استقبال شاعرانه از شب‌های قدر/ «اِفتَتِح یا مفتّح الابواب»


جمعی از شاعران کشور در آستانه فرارسیدن شب‌های قدر، تازه‌ترین اشعار خود را به فرارسیدن این ایام و ضرورت بهره معنوی از این شب‌ها اختصاص دادند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شب شعر رمضانیه با حضور جمعی از شاعران فارسی‌زبان روز گذشته، 10 اردیبهشت‌ماه، به صورت مجازی برگزار شد. بخشی از سروده‌های منتشر شده در این برنامه، به اشعار شاعران با حال و هوای شب‌های قدر اختصاص داشت. بخش‌هایی از این اشعار را می‌توانید در ادامه بخوانید:

مرتضی امیری اسفندقه

رمضان است و من زلالم باز
 صاحب روزی حلالم باز

می‌زند موج بی کران در من
 پهنه در پهنه آسمان در من

چشم‌هایم ندیدنی را دید
 رمضان است و من پر از خورشید

الفتی پاک با سحر دارم
 تشنه لحظه‌های افطارم

رمضان است و گفتنم هوس است
 راز از تو شنفتنم هوس است

از تو ای با من آشنا! از تو
 از تو ای مهربان خدا! از تو

ای خدایی که جود آوردی
 از عدم در وجود آوردی

ای خدایی که هستی‌ام دادی
 حرمت حق پرستی‌ام دادی

ای سؤال مرا همیشه جواب
 ای سبب! ای مسبب! ای اسباب!

پیش پایم همیشه روشن باش
 با توأم من، تو نیز با من باش

در نگاهم گناه می‌جوشد
 تو نپوشی کسی نمی‌پوشد

با من ای مهربان، مدارا کن
 گره از کار بسته‌ام وا کن

رمضان است و زنده‌ام، هستم
 گفت‌وگو با تو دارم و مستم

مستم از شربت و شرابی ناب
 صمغ خورشید و شیره مهتاب

از شرابی که قسمت من بود
 مثل من بود، صاف و روشن بود  

از شرابی شبیه آزادی
 لطف کردی خودت فرستادی

از شرابی که درد می‌افزود
 نه زمینی، نه آسمانی بود

رمضان است و ماه نیمه بدر
 شب تقسیم زندگی، شب قدر

شب قدر است و من همان تنها
 دورم از هی هی و هیاهوها

نیست قرآن برابرم امشب
 دست مولاست بر سرم امشب

ای خدای بزرگ بنده‌نواز
 خالق خلسه‌های راز و نیاز

اولین اشتیاق شوق‌انگیز
 آخرین شوق اشتیاق‌آمیز

می‌چکد شور تو در آوایم
 می‌زنی موج در دعاهایم

هایِ تو هویِ من مرا دریاب
 خسته‌ام، خسته، ای خدا دریاب

شب قدر است و می‌کنی تقسیم
 برسان سهم دوستان یتیم

سهم من چیست؟ بندگی کردن
 پاک و پاکیزه زندگی کردن

بار من ای یگانه سنگین است
 سبُکم کن که سهمِ من این است

شب احیا تو با منی آری
 من بخوابم اگر، تو بیداری

لطف داری به دست کوتاهم
 می‌دهی آن چه را که می‌خواهم

ای خدا ای خدای پنهان، فاش
 هم در این جا تو را ببینم کاش

تا بمیرم زلال و دل بیدار
 مرگ من را به دست من بسپار

بسپارش به من به آگاهی
 تا بمیرم چنان که می خواهی

بعد یک عمر خون دل خوردن
 مطلع کن مرا شب مردن

ای خدا ای خدای نومیدان
 زنده تا همیشه جاویدان

ای سزاوار گریه و خنده
 مهربان هماره بخشنده

پاکبازم اگر چه گمراهم
 از تو غیر از تو را نمی‌خواهم

بار تشویش از دلم بردار
 وَ قِنا ربّنا عذاب النّار

شب قدر است و من چنین بی تاب
 اِفتَتِح یا مفتّح الابواب...

***

نغمه مستشار نظامی

سلام بر شب زیبای قدر تا سحرش
قطار باغ بهشت است و باز مانده درش

به سمت و سوی دلم آمده است و سوزن بان
فرشته‌ای است که قرآن گرفته روی سرش

صدا از آینه و سنگ در نمی‌آید
کسی که غرق تو باشد نمی‌رسد خبرش

شبی است روز تر از صد هزار سال و دریغ
ازین دلی که درین شب شکسته بال و پرش

سیاه نامه تر از خود... تو آبرو دادی
خودت مریز، خودت جمع کن، خودت بخرش

بگیر دست زمین را، زمانه تلخی است
ببر زمین و زمان را به سمت خوب ترش

کجاست آنکه به تقدیر خلق آگاه است
سلام و عرض ارادت، به ساحت نظرش

مسافران قطار بهشت در شب قدر
دعا کنید که او باز گردد از سفرش

***

عبدالرحیم سعیدی‌راد

ناگهان در یک سحر ایمان خود را یافتم
جان سپردم آن قدر، تا جان خود را یافتم 

سوره اخلاص را می‌خواستم پیدا کنم
لای شب‌بوها، شبی، قرآن خود را یافتم

گرچه چرخیدم هزاران بار، با اهل نظر 
در سماعی شعله‌ور عرفان خود را یافتم

یک شب «قدر» آسمان گل کرد در آیینه‌ام
ذکر «یا منّان» و «یا رحمان» خود را یافتم

ذکر می‌گفتم ولی حالی پریشان داشتم
در شب «الغوث»ها، درمان خود را یافتم

شانه‌ام لرزید و برپا شد قیامت در دلم
تا به سر قرآن گرفتم، جان خود را یافتم

 ناگهان هفت آسمان گل ریخت روی شانه ام
مصرعی دیگر شد و پایان خود را یافتم
 

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط