امام خمینی(ره) به مثابه متفکری دو زبانه در گفتوگو با مهدی جمشیدی ۱/ رفتار پیامبرگونه
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، میگوید امام خمینی(ره) از معدود متفکران دوزبانهای بود که باوجود آشنایی ژرف و احاطه کمنظیرش بر مجموعه معارف اسلامی، راه برقراری ارتباط موثر با مردم و نفوذ در دلهای آنها را نیز میدانست.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شخصیت ذو اطراف و چندبعدی امام خمینی (ره) به گونهای است که کمتر متفکر و صاحبنظری میتواند با درنگ در منظومه معرفتی و سیره عملی ایشان، به ارائه تصویری کامل و شفاف از ایشان نایل شود. در حقیقت آن حکیم الهی و منادی بزرگ معنویت و معرفت در عصر جدید، به آنچنان مرتبه و منزلتی صعود کرده که دسترسی به آن از عهده هرکسی برنمیآید و آنچنانکه دیگران نیز گفتهاند، نمیشود و نباید با سادهسازی و تقلیل وجوه متعدد نظری و عملی ایشان به یک یا چند ساحت خرد و مشخص، درخشش و علّو قدر آن را نادیده گرفت. با این همه شاید گریز و گزیری هم از این گونه مطالعات و مباحثات تکساحتی درباره اندیشههای امام(ره) نباشد که گفتهاند: آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید.
از این رو بر آن شدیم تا در سالروز رحلت جانگداز آن حکیم فرزانه، از دریچه آراء و اندیشههای سیاسی امام(ره)، به ایشان بنگریم و با طرح پرسشهایی در این زمینه، پرتوی هرچند گذرا بر میراث ماندگار ایشان در ساحت حکمرانی بیفکنیم.
مهدی جمشیدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، با حضور در محل خبرگزاری تسنیم به پرسشهای ما در این زمینه پاسخ داد. به باور جمشیدی، اساس اندیشه سیاسی امام(ره) مبتنی و متکی بر معرفتشناسی، جهاننگری و انسانشناسی اسلامی است و تفاوت نوع نگاه امام خمینی(ره) به انسان و جهان از ویژگیهای بارز اندیشه سیاسی ایشان است. مشروح گفتوگوی ما با او را در زیر میخوانید:
اجازه بدهید بحث را با این پرسش کلیدی آغاز کنیم که برخی گفتهاند ادبیات سیاسی امام(ره) که عمدتا از آن در سخنرانیها، گفتوگوها و دیدارهای عمومی خودشان در جماران بهره میبردند، در قیاس با ادبیات فقهی و فلسفی ایشان تفاوت ماهوی دارد و امام(ره) عامدانه چنین لحن و ادبیاتی را برای ورود در عرصه عمومی و سیاسی کشور برگزیده بودند، شما با این تعبیر موافق هستید و اگر چنین است چگونه آن را تبیین میکنید؟
من فکر میکنم عملا امام(ره) چنین کاری را کرده چرا که شخصیت معرفتی پایه امام(ره)، یک شخصیت عرفانی است و اساسا ادبیات عرفانی جهات زیباییشناختی بسیار جدی و پررنگی دارد. آثار اخلاقی عرفانی امام(ره) که تا مقطع پیش از 40 سالگی ایشان نگاشته شدهاند هم، مثل سرالصلوة، شرح جنود عقل و جهل، شرح دعای سحر و... مویّد همین نظر است. امام(ره) در آن مقطع بسیار متأثر از آیتالله شاهآبادی بودند و حالات و عوالم شخصی عرفانی و مطالعه عمیق و مستمر آثار این حوزه، خود به خود ایشان را به سمت شعر و ادبیات و فصاحت و بلاغت و وجوه زیباشناسی کلام سوق میداد و یک چنین دلالتی هم در میراث معنوی ایشان به چشم میخورد. ادبیات امام (ره) در این دوره برخلاف ادبیات فقیهانه یا فلسفی که مقداری خشک است و به مسائل ذوقی و زیباشناختی اعتنای چندانی ندارد، بسیار باطراوت و بلیغ است بنابراین اگر امام(ره) پایه شخصیتش آن وجه عرفانی باشد که به نظر من هست و آثارش هم همین را نشان میدهد، شخصیتی چندساحتی و کمنظیر است که به سختی میشود نمونه مشابه دیگری برایش پیدا کرد. اتفاقا از این منظر مطالعه آثار عرفانی امام(ره) میتواند بسیار راهگشا باشد اگرچه خواندن این آثار بسیار دشوار است چون به هر حال امام(ره) استاد بلامنازع عرفان نظری بودند و عرفان نظری هم آکنده از اصطلاحات و تعبیرات دشوار و پیچیده است که فهم و احاطه بر آن بسیار زمانبر و دشوار است.
دوره دوم حیات معرفتی امام(ره) از چه تاریخی و بنا بر چه ملاحظهای آغاز میشود؟ و آیا اساسا از حیث سوژهپردازی و معرفتشناختی هم فصل تازهای در آراء و تفکرات ایشان آغاز میشود؟
بله دقیقا. در دوره دوم حیات معرفتی امام(ره)، ایشان سراغ فقه و اصول رفتند یعنی از عرفان به سمت فلسفه و بعد هم فقه و اصول گرایش پیدا کردند.
آیا این مسئله از حیث تاریخی هم قابل ردیابی و بازشناسی است؟
بله 100 درصد. اتفاقا یکی از کسانی که امام(ره) را از فلسفه و عرفان به سمت فقه و اصول سوق داد شخص استاد مطهری بود که از ایشان خواست این کار را انجام بدهد و به تدریس فقه و اصول بپردازد و امام(ره) هم تا مدتها اصول تدریس میکردند و وارد آن فضا شدند. البته طبعا اساتید ایشان و زمینه و دغدغههای معرفتی خودشان هم در این گرایش و چرخش مؤثر بود. وقتی هم که امام(ره) وارد حرکات اجتماعی و جریان نهضت اسلامی شد، از قضا تا حدی همین چرخش زبانی را داشت اصلا اجازه بدهید بگویم امام (ره) چرخش رفتاری هم داشت به این معنی که ایشان تا حد قابل توجهی شخصیتی کم حرف و کم ارتباط بودند و این در خود بیان امام(ره) هم هست که متأسفانه من الان منبع دقیق آن را به خاطر ندارم اما به واسطه آنکه نهضت درگرفت و ایشان وارد این جریان شدند، حجم زیاد ارتباطات و تعاملات و سخنرانیها و... نه تنها چرخش زبانی، بلکه چرخش رفتاری ایشان را هم در پی داشت و این هم بنا به اقتضای مخاطب بود و هم اقتضائات تاریخی و من معتقدم که این یک فضل است که باید آن را ستایش کرد و ارج نهاد چون بسیاری از اوقات آدمها دو زبانه نیستند، تک زبانهاند. شما اگر بسیاری از شخصیتهای حوزوی و دانشگاهی را بیاورید در فضای مسجد یا سایر عرصههای عمومی، اصلا نمیتوانند با مخاطب ارتباط مؤثری برقرار کنند چون زبان و ادبیات مشترکی ندارند و چه بسا که دغدغه مشترکی هم ندارند اما کسی مثل امام(ره) که در اوج قله عرفان نظری بود، استاد فلسفه و حکمت اسلامی بود و فقه و اصول را در مراتب عالی تدریس میکرد و در یک کلام یک مجتهد کامل و مسلط و جامع الاطراف بود وقتی میتواند اینطور با مردم مفاهمه کند و مردم هم حرفهای او را میفهمند و پیامش را درک میکنند، نشان دهنده فراست و قدرت زبانی بالای ایشان است چون یک زمان کسی بضاعت تئوریک چندانی ندارد که در این صورت ساده سخن گفتن او فضلش نیست، چون غور و عمقی ندارد که بخواهد از آن عبور کند و ساده سخن بگوید، ولی کسی که در اعماق غواصی کرده و حالا میخواهد بیاید در سطح آب و با یک ادبیات عامهفهم با مخاطب صحبت کند کار دشواری است و امام(ره) اینطور بود. ایشان یک متفکر دو زبانه بود و زبانش در عرصه سیاسی عمومی به قدری عامهپسند و عامهفهم بود که اگر کسی فقط آن را میشنید اینطور حکم میکرد که گویا امام(ره) بار معرفتی چندانی ندارد چنانکه عدهای چنین حکمی هم کردند اما اگر کسی مثلا سراغ کتابهای اخلاقی و معرفتی امام(ره) برود میبیند که برخلاف اینکه ایشان فارسی نوشتهاند ولی اینقدر پیچیده و تخصصی نوشتهاند که حتی قرائت صحیح و فهم ابتدایی آن هم دشوار است. این نشان میدهد که اوج سادهگویی ایشان که کشاورزی که از دهات اطراف خمین میآمد و در حسینیه جماران مینشست هم پیام ایشان را میفهمید و با آن همدل و همراه میشد، ناشی از انتخاب آگاهانه ایشان و سخن گفتن به مقتضای حال و مقام مخاطب بود و نه ضعف و فقر تئوریک. از نظر فلسفی میتوان این مسئله را اینطور توضیح داد که کار نبی و رسول این است که در سیر خودش به سمت خدا، همانجا نمیماند بلکه برمیگردد و مردم را هم با خودش به سمت الله هدایت میکند و آنها را به نقطه عروج میبرد و همین تفاوت عمده عارف و نبی است. درحقیقت امام(ره) در این عمل خودش کاری پیامبرگونه میکرد و این فراتر از وجه عرفانی ایشان بود. به هر حال امام(ره) این خوشخلقی، خوشرفتاری و نبوغ را داشت که بتواند مردم را با خودش همراه کند و خوشبیانی و شیرین زبانی گویی جزء ذات او بود که این قطعا موهبتی الهی است.
به لحاظ تاریخی اگر وجه سیاسی امام(ره) قابلیت بروز و ظهور نمییافت یا ضرورتهای تاریخی و اجتماعی الزامی برای ایشان ایجاد نمیکرد که بخواهند نظریه سیاسی و حاکمیتی خودشان را پرورده و مطرح کنند، امروز چگونه تصویری از ایشان داشتیم؟
جان سؤال شما این است که اگر امام وارد جریان نهضت نمیشد و در نتیجه رهبر هم نمیشد، شأن و جایگاه تاریخی و معرفتی ایشان چگونه ترسیم و متبلور میشد، این در واقع یک نوع کاری است که در ساحت علوم اجتماعی مطرح است که انسان عناصری را دستکاری و جابهجا میکند تا بفهمد که اگر اینطور بود یا نبود چه میشد و چه اتفاقی میافتاد. این به نوعی مهندسی معکوس است که کار جالبی هم هست چون تازه آن وقت میفهمیم که حضور این عنصر چه تأثیری روی عناصر دیگر داشته است و از این طریق به اهمیت آن بیشتر پی میبریم. اگر وجه اندیشگی و عمل سیاسی امام(ره) متبلور نمیشد من فکر میکنم که ایشان در چند عرصه بسیار برجسته میشد؛ یک لایه که مربوط به حیات معرفتی دوره آخر امام(ره) می شود فکر میکنم وجه مرجعیت و فقاهت ایشان کاملا سیطره مییافت آنچنان که شاید همه به حاشیه میرفتند. یک مطلب دیگر به وجه عرفانی و سیر و سلوک معنوی امام(ره) مربوط میشود که به گمان من در آن صورت وجه معنوی ایشان جامعه را کاملا مسحور میکرد. اما ضلع سوم این پازل با شأن فکری-فلسفی ایشان تکمیل میشود و گمان میکنم که در غیاب چهره سیاسی ایشان، امام(ره) به مثابه یک متفکر حوزوی معاصراندیش شهرت پیدا میکرد یعنی شأن فلسفی و فکری ایشان برجسته میشد و بیشتر به چشم میآمد و بیشتر اذهان را متوجه و خیره میکرد. از طرف دیگر میشود اینطور هم به مسئله نگاه کرد که وجه سیاسی امام(ره) سه ضلع دیگر شخصیت او را تا حدودی به حاشیه برده و آن را در اذهان و عقول کمرنگ تر از آنچه هست، نمایش داده.
انتهای پیام/