گفتوگوی تسنیم با مادر شهیدان فولادی/ پیکر پسرم در کربلای ۴ جاماند / حمیدرضا نمیخواست تفنگ برادرش برزمین بماند
گروه استانها- مادر شهیدان فولادی میگوید: با گذشت سالها از شهادت فرزندانم اما هنوز هم دلم راضی نمیشود و احساس میکنم پیکری که با پلاک حمیدرضای من دفن شده شهید من نیست و پیکر پسرم در کربلای ۴ جامانده است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد مقدس، 8 سال دفاع مقدس برای ما هشت سال استقامت در برابر استکبار جهانی بود، مقابله با دژخیمان که چشم طمع داشتند تا انقلاب نوپایی که با خون هزاران زن و مرد بنا شده بود را ویران کنند.
زمانی که آژیر جنگ به صدا درآمد مردان و زنان ایران سرزمین دست در دست هم به پا خواستند تا از سرزمین خود و آرمانهایشان دفاع کنند.
جوانان این مرز و بوم به خمینی کبیر لبیک گفتند و راهی جنگ شدند، مردان خط مقدم وزنان پشت جبهه با کمترین امکانات ایستادگی کردند، هزاران هزار شهید، اسیر و مجروح تقدیم انقلاب کردند اما از خاک و ناموس خود نگذشتند و تا پای جان ایستادند ...
امروز 41 سال از آن زمان میگذرد و هنوز هم راهشان ادامه دارد و جوانان زیادی پا در رکاب آنها گذاشتهاند.
هنوز هم بوی شهادت در کوچه پس کوچههای شهرها میپیچد هنوز هم مدافعان حرم در خط مقابله با دشمن مبارزه میکنند هنوز هم صدای سردار دلها شنیده میشود که ما ملت امام حسینیم، ما ملت شهادتیم ...
هنوز هم بوی ایثار و جهاد شنیده میشود دو سال جهاد در خط مبارزه با ویروسی که نفس میگیرد، سالها جهاد در خدمت به محرومان و حال نوجوان ایذه ای که با ایثار خود فهماند هستند نوجوانانی که همانند شهید فهمیده ، شهید حججی و ... جان خود را فدا کنند.
علی لندی نمونه شهید دهه هشتادی با ایثار و شهامت خود، جان مادر و خواهر شهیدی را نجات داد و شد اسطوره ای برای دهه هشتادیها ...
اما امروز آمده ایم به منزل مادر شهیدی که دو نوجوان خود را در دفاع از این مرز و بوم تقدیم انقلاب اسلامی کرده است. شهیدان فولادی که در سن 19سالگی و 17 سالگی به درجه رفیع شهادت رسیدند.
مادر شهیدان فولادی همانند تمام مادران شهدا با وجود اینکه دو فرزندش را در سنین نوجوانی تقدیم انقلاب کردهاست اما هنوز هم اگر پسر جوانی میداشت تقدیم انقلاب میکرد ...
عکسهای فرزندانش را میآورد و با ذوق و شوق مادرانه از خاطراتش با فرزندان شهیدش و آرزوهایی که برای آنها داشته است میگوید ..
من ماندنی نیستم
مادر میگوید: غلامرضا 19سال داشت که راهی جبهه شد، روحانی بود تازه دیپلم گرفته بود که اصرار به رفتن جبهه داشت، گفتم تو هنوز نوجوانی باید درس ات را ادامه بدهی اما در جوابم گفت من ماندنی نیستم چرا جای کسی را پر کنم، خلاصه راهی کردستان شد در عملیات های خیبر و بدر حضور داشت و در عملیات بدر به شهادت رسید.
نباید تفنگ برادرم بر زمین بماند
مادر شهیدان فولادی از فرزند کوچکش حمیدرضا که سخن به میان میآورد در چشمانش ناخداگاه اشک جاری میشود و همانطور که به تصویر فرزندش خیره شده است میگوید: هرچه اسرار کردم نرو من تنها میشوم گفت باید راه برادرم را ادامه دهم نباید تفنگ برادرم بر زمین بماند.
او ادامه میدهد: حمید رضا 17 سال داشت که راهی جبهه شد بخاطر سن کمی که داشت شناسنامهاش را دست کاری کرد و رضایتنامه گرفت و رفت؛ در زمان جنگ چندین بار مجروح شده بود اما من نمیدانستم تا اینکه یکی از همسایگان حمید را در بیمارستان دیده بود، حمید به آنان گفته بود به من چیزی نگویند ، وقتی برگشت بهش او گفتم مادر چرا وقتی مجروح میشوی به من نمیگویی گفت من که سالم هستم.
مادر شهیدان فولادی عنوان میکند: زمان جنگ در منطقه جنوب مسئول اطلاعات و عملیات بود، سال 65 در عملیات کربلای 4 همان عملیاتی که از قبل هم لو رفته بود مفقودشد و سه سال چشم انتظاری کشیدم تا اینکه در سال 68 که عراق چند شهید را با ایران مبادله کرد پیکر حمید رضا را تحویل دادند.
پسرم در کربلای 4 جامانده
مادر شهید میگوید: وقتی به معراج شهدا رفتم سرش را در آغوش گرفتم سرش از بدن جدا بود، گفتم این پسر من نیست پر من ضعیف بود موهایش مشکی بود اما مسئولین آن زمان گفتند پلاک پسر شما همراهش است، شهید را کنار برادرش دفن کردیم اما هنوز هم پس از گذشت سالها نمیتوانم قبول کنم، دلم میگوید شاید این شهید پسر من نباشد.گویی پیکر پسرم انگار در کربلای 4 جامانده هرچند همه شهدا فرزندان من هستند.
برادر شهیدان فولادی نیز بیان میکند: پدر بزرگش هم جانباز جنگ بوده و آن زمانها چون شکسته بند ماهری بوده از او در جبهه برای مداوای مجروحین استفاده میکردند و در آخر هم با عارضه جانبازی شهید میشود.
انتهای پیام/281/ش