فلسفه و تمدن غرب توانایی فهم "رویداد اربعین" را ندارد / حقایق قدسی در تمدن غرب مورد انکار است
کارشناس فرهنگ و ارتباطات معتقد است فلسفه و تمدن غرب از آن زمان که وارد رنسانس شد، حقایق قدسی را کنار گذاشت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، اگر بگوییم پدیده اربعین از مهمترین رویدادهای تمدنی تاریخ بشریت است، گزاف نگفتیم؛ چرا که در هیچ جای تاریخ سراغ نداریم جمعیتهایی از سراسر دنیا یکدل و با هر دین و مذهبی در کنار هم حضور داشته باشند و مقصد واحدی را به رهبری امام معصوم طی کنند. سوای از این، آنچه از ارزشهای آسمانیِ جامعه اربعینی طی این سالها شاهدیم، چیزی از جنس جامعه آرمانیِ ظهور است؛ ارزشهایی که آنها را تنها در کتب مقدس و یا احادیث عترت میخواندیم؛ خصلتهایی مثل رحمت، نعمت، برکت، مواسات، ایثار، تکریم و بسیاری از ارزشهای دینی گوشهای از این ارزشهاست.
خبرگزاری تسنیم در گفتوگو با هادی غیاثی، دانشآموخته رشته فرهنگ و ارتباطات در دانشگاه امام صادق علیهالسلام به اربعین از زاویهنگاه تمدن و نیز تفاوت دو دیدگاه غربی با دیدگاه اسلامی نسبت به رویدادهای تمدنی همچون اربعین پرداخت.
وی که اخیراً کار گردآوری کتاب «حرکت الهی؛ تحلیل تمدنی راهپیمایی و زیارت اربعین» را به پایان رسانده، معتقد است اندیشمندان غربی برای تحلیل رویدادهایی مثل اربعین را که جلوه قدسی و آسمانی دارد، توانایی ندارند و از دیگر سو مطالعات تمدنی که شاخصههای خاص مثل کلاننگری، یکپارچهنگری، ایجاد نسبت بین پدیدهها و نیز پویایی را در خود جای داده، با این وجود باید حرفی هم برای گفتن درباره وضعیت حال پدیدهها داشته باشد. اگر این موضوع محقق نشود، هیچ دردی را دوا نمیکند و تبدیل به مفهومی انتزاعی و غیر قابل کاربردی میشود، همچنان که درباره اربعین این چالش را دیدیم.
مشروح آن را در ادامه میخوانید.
* ماجرای اربعین مدتها است که تبدیل به رویدادی بینالمللی شده؛ درباره اهمیت این رویداد ضرورت فهم صحیح این پدیده صحبتی دارید؟
نکته اول این است که وقتی زیارت اربعین و ابعاد تمدنی آن را بررسی میکنیم، به این نتیجه میرسیم که برای فهم صحیحش نیاز به چارچوب مفهومی داریم که در سطح این رویداد باشد. رهبر انقلاب چشمانداز پیش روی جمهوری اسلامی را تمدن نوین اسلامی عنوان کردند. هر حرکتی در راستای هدفش معنا مییابد. وقتی هدف انقلاب اسلامی، تمدنی شد، ما باید سعی کنیم ابعاد مختلف آن را برای خود روشن کنیم تا بتوانیم تمام حرکتهایی که ذیل انقلاب اسلامی تعریف میشود، بازخوانی و ارزیابی کنیم تا فهم صحیحی از حرکت خود داشته باشیم؛ بنابراین «بینش تمدنی» برای ما به صورت مستقل دارای اصالت است.
حقایق قدسی در تمدن غرب مورد انکار قرار گرفت
* منظورتان از «بینش تمدنی» چیست؟
برای پاسخ به این سؤال باید تمدن را تعریف کنیم. تمدن یکی از مفاهیمی است که در علوم اجتماعی بحث میشود و مانند سایر مفاهیم معمولاً از ادبیات غربی وارد کشورمان شده است. همین امر ما را متوجه این قضیه میکند که باید دقت و حساسیت نظر خاصی داشته باشیم؛ چرا که مفاهیم و پدیدهها در بسترهای اجتماعی ـ تاریخی، صورتبندیهای مختلفی به خود میگیرند که تمدن هم از این قضیه مستثنی نیست. وقتی به تحولات تاریخی اجتماعی غرب نگاه میکنیم، مخصوصاً مطالعات انتقادی که در غرب به وجود آمده، متوجه میشویم در ساحت معرفتشناختیِ اندیشمندان غربی، سه اتفاق افتاده: اول اینکه حقایق قدسی که در دوران پیشارنسانس وجود داشت و جامعه غربی از آنها برای فهم و صورتبندی پدیدههای اجتماعی استفاده میکردند، مورد انکار قرار گرفتند و کنار گذاشته شدندو وجه معرفتشناختی آنها، کاملاً بیهوده و مهمل رها شد. به مرور زمان، ساحت عقلانیت مفهومی هم کمکم مورد تردید قرار گرفت و با فلسفه کانت، وجه واقعنماییِ عقل مفهومی مورد تردید قرار گرفت و کنار گذاشته شد؛ تنها ساحتی که برای خودشان باقی گذاشتند، ساحت تجربه بود که آن هم نئوکانتیها به سمت نسبیت و شکاکیت نسبی بردند. وقتی ما این سِیر را در ساحت معرفتشناسیِ تحولات غرب میبینیم، باید دقت کنیم در صورتبندیمان از تمدن، این چالشها را لحاظ کنیم. بنابراین از منظر تمدن غرب، با عدم کفایت مطالعات تمدنی برای فهم مفاهیمی مثل اربعین مواجهیم.
* حال که فلسفه و تمدن غرب توانایی فهم مفاهیم قدسی را ندارد، اگر بخواهیم به اربعین از زاویهنگاه تمدن اسلامی بنگریم، تعریف شما چیست؟
برای آنکه خودمان بتوانیم بازتولید مفهومیِ از تمدن داشته باشیم تا هم بتوانیم چشمانداز پیش روی خودمان را ترسیم و هم پدیدههای تمدنی مثل اربعین را فهم کنیم، باید عبرتی تاریخی از جهان غرب بگیریم. این گذاری که اندیشمندان غربی در خودشان تجربه کردند، ما هم باید توجه کنیم.
* یعنی همان حقیقتی که آنها با رنسانس زیر پا گذاشتند.
بله؛ با این زاویهنگاه، اول اینکه باید به حقایق و ساحت قدسی پدیدهها و به هویت و حقیقت نفسالامری و ملکوتی که پدیدههای اجتماعی خصوصاً پدیدههای فراگیری مثل تمدن ایجاد میکنند توجه کنیم؛ در واقع همان حقیقت نفسالامری که سرمنشأ تحولاتشان میشود، باید در صورتبندی خودمان در نظر بگیریم.
گام دوم، توجه به عقلانیتی است که در پس تحولات تمدنی وجود دارد؛ مثلاً وقتی در زیارت اربعین بخواهیم تحلیل تمدنی ارائه دهیم، باید عقلانیتی که در پس کُنش این کنشگران و یا زائران وجود دارد، مورد بررسی قرار دهیم. باید بدانیم چه نسبتی بین خودشان و تاریخ و دیگر انسانها برقرار کردند. مفاهیم مبنایی مثل توحید، عدالت و ولایت، مقولاتی هستند که باید در تحلیل تمدنی زیارت اربعین نسبت به آنها توجه شود. در ساحت اجتماعی، با ظلمستیزی که در برابر یزید نشان میدهند، قصد دارند عدالت را برای ما پررنگ کنند. نسبتی که زائران اربعین با امام حسین برقرار میکنند، بحث ولایت و مبنا بودن این مفهوم است.
پس یک تحلیل تمدنی دارای سه بعد است؛ «حقیقت نفسالامری» تمدنی که به نظر میرسد مهمترین آنها است. این مسئله هویت حقیقی تمدن را شکل میدهد. دومین مورد، ساحت «عقلانیت تمدنی» است و سومین مورد که معمولاً در تحلیل تمدنی مورد غفلت واقع میشود، بحث «نظامات اجتماعی» و یا بعد بینالأذهانیِ تمدن است. اینها ما را به سه ــ چهار مؤلفه رهنمون میکند که مهمترین آنها، رویکرد انضمامی و عینیتگرا در مطالعات تمدنی است.
* اکنون مشاهده میکنیم نظریههایی که در حوزه تمدن و آیندهپژوهشی وجود دارد، بیشتر در حد مباحث نظری باقی مانده و به سطح عمل نرسیده و یا بهتر است بگوییم غیر کاربردی هستند. این چالش از کجا ناشی میشود؟
مطالعات تمدنی به دلیل ماهیت کلان و فراگیری که داشته، کمی اندیشمندان را به سمت رویکرد انتزاعی سوق داده است؛ این امر سبب شده کمی از تحلیل انضمامی، عینیتگرا و کارکردگرای تمدنی غافل شوند. بالاخره مطالعات تمدنی باید خود را در جزئیترین مسائل نشان دهد؛ زیرا صرفاً بررسی تمدنهای سرزمینها نیست، بلکه وقتی از بینش تمدنی سخن میگوییم، در واقع به تمدن به مثابه عینکی که بناست تمام مسائل را مورد تحلیل قرار دهد، مینگریم.
پس درست است که مطالعات تمدنی شاخصههای خاص مثل کلاننگری، یکپارچهنگری، ایجاد نسبت بین پدیدهها و نیز پویایی را در خود جای داده، اما باید حرفی هم برای گفتن درباره وضعیت حال پدیدهها داشته باشد. اگر این موضوع محقق نشود، هیچ دردی را دوا نمیکند و تبدیل به مفهومی انتزاعی و غیر کاربردی میشود، همچنان که درباره اربعین این چالش را دیدیم. هدف باید کاملاً جزئی و انضمامی شود تا بتواند تمام جنبشها و پویایی حرکتها را معنا ببخشد و پیش ببرد. پس این تحلیل تمدنی که دارای سه بعد «حقیقت نفسالامری»، «عقلانیت تمدنی» و «نظامات اجتماعی» است، سه مؤلفه هماهنگی، پویایی و عینیت را شکل میدهند؛ یعنی نظام مناسبات انسانی که در ساحت بینالاذهانی یک تمدن به وجود میآید، با بینش تمدنی، به هماهنگی، پویایی و به عینیتشان توجه ویژه میشود. حالا این کلاننگری که تمدن دارد، سطوح مختلفی دارد که در گستره تاریخ برخی از هبوط انسان شروع میکنند و تا رجعت و قیامت ادامه میدهند.
انتهایپیام/