اسرار مکتوم جنگ ۸ ساله| ناگفتههایی از امدادگری بانوان در بیمارستانها / روایتی از امدادگری بانوان در شهرهای جنگزده
گروه استانها- نقش بانوان و زنان در دوران دفاع مقدس در کنار رزمندگان نقشی ویژه بوده، این شیرزنان در عرصه دفاع و پشتیبانی در پشت جبههها فعالیت داشتند و برگ زرینی به تاریخ پر بار این سرزمین افزودند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، بانوان با استقامت فراوانی در شبها و روزهای دفاع مقدس در پشت جبههها به یاری رزمندگان سلحشور شتافتند و صفحات زرینی از فداکاری و رشادت را بر تاریخ حماسههای این مرز و بوم نگاشتند.به گفته مقام معظم رهبری نقش مادران و همسران شهدا و زنان مباشر در میدان جنگ وکارهای پشتیبانی و حتی نظامی و عملیاتی مجموعه ارزشمندی است که با هیچ معیار و ترازویی قابل اندازهگیری نیست.
شهناز جزینی درچه یکی از بانوان مجاهدی است که در دوران 8 سال دفاع مقدس در پشتیبانی جبههها حضور موثری داشته است.شهناز جزینی در سوم خرداد سال1341 در خانوادهای اهل تقوا در اصفهان دیده به جهان گشود.پدرش کارگر و مادرش خانهدار بود.او ششمین فرزند خانواده است.شهناز تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی و در رشته روانشناسی ادامه داد.وی در سال1363 ازدواج کرد و در حال حاضر دارای دو فرزند و سه نوه است.او در دوران 8 سال دفاع مقدس به عنوان امدادگر و پرستار به همراه جمع دیگری از بانوان به خدمت مشغول بود.
وی در پشتیبانی جنگ نیز حضوری فعال داشت و در بنیاد مهاجرین جنگ تحمیلی به خانوادههایی که به اصفهان پناه آورده بودند،خدمت میکرد.او در بنیاد شهید و امور ایثارگران به عنوان مددکار اجتماعی،مدیر امور ویژه مددکاری و کارشناس حراست فعالیت داشت و پس از 30 سال خدمت صادقانه در سال 1397 بازنشسته شد.وی خاطرات دفاع مقدس خود را در کتابی با عنوان"دخترک پابرهنه"برای استفاده همگان به چاپ رسانده است.
جزینی با اشاره به حضورش در بنیاد مهاجرین جنگ تحمیلی در سال 1362 در خصوص فعالیت این بنیاد اظهار داشت:من به دلیل علاقه به فعالیتهای امدادگری و کمک به دیگران و انجام کارهای فرهنگی،یک روز در خیابان عباسآباد به دنبال کلاس نهضت سوادآموزی بودم و ثبت نام کردم؛ در مسیر برگشت،به بنیاد امور مهاجرین و جنگ تحمیلی برخورد کردم و برای پرس و جو و با هدف خدمت بیشتر به مهاجرین به این بنیاد مراجعه کردم.
وی ادامه داد: درآن موقع که 21 سال داشتم، در بدو ورود و پس از انجام مصاحبه از انگیزه من برای کمکرسانی استقبال شد و بلافاصله بعد از مصاحبه با آقای سیستانی به دلیل کمبود نیرو در این بنیاد جذب شدم و به خدمترسانی پرداختم.
وی افزود: در آن زمان وظیفه اصلی بنیاد امور مهاجرین و جنگ تحمیلی کمکرسانی و خدمات رفاهی و فرهنگی به خانوادههای مهاجر جنگ تحمیلی بود.بلافاصله در اردوگاهی در شاهین شهر اعزام شدم و در بدو کار متوجه شدم تعدادی از خانواده هایی که سرپرست آنها در مناطق عملیاتی جنگ تحمیلی حضور دارند،در هر اتاق سکونت دارند.فرزندان و همسران و بعضا هر دو در خط مقدم و خوزستان بودند و بعضی از این خانواده ها با لباسی که بر تن داشتند مجبور به مهاجرت و ورود به استان اصفهان شده و کمترین امکانات رفاهی نداشتند و تنها سر پناهی برای آنها فراهم شده بود.
بانوی مجاهد دوران دفاع مقدس با اشاره به احساس مسئولیت در قبال آنها سعی در فراهم آوردن امکانات اولیه رفاهی در کمترین زمان بیان کرد:در این اردوگاه بیش از 100 خانوار با چندین بچه سکونت داشتند.به لحاظ اینکه جنگ زده و مهاجرت کرده بودند،به روحیه افسرده و خموده دچار شده بودند و باید با کمکهای مشاورهای و امدادی به آنها کمک میکردیم.از آنجایی که ساعت کاری برایم اصلا مطرح نبود،از صبح وارد اردوگاه میشدم.برای بانوان این خانوادهها شرایطی فراهم شده بود تا برای پخت و پز با همکاری هم غذا آماده کنند؛در این مواقع از خاطرات،بمباران خانه هایشان و ناملایمات زندگی برای همدیگر صحبت میکردند.من از فرصت استفاده کرده و در جمع بانوان حضور یافته و با آنها به گفتگو و بیان درد دل شان مینشستم.
جزینی ادامه داد:در صحبت با آنها متوجه شدم که بیشتر بانوان در قالیبافی مهارت دارند. کارگاهی در خیابان شهید بهشتی بود که با مسئول این کارگاه هماهنگ کردم تا برای این خانوادهها کارگاه قالیبافی برپا کنیم که با استقبال مسئولان کارگاه و خانواده های جنگ زده همراه بود.برای من هم فرصت خوبی بود تا در زمانی که بانوان مشغول به کار قالیبافی هستند،من نیز به کارهای فرهنگی،مشاورهای و بیان مسائل احکام بپردازم و بیشتر با آنها صمیمی شوم.کم کم دخترانشان نیز در این کار مشارکت کردند.سپس کتابخانهای راه اندازی و مسابقات فرهنگی اجرا میکردم.برای فرزندان کوچکتر که هیچگونه سرگرمی نداشتند،با هماهنگی شهرداری،وسایل بازی در اردوگاه فراهم کردیم و پس از مدت کوتاهی شاهد تغییر روحیه و شادابی و نشاط و انگیزه در خانوادهها و کودکان در این اردوگاه بودم.
وی گفت:این فعالیتها سه سال پس از شروع جنگ در سال62 انجام شد و در طول این سه سال چنین فعالیتهایی برای خانوادههای مهاجرین جنگ صورت نگرفته بود.آنقدر با این خانوادهها صمیمی شده بودم که با وجود حضور پزشک در اردوگاه،خانوادهها کارهای تزریقاتی در مواقع بیماری خود و یا کودکانشان را به من محول میکردند.در آن زمان همسر خودم نیز در جبههها و فرزند اولم کوچک بود،احساس میکردم با افراد اردوگاه یک خانوادهایم.بعد از مدتی مسئولان اردوگاه تصمیم گرفتند از بانوان مهاجر برای انجام فعالیتهای فرهنگی استفاده کنند و من هم از آنجایی که فرزند دومم را باردار بودم و فرزند کوچکی هم داشتم،مجبور بودم از اردوگاه فاصله بگیرم.
بانوی مجاهد دوران دفاع مقدس با بیان اینکه در طول خدمت حدود یک سال و نیم،درچندین اردوگاه حضور داشت،تصریح کرد:به لحاظ اینکه در یک اردوگاه تجربیات موفقی داشتم در سایر اردوگاهها مانند ذوبآهن وشهید منتظری مشغول شدم و حتی در جایگاه مربی مهد کودک فعالیت داشتم و بعد از چندین سال هنوز هم به واسطه تحصیل دخترم و فرزندان دیگر رزمندگان در مدرسه شاهد با آنها در ارتباط هستم؛ چون بسیاری از آنها بعد از جنگ صاحب خانه و ساکن اصفهان شدند.
وی ادامه داد:از آنجایی که از هر فرصتی برای خدمترسانی و پشتیبانی جبههها استفاده میکردم و به این کار عشق میورزیدم ،بعد از جدایی من از بنیاد مهاجرین پسرم 18 ماه و دخترم 40 روزه بود که همسرم با من تماس گرفت و نظرم را برای حضور در اهواز پرس و جو کرد. من که رویای حضور در مناطق جنگی را برای خدمت داشتم به سرعت قبول کردم و با یکی از همکارانشان به اتفاق دو فرزند و بردارم به اهواز رفتیم.در بدو ورود به اهواز در منطقه گلستان و در مسافرخانه مستقر شدیم تا همسرم مکانی برایمان فراهم کنند.
جزینی در خصوص حضور خانوادههای رزمنده در شهرهای جنگزده و زیر آتش جنگ اظهار داشت:هدف اینکه خانوادههای رزمندگان به مناطق جنگی می رفتند،این بود که مسیرهای دو شهر را جابه جا نشوند و امنیت خاطری برای رزمندگان بود؛چرا که خانوده نزدیکشان بود.هر چند که چندین ماه نمیتوانستند به خانواده از همین راه نزدیک سر بزنند اما آسودگی خیالی داشتند.بعد از دو ماه سکونت در مسافرخانه،همسرم خانهای را تهیه کردند.شهید سردار سید محسن صفوی همواره توصیه میکرد که رزمندهها امکانات خوبی برای خانوادههایشان در اهواز مهیا کنید و نگذارید در سختی به سر ببرند.همسرم نیز در پادگانی در بخش پشتیبانی دفاع مقدس و به فرماندهی شهید محسن صفوی بودند.البته در مناطق خط مقدم نیز تردد داشتند.
وی افزود:در سال 1364ما در محله کمپلو در شرق اهواز و در محله عربنشین ساکن بودیم.صاحبخانه ما نیز مردی عرب و مهربان بودند و از آنجایی که میدانستند همسرم امکان سر زدن و خریدهای روزانه را ندارند،از طرفی من نیز با دو فرزند کوچک و ناآشنا به محله امکان خرید مایحتاج روزانه را نداشتم،برای ما خرید های روزانه را انجام میدادند.اما پس از مدتی آشنایی با محله خودم به خرید میرفتم.به یاد دارم که چند روزی دچار تب و مریضی شدم و هیچ همسایهای نیز در اطراف ما نبود.با پرس و جو به درمانگاهی در آخر محله عربنشینها همراه با دو کودکم رفتم.حال مریضی داشتم و با دو کودک واقعا چند روز سختی را پشت سر گذراندم.
بانوی مجاهد دوران دفاع مقدس بیان کرد:دوست داشتم حالا که نزدیک به مناطق جنگی هستم در کمک رسانی و خدمت به رزمندگان کاری انجام دهم،هر چند همسرم عقیده داشت رسالتم در بودن یا نبودن او،بزرگ کردن کودکان و تربیت آنها است.هر زمان عملیاتی انجام میشد و یا تلفن خانه به صدا درمیآمد،منتظر و دلشوره خبر شهادت همسرم را داشتم.در آن زمان نیز شهر اهواز بمبارانهای شدیدی میشد و در چند قدمی ما بمباران اتفاق افتاد.من در اویل از سرگردانی با دو فرزندم به بالکن میرفتم.بعد از سر زدن همسرم،راهنماییهایی در مورد حضور در پناهگاه و زیر راه پله در زمان بمباران و چسب زدن به شیشهها را آموزش داد.
جزینی اضافه کرد:بعد از بمباران و یا عملیاتهای جنگی صدای آژیر آمبولانسها در خیابان میپیچید،اما از اینکه درخانه بودم و نمیتوانستم برای کسی کار امدادی در این شرایط انجام دهم،آرام و قرار نداشتم.روزی دختر کوچکم را کنار پسرم که حدود 2 سال داشت گذاشتم و به بیمارستان نزدیک محل سکونتمان رفتم.حدود10 صبح در بیمارستان مشغول کار شدم و آنقدر مجروحین در بیمارستان زیاد بود که متوجه شدم ساعت3 بعد ازظهر بود و تازه به یاد فرزندان خودم افتادم.سریع به خانه بازگشتم و دیدم پسرم خواهر کوچکش را روی پایش گذاشته و هر دو خوابشان برده است.در آن موقع گریه افتادم بیدارشان کردم و هر دو را غذا دادم و با خدا درد و دل کردم که تو شاهد هستی من دوست داشتم خدمترسانی به مجروحان را ادامه دهم اما رسالت من نگهداری و بزرگ کردن این دو کودک است.
بانوی مجاهد دوران دفاع مقدس تصریح کرد: در بیمارستان در کنار کار امدادی و پانسمان و تعویض سرم،از مجروحان مشخصات و تلفن آنها را جویا میشدیم و چندین کیلومتر آن طرف تر به تلفنخانه میرفتیم تا به خانواده هایشان خبر دهیم.اما بعضی از مجروحان نیز استقبال نمیکردند که خبر دهیم.
جزینی در خصوص ثبت و ضبط خاطرات آن دوران گفت:تصمیم گرفتم خاطرات خود را از قبل انقلاب که دوران مبارزاتی من و برادرانم بود و همچنین خاطرات روزهای جنگ،در کتابی برای جوانان امروز ثبت کنم تا بدانند در هر شرایطی میتوانند خدمت کنند،در هر کاری نه تنها ارتزاق بلکه هدف مقدس خدمترسانی را در نظر بگیرند.کتاب دخترک پابرهنه خاطرات من از دوران دفاع مقدس است که با تیراژ بالایی نیز به چاپ رسیده است.
وی اضافه کرد: نسل جوان اکنون در رفاهیات به سر میبرند و باید از سختیهای رزمندگان و بانوان پشتیبان جنگ اطلاع داشته باشند.هدفشان و انگیزهشان مقدس باشد.پوشش من در هر شرایطی حتی بیمارستان با چادر بود و هیچ مشکل و مانعی برای خدمت من نبود.همیشه چادر را مانند سنگر برای خود میدانستم و از فکر اینکه چادر را کنار بگذارم احساس پوچی میکردم.وقتی وارد بیمارستان شدم برای انجام هر کاری با پوشش کامل حاضر وچادر را از سر برنداشتم و به خدمترسانی به رزمندگان میپرداختم و چادر را برای خودم افتخاری میدانم.
بانوی مجاهد دوران دفاع مقدس خاطرنشان کرد: ما از سال 64 تا پایان صلح در اهواز بودیم.اواخر جنگ همسرم به کردستان رفت و اما توفیق همراهی او و خدمت رسانی در کردستان برایم حاصل نشد و من و فرزندان به اصفهان بازگشتیم.
انتهای پیام/163/ش