اندیشکده روسی| دلار؛ سلاح کشنده سرمایه‌داری-بخش دوم

کارشناسان سیاسی و اقتصادی معتقدند که بروز درگیری‌های مختلف در جهان ارتباط مستقیمی با وضعیت سیستم مالی بین‌المللی و تلاش یک قدرت جهانی برای تسلط بر اقتصاد بین‌المللی دارد.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، حدود نیم قرن است که از حاکمیت دلار آمریکا به عنوان یک ارز مسلط در تجارت بین‌الملل می‌گذرد و این کشور پس از جنگ جهانی دوم با بکارگیری سیاست‌های پولی و مالی خود توانست از فضای بعد از جنگ برای تسلط بر جهان استفاده کند. دلار که از آن به عنوان یک سلاح قدرتمند آمریکا برای تحت فشار قرار دادن کشورها یاد می‌شود، همواره با فراز و فرودهایی همراه بوده است و همین سلاح همچنان مشکلات داخلی این کشور را به فضای بین‌المللی سرایت می‌دهد.

در این میان بسیاری از اقتصاددانان معتقدند دلار در حال تضعیف است و روز به روز به سقوط خود نزدیک می‌شود، برخی دیگر ضعف دلار را می‌پذیرند اما آن را ناشی از سیاست‌های اشتباهی می‌دانند که قابل اصلاح است. در هر صورت بحران دلار و ظهور ارزهای دیگر یا حتی جایگزینی آنها با دلار یک اتفاق واقعی است. قدرت اقتصادی چین و سهم آن از تجارت بین‌الملل به صورت روزافزون افزایش می‌یابد و اتحادیه اروپا با یوروی خود همچنان به عنوان رقبای اصلی دلار در نظر گرفته می‌شوند، اما ترسیم چشم‌انداز از وضعیت دلار در آینده و پیامدهای آن نیاز به بررسی انتقادی پیشینه سیستم دلار دارد، تا از این طریق بتوان به پیش‌بینی بهتر پرداخت.

رادیکا دسایی، استاد علوم سیاسی و مایکل هادسون، استاد گروه اقتصادی در دانشگاه میزوری آمریکا(کانزاس سیتی)، مقاله‌ای را در اندیشکده روسی باشگاه مباحثه والدای منتشر کرده‌اند. آنها در این مقاله به تبیین وضعیت دلار، بررسی زمینه‌های تبدیل آن به عنوان ارز جهانی و چشم‌انداز آتی آن پرداخته شده است.

بخش اول ترجمه این مقاله را در اینجا مشاهده کنید. 

دسایی و هادسون در ادامه این مقاله، می‌نویسند: امروزه، تنش‌های فزاینده‌ای بین ایالات متحده آمریکا، چین و روسیه وجود دارد. مبارزه‌ای که بر اثر قربانی شدن، رقابت و مقاومت بین‌المللی به وجود آمده است، از ایجاد یک دولت جهانی با هر شکل و شمایل، همچنین ظهور پول باثبات جهانی جلوگیری می‌کند. به همین دلیل استاندارد طلا و پوند استرلینگ در قبل از جنگ جهانی اول و سیستم دلار پس از جنگ جهانی دوم، اساساً سازوکارهای ناپایداری بودند.

نویسندگان، اضافه می‌کنند: در این ساختار، کشورهای دیگر به اقمار اقتصادهای بزرگ تبدیل می‌شوند و کالاهای مازاد و انحصاری آنها را خریداری کرده و بازار سرمایه خود را باز می‌کنند. بازارهای باز سرمایه‌ این امکان را به به سرمایه‌داران کشورهای پیشرو می‌دهد که آنها بتوانند سودآورترین بخش‌های خارج از کشور، به ویژه بخش‌های مرتبط با انحصار در زمینه کالاها و زیرساخت‌ها را کنترل کنند، همچنین از سرمایه خود بازدهی بیشتری نسبت به بکارگیری آن در کشورهای خود دریافت کنند.

سیستم مالی و درگیری‌های بین‌المللی

آنها معتقدند: به عنوان اصلی‌ترین ابزار تأمین سلطه، نظام‌های اعتباری با درگیری‌های بین‌المللی ارتباط ناگسستنی دارند، انعکاس جابه‌جایی‌های قدرتمند در توازن قوای بین‌المللی، به موازات آن در سیستم‌های پولی بین‌المللی و سیستم‌های مالی داخلی انعکاس می‌یابند. هر سیستم پولی بین‌المللی به یک سیستم مالی وابسته است که در ابتدا بی‌ثبات است. البته این دقیقاً همان چیزی است که گفتمان جریان اصلی در مورد چنین سیستم‌های مالی پنهان می‌کند.

استاندارد طلا یا استانداردی برای طلا

در این مقاله آمده است: بر اساس افسانه‌های موجود، استاندارد بین‌المللی طلا مکانیزمی پایدار و سودآور بود که همزمان با بهتر یا بدتر شدن اقتصاد، ارزش ارزهای جهانی را به صورت خودکار (بر اساس طلا) بالا یا پایین می‌آورد، جنگ جهانی اول به آن پایان می‌دهد. بر اساس دیدگاه جدید، این یک استاندارد طلا نبود، بلکه یک استاندارد برای طلا و پوند استرلینگ بوده است. در واقع این سازوکار به صورت خودکار عمل نمی‌کرد، بلکه کنترل می‌شد.

به اعتقاد کارشناسان، بی‌ثباتی ذاتی سیستم پوند استرلینگ نشان داد که حتی پول ملی بزرگترین امپراتوری نیز نمی‌تواند مانند پول جهانی عمل کند. جنگ جهانی اول تغییرات غیرمنتظره‌ای را در امور مالی بین‌المللی ایجاد کرد و دولت آمریکا به دنبال جاه طلبی‌های خود برای جایگزینی انگلیس به عنوان مرکز پول و دارایی‌های جهان، با ارائه وام به متحدان خود برای انجام امور جنگ، به وام دهنده (طلبکار) اصلی جهان تبدیل شد. جنگ، اقتصاد ایالات متحده آمریکا را از حالت رکود خارج کرد و این کشور را از یک بدهکار بزرگ به یک بستانکار جهانی تبدیل کرد که بعدها نقش یک داور برای ایجاد صلح را به آن می‌دهد.

نویسندگان با توجه به فرصت آمریکا برای به عهده گرفتن نقش رهبری بین‌المللی در فضای پس از جنگ جهانی اول، اشاره می‌کنند: طرفداران هژمونی ایالات متحده آمریکا نسبت به این قضیه شکایت دارند که چرا آمریکا نتوانست نقش رهبری در دوره بین جنگ (جنگ جهانی اول و دوم) را ایفا کند. چیزی را که آنها متوجه نمی‌شوند این است که تلاش برای قدرت طلبی ایالات متحده بر جهان، ناگزیر یک بازی با حاصل جمع صفر بود. رهبری در قالب انترناسیونالیستی یا حتی برقراری صلح، حداقل چیزی بود که روزولت، رئیس جمهور وقت آمریکا و مشاورانش می‌خواستند. آمریکا تلاش کرد تا منافع خارجی را بر اساس خواسته‌های طلبکاران خود تنظیم کند، به طور همزمان سهمیه‌ها و تعرفه‌ها حمایتی خود را افزایش می‌دهد تا پرداخت بدهی برای این دولت‌ها دشوارتر شود.

انتهای پیام/