مستندنگاری از زندگی شهیدی که به دیدار امام زمان(عج) نائل شد + عکس
انتشارات سروش، کتاب جدیدی را براساس دستنوشتههای یک شهید منتشر کرده است؛ زندگی خاص او و دیدارش با امام زمان یکی از مهمترین بخشهای این کتاب است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، کتاب «زلال» تألیف «لیلا محمدی»، نگاهی موشکافانه به زندگی شهید «سیدرضا پورموسوی» دارد و با زبانی مستندگونه زوایای مختلف زندگی این شهید را مورد بررسی قرار داده است. این کتاب از سوی انتشارات سروش روانه بازار نشر شد.
محتوای این کتاب بر اساس دستنوشتههای خود شهید بوده که بعد از شهادت ایشان آشکار شده و نویسنده آن را در قالب خاطره داستان به تصویر کشیده است.
در بخشی از مقدمه کتاب آمده است:
"چشمهای نافذ، شال سبز و گاه سیاهی که بر شکوه و صلابت او میافزود، لبانی متبسم و زمزمه مدام و آرامش و طمأنینهای که در چهرهاش نشسته بود، تصویری است که از شهید عزیز سیدرضا پورموسوی در ذهن و خاطرهام مانده است. هماره آنسوی سکوتی که داشت، حرفهای فراوان نشسته بود. میدانستم در خلوت او رازهایی است که تنها مقربان و ملکوت آشنایان ادراک و احساس میکنند. کم میگفت و عمیق میگفت و اگر میگفت، آن سوی گفتهاش روشنای آیتی و روایتی نشسته بود."
در بخشی از احوالات شهید که از دستنوشتههای او گرفته شده است، میخوانیم:
سال 1363 در منطقه پاسگاه زید عراق وقتی به مناسبتی اهتمام یکی از همسنگرانش را به قرائت زیارت جامعه کبیره میبیند، راز برکات قرائت این زیارتنامه عظیم را جستوجو میکند و در ایام ماه مبارک رمضان فرصتی را در مسجد امام حسن عسکری(ع) دزفول مییابد و درس اخلاق آیتالله مشکینی را از طریق ویدئو بر گوش جان مینشاند...
آن روز کلام این عالم فرزانه و به ویژه فراز پایانی آن در خصوص مداومت بر قرائت این زیارت بر دلش مینشیند و تصمیم میگیرد هر شب سهشنبه با توجه به اینکه نامه عمل شیعیان بر امام عصر(عج) عرضه میشود، او نیز با خواندن زیارت جامعه کبیره توسلی به آن بزرگوار داشته باشد. پس از مدتی هر هفته به نیت یکی از چهارده معصوم این زیارتنامه را با عشق عجیبی زمزمه میکند و این طریق عاشقی را تا بعد از عملیات کربلای 4 در سال 1365 ادامه میدهد تا اینکه...
شب سهشنبه بود و همرزمان واحد دیدهبانی توپخانه لشکر 7 حضرت ولی عصر(عج) در کنار هم در خرمشهر میگفتند و میشنیدند و شاید از رزم خویش و خاطرات گذشته سخن میراندند؛ اما «سیدرضا» را بیقراری عجیبی فرا گرفته بود؛ آخِر، موعد قرار عاشقی بود و معشوق منتظر! و قرار وصال یار در ساعت 11 هر سهشنبه شب، امضا شده بود؛ او آن شب خود را از «صادق الوعد»ی دور میدید.
هر چه بود گذشت و گفتوشنود همسنگران به انتها رسید و خواب شیرین چشمان همه را ربود، جز «سیدرضا» که با دلی غمگین عذر تقصیر به پیشگاه یار برد که مولای من! «سزاوار نبود و از ادب بهدور بود که با این برادران اینگونه رفتار کنم و از میان جمعشان برخیزم.»
صد تکبیر مقدمه زیارت جامعه کبیره را سر داد که ناگاه چشمانش بسته شد و پرده کنار رفت و دید آنچه را که باید میدید...
"متوجه شدم که به حالت دو زانو در برابر آقا و سرور و مولای بزرگواری با قامتی رشید و دیبائی لطیف و درخشان بر تن، نشستهام و تعدادی با لباس ساده نظامی که سه نفر سمت راست آن بزرگوار و سه نفر سمت چپ بر گِرد آن حضرت به حالت دو زانو نشسته بودند که آن سیّد جلیلالقدر به من خطاب کرد که: سیّد ناراحت نشو، همین کسانی که تو با آنان همنشین میباشی، من هم با تعدادی از ایشان همنشین میباشم. بعد از گفتاری چند با آن عزیزجان متوجه شدم که سیّد ما و مولای ما و امام ما حضرت حجة بن الحسن العسکری روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه فدا است. بعد از چند لحظه دیدم پرده جلو آمد و چشمهایم باز شد. با حالت تضرع و ابتهال و زاری و گریان در حالی که قابل وصف برایم نبود و در پوست خویش نمیگنجیدم زیارت جامعه را خواندم..."
شهید سیدرضا پورموسوی در بیستم بهمنماه 1345 شمسی در شهر دزفول به دنیا آمد. کودکیاش در جلسات قرآن و نوجوانیاش در آموزشها و اردوهای بسیج نوجوانان گذشت. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت. ابتدا به عنوان امدادگر و بعد از آن تا زمان شهادت در عملیات والفجر10 در ارتفاع ریشن به تاریخ سوم فروردین 1367، همزمان با سالروز تولد حضرت عباس، دیدهبان لشکر هفت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بود.
کتاب مستندگونه "زلال" در 584 صفحه و با قیمت 120 هزار تومان از سوی انتشارات سروش وارد بازار نشر شد.
انتهای پیام/؛