جنگ افغانستان و میراث شکنجه و تروریسم آمریکایی
جنگهای آمریکا در عراق و افغانستان به بزرگ شدن دستگاه امنیتی در آمریکا و جاسوسی از شهروندان دنیا منجر شد و ادعاهای پوشالی آمریکا در زمینه تروریسم را زیر سوال برد.
گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم- «محمدو ولد الصلاحی»، یکی از افرادی است که بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 بدون طرح هیچ اتهامی از سوی نیروهای آمریکایی در زندان گوانتانامو بازداشت و به شدت تحت شکنجههای غیرانسانی قرار گرفت.
روزنامه نیویورکتایمز چند روز پیش در گزارشی نوشت مأموران بازداشتگاه در گوانتانامو او را با سگهای وحشی تهدید میکردند و طوری کتکش زدند که دندههایش شکست. الصلاحی گفته مأموران او را داخل آب یخ میانداختند و چند ماه اجازه ندادند او خواب کافی داشته باشد.
میراث شکنجه که «جورج دبلیو بوش» بعد از حملات 11 سپتامبر اجازه آنها را صادر کرد تا اندازه زیادی از حافظه عمومی پاک شده و بسیاری از مردم در دنیا، نام زندانهای ابوغریب و دهها «سایت سیاه» در افغانستان و عراق که برای شکنجه مورد استفاده قرار میگرفتند و زندان گوانتانامو را اکنون به یاد نمیآورند.
هیچ یک از مقامهای سیا یا مقامهای دولت آمریکا که در راهاندازی این برنامههای شکنجه دست داشتند در محکمههای قانونی مورد محاکمه قرار نگرفتند. دولت باراک اوباما از فاش شدن اسامی افراد دخیل در این برنامه جلوگیری کرد، دولت ترامپ از استفاده از شکنجه حمایت کرد و یکی از افراد دخیل در پروژههای شکنجههای سیا را به ریاست همین سازمان منصوب کرد.
دولت بایدن هم هیچ اقدامی برای دادگاهی کردن مقصران انجام نداده اما مدعی شده که «شکنجه بر خلاف تمامی ارزشهایی است که ما از آن حمایت میکنیم.» این ادعای بایدن اما دروغی بیش نیست چون شکنجه افراد غیرسفیدپوست و بعد زدودن آن از حافظه تاریخی مردم قدمتی به درازای کل تاریخ آمریکا دارد.
دولت آمریکا از نخستین روزهای استعمار از شکنجه برای تعیین مرز میان «سفیدپوستان متمدن آمریکایی» و مردمان «وحشی» و «غیرمتمدن» استفاده کردند. شکنجه غیرسفیدپوستها در دوران جنگ فیلیپین، جنگ ویتنام، جنگ سرد و جنگ علیه تروریسم از طریق نهاد بردهداری تداوم یافت.
درباره شکنجه در دوران جدید، تحقیقات انجامشده نشان میدهند استفاده از این روشها در شناسایی مظنونان تروریسم و اخذ اطلاعات کلیدی از آنها تقریباً بیثمر بوده است. روزنامه واشنگتنپست در گزارشی اذعان کرده اکثر افرادی که تحت این برنامه مورد بازجویی قرار گرفتهاند ارتباطی با القاعده یا سایر گروههای تروریستی نداشتهاند و اعترافات عده زیادی نیز به دلیل آنکه تحت شرایط شکنجه اخذ شده فاقد اعتبار توصیف شده است.
فنون مورد استفاده برای شکنجه زندانیان در زندانهای سیا
تغذیه و تأمین آب از طریق روده
در این گزارش نحوه تغذیه رودهای «عبدالرحیم النشیری»، یکی از مظنونان به تروریسم بهتفصیل شرح داده شده است. استفاده از این روش، در مواردی صورت گرفته که شرایط پزشکی آن را ایجاب نمیکرده است. بازجوی اصلی «خالد شیخ محمد»، از قربانیان این شکنجه به وی گفته استفاده از این روش صرفاً برای نشان دادن «کنترل کامل» بازجو بر تمامی جنبههای زندگی زندانی اعم از غذا خوردن و نوشیدن آب صورت میگیرد.
حصر در جعبه
دولت جورج بوش در پرونده مربوط به یکی از مظنونان به نام «ابوزبیده» قرار دادن زندانی در جعبهای تنگ بهقصد محدود کردن حرکات فرد زندانی را تأیید کرده بود. ابوزبیده به کمیته اطلاعاتی سنا گفته در یک دوره فشرده بازجویی در سال 2002 در افغانستان چندین بار در جعبههای تنگ متفاوت قرار گرفته است. بهگفته این قربانی شکنجه وی هنگام قرار گرفتن در این جعبهها برای تنفس مشکل داشته و زخمهای روی زانوهایش بار دیگر سر باز کردهاند.
استفاده از آب سرد
بعضی از افرادی که کمیته اطلاعاتی سنا با آنها مصاحبه کرده گفته بدن آنها بارها در خلال بازجویی در آب سرد فرو برده شده است. یکی از قربانیان این روش شکنجه گفته در دو هفته اول بازداشتش در افغانستان بدن برهنه وی بعد از ریختن آب سرد در پلاستیک پیچانده شده و برای چندین دقیقه داخل پوششی از آب سرد نگه داشته شده است.
طبق گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، در نوامبر سال 2002 «گل رحمان»، از مظنونان به تروریسم در افغانستان در یکی از زندانهای مخفی سازمان سیا در شمال کابل بر اثر سرمای مفرط بدن جان باخت. رحمان در زندانی سرد، در حالی که بدنش از کمر به پایین برهنه بود رها شده بود.
غرق مصنوعی
در این روش شکنجه فرد بهگونهای روی یک تخته چوبی قرار داده میشود که پاهایش بالاتر از سرش قرار بگیرند و پارچهای هم روی صورتش انداخته میشود تا بینی و دهانش پوشانده شود. با ریختن مداوم آب روی پارچه امکان تنفس از فرد گرفته میشود و در وی حس غرق شدن و ترس ایجاد میشود. این فرایند بهمدت 40 ثانیه اجرا میشود و بارها از آن در خلال بازجوییها استفاده شده است. ابوزبیده 83 بار و خالد شیخ محمد 183 بار با این روش شکنجه شدهاند.
قرار دادن در وضعیتهای استرسآور
10 نفر از زندانیان به کمیته اطلاعاتی سنا گفتهاند که آنها در وضعیت ایستاده به سقف زنجیر شده و گاه تا سه روز در همین حالت نگه داشته شدهاند. بعضی از زندانیان هم در حالتی که دستهایشان بالای سرشان باز بوده به زمین زنجیر شدهاند.سه نفر از قربانیان مورد مصاحبه گفتهاند مجبور شدهاند در همین وضعیتها ادرار و مدفوع کنند و بین نجاست خودشان رها شدهاند. این شکنجه برای ایجاد خستگی در ماهیچه، ایجاد ناراحتیهای بدنی و خستگی که مقاومت روانی فرد در برابر بازجو را کاهش میدهند طراحی شده بودند.
محرومیت از خواب
زندانیان طبق روندی متداول از خواب محروم میشدند و این روش یکی از روشهای اصلی برای اعترافگیری بوده است. بسیاری از این فنون با سایر روشهای شکنجه نظیر استفاده از وضعیت استرسآور و غیره استفاده میشدهاند. یکی از معمولترین روشها برای جلوگیری از خوابیدن زندانیان پخش موزیک با صدای بلند و ایجاد صدای مداوم بوده که گاه در 24 ساعت روز تداوم داشته است. برخی از سلولها هم بهعمد سرد نگاه داشته شده بودند تا از خوابیدن زندانیان جلوگیری شود. سازمان سیا مجوز داشته زندانیها را تا 180 ساعت بیدار نگاه دارد.
11 نفر از 14 نفر مورد مصاحبه گفتهاند برای آنها از روش محرومیت از خواب استفاده شده و یک نفر گفته وقتی میخوابیده نگهبان میآمده و روی صورتش آب میپاشیده است.
برهنگی اجباری
سازمان سیا بعضی از تکنیکهای شکنجه را اقداماتی برای «شرطی کردن» زندانیها میدیده که با هدف عادت دادن زندانیها به وضعیت درماندگی خودشان طراحی شده بوده و قرار نبوده به خودی خود و بهطور مستقل ارزشی از لحاظ کسب اطلاعات داشته باشند، مثلاً محرومیت از خواب جزو همین تکنیکها بوده است. تکنیک دیگر در همین راستا، برهنه کردن زندانیان بوده است؛ آنطور که در یادداشتی از وزارت دادگستری آمریکا در سال 2005 به سازمان سیا آمده است استفاده از تکنیک برهنه کردن این مزیت را دارد که میتوان بعد از همکاری زندانیها فوراً با دادن لباس به آنها به آنها پاداش داد و تشویقشان کرد.
تبعات جنگ آمریکا در عراق و افغانستان
بسیاری از کارشناسان روابط بینالمللی، جنگ آمریکا در افغانستان و عراق را نه یک واکنش انتقامجویانه به حملات 11 سپتامبر، بلکه تداوم و تعمیق سیاست خارجی تکروانه این کشور پس از فروپاشی شوروی ارزیابی میکنند. به باور آنان واشنگتن از سال 1995 سیاست خارجی محافظهکارانهای دنبال میکرد که در کانون آن ساقط کردن رژیمهای مخالف آمریکا در خاورمیانه و آسیای مرکزی قرار داشت تا از این طریق نقش رهبری ایالات متحده آمریکا در پهنه جهانی تحکیم گردد. حملات 11 سپتامبر راه را برای چنین سیاستی هموار کرد.
اما حمله نظامی آمریکا به عراق مانند گلوله برفی بود که به بهمن غولآسایی از ترور و خشونت تبدیل شد؛ ساختارهای دولتی در عراق فروپاشید و هرج و مرج و منازعات قومی و مذهبی بیسابقهای در این کشور حاکم شد. در واقع جنگ عراق در «جعبه پاندورا» را گشود و این کشور و بعدها سوریه را به جولانگاه انواع و اقسام گروههای تروریستی تبدیل کرد که با هم بر سر گسترش ترور و خونریزی مسابقه گذاشته بودند.
سرنوشت عراق شکاف میان غرب و مردم کشورهای عربی را بیشتر و کل منطقه را بیثباتتر کرد؛ همزمان به همبستگی جهانی با ایالات متحده آمریکا پایان داد، به اقتدار سازمان ملل و حقوق بینالمللی و مناسبات غرب با کشورهای منطقه لطمه زد و حتی به شکاف و اختلاف نظر میان آمریکا و اروپا انجامید. با خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق، خلاء قدرتی ایجاد شد که بعدها داعش آن را پر کرد.
جنگهای عراق و افغانستان سیاست امنیت ملی در آمریکا و دیگر کشورهای غربی را تحت تاثیر قرار داد و مناسبات میان آزادیهای فردی از یکسو و امنیت جمعی از دیگرسو را دچار تنش ساخت. قوانین امنیتی در آمریکا و کشورهای غربی سختتر شدند، اختیارات ارگانهای کیفری افزایش یافتند و بودجههای هنگفتی به فعالیتهای امنیتی و اطلاعاتی اختصاص یافت. در آمریکا دستگاه امنیتی عظیمی پدید آمد که با صرف میلیاردها دلار و با استفاده از مدرنترین ابزارهای نظارت و شنود همه چیز را میپایید.
با رویداد 11 سپتامبر کلیه موضوعات سیاست خارجی آمریکا در سایه آنچه واشنگتن آن را «جنگ علیه ترور» نامگذاری میکرد قرار گرفت؛ این سیاست هزینههای سنگینی به ایالات متحده آمریکا تحمیل و این کشور را وارد یک بحران بدهی کرد. مداخله نظامی آمریکا در افغانستان و عراق نه تنها با رنج و مصیبت مردم این دو کشور همراه بود، بلکه به مرگ هزاران سرباز آمریکایی انجامید. بسیاری از سربازان آمریکایی که به خانه بازگشتند، حتی تا امروز با پیامدهای روحی و روانی این جنگ دست به گریباناند.
در نتیجه این دو جنگ بودجه نظامی سالانه آمریکا از سال 2001 تا 2011 یعنی فقط در عرض ده سال دو برابر شد و به 685 میلیارد دلار رسید. افزایش بیسابقه بودجه نظامی کشور و به موازات آن کاهش مالیاتها در دولت جرج دبلیو بوش، دو عامل اصلی وضعیت مالی اسفناک دولت و دشواریهای سیاست داخلی سالهای پس از آن بودند. این جنگها نه تنها بر بودجه کل کشور تاثیر گذاشتند، بلکه پیامدهای اقتصادی وخیمی داشتند. بیثبات شدن منطقه خاورمیانه، به ناآرامیدر بازارهای جهان انجامید و بر بهای نفت تاثیر گذاشت.
زیانهای عظیم اقتصادی تنها پیامدهای سیاست «جنگ علیه ترور» نبودند. به اعتبار آمریکا به عنوان مدافع آزادی و حقوق بشر نیز در این میان لطمه وارد شد. نه تنها غیرنظامیان زیادی در این دو جنگ کشته شدند، بلکه رسوایی مربوط به کاربرد شکنجه در زندان ابوغریب و اردوگاه گوانتانامو نیز به اعتبار آمریکا لطمات جدی زدند و حیثیت این کشور را خدشهدار کردند. اینها همه نمونههای دیگری از تشدید سیاستهای امنیتی آمریکا بود که با اعتراضات گسترده نهادهای حقوق بشری در جهان همراه شد.
جوزف استیگلیتز، اقتصاددان آمریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد، نتایج این سیاست را در این عبارات خلاصه کرده بود: «واکنش پرزیدنت بوش به حملات 11 سپتامبر، به اصول بنیادین آمریکا لطمه زد، اقتصاد آن را ویران و امنیت آن را ناتوان کرد. پیامدهای این سیاست تا مدتها گریبانگیر ما خواهد بود».
انتهای پیام/