کارگردان فراموشکار در راکورد!/ دلیل توهینِ "گیسو" به مخاطب چیست؟ + فیلم
سطح سریالسازی در تلویزیون و نمایشخانگی با حضورِ کارگردانهایی مثل کارگردان "گیسو" پایین میآید و اعتماد مخاطب را نسبت به این مدیومها از بین میرود.
خبرگزاری تسنیم- مجتبی برزگر: بعد از حواشی فراوان و انتقادِ مخاطبین از سریال "دل"، منوچهر هادی با سریال "گیسو" که در واقع فصل دومی از مجموعه "عاشقانه" بود دوباره به نمایشخانگی برگشت؛ البته این بار پلتفرمی غیر از پخشکننده "دل"، پذیرفت این سریال را پخش کند!
این اتفاق قابل پیشبینی بود؛ چون آنقدر انتقاد و گلایهمندی نسبت به سریال "دل" به وجود آمد که هر پلتفرمی حاضر نمیشد به همین زودیها اثری از منوچهر هادی پخش کند. این بار هم "گیسو" قسمت به قسمت آمد اما نتوانست همچون "عاشقانه" توجه و استقبال مخاطب را به ارمغان آورد.
شاید دلیلِ اولیه آن توجه بیش از حدِ کارگردان به پول بود؛ رفتار غیرحرفهای که با "رحمان 1400" آغاز شد و به آب بستن سریالی به نام "دل" ختم شد که به ظنّ خیلی از کارشناسان میتوانست تله فیلمی 90 دقیقهای باشد.
انتقادات و گلایهها تنها مشمولِ سریال "دل" نشد و این بار با صحبتهای هومن کبیری تهیهکننده سریال مشخص شد که در پشتِ پرده "گیسو" هم این گلایهمندیها وجود داشته! حتی برخی از بازیگران هم نمیخواستند جلوی دوربینِ منوچهر هادی حاضر شوند.
داستان با نشان دادن ماجراهایی که به واژگونی ماشین "گیسو" ختم میشود، آغاز شد. فیلمنامهی بدونِ محتوای سریال، با برخی از زرق و برقها تمام تلاشش را کرد از ماجراهای عاشقانه به درامی معمایی با مایههای اجتماعی منتقل شود اما با ضعفها و اشتباهات مکرر، در این مسیر هم ناکام ماند. حتی تغییر نام سریال، از عاشقانه به گیسو هم امری نامتداول برای فصل دوم یک مجموعه است نیز گواهی بر درستی این فرضیه است.
مخاطبان بسیاری با دیدنِ "گیسو" این نکته را با خودشان زمزمه میکردند شاید در قسمتِ بعدی اتفاقی بیفتد اما تا آخرین قسمت دریغ از اتفاقی که مخاطب را میخکوب کند. احتمالاً پول و تجارت، آقای هادی را بیشتر از جلبِ رضایت مخاطب راضی میکند.
کارگردانی که این روزها علاوه بر آموزش بازیگری با پروژههای تلویزیونی، سینمایی و حتی نمایشخانگی دست از سرِ مخاطبی برنمیدارد که حالش با کارهای منوچهر هادی، خوش نیست. کمفروشیهایی که در میانِ کارهای خانگی امروز فقط میتوان در کارهای او دید. سریالی که بیشتر از محتوا و اتفاق و تعلیق و فیلمنامه به زرق و برق، ماشین و لباس و رنگ و لعابهای صحنهای آنچنانی توجه کرده بود. شاید یکی از کسانی که در پایین آوردنِ ذائقه و سلیقه مخاطبان برای تماشای سریال و فیلم باید خودش را مسئول بداند، منوچهر هادی است.
ویژگی تحسین برانگیزی درباره "گیسو" وجود ندارد و با فیلمنامهای پُر از گاف و اشتباهات تکنیکی مواجهیم. مانند اغلب ساختههای منوچهر هادی، مدت زمان مفید سریال چیزی در حدود پانزده دقیقه است. بخشی از مدت زمان سریال به تیتراژ و آنچه گذشت و آنچه خواهید دید میگذرد و در طول قصه نیز موضوع جانبی بیربط نیز مطرح میشود تا زمان سریال کِش بیاید!
دیالوگهایی که در سریال نوشته شده بدترین و کلیشهایترین دیالوگهای ممکن است. دیالوگهایی که هنگام بیان آنها موسیقی سوزناکی هم پخش میشود تا ابتذال بیشتر و بیشتر شود. آنقدر آقای هادی – کارگردان سریال_ فراموش کارند که اصلاً توجه نکردهاند صدای موسیقی متن سریال هنگام پخش، بلندتر از صدای دیالوگ شخصیتهاست!
از طرفی دیگر، نابلدی کارگردان در روند قصه دراماتیک به چشم میخورد. استفاده صرف "هادی" از سلبریتی بودنِ محمدرضا گلزار هم نجاتش نمیدهد چون مخاطب هیچ ردّ پایی از بازیگریاش نمیبیند.
حتی کمدی خفیف شخصیت هومن سیدی در داستان هم "گیسو" را نجات نداده و بیشتر این کاراکتر را به مرز لمپن بودن رسانده است. در سکانسهای متعددی میبینیم که بازیگران حتی قادر به دیالوگگویی و ریاکشنهای معمولی هم نیستند. نمیتوانند در سادهترین سکانسها بازی متقاعدکنندهای داشته باشند.
سهیل و پگاه زندگی شبهمدرنیتهای دارند که آقای کارگردان همیشه این سبک زندگی را میپسندد؛ آنچه از سروشکل این سریال مشخص است، برداشت کلیشهای از سریالهای ترکیهای است. رابطههای نافرجام، عشقهای توخالی و استفاده از زندگی لاکچری و فخرفروشی در تمامی آثار هادی به چشم میآید.
انگار میخواهد طبقه متوسط جامعه را لگدمال کند و زندگی اشرافی را که چارچوب و استاندارد مشخصی هم ندارد بر سر مخاطبش بزند، اما این را اضافه کنید که آدمهای سریال گیسو همه بیهویت و بیانگیزهاند.
به رغم اینکه رضا و سهیل و پیمان برای ساخت تیزر تبلیغاتی به آن رستوران رفتهاند، اما ما چیزی از کار آنها نمیبینیم. پگاه دکتر زنان است، اما انگار خودش مشکل حاد روانی دارد و جالبتر از آن اینکه او را در موقعیت طبابت نمیبینیم.
سطح سریالسازی در تلویزیون و نمایشخانگی را حتماً اینگونه فیلمنامههای سطحی و کارگردانی بدونِ تکنیک، پایین میآورد. مخاطبی که بیننده "گیسو" بوده، با تماشای قسمت پایانی بدونِ سر و ته، پشیمان و مغموم با خودش میگوید ایکاش این سریال را نمیدید! جوابِ این همه توهین به شعورِ مخاطب را چه کسی باید بدهد؟
به نظر میرسد منوچهر هادی برای آببستنها، اشتباهات و ضعفهای کارگردانی، مقصر اصلی است. اما نباید از داستان بسیار خستهکننده این سریال هم بگذریم که اصلاً پایه و اساسی نداشت. درامی پیش نمیرود و دقایق زیادی سعی میشود با اتفاقاتی تحمیل شده شخصیتهای اضافی را حذف کنند.
این رویکرد آنقدر گاهی خندهدار میشود که مثلاً شخصیت ریحانه رستاک که پانتهآ بهرام ایفاگر نقش آن بود خیلی زود میمیرد. اما همسر و دختر کوچک او در روند داستان و تعامل با سایر شخصیتها عملکردشان به گونهای است که انگار هیچ اتفاق مهمی در زندگیشان نیفتاده است.
اما با این اوصاف باز همه مسئولیت اشتباهات و ضعفها برعهده منوچهر هادی است. چون فیلمنامه به سادهترین شکل ممکن تصویری شده و در عمل چیزی به نام کارگردانی و توجه به ظرافتها وجود ندارد. در "گیسو" ما هیچ خلاقیت و نوآوری نمیبینیم، فقط افکتی قرمز که معلوم نیست چه کارکردی دارد فضای تصویر را پُر کرده است.
گافهای گیسو
در فضای انتقادات "گیسو" بارها با این نکته مواجه شدیم که بازیگران هم خوب نبودند؛ تنها هومن سیدی قدری بهتر از بقیه بوده است. این تقصیر هم بر گردنِ منوچهر هادی است، چون بارها در سریالها و فیلمهایی دیدهایم که کارگردان چقدر هنرمندانه از بازیگرانش بازی گرفته است. اما اینجا محمدرضا گلزار بدتر از همیشه بود.
البته در سالیان اخیر، کارگردانها دیگر روی قابلیتهای فنی او حساب ویژهای باز نمیکنند و تنها مأموریت "گلزار" فروش بیشتر آن سریال و فیلم است. حتی مشخص نیست که چرا تیتراژ سریال را هم به او دادهاند که بسیار ضعیف اجرا کرده! بسیاری به لباسهای تنگ و تیشرت گشادِ او انتقاد کردهاند که کنتراست و نقطه ضعفِ گلزار را پررنگتر و خندهدار میکند.
نمونهای از اشتباهات راکوردی کارگردان
تأکید کارگردان بر نشان دادن گلزار در نماهای مدیوم بار دیگر ثابت میکند جزئیات در این سریال جایی ندارد. حتی بعضاً فارغ از هومن سیدی، برخی نمره قابل قبولی برای ساره بیات هم قائل میشوند که آن راکورد نداشتنِ ثبات روانی شخصیت "پگاه دادگر" را در این مجموعه هم حفظ کرده که عموماً خیلی زود عصبانی و بعد پشیمان میشود.
وقتی اختلافات و درگیریهای پشتِ پرده "گیسو" را با هم مرور میکنیم؛ چه از مهاجرت شخصیت اصلی "گیسو" در فصل اول (مهناز افشار)، چه پانتهآ بهرام و بهاره کیان افشار که حاضر به همکاری نشدند و چه حتی برخی از بازیگرانِدیگر؛ چه نیازی به ساخت فصل دوم "عاشقانه" بود؟ آیا به غیر از کسبِ درآمد، هدف دیگری در پشتِ ساخت این مجموعه بوده است؟
دعواهای سهیل و پگاه که هیچ منطقی ندارد و زیادی تکراری است؛ راکوردهایی که اصلاً در "گیسو" رعایت نمیشوند که به نظر میرسد منوچهر هادی اصلاً نمیداند راکورد هم جزئی از تکنیکِ کارگردانی است! بارها این ضعفها و اشتباهات تبدیل به تصویر و فیلم شده و به نشانه اعتراض در فضای مجازی پخش شد اما دریغ از یک عذرخواهی از مخاطب!
آنقدر فیلمنامه اشکال دارد که نه بازی خوب مسعود رایگان دیده میشوند و نه تلاشهای هومن سیدی برای حفظ کیفیت یک شخصیت جریانساز! بازگشت شخصیت "گیسو" هم منطقی ندارد. واقعاً از علیرضا کاظمیپور و سعید جلالی که کارهای خاطرهسازی در تلویزیون خلق کردهاند و حضورِ رحمان سیفیآزاد به عنوان طراح داستان، این روایت عجیب و سطحی، بعید بود!
به نظر میرسد منوچهر هادی باید به خاطر این اشتباهات، کمکاریها و کمفروشیها تنبیه شود. همچون واگذاری ادامه سریال به کارگردانی دیگر، جلوی مجوز ساخت سریال یا فیلمی توسط او گرفته شود. یا ترجیحاً فیلمنامهای که میخواهد کارگردانی کند را مورد بررسی جدّی قرار دهند و یا ناظری بگذارند تا با او در جریانِ ساخت، همراه شود.
امثالِ هادی با اعتبارِ نمایشخانگی و تلویزیون بازی میکنند؛ اعتماد مخاطب با این کارهای ضعیف و سطحی، نسبت به سریالهای ایرانی از بین میرود. او حتی در پایانبندی "گیسو" هم حق مخاطب را نمیدهد و اصلاً خوشآیند نیست که این اثر، آنگونه که همگان دیدند، نیمهکاره بماند. هرچند که نوشتهاند سریال ادامه دارد، اما واقعاً به ضعیفترین شکلِ ممکن، مخاطب را به انتظارِ فصل بعدی گذاشتند.
این توهین مستقیم منوچهر هادی به شعور مخاطب را میتوان با سکانسی بررسی کرد که صدایِ بسیاری از مخاطبان را در فضایمجازی درآورد.
حاج یونس با طمانینه اسلحهاش را بر میدارد، افرا و اطرافش را مینگرد و میرود. خب چرا سراغ پیمان نمیرود؟ پیمان که همانجا است و فاصلهاش با حاج یونس یک در بیشتر نیست. دری که بیشتر سطحش هم شیشهای است.
حاج یونس به راحتی از مقابل پلیسهایی که در به در دنبال او میگردند عبور میکند و دستگیر نمیشود؟! کودکانهتر از این هم ممکن است؟
فاجعه پایانبندی سریال تا جایی مورد انتقاد بیننده است که هنوز هم شاکیاند کارگردان به حقوقِ مخاطب هیچ احترامی نگذاشته است. زیرا به فرض که قصهی رضا، پیمان و سهیل ارزش ادامه داشته باشد، قصه لوسی و افرا چطور؟ آنها از قسمت اول این سریال چه نقشی در پیش برد داستان داشتند؟ خرده داستان آبکی با پرداختی ضعیف!
نمونهای دیگر از گافهای "گیسو"
به هر روی کلکسیون بازیهای بد و کارگردانی بد و فیلمنامهی بد بعد از بیست و دو قسمت به پایان رسید و ما انتظار داریم اگر قرار است سریالها ادامهدار باشند اینگونه به شعورِ مخاطب بیاحترامی نکنند و با کارگردان، نویسنده و عواملِ تأثیرگذار اینگونه آثار به شدت برخورد شود تا این نوع رفتارِ غیرحرفهای تبدیل به عادتی معمول در سریالسازی نشود!
تجربه ساخت فصل دوم سریال هایی مانند "گلشیفته" و "ساخت ایران" هم نشان میدهد که حضور ستارهها و بازیگران نامآشنا به تنهایی نمیتوانند ضامن موفقیت و رضایت مخاطبان باشند.
انتهای پیام/