سلوک عارفانه «قربانی طهران»


کتاب «قربانی طهران» که توسط دفتر نشر معارف منتشر شده است، نگاهی داستانی به اتفاقات مشروطه دارد و می‌کوشد سیر تحول جوانی عدالت‌خواه را در آن دوران نشان دهد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سعیده شبرنگ، مدرس فلسفه، در یادداشتی به معرفی و بررسی کتاب «قربانی طهران»، اثر حامد اشتری، پرداخته و نوشته است:

در بهار سال 1398 رمانی به نام «قربانی طهران» توسط نشر معارف به چاپ رسید. به‌رسم معمولِ هر نشری، نشست‌های نقد و بررسی و جلسات مختلف و متعددی توسط رسانه‌ها حول محور این رمان برگزار و یادداشت‌هایی نیز از سوی مخاطبان یا کارشناسان این حوزه منتشر شد. پس از مطالعه کتاب، جدا از لطفی که در قصه‌پردازی رمان مشهود بود، از حس زیبایی‌شناسانه‌ای که در خلال این قصه نهفته بود حظّی وافر بردم. لایه‌های زیرین، نشانه‌ها و نمادهای بسیاری را در کتاب جُستم که در سطحی فراتر از بُعد داستانی، معانی عمیقی را به مخاطب انتقال می‌داد.

صفحات وب و حساب‌های شبکه‌های مجازی را جستجو کردم تا ببینم آیا خواننده، منتقد یا مخاطبی به این وجه از اثر نیز اشاره کرده است یا خیر؟ اما آنچه دریافتم این بود که در اکثر یادداشت‌ها و گفتگوها به جنبه ماجراپردازی رمان توجه شده و بُعد زیبایی‌شناسی عرفانی و اشاره‌های نمادین آن -که اندک نیز نیستند- مغفول مانده یا کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

البته طبیعی است که در یک رمان ماجرامحور، (شخصیت‌ و ماجرا به یک اندازه در پیشبرد پی‌رنگ داستان نقش دارند و) به جنبه‌های معناگرایانه و لایه‌های نمادین، کمتر پرداخته و توجه می‌شود. پس بر آن شدم تا در خلال این یادداشت به همین لایه‌های زیرین و جنبه‌های عرفانی اثر توجهی دقیق‌تر داشته باشم و مخاطب را به کشف بخشی از ابعاد آن دعوت کنم؛ بنابراین با همین رویکرد به دو موضوع اصلی در این یادداشت پرداخته‌ام:

  1. تبیین و تفسیر نمادها و نشانه‌ها و انطباق آن با عرفان اسلامی
  2. تفسیر و بازخوانی خواب‌های موجود در «قربانی طهران»

بخش اول: تفسیر گزاره‌های عرفانی در قربانی طهران

در بحث نمادخوانی، زیرکی نویسنده از نام‌گذاری فصل‌ها آغاز می‌شود. «قربانی طهران» دو خط ماجرا دارد: یک خط، روایتگر بخشی از زندگی شخصیت علی‌قلی خان بختیاری است که رو به افول (اسفل‌السافلین) دارد و خط دیگر، داستان شخصیت هاشم است که حرکت روبه‌جلو و استعلایی (اعلی‌علیین) دارد. نویسنده در نام‌گذاری فصل‌های قصه علی‌قلی از فرمول ساهة شماره‌گذاری استفاده کرده است و برای نشان‌دادن سیر قهقرایی او، شمارگان فصل‌ها رو به کم شدن هستند. پاریس9، پاریس8، پاریس7 و... .

البته یکی دیگر از کارکردهای این سیر نزولی، آن است که هرچند داستان علی‌قلی در پاریس روی خط زمان به جلو می‌رود اما با پیش رفتن قصة هاشم به‌موازات داستان و فلاش بک به گذشته، ماجرا، رو به کشف حقیقت می‌گذارد.

برای فهم معنای دور در این ایهام، قوی‌ترین قرینه، نام‌گذاری فصل‌های روایت هاشم است که نشان می‌دهد حرکت شخصیت اول قصه، حرکتی استعلایی و در اصطلاح عرفانی، حرکت کمالی است.

مبدأ نام اولین فصل است که معنای لغوی آن، آغاز و شروع یک امر است و در اصطلاح عرفانی به معنای آغاز سفر سالک است. در این فصل، هاشم با قصد سفر به طهران و انجام مأموریت، راهی این سیر سلوکی می‌شود. اشاره غیرمستقیمی نیز در این نام‌گذاری به حدیث امام علی علیه‌السلام است که فرمودند: رحم الله امرءً عَلِمَ من أین و فی أین و إلی أین(1)

دومین فصل با عنوان ناسوت اشاره به این دارد که سالک در آغاز سیر سلوکی و بادی امر، هنوز تخته‌بند عالم ماده است.

در سومین فصل، معنای عرفانیِ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ...(2) با دعوت ناصر مسگر از هاشم تجلی می‌کند و حتی اشارة هنری زیرکانه‌ای نیز به وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ...(3) دارد: «ناصر به سمت کنده رفت و با زغال، قلبی به اندازة دو بند انگشت وسط قلب قبلی کشید؛ چاقو را از هاشم گرفت و به اندازه 12 قدم از کنده دور شد. پشتش را به کنده کرد و چند قدم به جلو رفت. ناگهان با سرعت برگشت و چاقو را به سمت کنده پرتاب کرد. چشمان هاشم از تعجب گشاد شده بود و دهانش باز مانده بود. چاقو درست در وسط قلب کوچک نشسته بود و دسته‌اش می‌لرزید»(4)

در فصل بعد، هاشم اولین‌بار با شیخ هم‌کلام می‌شود و استدلالی از شیخ می‌شنود و در مسیر نسیم رحمت و عنایت الهی قرارمی گیرد و معنای حدیث إنّ لِرَبِّکُم فی أیّامِ دَهرِکُم نَفَحاتٍ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ لَعَلَّهُ أن یُصِیبَکُم نَفحَةٌ مِنها(5) با نام این فصل یعنی نفحه تحقق می‌یابد.

فصل بعد فصل یقظه است. در طی طریق عرفانی، یکی از اولین مراحلی که سالک باید طی کند این است که از خواب غفلت بیدار شود.(6) سالک در ابتدای راه می‌فهمد که در اسارت ماده بوده و همچون کسی که در خواب غفلت بوده، از پیرامون خود اطلاع دقیقی نداشته است. هاشم در این فصل پای منبر شیخ از ماجرای دخالت سفارت انگلیس در مشروطه درمی‌یابد که شیخ نیز برای مخالفتش دلایل متقنی دارد. «مشروطه‌ای که از دیگ پلوی سفارت انگلیس در بیاید نمی‌خواهیم».(7)

سعیده شبرنگ، مدرس فلسفه

فصل نارنج، استعاره و نمادی از عشق است. در این فصل با دیدن مائده اولین جرقه‌های عشق زمینی در دل هاشم زده می‌شود. عشقی که می‌تواند مقدمه‌ای برای عشق حقیقی و آسمانی باشد. خاصیت عشق این است که شخص را از بذل توجه به نفس خویش به دگرخواهی و نگاه بیرونی به خودش وامی‌دارد. نام مائده نیز با الهام از مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ(8)، اشاره به نعمتی الهی دارد که قرار است از هاشم دستگیری نماید. در طرح جلد نیز که خشونت اسلحه با لطافت نارنج تلطیف شده، اشاره به همین خاصیت عشق دارد.

یکی از مهم‌ترین فصل‌های رمان، فصل احراق است که از چند جهت قابل‌توجه است. جهت نام‌گذاری فصلی اشاره به آتش گرفتن درخت است. مواجهة هاشم با درخت آتش‌گرفته تمثیلی از ماجرای حضرت موسی و طور است. عدد هفت در تلاش و رفت‌وبرگشت هاشم برای خاموش‌کردن آتش نیز نمادی از سعی است. اما در اصطلاح عرفانی، احراق، زمانی در قلب سالک اتفاق می‌افتد که سیروسلوک با صِرف مراقبه، تخلیه و تحلیه ممکن نباشد؛ گاهی قلب سالک نیاز به یک پاک‌سازی دارد و باید برای بریدن کامل بندهای دنیا و جداشدن از تعینات زندگی مادی، احراقی در وجود سالک رخ دهد. این مرحله از سلوک را می‌توان تأویل و تفسیری از معنای قرآنی وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ(9) نیز دانست.

در فصل اژدها بر ره مانعی عظیم برای هاشم رخ می‌دهد. زمانی که او متمایل شده و قصد بازگشت دارد با تهدیدی جدی مواجه می‌شود که باید با قوت قلبی که از عشق می‌گیرد، این تهدید را خنثی کند.

گر اژدهاست بر ره، عشقی است چون زمرد                  
از برق این زمرد، هی دفع اژدها کن (10)

تا به اینجای رمان با نظر به وجه ماجراپردازانه، هاشم هنوز موضع و گارد خود را نسبت به ماجرا حفظ کرده اما در فصل برگ‌ریزان این حالت روحی‌اش را که موجب پیش‌داوری‌های متعددی شده بود، کنار گذاشته و ورود به معنای خُلع می‌کند. ما به ازای داستانی‌اش نیز مشاهدة افتادن برگ درخت است. «برگ زردی از درخت گردو افتاد و رقص‌کنان پایین آمد»(11)

با استناد به عرفان ابن عربی، وقتی عشق رخ می‌دهد، عاشق، قالب تهی می‌کند؛ بنابراین شیخ اکبر عشق را مرگی کوچک می‌نامد: الحب موت صغیر(12) دلیل نام‌گذاری این فصل به موت صغیر نیز بدین علت است که عشق هاشم به مائده به اوج خویش رسیده و مرگ کوچک را برایش رقم می‌زند. اما صِرف مرگ کوچک کافی نیست. عشق همیشه با خون همراه است و خون ما به ازای عشق است؛ لذا با رفتن تیغ در دست هاشم و جاری شدن خون، این لازم عشق تحقق می‌یابد. اصطلاح قرآنی سکّین(13) در قصه یوسف و زلیخا نیز مؤید این ویژگی عشق است.

گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی              
روا بود که ملامت کنی زلیخا را (14)

در ادامه قصه قرآنی فوق، زندانی شدن یوسف، اشاره به یکی از مراحل سلوکی‌اش دارد. محبوس بودن در دار دنیا، تحقق عرفانی حدیث الدُّنیا سِجنُ المُؤمنِ(15) است که تمامی این معانی در فصل سجن با روایت افتادن هاشم در چاه ظلمانی بروز یافته است. در خلال همین زندانی شدن درون چاه است که چشم هاشم به بدر کامل و ماه شب 14 می‌افتد و اشاره‌ای نمادین به وجود مقدس حضرت ولی‌عصر(عج) می‌شود.

اکنون با نزدیک شدن هاشم به مراحل پایانی سلوک، زمان آن فرارسیده که اسرار هویدا شود. در گفتگویی که میان او و شیخ رخ می‌دهد، شیخ، پیش‌بینی مرحوم سلطان آبادی را برای هاشم بازگو می‌کند و خبر از شهادت قریب‌الوقوع خویش می‌دهد.

گفت آن یار کزو گشت سرِ دار بلند                 
جرمش آن بود که اسرا هویدا می‌کرد (16)

پیش‌تر اشاره به این فرمایش معصوم علیه‌السلام کردیم که: رحم الله امرءً عَلِمَ من أین و فی أین و إلی أین (17) جزء سوم این حدیث در آخرین فصل کتاب یعنی عَود، اشاره به معنای عواده، معاد و بازگشت دارد. هاشم در این فصل، تصمیم می‌گیرد به قم بازگردد و در سیر باطنی‌اش، به اصل خویش بازگشت می‌کند. بدین ترتیب معنای سفر چهارم اسفار اربعه یعنی سفر فی الخلق بالحق در فصل پایانی محقق می‌شود.

بخش دوم: بازخوانی خواب‌ها در «قربانی طهران»

هرچند خواب از دیدگاه فقه اسلام، جز برای انبیاء حجیت ندارد اما در رویکرد عرفان اسلامی، خواب و رؤیا نوعی ادراک فراحسی و فوق تجربی هستند؛ لذا از منظر عرفانی می‌توان خواب را نوعی سروش و پیام‌آور دانست. نویسنده «قربانی طهران» نیز با همین نگاه، خواب‌هایی را در اثرش گنجانده که حامل پیام و معنایی برای شخصیت اول داستان و همچنین برای مخاطب است.

خواب اول: هاشم می‌بیند بر تختی روان است و گورخران آن را حمل می‌کنند. (18) این خواب می‌تواند کاشف از این معنا باشد که او با عده کثیری از مردم همراه و هم‌صدا گشته و همرنگ جماعت شده است. جماعتی که از مرحله تعقل به دورند و مانند بهائم زندگی می‌کنند؛ و لکنّ اکثَرُهم لا یَعقِلونَ(19) شاید این حیات بهیمی اشاره‌ای به سخن فارابی نیز باشد که معتقد بود کسی که به مرحله ادراک عقلی نرسد، از انسانیت به دور است.(20)

خواب دوم: هاشم مشغول دم کردن برنج است. کسی به او بسته‌ای زعفران می‌دهد تا پلویش را خوش‌رنگ و خوش‌عطر کند اما وقتی هاشم آن را در دیگ می‌ریزد، با اشارة مائده درمی‌یابد که آنچه در دیگ پلو ریخته، خون خشک شده است.(21) این خواب استعاره از ماجرای مشروطه است. مشروطه همچون دیگ پلویی است که مردم ایران بار گذاشتند اما اغراض پلید انگلستان آن را به نجاست آلوده کرد. بسیاری از امور و از آن جمله امور سیاسی این‌چنین هستند که ممکن است در ظاهر از وجاهت و صلاحیتی برخوردار باشند اما ماهیت و باطن و حقیقتشان چیز دیگری است. عَلَم عدالت و آزادی‌خواهی که انگلستان در خلال ماجرای مشروطه بلند کرد نیز از همین قسم و مصداقِ همین خواب است.

خواب سوم: گویا هاشم مرده است. مائده با سبدی سیب بالای جسد او ایستاده و آب می‌ریزد و ذکر یا حیّ یا قیّوم(22) بر لب دارد.(23) در این خواب هاشم مانند کسی که خلع تن کرده، نوعی اشراف نفسانی به پیرامون پیدا می‌کند. از تقید زمانی و مکانی فارغ شده و می‌تواند گستره وسیع‌تری را مشاهده نماید. این رؤیا در مرحله‌ای اتفاق می‌افتد که دانسته‌های هاشم نسبت به مسائل پیرامونش بیشتر شده و اشراف دقیق‌تر و جامع‌تری می‌یابد.

خواب آخر: هاشم خودش را در تاریکی چاه و غَیابَتِ الجُبّ(24) می‌بیند. ریسمانی آویخته از بالا می‌یابد و بدان چنگ می‌زند.(25) خزندگان لزجی که دور پاهایش می‌پیچند، صورت مثالیِ تعینات عالم ماده است که دست‌وپای سالک را در چاه ظلمانی دنیا بسته‌اند. ریسمانی که به مدد آن، هاشم از چاه بالا می‌آید نیز یادآور خاطره‌ای از طفولیت اوست: پدر هاشم در ریسمانی کنفی، گره‌های متعددی می‌زند و آن را از درخت گردو می‌آویزد تا هاشم تاب بخورد؛(26) چنگ زدن هاشم به ریسمان پر گره در خواب، اشاره به کمک و مدد نفس پدرش نیز دارد. نماد بدر کامل(27) و ماه شب چهارده که در آسمان رؤیای هاشم مشاهده می‌شود نیز استعاره از وجود روشنی‌بخش حضرت بقیه الله است و این پیام را دارد که هاشم در سلوک عرفانی‌اش به این صلاحیت و شأنیت و قابلیت رسیده است که در معرض انفاس قدسی و مدد غیبی انسان کامل قرار گیرد.

خواب‌های دیگر شخصیت‌های اثر نیز اگرچه معنا و برداشت عرفانی ندارند اما از منظر روان‌شناسی و نمادخوانی قابل‌تحلیل هستند. این خواب‌های آشفته یا اضغاث احلام(28) در مقابل رؤیاهای هاشم که طبق آنچه پیش‌تر اشاره شد، نوعی حرکت استعلایی را نشان می‌دهند، مؤید این معنایند که خواب و رؤیای انسان مؤمن، القائاتی از جانب حق به قلب او و به دیگر سخن، شُعبهٌ مِن الوَحی(29) است.

در پایان ضمن تقدیر از نویسندة اثر، جناب آقای حامد اشتری که با هنرمندی، اثری چندلایه و ذو ابعاد را خلق کرده‌، شایسته است تأکید شود که جای خالی نگرش‌های عرفانی در ادبیات داستانی معاصر، مشهود و وظیفه نویسندگان در اهتمام به خلق آثاری ازاین‌دست، خطیر است.

---------------

پاورقی‌ها:

  1. شرح اصول کافی صدرا/ ج1/ ص571
  2. ای اهل ایمان! هنگامی‌که خدا و پیامبرش شما را به حقایقی که به شما حیات [معنوی] می‌بخشد، دعوت می‌کنند اجابت کنید. انفال/ 24
  3. و بدانید که خدا میان آدمی و دلش حایل و مانع می‌شود. انفال/ 24
  4. قربانی طهران/ ص 37
  5. همانا از سوى پروردگار شما در طول عمرتان نسیم‌هایی می‌وزد، پس خود را در معرض آنها قرار دهید، باشد که نسیمى از آن نفحات به شما بوزد و زان پس هرگز به شقاوت نیفتید .رسول خدا(ص)/ کنز العمال/ ح 21324
  6. بدان که اول منزل از منازل انسانیت، منزل یقظه و بیداری است. چهل حدیث امام خمینی ره/ ح 10/ ص 174
  7. قربانی طهران/ ص 67
  8. سفره‌ای از آسمان مائده/ 114
  9. و بی‌تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و کسان و محصولات آزمایش می‌کنیم. بقره/ 155
  10.  مولوی/ دیوان شمس/ غزل 2039
  11.  قربانی طهران/ ص 137
  12.  منسوب به ابن عربی
  13.  چاقو / یوسف/ 31
  14.  سعدی/ غزلیات/ غزل 5
  15.  دنیا زندان مؤمن است/ بحارالانوار/ ج74/ ص 159
  16.  حافظ/ غزل 143
  17.  ر.ک پاورقی 1
  18. قربانی طهران/ ص 24
  19.  بیشترشان تعقل نمی‌کنند/ مائده/ 103
  20.  نگ. «نظریة سعادت فارابی»
  21.  قربانی طهران / ص 100
  22.  ای زنده و ای قائم به ذات
  23.  قربانی طهران/ ص 142
  24.  ته چاه/ یوسف/ 10
  25.  قربانی طهران/ ص 173
  26.  قربانی طهران/ ص 187
  27.  قربانی طهران/ ص 173
  28.  خواب‌های آشفته/ یوسف/ 44
  29. الرؤیا الصالحه، جزءٌ من سبعین جزءاً من النبوّة. رویای خوب یکی از هفتاد جزء نبوت است/ الدر المنثور/ ج4/ ص 377

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط