علامه طباطبائی تفسیرهای مادیگرایانه از پدیدههای دینی را تحریف دین میداند/ مراقب سرایت این نگرش به تفسیر قرآن باشیم
مرحوم علامه طباطبائی نشان میدهد که تفسیرهای مادیگرایانه از پدیدههای دینی، نوعی تحریف دین است و راهکار مناسبی برای جمع بین دینداری و زندگیِ دنیامدارانه نیست.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حجتالاسلام احمد فربهی، استاد فلسفه حوزه علمیه قم و مدرس دانشگاه، در نوشتاری اختصاصی برای تسنیم به موضوع علل انکار نشانههای الهی و رابطهی آن با آزادی عقیده از منظر علامه طباطبایی (ره) پرداخته است که متن کامل آن را در زیر میخوانیم:
از جمله موضوعات مهم خداشناسی "بررسی علل انکار دلائل و نشانههای الهی"، از نگاه قرآن است زیرا پذیرش نشانههای الهی موجب باور به وجود خدا و باور به وجود خدا پایة همة ادیان آسمانی است.
بررسی این موضوع از جهت دیگری نیز اهمیت دارد و آن اینکه به تصریح قرآن، باور به خدا، در نهانخانة هر انسانی وجود دارد و از سوی دیگر نشانههای الهی در جهان طبیعت بهقدر گستردهاند که نمیتوان آنها را نادیده انگاشت، از سوی دیگر برخی پیشامدها که برای خود و یا اطرافیان اتفاق میافتد، و گاه نام آن را "تجربههای دینی" میگذارند و همچنین دعوت و تذکر انسانهای الهی همگی زمینه را برای پذیرش وجود خدا فراهم میکند.
پرسش اساسی این است که با وجود همة این شرایط، قرآن علت انکار نشانههای الهی، که منجر به انکار حقیقت توسط برخی انسانها میشود، را چه میداند؟ ریشهیابی و بررسی این موضوع، میتواند زمینهای برای از بین بردن موانع پذیرش حقیقت شده و جامعه را به سوی توحید و بندگی الهی دعوت و راهنمایی کند.
از آیات قرآن میتوان دو دسته عامل را برای این امر یافت؛ دستة اول "علل اخلاقی" و دستة دوم "علل معرفتشناختی" است. تفسیر المیزان، از معدود تفسیرهایی است که این مسأله را بهشکلی تحلیلیعقلی بررسی و نتایج قابل توجهی را از آیات، استنباط نموده. این دو دسته علت را در تفسیر قیّم المیزان بررسی مینماییم.
1.علل معرفتشناختی
منظور از علل معرفتشناختی تمام باورها و پیشفرضهایی است که اجازة پذیرش باور به ماوراء طبیعت به طور کلی و باور به وجود خدا را به طور خاص نمیدهد. از مجموع پیشفرضهایی که میتوان به شماره درآورد به دو امر مهم اشاره میکنیم؛ یکی اصالت حس، دیگری اشتباه در تشخیص جایگاه خدای متعال نسبت به اسباب طبیعی.
1-1.اصالت حس
معمولا کسانی که منکر وجود خدا بوده و یا هستند، از بین ابزارهای شناختی، فقط به حس توجه میکنند و نیز هنگامی که دربارة خدا و ماوراء طبیعت، گزارههایی به آنها گفته میشود، آنگزارهها در قالب تشبیه با محسوسات درک میکنند.
به عنوان مثال، وقتی به آنها گفته میشود: "خدای ما آن حقیقتی است که مرده را زنده و زنده را میمیراند!" چنین پاسخ میدهد: "من نیز مرده را زنده میکنم و زنده را میمیرانم!" آنگاه... و هنگامی که به او گفته میشود: "خدای ما خالق است"، میگوید: "من نیز خالقم زیرا همسری گزیدهام و در آیندهای نه چندان دور مخلوق من نیز بیرون خواهد آمد!"، اصالت حس، منجر به نفی ماوراءطبیعت شده و در نتیجه نشانههایی که در طبیعت مشاهده میشود، دلالت خود را بر ماوراء طبیعت، نزد او از دست میدهند، زیرا قرار بر این است که ماوراءطبیعتی نباشد پس ولو برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریاست معرفت کردار، اما وقتی بنا نیست دلالتی بر وجود ماوراء طبیعت داشته باشد وجود این همة نشانههای الهی او را چه سود؟(طباطبائی، 1390ق، ج1، ص201 و ج2، ص121 و ج1، ص33) همچنانکه وقتی بنا را بر این گذاشتند که منشأ مذهب را زمینی بگیرند، در نتیجه، اگر طیف وسیعی از انسانهای روی زمین نیز دارای مذهبی باشند که نشانههای آسمانیبودن در آن آشکار است، باز در نزد آنها دلالت بر هیچچیز ندارد.
1-2.تصویر اشتباه از جایگاه خدا نسبت به اسباب
علت دیگری که موجب انکار نشانههای الهی میشود، تصویر اشتباه از جایگاه خدا نسبت به علل طبیعی است؛ توضیح اینکه برخی از اندیشمندان چنین تصور کردهاند که نیاز ما به پذیرش خدا، به جهت جهل به علتِ برخی از پدیدههاست و چنین میپندارند که چون نمیتوانیم برای برخی از پدیدهها توجیهی علمی و تجربی ارائه کنیم، به موجودی ماواءطبیعی باور پیدا کرده و آن پدیدهها را به موجودی موهوم نسبت میدهیم!.
آنها با این پیشفرض به راحتی میتوانند وجود خدا را انکار کنند زیرا به زعمشان علوم تجربی آنقدر پیشرفت کرده که هیچ علت پنهانی را باقی نگذاشته و اگر هم چیزی باقی مانده، به همین زودیها همة آنها کشف میشوند و دیگر جایی برای اعتقاد به وجود خدا باقی نمیماند!
صاحب المیزان در اینزمینه چنین میگوید: "...ثم إذا کشف عن العلل الطبیعیة المکتنفة لهذه الأمور زعم أنه فی غنى عن رب العالمین و تدبیر ربوبیته"(همان، ج8، ص197)، اشتباه این عده آن است که تصور کردهاند جایگاه خدا در طبیعت، در عرض اسباب طبیعی، و به جای اسباب طبیعی است در صورتی که جایگاه خدای متعال در جهان طبیعت، همچون جایگاه مؤلف در یک کتاب است نه جایگاهی در عرض کلمات و یا بهجای کلمات،(همان) فلاسفة الهی معتقدند، نظام سببیت به گونهای مهندسی شده که حکمت و عزت، سرتاسر آنرا فرا گرفته، و چنین نظامی جز از یک عزیز علیم صادر نخواهد شد.
نگرش مادیگرایانه، مختص به منکران خدا نیست بلکه برخی از اندیشمندان دیندار نیز دارای اندیشههایی مادیاند و این نگرش موجب شده تا تمام حقایق دینی و باورهای الهی را زمینی تفسیر کنند و گاه مفاهیم عرشی، بلند و ارزشمند را به ابتذال بکشانند، به همین جهت مفسدة مادیگرایی، تنها گریبانگیر منکران وجود خدا نمیشود، بلکه متدینان را نیز از نظر معرفتشناختی، سکولار و زمینی میکند(همان، ج1، ص7، و ص86، ص216).
مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان، خطر دیندارانی که نگاهی مادی و زمینی به پدیدههای دینی دارند را گوشزد کرده، و دربارهی آنها میگوید، با این نگرش، حقایق قرآنی تبدیل به مجاز، استعاره و شعر میشود، "فعاد بذلک القرآن شعرا منثورا"(همان، ج2، ص16)، پس باید مراقب سرایت این نگرش، به تفسیر قرآن بود.
2.علل اخلاقی
برخی افراد، دارای صفات اخلاقیِ خاصی هستند که با وجود آن صفات، تسلیم شدن در مقابل حقیقت، کاری بس دشوار و گاه چیزی شبیه به محال عادی میشود، این صفات را میتوان ریشههای اخلاقی انکار نشانههای الهی دانست.
این صفات عبارتاند از؛ خود بزرگبینی، و غلبهی هواهای نفسانی. علامه طباطبائی دربارهی تأثیر استکبار و خود بزرگبینی در انکار آیات الهی چنین میگوید: "قوله تعالى: "وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ" إشارة إلى أن سجیة الاستکبار رسخت فی نفوسهم فأنتجت فیهم الإعراض عن الآیات الدالة على الحق فلا یلتفتون إلى آیة من الآیات"(طباطبائی، 1390ق، ج7/17، همچنین، ج8، ص25 و 59 و 60"، همچنین درباره نقش غلبه هواهای نفسانی در انکار نشانههای الهی چنین میگوید: "فهو تعالى لمّا ذکر من حالهم أنهم أعرضوا عن کل آیة دالة على الحق...بیّن أن ذلک مما یستدعیه طبع الانسان المائل إلى اتباع هوى نفسه"(همان، ج17، ص273).
این ریشهها، پیامدهای رفتاریِ خاصی را به دنبال خواهند داشت که قرآن مهمترین آنها را سه چیز میداند؛ یکی پنهان کردن حقیقت یا همان کفر، دیگری پیدا کردن قالبهای مکتبیِ غیر الهی و غیرفطری و سوم، از دست دادن مشاعر ادراکی(=کر و کور شدن).
پنهان کردن حقیقت به این معناست که شخصی نخواهد به سخنان دیگران گوش فرا دهد و ورودیهای ذهن را بر اندیشههایی که دوست ندارد، ببندد و نیز باورهایش را در راستای گرایشها و تعلقات حزبی و گروهیاش مهندسی کند؛ چنین شخصی، بسیاری از حقایق را میبیند اما انکار میکند، قرآن از این شخص با نام "کافر" یاد میکند.
علامه طباطبائی دربارهی معنای کفر به آیات الهی چنین میگوید: "الکفر بآیات الله انکار شیء من المعارف الالهیة بعد ورود البیان و وضوح الحق"(همان، ج3، ص280)، و در مقابل، مؤمن –به معنای عام آن- به کسی گفته میشود که هر آنچه را حق میبیند، به همان اعتراف کند.
انسانی که حقیقت را پنهان میکند کم کم مشاعر ادراکی خود را از دست میدهد و خدا نیز بر قلب او مهر میزند؛ چنین فردی به جهت اسارتی که نسبت به هوسها و تعلقات خود دارد و به جهت مختوم شدن قلب و از بین رفتن مشاعر ادراکی خود، دست به گزینش باورهای خود و به معنای دقیق کلمه، دست به مهندسی باورها میزند؛ هر کدام که دلش خواست میپذیرد و هر کدام که نخواست نمیپذیرد، ایشان در این زمینه میگوید: "یعرضون عن ذلک ویمکرون بالله ورسله بالتشبث بهذه الحجج الواهیة لتسویة الطریق إلى ترک دین الله وتشریع ما یوافق اهواءهم"(همان، ج12، ص262) مجموعة این باورها و پیوندها از او شخصیتی میسازد، که فرسنگها از فطرت حقجو و حقطلب فاصله دارد(همان، ج1، ص430) و به همین جهت، رنگی متفاوت از رنگ خدایی به خود میگیرد.
چنین فردی، که هر آنچه دلش میخواهد باور میکند و هر آنچه که نمیخواهد، باور نمیکند و نام آنرا آزادی عقیده میگذارد، در واقع، حقیقت و همهی نشانهای آنرا به استهزاء و تمسخر میکشد زیرا آزادی عقیده به معنای "نفی سلطهی دیگران در پذیرش یک باور" است، نه "گزینش باورها بر اساس خواست پس از آشکار شدن حقیقت!"، اینچنین آزادی عقیدهای، ریشه در ملکات ناپسند اخلاقی دارد(همان، ج15، ص252) و نوعی ظلم به حقیقت به شمار میآید(همان، ج16، ص139) و بر خلاف فطرت انسانی است(همان، ج1، ص430).
از اینرو، خدای عزیز و مقتدر نیز بر مبنای خواست حکیمانهاش، چنین افرادی را تهدید کرده و دربارهی آنها چنین میگوید: "سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ"(همان، ج8، ص360، ذیل آیهی 181 اعراف) زیرا هر آنکس که به حقیقت، ظلم کند، نتیجهی سوء آنرا خواهد دید. "فسیأتیهم أنباء ما کانوا به یستهزؤن من آیات الله ، وتلک الانباء العقوبات العاجلة والآجلة التی ستحیق بهم"(همان، ج15، ص251) و این سرانجام انسانهای سرکش و طغیانگر است.
خلاصه کلام اینکه علامه طباطبائی، بهطور کلی علل انکار نشانههای الهی را دو دسته میداند؛ معرفتشناختی و اخلاقی. ایشان عوامل مذکور را به کمک تحلیلهای عقلی، که آنها را نیز از آیات شریفه به دست آورده، تبیین کرده و این نکته را به خوبی نشان میدهد که منکران نشانههای الهی، ریشهی انکارشان به نقص مبادی علمی و یا سوء ملکات اخلاقی باز میگردد، سپس تبیین میکند که چرا این عده افراد، سرنوشت ناگواری در پیش خواهند داشت و با این ریشهیابی و آن سرانجام، هم آزادی عقیدهی خواستمحور را به چالش میکشد و هم از اندیشمندانی که با نگاهی زمینی، پدیدههای دینی را تفسیر میکنند، انتقاد میکند.
مرحوم علامه طباطبائی در بحث علل انکار نشانههای الهی، بهخوبی نشان میدهد که "آزادی عقیدهی خواستمحور"، رفتاری غیرانسانی، و به استهزاء کشاندن حقیقت است و لذا چنین شخصی، مستحق سرزنش و مجازات است و نیز نشان میدهد که تفسیرهای مادیگرایانه از پدیدههای دینی، نوعی تحریف دین است و راهکار مناسبی برای جمع بین دینداری و زندگیِ دنیامدارانه نیست.
انتهای پیام/