلسفهها، اندیشههای راهبرانه، دانشها، و فناوریهای بشریِ گسترده و همچنین ساختارهای اجتماعی و نظام محصولات مختلف، آن را پشتیبانی میکنند. آنها سبک زندگی را نظاممند درست کردهاند. شهرسازی آنها هم حاصل همین اندیشهها و پشتیبانیهای فلسفی و علمی و تکنولوژیکی است. آنها مجموعۀ نیازمندیهایی را شکل دادند و برای ارضاءِ آنها، مناسباتی را درست کردند و شهرها را شکل دادند که در این شهرها، نظام نیازمندیها چرخش میکند و ارضاء میشود.
حال اگر ما میخواهیم شهر اسلامی بسازیم، به پشتوانههای متناسب با مکتب خودمان، نیاز داریم؛ اما چنانچه از همان پشتیبانهای غربی استفاده کنیم، شهرسازی اسلامی شکل نمیگیرد؛ یا اگر شهر اروپایی را الگو قرار دهیم و فقط میکدهها را خراب کنیم و بهجایِ کلیساهایش مسجد بسازیم، شهر اسلامی شکل نمیگیرد.
نقش و وظیفۀ جوانان بر اساسِ بیانیۀ گام دوم
بر اساسِ بیانیۀ گام دوم، کانّه باید یک مجموعهای بهعنوان امّت وسط پیدا شوند که وظیفۀ دولت سازی اسلامی را به عهده گیرند. این قشرِ دولت ساز همان نسل جوانِ اخلاقی، بصیر، انقلابی، متخصص، بامهارت و جهادی است که در متن انقلاب اسلامی روییده است و میتواند موتورِ محرکۀ انقلاب اسلامی برای حرکت رو بهپیش باشد. اساساً ادامۀ هر انقلابی، بهخصوص انقلاب ما، منوط به این است که در درون آن، یک نیروی محرکهای متناسب با مقیاس انقلاب تولید شود، و الا آن انقلاب افول میکند.
امروز نسلی با تفکرِ تمدّنی پا به میدان گذاشته است که معنیِ تمدّن اسلامی و میدانِ درگیری تمدّنی را میفهمد و میشناسد. نگاه این نسل، ایدۀ «دین حداقلی» نیست و دین را صرفاً یک فرهنگ نمیداند، بلکه معتقد است که دین میتواند دولت، جامعه و تمدّن جدیدی بسازد. این مجموعۀ جوان، که آنها را امّت وسط میدانیم، باید به سمت دولت سازی اسلامی حرکت کنند تا زمینۀ ساخت «جامعۀ اسلامی» فراهم شود.
بهعبارتدیگر، ارتباط بین «ولی جامعه» با «اعضای جامعه و تودههای مردمی» بهصورتِ مستقیم نیست. درست است که تودهها باید همراهی کنند، اما سؤال این است که آنها چگونه باید همراهی کنند؟ مثلاً آنها خانهها و شهرها را چگونه بسازند که بر اساس اسلام باشد؟ نظریۀ «دین حداقلی» میگوید «مردم روش خانهسازیشان را باید از دانش مدرن یاد بگیرند و دانشمندان اروپایی بیایند و معماری و بهداشت عمومی و شهرسازی را به آنها یاد دهند؛ رهبر جامعۀ اسلامی هم فقط بگوید نماز هم بخوانید و دروغ هم نگویید»! ولی نظریۀ دینِ حداکثر و تفکرِ تمدّنی میگوید «تمدّن اسلامیْ ژاپن اسلامی نیست؛ نه ژاپن، اسلامی میشود نه اسلام، ژاپنی میشود؛ چنانچه ما مدل شهرسازی و مدلهای دیگر را از غربیها یاد بگیریم و سپس آن را با اخلاق اسلامی ترکیب کنیم تمدّن اسلامی شکل نمیگیرد؛ باید همۀ عرصهها تحت تأثیر فرهنگ اسلام باشد و بر اساس فرهنگ و ادبیات اسلامی و مناسبات ملی، بومیسازی شوند».
مردم انقلابی ما در آنجایی که باید بهصورتِ مستقیم به سخنان نظام و رهبری عمل کنند، حقیقتاً عمل میکنند؛ اما آنجایی که ایده اقتصاد مقاومتی باید به مدل اقتصادی تبدیل شود، نمیتوانیم از مردم توقع چندانی داشته باشیم و به آنها انتقاد کنیم؛ چون مردم میگویند ما از این چیزها سر درنمیآوریم، شما بگویید چهکار کنیم! چه کسی باید این وظیفه را بر عهده بگیرد؟ فرضاً چه کسی باید کالای ملی را به کالای ملیِ قابلرقابت تبدیل کند تا مردم هم تبعیت کنند و کالای ملی مصرف کنند؟ تبدیلشدن این ایدهها به برنامههایی که مردم با آن هماهنگ شوند، کارِ این امّت وسط است. تا وقتیکه این اتفاق نیفتد جامعۀ اسلامی شکل نمیگیرد. اگر این کار انجام نگیرد، نمیتوان از جامعه توقع داشت که در موضوعات تخصصی هم تبعیت کند! اگر امّت وسط آن ایدههای اسلامی را به برنامه تبدیل کند و نهادها و الزاماتش را هم بسازد، میتوان از عموم مردم انتظار داشت که در آن چارچوب عمل کنند؛ ولی وقتی امّت وسط کار خودش را انجام ندهد، نمیتوانید به مردم بگویید که شما در این زمینهها تخلف کردهاید! چراکه عرصههای تخصصی برای آنها چندان روشن نیست.
پس اگر بخواهیم ولایت ولیفقیه به سطح جامعه بیاید و امّتی بر محور امام مسلمین شکل بگیرد و ولایت حقه در همۀ عرصههای زندگی (عرصۀ خوراک، پوشاک، مسکن، ازدواج، اشتغال، تحصیل، تفریح و...) جریان یابد و دین در این ساحتها حاضر باشد، باید با همتِ نسل جوان انقلابی، ساختارها و مفاهیم اسلامی شکل بگیرد. این نسل باید با تمسک به بیانیۀ گام دوم، تفکر اسلامی و انقلابی را به سبک زندگی تبدیل کند و اگر چنین شد آنوقت است که تودههای مردم و امّت اسلامی در این سبک زندگی، زندگی میکنند. نقش مردم این است که وقتی آن ایده به سبک زندگی تبدیل شد، بپذیرند و همراهی کنند و در آن چارچوب حرکت کنند و الا خودشان نمیتوانند سبک زندگی را طراحی کنند. بهعبارتدیگر، وقتی دولت اسلامی ساخته شود، مردم در ساحت نظامات محقَّقِ اسلامی زندگی میکنند و رابطۀ بین امام و امّت برقرار میشود و جامعۀ اسلامی شکل میگیرد.
بیانیۀ گام دوم میتواند بهمنزلۀ یک منشور فکری برای نسل جوان و جریان آتش به اختیارها باشد که از زایشها و رویشهای انقلاب اسلامی هستند و انقلاب اسلامی باید بر روی دوش اینها قرار گیرد و قدمهای بعدی را استوار بردارد. این نسل و این جریان، برای اینکه از تفرّق بیرون بیایند، ابتدا باید از تفرّقِ در فکر و اندیشه پرهیز کنند. این بیانیه ظرفیت دارد که این جمع را به لحاظ درکشان از انقلاب اسلامی، به لحاظ مواجهه با مسائل مستحدثۀ دوران ما، به لحاظ موضوعاتی که محل نزاع ما با تمدّن رقیب است، و به لحاظ مراحلی که ما باید از آنها عبور کنیم تا به مقصد برسیم، به همآوایی و همدلی و همفکری برساند. این بیانیه میتواند به شکلگیری و سازماندهی این امّت وسط کمک کند و به آنها نقشۀ راه بدهد.
البته استفاده از بیانیۀ گام دوم بهعنوان منشور فکری، منوط به این است که این بیانیه تئوریزه شود و مبانی عام اعتقادی و کلامیِ آن و مبانی انضمامی به موضوعاتی همچون عدالت، مبارزه با فساد، آزادی، استقلال، سبک زندگی و... استخراج شوند. مثلاً در مبانی اعتقادی، ایشان در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن»، نگاه عمیقی را مطرح کردهاند؛ رهبر معظم انقلاب اسلامی در این کتاب، توحید را صرفاً «نظری» تعریف نمیکنند، بلکه «عینی» تعریف میکنند. معارف قرآن واقعاً همینطور است؛ قرآن کریم «توحید و کفر» را در مرحلۀ تحقق تحلیل میکند و «شجرۀ طیبه» و «شجرۀ خبیثه» را معرفی میکند که هر دو در عینیت با هم درگیر هستند. همچنین باید بر اساس این بیانیه، راهبرد نگاری و برنامهنویسی کنیم و وارد عرصۀ عمل شویم و طبیعتاً باید یک «قرارگاه» همشکل گیرد که مبتنی بر این تفکر و این برنامه، این جمعیتِ آتش به اختیار را هماهنگ کند و سامان دهد.
انتهای پیام/