ماجرای افغانستان و فضاسازی رادیکالهای اصلاحطلب/ این ۵ برهه تاریخی و تجویزهای فانتزی اصلاحطلبان را بخوانید
برخی اصلاحطلبان در روزهای گذشته خواستار ورود ایران به صحنه افغانستان و جنگ با طالبان شدند. تجربه نشان داده که تحلیلهای اصلاحطلبان درباره صحنه بینالملل چنان خطا بوده که اگر مبنای تصمیمگیری سران نظام قرار میگرفت، معلوم نبود چه بر سر کشور میآمد.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، در روزهای گذشته و بعد از سلطه طالبان بر کشور افغانستان و فرار رئیس جمهور این کشور، برخی چهرههای اصلاحطلب در فضای مجازی خواستار ورود ایران به صحنه افغانستان و جنگ با طالبان شدند؛ دستاویز آنها برای این کار حضور مخالفان طالبان در استان پنجشیر و تشکیل مقاومت دوم بود؛ حال آنکه تجربه نشان داده است که سیاست ایران در مسائل اینچنینی اتخاذ معقولترین تصمیم با رعایت واقعیات میدان، حمایت از مردم آن از کشور از جمله افغانستان و حفظ منافع ملی است.
صرفنظر از اینکه "جمهوری اسلامی با توجه به همسایگی با افغانستان باید چه اقدامی انجام دهد و آیا تصمیمات اتخاذشده تاکنون قابل دفاع است یا خیر؟" که به آن طی گزارشهای آتی بیشتر خواهیم پرداخت، امّا در این مطلب به موضوع مشورتها و یا مواضع معمول اصلاحطلبان طی سالها و دهههای گذشته خواهیم پرداخت، اینکه؛ آیا اساساً این گروه مبنا و عقلانیتی در توصیههای سیاست خارجی خود، بهویژه آنجا که مسائلی مشابه امروز افغانستان مطرح است، دارند و یا همیشه از یک تناقض و بیمبنایی رنج بردهاند؟ تجربه سیاستورزی اصلاحطلبان نشان میدهد که آنها همواره تلاش داشتند با تصمیمات نظام در عرصه بینالملل مخالفت کنند، مخالفتهایی که اگر در مقاطعی مورد توجه مسئولان نظام قرار میگرفت مشخص نبود که چه بر سر منافع ملی و تمامیت ارضی میآمد.
برای مثال دهه هفتاد را میتوان اوج خطاهای محاسباتی اصلاحطلبان در مقوله جنگ و صلح و بهخطر افتادن امنیت کشور دانست، از درخواست همکاری با صدام در حمله به کویت تا درخواست جنگ با طالبان در زمان تصرف این کشور بهدست این گروه و تا درخواست همکاری با طالبان در زمان حمله آمریکا به این کشور در سال 2001 از جمله مواردی است که نادرستی تحلیلهای اصلاحطلبان در بزنگاهها را مشخص میکند.
اما شاید اولین نمونه از این دست اظهارنظرات که خلاف منافع ملی و واقعیات صحنه کشور و بینالملل بود، به دهه شصت و تلاش نهضت آزادی ـ همموضع امروز دیگر اصلاحطلبان ـ برای پایان دادن به جنگ برگردد، همان زمانها مهندس بازرگان رئیس دولت موقت در نامهای سال 62 به امام خمینی مینویسد "نظر ما تغییر کلی سیاست جنگی و برنامه، از نفی به اثبات و از تخریب و تجاوز به امنیت و دفاع است و استقبال از صلح شرافتمندانه و از سازندگی و استقلال و آزادی."
این نامه در حالی نوشته میشد که ایران بعد از فتح خرمشهر مصمم به ادامه عملیاتها و آزادکردن سایر مناطق بود اما نهضت آزادی با بیانیه دادن و نامهنگاریهای بهظاهر دلسوزانه و بدون توجه به خانوادههایی که جوانانشان را برای دفاع از مرزها میفرستادند، خواستار پایان جنگ بودند. این نامهنگاریها و بیانیهدادنها تا اردیبهشت 67 ادامه پیدا کرد. در یکی از این بیانیهها نهضت آزادی، ایثار شهدای جنگ تحمیلی را «عملیات فداکارانهای بهسود اسرائیل و ابرقدرتها» میخواند!
2 ـ درخواست همکاری با صدام!
اصلاحطلبان امروز که مولودِ جریان چپ در دهه شصت بهرهبری مجمع روحانیون مبارز هستند، با شعار مبارزه با اسلام آمریکایی و ادعای شاگردی حضرت امام توانستند اکثریت مجلس سوم را از آن خود کنند، بااینحال در نیمه دوم این مجلس در سال 69 و زمانی که صدام حسین بعد از ناکامی در جنگ با ایران، عزم تصرف کویت را کرد، ندای حمایت از صدام را سر دادند.
با تصرف خاک کویت توسط صدام، ایالات متحده بههمراه ائتلافی از کشورهای عربی و غربی به عراق حمله کرد که به جنگ اول خلیج فارس معروف شد؛ همین زمان بود که ناگهان گروهی در مجلس سوم خواستار حمایت از صدام شدند. مرحوم شیخ صادق خلخالی از طرفداران کمک به صدام در جنگ اول خلیج فارس، معتقد بود "جنگ ما با عراق یک مسئله است و اینجا سرنوشت اسلام مطرح است"!!
وی با بیان اینکه "این جنگ یک جنگ صلیبی علیه مسلمانها است" با خطاب قرار دادن رهبر انقلاب میگوید "ای آیتالله، رهبر عالیقدر زمان، آقای خامنهای، «سلّمکم الله تعالی»، دستور بفرمایید، همانطور که گفتید جهاد است، کشته شدن در راه اسلام است... ما باید در اینجا آمریکا و بوش و فهد و دولتهای انگلی مانند حسنی مبارک و اوزال را در سنگرها بهنابودی بکشانیم، غرق خون کنیم تا اینها بدانند حریم اسلام حریم بزرگی است...".
اما آتشینترین نطق آن زمان متعلق به مرحوم سید علیاکبر محتشمیپور بود که صدام را به «خالدبن ولید» جنگهای صدر اسلام تشبیه کرد "مسلمانان جهان با پذیرش رهبری اسلامی ایران توقع دارند پرچمداری جهاد و مبارزه با آمریکا در دست ایران و انقلاب ایران باشد. حوادث و بحران اخیر یادآور رویارویی و صفآرایی خالدبن ولید در برابر ابرقدرتهای صدر اسلام است. او که عمری در صف کفر، شمشیر بهروی پیامبر(ص) و مسلمانان کشید، ولی در نهایت فاتح بزرگی برای مسلمانان گشت. امروز دنیای کفر در مقابل ملت مسلمان عراق و فلسطین بهعنوان خاکریز اول قرار گرفته است و بهیقین خاکریز بعدی، انقلاب و ملت مسلمان ایران است...".
شورایعالی امنیت ملی 29 دی ماه 69 در حضور رهبر معظم انقلاب تشکیل جلسه داد. در این جلسه که با حضور ریاست شورایعالی امنیت ملی و سایر اعضای این شورا و مشاورین و فرماندهان عالی نظامی برگزار شد، بررسی جامعی از اوضاع متشنج منطقه بهعمل آمد و سیاست جمهوری اسلامی ایران مبنی بر بیطرفی در درگیری مورد تأیید قرار گرفت.
مرحوم شیخ صادق خلخالی از بنیانگذاران جناح چپ (اصلاحات) در کشور در مجلس سوم خواستار کمک ایران به صدام در جریان جنگ اول خلیج فارس شد
آیتالله خامنهای چند روز بعد نیز در سخنانی با انتقاد از مواضع عدهای که میگویند "باید بهکمک صدام رفت"، فرمودند "ما هرگز بهنفع چپ، با راست دشمنی پیدا نمیکردیم؛ بهنفع راست هم با چپ دشمنی پیدا نمیکردیم. دو اردوگاه و دو جناحاند که بهخاطر اهداف غلط و غیرالهی و نامقدس ــ از نظر ما و از نظر همهٔ انسانهای واقعبین ــ با هم میجنگند. جمهوری اسلامی، هر دو جناح را رد میکند؛ چون در هر دو طرف، انگیزهها مادی است و به همین دلیل هم با یکدیگر تعارض پیدا کردهاند، آنها بهدلیل مادی بودن، با هم تعارض پیدا کردهاند، اینطور نیست که یکی الهی و یکی هم مادی است، جنگ اسلام و کفر نیست، این، موضع ملت ایران ماست".
با توجه به اینکه تنها 2 سال از پایان جنگ میگذشت و اسرای زیادی در دست رژیم بعث بودند و طعم تلخ تجاوز صدام به خاک ایران همچنان حس میشد این مواضع جناح چپ موجب تنفر و انزجار مردم از آنها شد و نتیجه مواضع غلط، افراطی و دور از تعقل طیف خالدبن ولید در دفاع از صدام حسین موجب شد در انتخابات مجلس چهارم با شکست سنگینی روبهرو شوند.
3 ـ از جنگ با طالبان تا جنگ برای طالبان!
سال 98 مناظره مکتوبی میان عباس سلیمینمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران و محسن امینزاده معاون وزارت امور خارجه در دولت اصلاحات منتشر شد. این مناظره مکتوب بازخوانی یکی از کمتر گفتهشدههای دهه هفتاد و ماجرای درخواست بخشی از اصلاحطلبان برای حمله به افغانستان در زمان تصرف این کشور از سوی این گروه و عقبنشینی نیروهای ائتلاف شمال بهرهبری احمد شاه مسعود بود که متن این مناظرههای مکتوب را میتوانید اینجا بخوانید.
ماجرا از این قرار بود که در جریان مسلط شدن طالبان بر افغانستان عواملی به کنسولگری ایران در مزارشریف وارد شدند و دیپلماتهای ایرانی را به شهادت رساندند. جناح دوم خرداد در شورایعالی امنیت ملی کشور جنگ با طالبان را بهتصویب رساند.
آن زمان نیز بهرغم اصرار اعضای شورایعالی امنیت ملی که اکثراً کارگزاران دولت هستند، تدبیر رهبری مانع از ورود ایران به باتلاق جنگ افغانستان شد. سید حسین موسویان رئیس وقت کمیته سیاست خارجی شورایعالی امنیت ملی در گفتوگویی با روزنامه همشهری بهتاریخ 2 شهریور سال 98، چنین میگوید: «آن زمان بحثهای خیلی فشردهای در دبیرخانه شورای امنیت داشتیم. عجیب این بود که اکثر دستگاهها نظرشان این بود که ارتش ما باید برای انتقام از طالبان وارد خاک افغانستان شده و طالبان را تعقیب کند... موضوع به شورایعالی امنیت ملی رفت.
در آنجا هم اکثریت رأی به حمله نظامی دادند... معمولاً دأب (روش) آقا حداقل بر اساس تجربه 8سالهای که خودم از نزدیک داشتم این نبود که مصوبات شورایعالی امنیت ملی را وتو کند، خیلی وقتها هم نظر موافق نداشتند اما اگر نظر اکثریت بود اجازه میدادند نظر اکثریت اجرا شود، ضمن اینکه ملاحظه خود را هم مینوشتند، این یکی از موارد نادری بود که با حمله نظامی به افغانستان برای جنگ با طالبان مخالفت و مصوبه را وتو کردند».
علی ربیعی مسئول اجرایی وقت دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی نیز در گفتوگویی با برنامه «دستخط»، به علاقه برخی اعضای شورایعالی امنیت ملی به جنگ اشاره میکند و میگوید "یک دیدگاه این بود که باید به افغانستان کمک کنیم و به نیروهای احمد شاه مسعود یا جاهای دیگر کمک کنیم که اینها بتوانند بازپسگیری کنند و لازمه این بود که بخشهای حمایتی در داخل خاک هم صورت گیرد ولی من یاد دارم که وقتی جمعبندیها رفت تصمیم بسیار هوشمندانهای بود که ابلاغ شد ما وارد این باتلاق نخواهیم شد. بله، من ساعت 1 یا 2 نصفشب بود، جمعبندی را امضا کردم و فرستادم و صبح زود سر کار آمدم، نماز خواندم و به سر کار رفتم. 7 صبح نامه روی میز من بود، ظاهراً (ساعت) 5 نوشته شده بود که «ما وارد این دام نمیشویم»".
ابوالفضل ظهرهوند سفیر اسبق ایران در افغانستان سال گذشته در گفتوگویی با تسنیم، درباره موضع برخی در وزارت امور خارجه چنین میگوید: «تحلیل ما این بود که آمریکاییها بهدنبال این هستند که ما را با طالبان درگیر کنند؛ در آن مقطع دریافت بنده این بود که ایران متقاعد شده که نباید درگیر شود اما طیفی بودند که این درگیری را بهانگیزههای مختلف میخواستند. در آن مقطع حضرت آقا بهعنوان فرماندهکل قوا به این نظر رسیدند که درگیری بهصلاح نیست و در نهایت ایشان بودند که جلوی درگیری را گرفتند».
4 ـ طالبان گروه جهادی است؛ همکاری کنید!
اصلاحطلبان اگرچه در اوایل دولت خاتمی درخواست داشتند که ایران از مرز شرقی وارد خاک افغانستان شود و این جنگ با درایت رهبر انقلاب به وقوع نپیوست اما دقیقاً در سال 80 و بعد از حمله ائتلاف غربی بهرهبری آمریکا، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از احزاب اصلی این جریان بهرهبری بهزاد نبوی، خواستار همکاری با طالبان و اعمال نفوذ بر ائتلاف شمال (دولت قانونی افغانستان بهریاست برهانالدین ربانی) بودند.
باید توجه داشت که این بیانیه دقیقاً در مقطعی بود که اصلاحطلبان با عبور از شعارهای جناح چپ دهه شصت و اوایل دهه هفتاد دچار دگردیسی شده بودند و سیاست تنشزدایی را در روابط خارجی شعار میدادند و مشخص میشود خطاهای راهبردی آنها صرفاً شامل آن دوران نمیشود.
سازمان مجاهدین انقلاب وزارت امور خارجه دولت خاتمی را مورد مؤاخذه قرار میدهد که چرا از ائتلاف شمال حمایت و علیه طالبان موضعگیری میکنند و بیطرفی را نقض میکنند!
در بخشی از این بیانیه طولانی آمده است: «باید پرسید تصریحات علنی مقامات بلندپایه و رسمی کشور علیه طالبان، تلاش دیپلماتیک و مشارکت برای تشکیل دولتی جدید در افغانستان، اظهارات وزیر امور خارجه مبنی بر عدم موافقت جمهوری اسلامی ایران با حضور طالبان در دولت آینده افغانستان، حمایت از جبهه ائتلاف شمال علیه طالبان با کدامیک از اصول بیطرفی حتی از نوع فعال آن انطباق دارد؟
...حمایت از جبهه ائتلاف شمال که با پشتیبانی زمینی و هوایی نیروهای آمریکایی و انگلیسی در یک جنگ داخلی علیه طالبان میجنگد و جبهه اسلامی و جمهوری اسلامی ایران را در افکار عمومی مسلمانان جهان کاملاً مخدوش خواهد ساخت و اعتبار و وجاهتی که انقلاب اسلامی طی 22 سال گذشته برای ایران بهعنوان کشوری که منادی وحدت و حل مناقشات داخلی کشورها در چارچوب منافع ملی بدون دخالت قدرتهای خارجی بوده است، کاملاً از بین خواهد برد.(!)
...جمهوری اسلامی میباید تشکیل دولت ملی افغانستان با مشارکت کلیه گروههای جهادی افغانستان از جمله طالبان را محور تلاشهای دیپلماتیک خود قرار دهد... ایران باید از نفوذ خود بر جبهه ائتلاف شمال استفاده کرده و رسماً از این جبهه بخواهد ضمن محکوم کردن جنگ و تجاوز خارجی، آمادگی خود را برای مذاکره بهمنظور تشکیل یک دولت ملی و فراگیر در افغانستان اعلام کند. ایران همچنین میتواند از شرایط موجود، طی تماس با طالبان، از این گروه بخواهد ضمن پذیرش گفتوگو با جبهه ائتلاف شمال برای تشکیل دولت ملی، آمادگی خود را برای همکاری جهت مبارزه و شناسایی تروریسم اعلام کند.»
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که برخی اعضای ارشد آن مانند محسن آرمین و بهزاد نبوی نمایندگان وقت مجلس بودند، در بیانیهای 5 روز قبل از سقوط کامل دولت طالبان در سال 80، خواستار همکاری جمهوری اسلامی با این گروه شدند!
بهزاد نبوی که آن زمان ریاست کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجه مجلس را عهدهدار بود در بیانیه حزب متبوعش طالبان را گروهی جهادی خوانده خواستار همکاری با طالبان شد، 5 روز بعد از انتشار این بیانیه، با سقوط کابل، سلطه این گروه بر افغانستان پایان یافت و بحثهای مربوط به افغانستانِ بعد از طالبان و ترکیب دولت آینده این کشور آغاز شده بود!
5 ـ با داعش مذاکره کنید!
خطای اصلاحطلبان در تحلیل شرایط منطقه و استراتژی جمهوری اسلامی در سیاست خارجه به سالهای دور مرتبط نمیشود بلکه آنها در سالهای اخیر نیز تئوریهایی داشتند که اگر مبنای تصمیمگیری قرار میگرفت، ممکن بود منافع ملی را به پرتگاه ببرد، برای مثال، همانطور که در سال 80 آنها خواستار همکاری با طالبان شدند، در ماجرای جنگ سوریه نیز سعی در مهار گروه تروریستی داعش از طریق مذاکره داشتند! در حقیقت آنجا که نیاز به جنگ بود، دم از صلح میزدند و آنجا که باید راهحل گفتوگو و عدم تنش مبنا باشد، کشور را بهسمت جنگ سوق میدادند،
برای مثال مصطفی تاجزاده از چهرههای رادیکال جریان اصلاحات آبان 95 در گفتوگو با مجله روبهرو خواستار مذاکره با داعش شده مدعی بود نمیتوان بهطریق نظامی بر داعش غلبه کرد بلکه باید اسد با آنها به مذاکره بنشیند: "مثل برجام رفتار کنیم، با قدرتها بنشینیم و به توافق برسیم که این داستان، فاتح نظامی ندارد. اسد نمیتواند مخالفان مسلح خود را نابود کند. آنها نیز نمیتوانند اسد را بهزیر بکشند، پس باید مذاکره کنند که چگونه میتوانند به توافقی برسند که حداقل خواستهای همه را پوشش دهد... داعش یک فکر و گرایش است و حالاحالاها خواهد بود...".
آبان سال 96 حکومت داعش از طریق نظامی به پایان رسید و حکومت بشار اسد نیز در سوریه تثبیت شد و کشورهای عربی مجبور شدند سفارتخانههای خود را در سوریه بازگشایی کنند؛ اما برجام که تاجزاده میخواست مبنای حل معادلات سوریه قرار بگیرد، اردیبهشت 96 با خروج آمریکا و در ماههای پس از آن با تندادن اروپا به تحریمهای آمریکا علیه ایران عملاً سالبه بهانتفاع موضوع شد!
این ایدهها البته از زبان غلامحسین کرباسچی دبیرکل حزب کارگزاران هم مطرح شده بود و خواستار توقف حضور نیروهای نظامی ایران در سوریه و حلوفصل گسترش تکفیریها از طریق دیپلماسی شده بود! او در سخنرانی در اصفهان در جریان انتخابات ریاستجمهوری گفته بود «آقاجان، ما هم دلمان میخواهد در سوریه و لبنان و یمن و همه اینجا صلح برقرار شود، دفاع از مظلوم شود، شیعیان آنجا تقویت بشوند ولی، آیا این کار فقط با پول دادن و اسلحه خریدن و کشتن و زدن اینها حاصل میشود؟ این دولت با غیرت دینی میگوید که "بذارید ما از توان دیپلماسی برای حل مسائل منطقه استفاده کنیم". توان دیپلماسی بزرگان دیپلماسی که شش تا ابرقدرت را جلوی خودش بنشاند و بزرگترین مسئله تحریم که شورای امنیت بوده را حل بکنه میتواند با توان دیپلماسی بیاید این مسائل را حل کند. مگر ما این جوانهای عزیز را از سر راه آوردیم همینطوری بفرستیم تا شهید شوند. ما دلمان میسوزه که جوانهایمان چرا باید شهید بشوند. چرا مردم باید کشته بشوند».
همچنان که اشاره شد در گزارشهای دیگری بنا داریم بیشتر به موضوع نحوه ورود ایران به مسائل این روزهای افغانستان بپردازیم، اما آنچنان که شرح آن رفت، فضاسازیهای این روزهای بعضی اصلاحطلبان بهاعتبار تناقضها و تصمیمات بسیار غیراصولی و عجیب آنها در گذشته محلی از اعراب ندارد و تجربه نشان داده است نباید با طناب این گروه کشور را به قعر چاه فرستاد، بلکه بهترین راه همانا عقلانیت انقلابی است که در آینده بیشتر راجع به آن سخن خواهیم گفت.
انتهای پیام/+