ایران قوی و دشمنانش/ جریانشناسی چند مواجهه سیاسی با پروژه-پروسه ایران قوی
غیر از آنانی که تلاش میکنند در مسیر ایرانقوی حرکت کنند، چند دسته یا به نحو علنی و تعمدی مخالف و مانع این آرمان هستند و یا نوع رویکردشان عملاً به نفع مخالفان و موانع این رویکرد تمام میشود.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم: سخنرانی نوروزی امسال آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی حاوی مضامین و محتوای مهمی در جزییات است، با این حال روح کلی آن را شاید بتوان "تاکید بر عدالت و کارآمدی به عنوان مهمترین نیاز جامعه ایران" دانست. ضرورتی که اگرچه امسال با نام و عنوان «تولید، پشتیبانیها و مانعزداییها» دنبال میشود امّا مقصد و مقصود نهایی آن دستیابی به آرمان «ایران قوی» است.
تبیین و تحلیل جزییات بیانات ایشان مهم است، امّا در برخورد با شعار و رویکرد «ایران قوی» مواجهههایی از پیش وجود داشته و ناظر به بیانات اخیر هم بروز و ظهور یافته که بررسی آنها و نگاهی به محتوایشان میتواند برای شناخت جریان ایران قوی و دشمنانش مفید باشد.
غیر از آنها که تلاش میکنند در مسیر ایرانقوی حرکت کنند، چند دسته یا به نحو علنی و تعمدی مخالف و مانع این آرمان هستند و یا نوع رویکردشان عملاً به نفع مخالفان و موانع این رویکرد تمام میشود که در ذیل به اختصار به برخی از آنها اشاره میشود (مختصات و مشخصات هرکدام از این جریانها را مستقلاً و مفصلاً میتوان در متن جداگانهای واکاوی و بررسی کرد):
1- استعمارگران: مخالفت این دسته با «ایران قوی» نه پوشیده است و نه تعجببرانگیز. کشورها و دولتهایی که «ایران قوی» مانع منافع استعماری و استثمار مردم ایران توسط آنها است.
مواجهه اینان با بیانات رهبر انقلاب معمولاً دو نوع است؛ یا تاکید میکنند که ایران قوی «مطلوب» نیست چرا که به دردسر و هزینههایش نمیارزد! و یا اینکه اساساً «ممکن» نیست چرا که در انسانشناسی استعماری، انسان ایرانی و به طور کلی انسان شرقی، مادون و بندهی انسان غربی است و در دستگاه تولیدی امروز جهان، جز ساخت لولهنگ و آفتابه نه واجد توانایی بخصوصی است و نه لایق موهبت ویژهای!
از نظر پروپاگاندای تبلیغاتی این جریان، هر اقدامی که در راستای ایران قوی باشد، باطل و معیوب است، اما عکس آن، مطلوب و ضروری توصیف میشود؛ حتی اگر صورت کارها هم مشابه باشند.
مثلاً اگر با چین مذاکره کنید و بخواهید تفاهم همکاری امضا کنید، حتی پیش از آنکه اندک جزییاتی از آن آشکار شده باشد یا کسی از آن اطلاعی داشته باشد، هم اصل مذاکره، منفور است و هم تفاهمی که احیاناً بخواهد بشود مردود است! اما اگر با آمریکا یا اروپا مذاکره کنید، اصل مذاکره که وحی منزل و فریضه واجب تلقی میشود و اگر بدترین توافق را هم ببندید محبوب و مقدس است؛ به نحوی که اگر حتی هیچ یک از طرفهای شما هم به آن توافق عمل نکردند، باز هم بر شما لازم و واجب است که آن را محترم و عزیز بشمارید و تخلفی از آن نکنید!
یا مثلاً در منطق تبلیغاتی استعمارگران اگر حضور مستشاری شما به دعوت دولت یک کشور منطقه، ضامن امنیت و تقویت قدرت منطقهای شما شود مردود است، اما اگر ژاندارم و گاوشیرده یک ابرقدرت شوید، مایهی افتخار و عزت!
برای این گروه، ایران مستعمره و مفلوک 1300، که هم با دیکتاتوری رضاخانی همراه بود و هم اموراتش بدون مداخله حکمرانانش و یکشبه توسط دیگران مقدر میشد، مطلوب و محبوب است اما ایران 1400 باید منکوب شود.
2- استعمارطلبان: این گروه، گریمور استعمارگران است و اگرچه مذموم بودن تلاش و رویکرد آنها ظاهراً بدیهی است، امّا سادهلوحی است اگر تصور کنیم که آنها چنین رهیافت و رویکردی را با همین عنوان و به همین وضوح نفرتانگیز بیان کنند. لذا چنین راهبردی معمولاً ذیل زرورقی از مفاهیم زیبا مانند «توسعه» و «عقلانیت» پنهان میشود. این گروه معتقدند خادم غرب شدن یا «خودِ توسعه» است و یا دستکم «راه توسعه» است که باید به هرحال از آن عبور کنیم و گریزی از آن نیست.
برخی از آنها به تصریح یا تلویحاً در کتب خود آوردهاند که استعمارطلبی هم یک مسیر توسعه و اصلاحات است! این گروه همچون دسته اول دستیابی به ایران قوی را مخالف نظریه «توسعه از طریق استعمار» میدانند لذا همافزایی مستمری با جریان اول دارند.
«خودتحقیری» یک ابزار مهم برای استعمارطلبان است؛ به نوعی که وقتی آیتالله خامنهای از ظرفیتهای بالای سرزمین و مردم ایران برای مقاومت فعّال در برابر دشمن و تبدیل شدن به یک اقتصاد بزرگ در جهان سخن میگوید، تلاش و اهتمام خود را بیش از آنکه برای تحقق این هدفگذاری و راهبرد صرف کنند، به این معطوف میکنند که به همه ایرانیها اثبات کنند، اساساً نه عرضهاش را داریم و نه استعدادش و نه حتی لیاقتاش را! این گروه تا آنجا پیش رفته که حتی وقتی آیتالله خامنهای از ضرورت حفظ و پاسداری از زبان پارسی هم سخن میگوید برمیآشوبند و معتقدند که برای توسعه، غیر ازاستقلال، حتی باید زبان مادریشان را هم تقدیم کنند!
3- توجیهگران تسلیم و دولتمردان قاجاری:
این گروه اگرچه مثل دسته دوم استعمارزدگی را فینفسه ارزش نمیداند، امّا یا به لحاظ «شناخت» ظرفیتهای خود و دشمن دچار اشتباه محاسباتی است و یا «شخصیت» او به نحوی است که چارهای جز تسلیم نمیبیند! این گروه معتقدند اگرچه بهتر است از «آزادی» خود دفاع کنیم و روی پای خود بایستیم، اما علیالحساب فعلاً پتانسیلاش یا عرضهاش را نداریم لذا باید ناخواسته به ایران ضعیف و ظاهراً کمدردسر تن دهیم! البته دسته دیگری از این جریان هم –بخصوص در پستهای مدیریتی کشور- هست که معتقد است اگرچه شاید پتانسیل یا عرضهاش را هم داشته باشیم، امّا دستکم به سبک قاجاریها «حال»اش را نداریم! لذا چرا عاقل کند کاری؟!
4- وزیران شعار و معاونان ناکارآمدی:
این دسته نه تنها ظاهراً هیچ مخالفتی با «ایران قوی» ندارد، بلکه بعضاً در مقام شعار و ادا و جملهسازی از دیگران جلوتر و بعضاً مدعی جلوداری هستند! بعضاً صبح تا شب از ضرورت مقاومت در برابر دشمن و استفاده از ظرفیتهای بومی سخن میگویند، امّا کارکردی مشابه دسته سوم پیدا میکنند. بدین معنا که برخیشان به دلیل عدم «شناخت» از پیچیدگیها و سنگینی امر حکمرانی صرفاً دچار شعارزدگی و سطحیانگاری و لقلقه زبانی امر مطلوب هستند، لذا نه ایده دقیق و کارآمدی برای حل مشکلات و نیل به مطلوب دارند و نه اساساً معتقدند که حکمرانی به دقتنظر و اندیشه و ایده بخصوصی نیاز دارد! اینان به قاعده «فانّما یقول کن فیکون»، معتقدند همین که «بخواهیم»، «میشود»!
اما یک بخش دیگر از این دسته بیش و پیش از معضل «شناخت»، مشکل «شخصیت» دارند. بدین معنا که توّهم و یا جاهطلبیشان موجب میشود بدون آنکه کفایت یا هنری در حکمرانی داشته باشند، امورات اجرایی یا تقنینی یا ... را تصاحب و در عمل، آرمان را چنان با شعارزدگی جایگزین کنند که افکار عمومی تصور کند اساساً اصل این گفتمان و آرمان، چیزی جز شعار نیست!
برخی از این دسته در مواجهه با بیانات نوروزی آیتالله خامنهای بیش از آنکه به فکر تبیین و تفوق گفتمانی این اظهارات باشند، بیشتر به دنبال آنند که با بازیهای زبانی خود را مصداق بلامنازع همهی نیازهای کشور در شرایط فعلی معرفی کنند. بدون اینکه اساساً درباره جزییات و یا کلیات مشکلات کشور ایده بخصوص یا کارنامه خاصی داشته باشند!
5- راهزنان عدالت و رفقای آنجلینا جولی:
«عدالتخواهی» به عنوان یکی از شاخصهای اصلی یک نامزد خوب برای انتخابات ریاست جمهوری و همچنین یک رکن مهم برای نیل به ایران قوی، یکی از تاکیدات جدی و اصلی در بیانات نوروزی آیتالله خامنهای بود که خوشبختانه جلب توجه هم کرد. پیشتر هم در تسنیم نوشتهایم که اگرچه «عدالت» نه تنها یک آرمان بسیار بنیادی برای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و حتی بالاتر از آن یک اصل اساسی برای اسلام و تشیع است، اما اقتضائات دیگری در شرایط امروزه موجب برجستهتر شدن ضرورت عدالتخواهی شده است.
ایران امروز یکی از بدترین دوران شکاف طبقاتی را بعد از انقلاب اسلامی تجربه میکند به نحوی که ضریب جینی در ایران تا چندی پیش نزدیک 43 صدم بود! از سوی دیگر تعداد افراد زیر خط فقر به دلیل گرانیها و تورم شدید افزایش جدی یافته و همچنین دولتی بر سر کار است که به لحاظ گفتمانی، «عدالت» را جزو دالهای طرد شده خود می بیند و به آن اعتقاد جدی ندارد. این موارد در کنار برخی مسائل دیگر موجب تشدید ضرورت عدالتخواهی در زمانه حاضر شده است.
با این حال عدالتخواهی همچون هر آرمان جذاب دیگری مانند آزادی و پیشرفت، راهزنانی هم دارد و از قضا به نظر میرسد برخی از این راهزنان بیش از حکومت درطی چند سال اخیر فعال شدهاند.
اگرچه همچنان که پیشتر نیز گفتهایم، یکی از دلایل رونق یافتن بازار راهزنان عدالت، محافظهکاری کشنده و سرمایهداری خزندهای است که در میان بخشی از جریان ظاهراً انقلابی شکل گرفته، به نحوی که برخیشان ظاهراً عدالت را حالا دیگر چندان هم شعار یا آرمان جذاب و لازمی نمیبینند! به نحوی که وقتی از شهید بهشتی و شهید مطهری هم سخن میگویند عمده تلاششان این است که از آنان تصویر سرمایهداری و نه عدالتخواهانه ترسیم کنند و بر سر اصل عدالتخواهی بکوبند!
راهزنان عدالت که لیدر این روزهایشان چندی پیش میخواست از طریق ائتلاف با آنجلینا جولی عدالتخواهی را در جهان بسط دهد، مهمترین ویژگیشان بهرهگیری ابزاری از عدالت و استفاده از آن به عنوان چماقی بر سر «غیر» از خود است. نه اینکه ضرورتاً تحقق خود عدالت برایشان مقصود مطلوبی باشد.
عدالت و عدالتخواهی، هم به لحاظ نظری باید مقدم بر هر آرمان دیگری منظور شود و هم به لحاظ عملی نیز امروز بالاترین نیاز کشور است، امّا جریانی که نه در مقام نظر «ایده» واقعی برای عدالت دارد و نه در مقام عمل «صداقت»ی از او مشاهده میشود، نه تنها بخشی از راهحل برای حل معضل عدالت در کشور نیست، بلکه خود بخشی از مسئله است.
انتهای پیام/